Tuesday, February 24, 2015
واکنش ِ دشنام آلود ِ دشمنان تاریخ و فرهنگ و ادب و پایداری ی ایران و ایرانی نسبت به دیدگاه ایران دوستانه ی پژوهشگران ایرانی در مورد رویداد ایران ستیزانه ی اخیر شهر ِ شاپور (/ سلماس)
بازتاب ِ نامه ی اعتراضی 21 استاد به رخدادهای سلماس و گستاخی و :بی حُرمتی نسبت به فردوسی و شاهنامه، در ایسنا و ایلنا
واکنش گوناز به خبر ایسنا خواندنی است:
Sunday, February 22, 2015
به زودی: دفتر یکم از شش دفتر ِ فرهنگ ِ گویش فارسی ی اصفهانی، نشرخواهدیافت.
فرهنگ ِ فارسی
ِاصفهانی
پژوهشی در گونه/ لهجه/ گویشی از زبان ِ
فارسی
دوره ی فراهم آوری و
نگارش و ویرایش: ۱۳٩۳-۱۳٢٩))
جلیل دوستخواه
دفتر یکم
آ- ث
ناشر: ایران شناخت
اعتراض به برداشتن تندیس "فردوسی" از میدانی به نام او در شهر شاپور (/ سلماس): نامه ی گروهی از پژوهندگان به شهردار سلماس
"ای برادر تو همان اندیشه ای!" - کذری و نظری به یادمان "مولانا جلال الدّین محمّد بلخی " / مولوی ، در شهر قونیّه و آشنایی با میراث فرهنگی ی او
مقبره ی مولانا که در حال حاضر به عنوان نماد ِ شهر قونیه از آن یاد می شود، در واقع محل سکونت پدر و خانواده ی مولوی به هنگام اقامت ایشان در قونیه بوده است. پدر مولانا پس از مرگ در همین خانه به خاک سپرده شد و مجالس سماع مولانا نیز در همین خانه برگزار می شده است.*قونیه شهری است که در مرکز کشور ترکیه و در شمال استان آنتالیا و جنوب آنکارا واقع شده است. استان قونیه از لحاظ مساحت بزرگترین استان ترکیه به شمار می رود. جمعیت شهر قونیه بیش از یک میلیون نفر است. در قرن 13 میلادی، قونیه پایتخت علاءالدین کیقباد پادشاه سلجوقیان روم بود و این شهر به برکت حضور پدر مولانا ( سلطان العلماء بهاء ولد ) به یکی از مراکز تدریس علوم دینی تبدیل شد. بعد از فوت پدر، مولانا به وعظ و تدریس علوم دینی در مساجد و مدارس قونیه ادامه داد. دیدار شمس تبریزی مولانا را شوریده حال نمود و در وصل و هجران او دیوان کبیر را سرود. پس از ناپدید شدن شمس تبریزی، بنا به درخواست حسام الدین چلبی، مولانا مثنوی معنوی را به نظم درآورد. مولانا که از 14 سالگی به همراه پدر در قونیه سکنی گزیده بود در 17 دسامبر 1273 میلادی مصادف با 27 جمادی الاول سال 672 هجری قمری در سن 59 سالگی در قونیه وفات یافت. مقبره ی مولانا همه ساله زیارتگاه عاشقان طریقت می باشد و این شهر را همچنان زنده نگاه داشته است، به گونه ای که روزی پنج بار صدای اذان از گوشه و کنار و از مساجد متعدد، زیبا و قدیمی آن شنیده می شود.
