Thursday, October 13, 2005
133. اندر حكايت ِ غرب ستايي و غرب ستيزي ي ِ ما ايرانيان
گفتار تحليلي ي زير از نويسنده ي ِ پژوهنده ي ِ ارجمند، بانو طاهره شيخ الاسلام، است كه بانو شعله شيدا امروز آن را به اين دفتر فرستاده اند. اين گفتار، پيش از اين در تارنماي ِ خبري ي ِ ايران ِ امروز درج شده است و من اكنون با سپاس از نويسنده و فرستنده، آن را براي آگاهي ي شمار بيشتري از هم ميهنان انديشه ورز و چاره جو و خواستار ِ شناخت ِ هرچه بهتر ِ انديشه و گفتار و كردار ِ ما ايرانيان، در اين صفحه بازمي آورم.ج. د.
Mon 10 10 2005 8:11
درباره دورويی، غربستايی و غربستیزی ما ایرانیان
طاهره شیخالاسلام
tshey47@yahoo.com.au
tshey47@yahoo.com.au
دوشنبه ١٨ مهر ١٣٨٤
هجدهم خردادماه ٨٤ ، مجموعه فرهنگى هنرى تهران، ميزبان مهمانان انتشارات «قصيده سرا» بود تا با حضور عزتالله فولادوند، داريوش شايگان و فرهاد خسروخاور و با مديريت و اجراى حامد فولادوند، فرهنگ ايرانى مورد ارزيابى انتقادى قرار گيرد. پرسشهاى اصلى اين نشست، حول محور هويّت ايرانيان در هزاره سوم، علل خودشيفتگى و خودباختگى ايرانيان، تعصب و تسامح نزد ايرانيان، كتمان عقيده و دوگانگى فكرى نزد ايرانيان و... مى چرخيد.
مقاله حاضر در رابطه با مطالب عنوان شده در این همایش علمی نگاشته شده است.
آنچه مسلم است یکی از ویژگیهای فرهنگی ما ایرانیان "کتمان عقیده" است که عدهای آن را به دورنگی و دوروئی ما نسبت میدهند و عدهای دیگر آن را ناشی از ادب شرقی ما میدانند و بعضی نیز ریشه آن را در اقلیت قرار داشتن ما شیعیان، در زمانی میدانند که به دلیل وجود حاکمان سنی مذهب، مجبور به کتمان عقیده و یا تقیه شدیم. به نظر من این خصوصیت بیشتر زاده شرایط اجتماعی ماست، و به همین دلیل میتوان آن را در بیشتر مردمانی که در جوامع مشابه جامعه ما یعنی غیر دموکراتیک پرورش یافتهاند، مشاهده نمود. توضیح اینکه در چنین جوامعی رابطه انسانها معمولا رابطهای برابر نبوده بلكه اکثریت افراد در دو ردهی "بالا و پايين"؛ "رئيس و مرئوس"؛ "زبردست و زيردست"؛ قرار میگیرند. با یک نگاه میتوان دید که رابطه کارفرما و کارگر، رئيس و كارمند، معلم و شاگرد، والدين و فرزندان، شوهر و زن، بزرگ و کوچک در محدوده اجتماعات کوچکتر حتی یک خانواده، همه از این نوع است یعنی یک سوی آن زورگو و سوی دیگر زورپذیر ایستاده است. بدیهی است که افراد در هر موقعيتی كه باشند در عين این كه زير نفوذ اشخاص قدرتمندتر از خود قرار میگیرند، خود در رأس قدرت بوده و زيردستانی دارند که به برکت بیقانونی میتوانند به آنها اعمال ظلم نمایند. در چنین شرایطی همه در ترس از مافوق بسر میبرند و برای جلب حمایت او و یا دفع خطر از خود سعی در جلب رضایت او میکنند. این جلب رضایت از راههای مختلفی مثل تعریف و تمجید، موافقت با گفتهها و خواستههای مافوق، هدیه دادن (رشوه) ، تعظیم و تکریم و اظهار خاکساری و.... صورت میگیرد. پرواضح است که نظرات و عقایدی که ابراز آن باعث ناخشنودی فرادست میگردد در حضور او کتمان و در غیاب او مطرح میگردد و این همان است که "دورويی و ریا" نامیده میشود. اینک این سوال پیش میآید که چرا ما نه تنها با فرادستان بلکه با همطرازان خویش و بطور کلی با همه چنین رفتاری را در پیش میگیریم؟ علت این امر جایگزینی "ترس" با "احترام" است. بدین معنی که تمامی رفتارها و گفتارهائی که براساس ترس و ناامنی از ما سر میزند تا بوسیله آن مورد امنیت و حمایت مافوق قرار گیریم "احترام" خوانده شده است. این جایگزینی باعث شده که بنام احترام اعمالی از قبیل تعریف و تمجید، دست بوسی و خاکساری، کاربرد القاب و عناوین و بله قربان گوئیها بصورت گستردهای رواج یابد و از طرف همگان منطقی و معقول جلوه کند. طبیعتا وقتی این کارها احترام نامیده شد عدم انجام این اعمال و بیان حقیقتی که مغایر منافع و سلیقه دیگری باشد توهین تلقی شده و به گستاخی و بیادبی تعبیر میشود. بدون شک اگر ریشهیابی درستی از این پدیدهها نداشته باشیم و این رفتارها را بر اساس "ادب ایرانی" و یا "حجب و حیای شرقی" نام گذاری کنیم نتیجه خواهیم گرفت که غربیان با داشتن صداقت و صراحت لهجه بیادب و بیشرمند. چرا که آنان ناچار نیستند که مکررا یکدیگر و بویژه فرادستان را مورد تملق و چاپلوسی قرار دهند. و یا اگر این ویژگی را به حساب "تقیه و تشیع" بگذاریم به این بن بست میرسیم که حتما ایرانیان قبل از اسلام – برفرض اینکه دارای صراحت گفتار و صداقت کردار بودهاند- مردمانی بیادب بودهاند. متاسفانه ما قرنهاست که به خصوصیاتی نامطلوبی که ریشه آنها ناامنی و بیپناهی و بیقانونی بوده است قبای زیبای "ادب" و "احترام" و "مردمداری" و... پوشاندهایم و به آنها افتخار میکنیم. همین ذهینت است که فرایند دموکراسی را در کشور ما با مشکل روبرو کرده و میکند. چرا که دموکراسی با "نقد" شروع میشود و هنگامی که نقد "توهین" تلقی بشود، آن را برنخواهیم تافت، انتقاد کننده را دشمن قلمداد کرده و با او همان رفتاری را در پیش خواهیم گرفت که با دشمن حقیقی خود. نتیجه چنین برخوردهايی این است که ما در مقابل خطاهای یکدیگر سکوت کنیم، چشم خود را بر نابسامانیهای یکدیگر ببندیم و بدین ترتیب از ترقی و تعالی در سطح فردی بازمانیم و به تبع آن از رشد و پیشرفت در سطح اجتماعی و جهانی نیز باز مانیم.غرب ستايی در رابطه با غرب ستايی باید گفت که آنچه که ستوده میشود "غرب" نیست بلکه "قدرت" است که ستوده میشود و این ستایش را ما در تمامی طول تاریخ بشریت شاهد بودهایم. بشر هر چه را که در آرزوی بدست آوردن آنست میستاید و بشر بیش از هر چیز در آرزوی بدست آوردن قدرت است. با کمی دقت میتوان جنگ قدرت را در تمامی سطوح و ابعاد زندگی به مشاهده نشست. جنگ بین زن و مرد، سیاه و سفید، رئیس و مرئوس، کوچک و بزرگ همه و همه بر سر قدرت است. این قدرت است که به انسان شهامت میدهد، او را از دیگران بینیاز میکند و بدین ترتیب غرورش را که گرامی ترین سرمایه هستی اوست حفظ میدارد. تلاش انسانها در راستای دستیابی به ثروت و شهرت و محبوبیت همه در راستای کسب قدرت است. جنگ بر سر قدرت و به موازات آن ستایش قدرت و تلاش در نزدیک شدن به قدرتمند را میتوان در سطوح متفاوت دریافت. انسان برای حفظ خویش به غذا و مسکن و امنیت و در مراحل بالاتر به فعلیت رسانیدن استعدادهای خویش و لذت بردن از مواهب زندگی نیاز دارد و در جوامعی که این امنیت و رفاه توسط سیستمها فراهم نمیشود و قانونی حمایت از او را بعهده نمیگیرد، او این حمایت و امنیت را در نزدیک شدن به فرد قدرتمند بدست میآورد.