Monday, November 28, 2005

 

181. داغي ديگر بر دل هاي دوستداران ِ فرهنگ و هنر ِ ايران



اندوه يادي ديگر:
با درد و دريغ فراوان، آگاهي يافتم كه دست توانا و هنرآقرين ِ استاد مرتضي مميّز از پويش و آفرينش بازايستاده است.
در پي ِ سوگواره نويسي هاي اخير براي بزرگان و چشم و چراغ هاي فرهنگ و ادب و هنر ِ ميهنمان كه در ماه هاي اخير دل هاي همه ي دوستداران ايران را سرشار از ماتم و تاسّف كرد، اكنون مردي بزرگ و انساني والا و هنرمندي يكتا را از دست داده ايم كه پركردن ِ جاي خالي اش اگر ناشدني نباشد، بسيار دشوار خواهد بود.
هنر طرّاحي و گرافيك نوين ايرانيان كه از يك سده پيش و با نشر ِ روزنامه هاي عصر مشروطه خواهي نخستين فروزه هايش نمايان گرديد، چند ده سالي پوييد و باليد و چهره هايي در آن شاخص شدند. امّا اين هنر با پديداري ي كارهاي استاد مميّز پوست انداخت و به چنان اوجي رسيد كه به راستي مي توان تاريخچه ي آن را به دو دوران ِ پيش و پس از مميّز بخش بندي كرد.
در چندين دهه ي اخير، سايه دست هاي استادانه ي مميّز زيوربخش برگهاي بسياري از روزنامه ها و مجلّه ها و روي جلد ِ شمار نامحدودي از كتاب ها بوده و امضاي چشم آشنا و با اعتبار هنرمند در زير ِ آنها پشتوانه ي درونمايه ي والاي هنري ي آنها به شمار آمده است. كمتر كسي از اهل فرهنگ و كتاب در ايران معاصر را مي توان شناخت كه خيالْ نقشي از آفريده هاي استاد مميّز را در گنجينه ي ذهن و ضمير خويش نداشته باشد. هيچ يك از كارهاي مميّز بازاري و روزمرّه و مبتذل نيست؛ بلكه با همه ي رويكردهايش به گستره ي ِ زندگي ي معاصر و رويدادهاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي، از چنان پرمايگي برخوردارست كه هريك از آنها گونه اي اسطوره ي هنري از روزگار ما به شمار مي آيد و نه تنها براي اكنونيان كه براي آيندگان هم پيامي سرشار در بر دارد. در يك سخن مي توان گفت كه مرتضي مميّز تاريخ فرهنگ و زندگي ي ِ عصر ما را نه با واژه، بلكه با خطّ ها و طرحهاي استادانه اش نوشت.
مرتضي مميّز را در بيرون از ميهن نيز مي شناختند و ارج مي گزاردند. شركت او در بسياري از نمايشگاه هاي جهاني، پيام رسان آفرينش هاي اين هنرمند به هنردوستان جهان بود.
گفتارها و كتابها و گفت و شنودهاي مميّز نيز كامل كننده ي ِ خدمت و آفرينش هنري ي او بود و پرورش گنجايش هاي هنري ي جوانان در دوران استادي اش در دانشكده ي هنرهاي زيباي دانشگاه تهران، واگذاري بار امانت هنري ي ِ وي بر دوش نسل هاي پس از خود او به شمار مي رفت كه مميّزهاي امروز و فردا بايد از ميان آنان سر برآورند.
درآمد ِ بلند ِ گرافيك به قلم مميّز در جلد يازدهم دانشنامه ي ايران، همراه با تصويرهاي بسيار از كارهاي خود او و ديگران، بيان نامه ي ِ شيواي ِ هنري ي اوست خطاب به همه ي روي آوران به اين گنج ِ شايگان ِ فرهنگ ايراني. يادش گرامي و راهش پُر رهرو باد!
* * *
ماهنامه ي فرهنگي ي نگاه نو در تهران، در بهمن ماه سال گذشته، شماره ي 64ِ خود را ويژه نامه ي مميّز قرارداد و در گفتاري با عنوان ِ مرتضي مميّز: گرافيست، معلّم، انسان، به بررسي ي كارنامه ي ِ فرهنگي و هنري ي ِ پنجاه ساله ي او پرداخت و نسبت بدو حق گزاري ي شايسته اي كرد.
امروز نيز گزارش زير از آيين ِ بدرود ِ ايرانيان با هنرمند بزرگشان در نشريّه ي خبري ي اينترنتي ي ِ روز درج شده بود كه متن آن را براي آگاهي ي خوانندگان اين صفحه، بازمي آورم. ج. د.