مقبره ی مولانا که در حال حاضر به عنوان سمبل شهر قونیه از آن یاد می شود، در واقع محل سکونت پدر و خانواده ی مولوی به هنگام اقامت ایشان در قونیه بوده است. پدر مولانا پس از مرگ در همین خانه به خاک سپرده شد و مجالس سماع مولانا نیز در همین خانه برگزار می شده است. مولانا نیز پس از مرگ در همین مکان دفن شد. همچنین بهاءالدین، پسر مولانا، بعضی از اقوام و یاران و مریدان وی از جمله صلاح الدین زرکوب و حسام الدین چلبی نیز در این مکان آرمیده اند. هر ساله دوستداران مولانا در 17 دسامبر مصادف با سالگرد وفات مولانا که شب اُروس (Arus) نامیده می شود از اطراف و اکناف ترکیه و جهان بر مرقد او حاضر می شوند تا شاهد مراسم ویژه ی بزرگداشت مولانا باشند.
مقبره ی مولانا دارای گنبد بزرگ سبز رنگ 16 وجهی است که مخروطی در بالای آن قرار دارد. این گنبد در سال 1397 میلادی توسط کارابان اوغلو ساخته شده و بر بالای آن با هنر کاشی کاری آیة الکرسی نقش بسته است. در بالای در ورودی مقبره، این بیت شعر به زبان فارسی نوشته شده است:
کعبة العشاق باشد این مقام هر که ناقص آمد اینجا شد تمام
زمانی که وارد این فضای روحانی می شوی، درصف عاشقان مولانا، قدم به قدم با نوای نی و بوی عود، آهسته آهسته حرکت می کنی و در جلوی مزار یاران و مریدان مولانا ادای احترام می نمایی. سپس به مقبره ی مولانا، پسرش بهاء الدین و پدرش سلطان العلماء می رسی. بعد افراد دیگری از خاندان و یاران وی را پشت سر می گذاری. در روی هر سنگ قبر کلاه و دستاری که در گذشته مورد استفاده قرار می گرفته به رسم یادبود و احترام قرار دارد. قبرهایی که فاقد کلاه مخصوص می باشند متعلق به بانوان است. پس از عبور از کنار قبرها می توانید از موزه بازدیدکنید. در این موزه آثار به جا مانده از گذشتگان از جمله البسه، کلاه، تسبیح، جانماز، قرآن های دست نویس و کتب نفیس دیگر، دیوان حافظ و سایر اشیاء قدیمی به نمایش گذاشته شده اند. پس از بازدید از موزه، نهایتاً می توانی این فضای معنوی را پشت سر بگذارید.
ای برادر تو همه اندیشه ای مابقی خود استخوان و ریشه ای
رقص سماعسماع که در لغت به معنی شنیدن، شنوایی و هر آنچه به آن مربوط می شود است. در فرهنگ دراویش و صوفیان به معنای جدا شدن از خویش و فنا شدن در ذات اقدس الهی است. دراویش معتقدند سماع در عارف حالتی را ایجاد می نماید که به آن وجد ( vajd ) می گویند. مراسم وجد و سماع عموماً در مکانی به شکل دایره انجام می پذیرد. دایره نمادی است از زمان که آغاز و انجامی برای آن متصور نیست. شاید هم بی ارتباط با چرخش سیارات به دور خورشید نباشد. دایره در فرهنگ دراویش نماد ابدیت است. نی و دف مهمترین ابزار موسیقی دراویش است. نوای موسیقایی نی، نوای شکایت به پیشگاه الهی است و درویش از خدا می خواهد که او را به اصل خویش بازگرداند. در مراسم سماع علاوه بر نی و دف از ساز های رباب، تنبور، تار و کمانچه نیز بهره می گیرند. مولوی اعتقاد داشت آنچه را که به صورت عادی نمی توان توصیف کرد، می توان در غالب شعر، موسیقی و رقص بیان نمود و آنچه امروز مریدان او انجام می دهند برگرفته از اعتقادات او و تقلیدی است از آنچه او و اطرافیانش در قرن هفتم هجری می اندیشیده اند.