آقای حامد فولادوند با اظهار این مطلب که: "به دكتر حسابى زياد توجه نمى شد ولى بعد از اينكه از آمريكا جايزه اى را دريافت كرد، مورد توجه قرار گرفت يا اينكه وقتى آقاى كيارستمى در فستيوال كن برنده شد كارهايش در داخل ايران هم مورد استقبال قرار گرفت يا اينكه وقتىهاشميان در تيم فوتبال بايرن مونيخ بازى كرد به تيم ملى ايران دعوت شد" و بیان اینکه خيلى از پژوهشگران ما سعى مى كنند كه كتابها و مقالات خود را به زبان انگليسى يا فرانسه بنويسند و اينگونه استدلال مى كنند كه اگر كار ما در غرب مورد توجه قرار گيرد، سپس در داخل هم مورد استقبال قرار مى گيريم نظر شرکت کنندگان در گردهم آیی را در این رابطه جویا شده بودند. بدیهی است همچنانکه فرزندان در جامعه پدر سالار به تایید پدر که بیشترین قدرت را - به دلیل تامین مالی خانواده- در دست دارد نیاز دارند؛ و همچنانکه دانش آموزی برای تایید خویش از سوی بقیه دانش آموزان نیاز به تایید معلم دارد که پرقدرت ترین فرد در کلاس است؛ و همچنانکه اگر کارمندی مورد محبت رئیس خود قرار گیرد سایر کارمندان برای او حساب دیگری باز میکنند؛ کارهای ما هم زمانی مورد استقبال خودمان قرار میگیرد که غربیان بر آن مهر تایید زده باشند. افزون بر مطالب فوق باید به نکته دیگری نیز اشاره شود و آن "رابطهای عمل کردن" در جوامعی چون جوامع ماست. ما میدانیم که در چنین جوامعی "کسی شدن" الزاما به معنای "کسی بودن" نیست و روابط نقش عمدهای در این مقوله بازی میکند. اما مطمئن هستیم که در غرب –بدون در نظر گرفتن موارد انگشت شمار- تا "کسی، کسی نباشد" "کسی نخواهد شد" و به جائی نخواهد رسید. آشکاراست که یکی از بزرگترین دلایل پیشرفت غرب همین است که استعدادها را شناسائی میکند و راه را برای رشد آنهاها باز میگذارد و به تبع آن کارها به کاردانها سپرده میشود و جامعه از روی ضوابط عمل میکند و نه روابط. آری غرب ستائی ما از قدرت ستائی ماست بخصوص که غرب علاوه بر برخوردار بودن از قدرت علمی، سیاسی، نظامی و تکنولوژیکی پیام آور دموکراسی و حقوق و آزادیهای فردی انسانهاست.غرب ستیزی در پاسخ به این سوال که چرا ما غرب ستیزیم باید گفت که طبیعتا انسان در عین حال که قدرت را میستاید، از اینکه خود فاقد آنست رنج میبرد و این رنج را در ستیزه با فرد قدرتمند آشکار میکند، احساس حسادت این ستیزه جويی را بگونه چشم گیری تشدید میکند. حسادت بدلایلی میتواند در انسان رشد بیش از اندازه داشته باشد. یکی از این دلایل مقایسههای ناسالم است که افراد از کودکی در معرض آن قرار میگیرند. این نوع مقایسه بین خواهران و برادران و کودکان همسن و سال توسط بزرگترها، بین شاگردان یک کلاس توسط معلم و بین افراد بزرگسال توسط خود آنها و بگونهای عادتی صورت میگیرد. با توجه به اين نکته كه اكثر اوقات افرادی در پیرامون ما وجود دارند كه در يك يا چند مورد از ما قابلتر و موفقترند، هميشه موردی برای تحقير شدن مان وجود دارد و كسی را از آن گريزی نيست. يك روز نقطه قوت ما را به رخ ديگری ميكشند و او را تحقير ميكنند و كينه ما را در دل او مينشانند و روز ديگر نقطه قوت ديگری را به رخ ما ميكشند، ما را تحقيرمی کنند و كينه او را در دل ما مينشانند. هر چند که ممکنست اين كار را با نيّت خير و در جهت ترغيب ما انسانها به بهتر شدن، انجام دهند. طبیعی است وقتی موفقیت هر کس