Sunday, October 09, 2005
زهي كبوتر ِ سَپيد ِ آشتي ...
و رهايي يافتن ِ هميشگي ي ِ انسانِ از كابوس ِ جنگ
آرزوي ِ پُرشور ِ همه ي آدمي خويان و نيك انديشان در سراسر ِ جهان
نگا. يادداشت پيشين و چكامه ي ِ جُغد ِ جنگ
آشتي جويي و پروا و پرهيز از دامن زدن به ستيزه و دست آلودن دركشتار و خونريزي، در فرهنگ والاي ايراني، پيشينه اي ديرپا دارد و نه تنها در ادب غنايي و عرفاني ي ِ ما سخت چشم گير است؛ بلكه حتّا در ادب حماسي و چكاد ِ بلند ِ آن، شاهنامه ي فردوسي امري بُنيادين و نهادين به شمار مي آيد.
با آن كه درونمايه ي اصلي و عمده ي شاهنامه، زنجيره ي بسيار دراز ِ روايت هايي از رزم ها و كشمكش هاي ايرانيان با تيره هاي بيابان گرد و تازشگر، بر سر ِ پاسداري از زندگي مردمان و ارزش هاي انساني و فرهنگي ي ايراني بودن و ايراني ماندن و سرافراز و آزاد زيستن است و هر نبرد و جنگي، پشتوانه و توجيه منطقي ي ِ ويژه ي خود را دارد، به جز برخي استثناها، بيشتر شهرياران و پهلوانان همواره در نكوهش جنگ و جنگبارگي و تلخي و شومي ي خونريزي و كشتار و دست به تاراج گشودن -- كه از پي آمدهاي غالب جنگهاست -- سخن مي گويند و فردوسي خود نيز هيچ فرصتي را براي بيان و شرح فاجعه هاي ناشي از جنگ فرونمي گذارد. پژواك بانگ آشتي جويي و مردم دوستي و انسان باوري ي ِ نمونه و والاي او را در سرتاسر حماسه ي بزرگش مي توان به گوش جان شنيد:
ز ِ جنگ، آشتي بي گمان بهتر است / چُنان دان كه گاوَت به چرم اندرست
ستيزه به جايي رسانَد سخن / كه ويران كند خانمان ِ كهن
و ده ها و صدها نمونه ي ديگر از اين دست كه هريك، سطري از سند ِ آشتي گرايي و جنگ گريزي ي ِ نياكان خِرَدوَرْز ماست.
در هزاره ي ِ پس از فردوسي نيز به هر دفتر و ديوان بر جاي مانده از بزرگان ِ ادب و شعر كه روي آوريم، همين نغمه ي دلاويز آشتي را از ميان هزاران واژه ي خاموش وار به رساترين بانگي مي شنويم.
شصت سال پيش از اين، محمّد تقي بهار (ملك الشّعرا) در واپسين سال زندگاني اش، با رويكرد به همه ي آن پيشينه ي آشتي ستايي و ستيزه نكوهي ي نياكان و برداشتي از همه ي جنگ هاي ويرانگر و خانمان برانداز در تاريخ خونبار ِ ميهننمان از يك سو و تجربه هاي آموخته از دو جنگ مهيب و هولناك جهاني در سده ي بيستم، بانگ برآورد و چكامه ي شيواي جُغد ِ جنگ را سرود كه گويي جمع بندي ي همه ي ِ دريافت ها و احساس هاي ايرانيان را از گذشته هاي دور تا روزگار وي در خود دارد و امروز نيز پس از گذشت چندين دهه از زمان ِ سرايش ِآن همچنان تازه و سخن ِ دل ِ همگان است.
در همين روزهاي نزديك گذشته، يعني در 30 سپتامبر كه روز جهاني ي صلح ناميده شده است، به رغم كاميابي هاي بسيار اندك و كم رنگ نهادهاي جهاني در اين راستا و شعله ور بودن آتش جنگ درافغانستان و عراق و تهديدهاي هر روزه ي جنگ افروزان و جنگ سالاران نسبت به جنگ در گوشه هاي ديگري از جهان، باز هم در جاهايي سخن از بايستگي از پاسداري از صلح و پيش گيري از جنگ به ميان آمد و دبير كلّ سازمان ملل متّحد نيز پيامي به همين مناسبت فرستاد.
چكامه ي ِ هميشه روزآمد ِ بهار ِ شعر ِ پارسي صادقانه ترين سخن از دل برآمده و همچنان دل نشيني است كه مي تواند سهم ايرانيان فرهيخته را در بيان آرزوي پُرشور آشتي جويي و آرمان والاي صلح خواهي بيان دارد.
با يادي ديگر از بهار و ارج گزاري ي پايگاه ادبي و فرزانگي ي او، اين چكامه را هم با نگاشت ي فارسي و هم به گونه ي آوانوشت ِ لاتين در اين صفحه آوردم تا جوانان ايراني ي بيرون از ميهن نيز بتوانند آن را بخوانند و دريابند كه در گنجينه ي فرهنگ ِ ملّي ي ايرانيان چه گوهرهايي جاي دارد.
اي كاش مترجمي چيره دست به ترجمه ي رسايي از اي سرود ِ يگانه ي ِ آشتي به زبان ِ جهان شمول انگليسي مي پرداخت تا ديگران نيز به گنج شايگان ادب ما راهي داشته باشند و در ميان هياهوهاي سياست بازان و جنجال هاي رسانه ها، ما را دست ِ كم نگيرند. ج. د.