گزارشي از مراسم تشييع جنازه مرتضي مميّز
برخيز خطي بکش
فرشاد قربانپور شيخاني
هشتم آذر ۱۳۸۴


تقاطع خيابان برآبادي با خيابان موسوي در ايرانشهر شمالي، همانجا که در مقابلش خانه هنرمندان ايران قرار دارد، دوشنبه 7 آذر غلغله اي بود باور نکردني .
پيش از اين اعلام کرده بودند که مراسم تشييع پيکر مرتضي مميز مشهور ترين گرافيست ايران، راس ساعت 9 صبح دوشنبه از مقابل خانه هنرمندان ايران آغاز خواهد شد . اما کسي باور نمي کرد که اين خبر به اصطلاح عادي چنان گسترده شود که نگو.
ساعت 9 صبح است و اين پارکي که خانه هنرمندان ايران در آن قرار دارد بسيار شلوغ است، تا آن حد شلوغ که تو شک مي کني که: اين همه به خاطر مميز آمده اند و يا حادثه اي ديگر رخ داده است؟ جلوتر که مي آيي و خوب پرس و جو مي کني تازه باور مي کني که مميز، اين همه را به اينجا کشانده است. اين همه را که هر چند پير تر ها و هم دوره اي ها و دوستان مميز نيز در آن هستند، اما اغلب جوانند و در حکم فرزندان مميز.
گويي مميز يک حلقه واسط بود يا کاتاليزور، و يا يک دوست مشترک بين نسل ديروز با نسل امروز. مميز رفت و درست روزي که براي هميشه مي رود، دوستان دو نسل را به هم مي رساند.به قول يکي از سياسيون روزنامه نگار که در اين مراسم حضور داشت و با لهجه اصفهاني: "اين جماعتي که 11 صبح هم از رختخواب در نمي آيند امروز از 8 صبح اينجا حاضر شده اند."
اصلا باور کردني نيست که در مراسم تشيع کسي که در عمرش به دنبال مشهور شدن نرفت، در هيچ موج سياسي جا خشک نکرد و... امروز در اينجا، عناصري از همه جاي جامعه حضور داشته باشند. از احسان نراقي تا بهزاد فراهاني، بهمن فرمان آرا، مصطفي معين، محمد هاشمي رفسنجاني، سيد محمود دعايي، محمد عطريانفر، آيدين آغداشلو، پرويز کلانتري و... تا جايي که يکي از دوستان مميز مي گويد: "مميز وقتي هم که رفت باز به فکر نزديک کردن ديگران به يکديگر بود، به همين علت اين همه آدم با افکار مختلف هنري و سياسي در اينجا حضور يافته اند." اما احسان نراقي با ياد آوري خاطرات 35 سال قبل، زماني که مميز در فرانسه بود در مورد او مي گويد: "مميز کسي بود که روح زمانه را درک کرد و براي درک آن جسارت هم داشت."
غريب پور، رئيس خانه هنر مندان ايران که در اين مراسم سخنان کوتاهي ايراد کرد مميز را ديپلمات فرهنگي خواند. غريب پور گفت: "برخي به مميز ايراد مي گرفتند که اين اواخر به جاي هنرمندي ديپلمات شده است، در حالي که اين اصلا ايرادي نداشت. مميز درد شهرت نداشت."آري، مميز درد شهرت نداشت. مميز طرفدار صلح بود و مگر مي شود اين تفکر در آثار و آنچه مميز انجام مي داد، نمود پيدا نکند.
آيدين آغداشلو، ديگر هنرمند صاحب سبک کشور نيز در اين مراسم ضمن تقدير از جسارت ها و ابداع هايي که مميز در گرافيک ما انجام داده است، او را از جمله "ذخاير بزرگ" خواند.
پيکر مميز را براي اداي نماز، به مقابل ساختمان خانه هنر مندان انتقال دادند و حجت الاسلام سيد محمود دعايي پيش نماز شد و کار خاتمه يافت. ديگر زمان آن فرا رسيده تا پيکر مميز را براي تدفين طبق وصيت خودش به کردان کرج انتقال دهند.
جمعيت چند هزار نفري کم کم متفرق مي شوند و عده اي نيز با اتومبيل هاي خود و يا اتوبوس هايي که تدارک ديده اند به کردان خواهند رفت.
بازار يادآوري خاطرات و نقل قول ها داغ داغ است. يکي از حاضرين در پاسخ سوال يک خبرنگار که مي پرسد: "تاثير مميز بر گرافيک ايران چه بود"، مي گويد: "تمام گرافيک ايران يعني مميز. به جز او که ديگر گرافيکي نداريم. بنابر اين هرچه است متعلق به اوست."
از ميان جمعيت، چند نفري جوان دختر و پسر که از دانشجويان او بودند بلند فرياد مي کشند "برخيز اي مرد! برخيز خطي بکش ..."
ساعت حدود 11 شده. محوطه ديگر خلوت شده است. همه رفته اند به کردان و يا سراغ کارشان ... تهران يکي يکي بزرگان و مفاخرش را از دست مي دهد.
بهزاد فراهاني بازيگر تئاتر و تلويزيون وقتي با اين سوال مواجه مي شود که به نظر شما مميز که بود؟ مي گويد: "مميز رفت. او مرد. الان که ديگر اونيست وقت پرسيدن اين سئوال ها هم نيست." راست مي گويد. اين سوال ها بايد وقت زنده بودن، پرسيده شوند و جواب بگيرند.



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?