Wednesday, September 28, 2005

 

شعري از رابيند رانات تاگور و خاطره اي از سفر ِ شاعر به تهران



امروز نويسنده و پژوهنده و مترجم ارجمند آقاي خسرو ناقد متن ترجمه ي خود از يكي از شعرهاي رابيند رانات تاگور را كه به تازگي در تارنماي خود نشرداده اند، به درخواست ِ نگارنده به اين دفتر فرستادند كه آن را با سپاس گزاري از ايشان، پس از يادداشتي درباره ي شاعر و نقل خاطره اي از سفر وي به ايران، خواهم آورد. ج.د.
* * *
رابيند رانات تاگور عارف و انديشه ورز ِ فرهيخته و شاعر نامدار ِ بنگالي و نخستين آسيايي ي ِ برنده ي ِ جايزه ي ادبي ي ِ نوبل، به فرهنگ ايراني و به ويژه يادمان هاي فرهنگي و انديشه و خِرد ِ ايرانيان باستان ارج فراوان مي گذاشت و زرتشت را پيام آور ِ يگانگي ي انساني و شاعر و سراينده ي رهنمون خويش مي شناخت و مي گفت:
" زرتشت سرود ِ يگانگي مي خوانَد و مرا كه خود شاعر و سراينده ام،
بي اختيار به سوي خويش جلب مي كند"
بر اثر ِ همين گرايش بود كه در سال 1311 خورشيدي (1932 ميلادي) استاد ابراهيم پورداود، پيشگام ِ اوستا شناسي ي دانشگاهي در ايران را براي يك دوره ي يك ساله ي آموزش فرهنگ و ادب باستاني ي ايراني در دانشگاه شانتي نيكيتان -- كه خود بنياد گذار آن بود -- به هندوستان فراخواند و در آييني ويژه، به بزرگداشت كوشش و كُنِش ِ والاي ِ استاد پرداخت گزارش اين آيين و تصويرهايي از آن در كتاب يادنامه ي پورداود به
كوشش زنده ياد استاد دكتر محمّد معين (تهران - 1326) آمده است.














استاد ابراهيم پورداود

تاگور در سال 1313 خورشيدي براي شركت در جشن هزاره ي زادروز ِ فردوسي به ايران فراخوانده شد و به تهران سفركرد. در مدّت توقّف شاعر بزرگ در پايتخت ايران و توس، زادگاه حماسه سراي بزرگمان نيز پورداود همدم و همگام و راهنماي والاي او بود. استاد خاطره هايي نغز و شنيدني از سفرخود به هندوستان و دمسازي با تاگور و نيز سفر وي به ايران داشت و از جمله روزي برايم گفت :
تاگور كه شنيده بود در تهران انجمن هاي ادبي دايرست، به حضور در يكي از آنها و آشنايي با شاعران ايراني، تمايل نشان داد. شبي با آگاهي دادن از پيش، همراه با او به يكي از مشهورترين انجمن هاي ِِ ادبي در ِ پايتخت رفتيم. يكي از حاضران سرشناس در آن انجمن، به هنگام ورود تاگور، به خيال خود، به قصد ِخوشامدگويي به شاعر نامدار ِ ميهمان، چند بيتي را كه نوشته بود به صداي غَرّا و با آب و تاب ِ تمام برخواند كه چُنين آغاز مي شد:
خوش و خوب آمدي رابيند رانات/ نظيرت نيست در مازندرانات


از سوي ديگر، تاگور كه با نگرشي عرفاني و رويكردي انساني به جامعه هاي بشري و دين هاي گوناگون در گُستره ي جهاني مي نگريست و به يگانگي ي بنيادين ِ گوهر فرهنگي آدميان باوري پرشور داشت، روزي خواست تا به ديدار يكي از پيشوايان ديني برود. براي اين كار شريعت ِ سنگلجي را كه در آن زمان شهرت بسيار داشت و به روزآمد بودن ِ نسبي ي ِ ديدگاه هايش شناخته مي شد، در نظر گرفتيم و با زمينه چيني و قرار و مداري به سراغش رفتيم. در اين ديدار ِشاعر و عارف بزرگ بنگالي و روحاني ي ايراني، سخنان و پرسش و پاسخ هاي گوناگوني در ميان آن دو ردّ و بَدَل شد. از جمله اين كه سنگلجي از تاگور پرسيد:
" به نظر حضرت عالي، كدام يك از هفتاد و دو ملّت آمرزيده و بخشوده خواهند شد؟"
وقتي ترجمه ي اين پرسش سنگلجي را براي تاگور بازگفتم، با شگفتي زدگي ي ِ هرچه تمام تر رو به من آورد و گفت:
" به ايشان بفرماييد كه من شاعرم، عاشقم؛ از ديدگاه من همه ي آدميان رستگارند!"
امّا سنگلجي كه گويي جز با پاسخي بي چون و چرا و بر پايه ي اين است و جُز اين نيست قانع نمي شد، باز به من گفت:
"سؤال بفرماييد كه: مَعَ ذلِك، كدام يك آمرزيده ترند؟"
و من كه در برابر ِ آن بزرگ مرد احساس ِ شرمساري مي كردم، هر طور كه بود، سر و ته مطلب را به هم آوردم و به آن ديدار ِ بيهوده پايان بخشيدم.
* * *



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?