Thursday, October 13, 2005
132. اَلْعَوامُ كَالْانْعام!
در تاريخ 28 سپتامبر 2005 در درآمدي با عنوان ِ شعري از رابيند رانات تاگور، ضمن اشاره به سفر تاگور به ايران در سال 1313 خورشيدي، خاطره اي از استادم پورداود را در مورد ِ ديدار ِ تاگور با شريعت سنگلجي در تهران نقل كردم. امروز نوشته اي را از دوست ارجمندم مهرداد رفيعي دريافتم در مورد ِ توصيف شيخ محمّد سنگلجي _ برادر ِ شريعت سنگلجي _ از پايگاه ِ خود ِ او و برادرش در دانش و فضل در برابر ديگرْ مردم كه گمان مي برم به خواندنش بيرزد و شايد كامل كننده ي ِ يادداشت 28 سپتامبرم باشد. با سپاس از مهرداد ارجمند و با اجازه ي او، نوشته ي وي را _ چُنان كه هست _ در پي مي آورم. عنوان ِ درآمد ِ امروز را از متن ِ سخن نقل كرده از شيخ محمّد سنگلجي گرفته ام كه تعبيري است قرآني به مفهوم ِ "توده ي ِ مردم، همتَراز با چهارپايان اند." ج. د.
شيخ محمّد سنگلجي استاد ِ فقه ِ دانشكده ي ِ حقوق بود. روزي در سر ِ كلاس، در تاييد ِ مراتب فضل و دانش ِ برادر ِ بزرگش مرحوم ِ شريعت سنگلجي داد ِ سخن مي داد. من مي كوشم تا گفته هاي او را تقريبا با همان لحن و تكيه كلام هاي ِ "آقا! آقا!" عينا نقل كنم. (مهرداد رفيعي)
استاد مي فرمود:
"مردم بر سه دسته اند، آقا! يك دسته سنخا فاضل اند، آقا! چيزفهم اند. اينها مظهر ِ فهم و كمالند، آقا! وجودشان به مِصباح ِ معرفت ِ ذاتي، روشن ِ خدايي است؛ مِثْل ِ اَخَوي _ رضْوانُ الله عَلَيه _. عدّه اي ذاتا فاضل نيستند، آقا! و با رنج و زحمت، كسب ِ معرفت مي كنند و فاضل مي شوند؛ مثل ِ بنده، آقا! امّا دسته اي هم هستند كه نه ذاتا فاضل اند، آقا! نه زحمت مي كشند، نه دود ِ چراغ مي خورند تا كسب ِ علم و دانش بكنند؛ اينها اَلْعَوامُ كَالْانْعام مي مانند؛ مانند ِ گوساله مي آيند و گاو مي روند؛ مثل ِ شما، آقا!"
و با دست به همه ي ِ ما كه رو به روي ِ او نشسته بوديم، اشاره مي كرد!