مراسم سماع در تمام ایام سال در قونیه برگزار می شود. در ایام بزرگداشت مولانا که مصادف با سالگرد وفات وی برگزار می شود مراسم نمادین رقص سماع در سالنی که به همین منظور در قونیه ساخته شده است در چندین شب متوالی برقرار می گردد. در این مراسم ابتدا اشعاری از مثنوی به زبان ترکی خوانده می شود. سپس موسیقی با اجرای تک خوانی به زبان ترکی اجرا می شود. آنگاه دراویش با لباس های بلند سفید و دامن چین دار و کلاه های بلند نمدی، یکی پس از دیگری به دنبال مولا یا مراد خود ظاهر شده و پس از ادای احترام، شروع به چرخیدن می کنند. حرکات موزون مشخصه ی اصلی سماع است. در ابتدا دست ها روی شانه قرار داشته، پس از چند چرخش، دست ها تدریجاً باز شده و در دو طرف قرار می گیرد. دست راست بالا و دست چپ پایین تر قرار می گیرد. دراویش در حین چرخش سر را به یک طرف خم می کنند و گاهی چشم ها را می بندند و به عالم خلسه فرو می روند و این چرخش می تواند بسیار طولانی باشد ( گاهی تا ساعت ها به طول می انجامد.)
سلام، یکی از اصول مراسم سماع است. دراویش در هنگام مراسم سماع به یکدیگر و مراد خود سلام می کنند. این سلام بدون ادای کلام و با نگاه کردن به یکدیگر صورت می پذیرد. مراسم سماع مشتمل بر چهار سلام است. این چهار سلام هر کدام معرف یک معنی خاص است. سلام اول معرف شریعت است. سلام دوم طریقت، سلام سوم حقیقت و سلام چهارم معرفت را معنی می دهد. در سه سلام اول درویش به دور خود و کل مجموعه ی دایره ای که درویش در آن می رقصد می چرخد و در سلام آخر ( چهارم ) وی فقط به دور شیخ یا مراد می چرخد. مراد با حرکت خود در بین دراویش، حرکات آنها و نحوه ی جای گیری آنها را تنظیم می کند.
ردای سیاه یعنی تعلقات دنیوی. دراویش با ردای پشمینه تیره ( سیاه یا قهوه ای ) وارد می شوند و طی تشریفاتی این ردا را بر زمین می اندازند. به این معنی که خود را از تعلقات دنیوی آزاد می سازند. در طی مراسم سماع، نوای دف، نی و سایر سازهای موسیقی به طور هماهنگ با نورپردازی زیبا گوش و چشم را می نوازد، آنگونه که پس از مدتی شما نیز احساس خلاء و شیدایی خواهید کرد. پایان مراسم را مرشد یا مراد برعهده دارد. وی که در تمام طول مدت رقص، بر اعمال سماع نظارت نموده، دراویش یک یک با ادای احترام از مقابل مولای خود عبور کرده و خارج می شوند.
مسافر قونیهتپه ی علاءالدین در قسمت مرکزی شهر قونیه قرار دارد که در بالای آن پارک زیبایی بنا شده است و چشم انداز خوبی دارد. خیابانی که در روبروی تپه واقع شده به مقبره ی مولانا ختم می شود. در دو طرف همین خیابان مراکز متعدد برای خرید وجود دارد. پیاده روها وسیع و تمیز هستند. در کوچه ی پشت مقبره مولانا می توان انواع سوغاتی های تزئینی از قبیل قاب عکس، مجسمه های کوچک، کریستال های چرخان با تصاویری از مولانا، مقبره یادراویش چرخان را تهیه کرد. قیمت آن ها از 6 تا 20 لیر متغیر است. قیمت ها تقریباً ثابت است و با چانه زدن، زیاد تغییر نمی کند.
مردم عادی به زبان ترکی صحبت می کنند و انگلیسی نمی دانند ولی در مراکز توریستی، هتل ها و باجه های پلیس می توان با زبان انگلیسی ارتباط برقرار کرد. قونیه شهری است که مردمان آن به دیدن گردشگر خارجی عادت دارند و با گردشگران خیلی خوب همکاری می کنند. اگر از عابری نشانی بپرسید، حتی اگر زبان انگلیسی نداند، با اشاره شما را به بهترین نحو راهنمایی می کند. پوشش زنان آزاد است. خانم ها با حجاب کامل یا روسری های رنگی و لباس گشاد و بلند را بسیار زیاد می توان دید.