چماقی برای تحقیر دیگری گردد، افراد از موفقیت کسانی که احتمال مقایسه شدنشان با آنان وجود دارد خوشحال نمیشوند و این همان حسادت است. این نوع مقایسه شدنها علاوه بر حسادت به خصوصیات منفی دیگری نیز منجر میشود که از آنجمله میتوان از عدم اعتماد به نفس، عدم قبول اشتباه خود، عيبجويی غیر اصولی از دیگران ، احساس زبونی در برابر بالادست، نياز به مطرح شدن، برحق ديدن خود، خود بزرگ بینی، عدم رعايت حق ديگران، تداخل عقيده و احساس، شكاكيت، به خود گرفتن مسایل و تفسير رفتارها، قياس به نفس و... نام برد. حسادت همانطور که گفته شد خود را در ستیزه گری با فرد موفق از طریق تحقیر او و بزرگ نشان دادن خود یا فخر فروشی نشان میدهد. این خصوصیت در فراسوی مرزها هم بهمان صورت خود بروز میکند به خصوص زمانی که ما خود را از دریچه چشم فردی غربی نگاه میکنیم تصور میکنیم که او ما را به چشم حقارت میبیند چرا که معمولا در جامعه ما به افراد فرودست به چشم حقارت نگریسته شده. به این احساس زمانی بیشتر دامن زده میشود که ما از سوی غربیان نه تنها با تعریف و تمجید و تعارفات مواجه نمیشویم بلکه آنان با صراحت لهجه اشتباهات ما را در محیط کار یا در اجتماع به ما گوشزد میکنند و یا گاه با نظر و عقیده ما مخالفت میورزند. این نوع برخورد صادقانه که برای غربیان بسیارعادی است برای ما که به جز شنیدن تعریف و تمجید عادت به شنیدن چیز دیگری نداریم توهین تلقی شده و آن را به حساب حقیر دیده شدن خود از طرف آنها و یا نژاد پرستی شان میگذاریم و اینجاست که با آنان به ستیزه بر میخیزیم؛ این ستیزه جوئی گاه در برخورد مستقیم خود را نشان میدهد و به تنش بیشتر در بین دو فرد (شرقی و غربی) منجر میگردد، اما بیشتر اوقات با انتقاد از دموکراسی و یا بیبند و باریهای جنسی آنان، و با اظهار این مطلب که کاخ آنان بر کوخ ما استوار شده است صورت میگیرد و یا اینکه درپی اثبات خویش بر میآییم و در این راستا تاریخ را ورق میزنیم گاهی دو هزار و گاه حتی تا شش هزار سال به عقب بر میگردیم تا موردی برای فخر فروشی به آنان بیابیم و ثابت كنيم که هر چه كه غربیان امروزه دارند ما در گذشتههای دور داشتهايم و پيشرفت امروز غرب ريشه در تاريخ و فرهنگ گذشته ما داشته است و به این نمیاندیشیم که مثلا اگر باربیکیوی آنان همان منقل ما و یا یکشنبههایشان (سان دی) همان روز خورشید در فرهنگ میترائی ما بوده، اینها هیچیک دردهای بیشمار امروز ما را درمان نمیکند. این ذهنیت و این نگاه در بین عدهای از ما ایرانیان باعث شده است که روی بگذشته آوریم، از حال و واقعیتهای آن غافل شده و در عقب ماندگی خود همچنان درجا بزنیم.
-------------------------------------------------------------
* از بدو ورودم به استرالیا در سال ١٩٩٢ توجّهم به تفاوتهای فرهنگی بین ما و غربیها جلب شد و از آن پس به کاوش در چند و چون این تفاوتها پرداختم. حاصل آن کتابی شد بنام "ما چرا چنین شدیم؟" که در سال ٢٠٠٠ در سيدني (استراليا) به چاپ رسید. این کتاب به گونهای اجمالی به بررسی خُلق و خوی ما ایرانیان و مردم سایر جوامع غیر دموکراتیک میپردازد. ریشه یابی تفصیلی این خلقیّات و عادات و آداب و رسوم در کتاب دیگری به نام "در اسارت فرهنگ" آمده است که در انتشارات روزنه آخرین مراحل چاپ خود را میگذراند.