وسایل حمل و نقل عمومی در محدوده مرکزی شهر به راحتی مسافرین را جابجا می کنند. تاکسی، مینی بوس، اتوبوس و تراموا در اکثر محدوده های مرکزی شهر وجود دارد. کرایه ی هر نفر برای تراموا یک و نیم لیر است و تاکسی به نسبت گران تر است و با تاکسی متر محاسبه می شود. به عنوان مثال در محدوده های نزدیک و مرکزی شهر حدود 7 لیر و کرایه ی مناطق دورتر حدود 20 – 15 لیر می شود. تراموا تا ساعت 12 شب کار می کند و حتی در ساعات دیروقت شب نیز شما در شهر احساس ناامنی نمی کنید. در ساعات شلوغ عصر و غروب ، تراموای شهری مملو از جمعیت می شود و جای نشستن نیست. مردان و جوانان جای خود را به زنان و افراد مسن می دهند تا بنشینند.
در انتهای خیابانی که به مقبره ی مولانا می رسد، مغازه هایی با انواع خوراکی جات و شیرینی های مخصوص شبیه آب نبات سفید رنگ یا انواع پارچه های منقوش جهت سجاده و جانماز و همچنین انواع قاب عکس جلب توجه می کند. قونیه شهری دانشگاهی است و دانشجویان زیادی از داخل و خارج کشور در آن به تحصیل مشغولند. تکدی گری در سطح شهر دیده نمی شود. زمانی که اذان ظهر گفته می شود سیل مردم معمولی و ترک زبان را می بینید که به مسجد رفته و نماز می گزارند. غذاهای ترکی شباهت زیادی با غذاهای ایرانی دارد. برنج، به این صورت که ما درست می کنیم دیده نمی شود. ترک ها از بلغور جو همراه پیاز داغ غذایی شبیه کته استانبولی ما می پزند. انواع خوراک ها و خورش ها با گوشت، سبزیجات، سیب زمینی، هویج و بادمجان را می توان در سفره ی آنها دید. انواع سالاد، سالاد الویه، غذایی با نخود سبز، گوشت کوبیده و نیز انواع کوفته که بعضاً تند هستند و انواع سوپ های خوشمزه را درست می کنند. کباب ترکی که برای همه آشناست و نیز انواع دسر و شیرینی جات شبیه باقلوا، شیر برنج و شله زرد را می توان دید .
سایر نقاط دیدنی شهر قونیهمسجد علاء الدین کیقباد: که به این مسجد، مسجد چهار پادشاه نیز می گویند. این مسجد در نزدیکی تپه ی علاءالدین قرار دارد و منبر چوبی و منبت کاری شده اش بسیار زیباست و از آثار هنری دوره ی سلجوقیان محسوب می شود. این مسجد در واقع محل وعظ و خطابه ی پدر مولانا و بعد از آن، خود مولانا بوده است.
تربت شمس: در واقع مسجد کوچکی است که به یادبود شمس تبریزی و پس از ناپدید شدن نهایی وی ساخته شده است. روایتی است که در زیر مسجد چاهی قرار دارد که گمان می رفته شمس را به قتل رسانده و در آن چاه انداخته باشند. فضای داخلی تربت شمس نسبتاً کوچک است و دیوار و سقف گنبدی آن با آیات قرآن و نقوش زیبا تزیین شده است. بعضی اشعار فارسی نیز در گوشه و کنار آن دیده می شود.*مرام(Meram) در واقع منطقه ی ییلاقی در حاشیه ی شهر قونیه است که محل زندگی تابستانی مولانا و مریدانش بوده و اشعار مثنوی در آنجا سروده شده است. مجالس وجد و سماع نیز در همین محل اجرا می شده است. خانه ای متوسط که نسبتاً ساده تزیین شده و در کنار آن مسجد کوچکی بنا شده است. ایوان خانه مشرف به رودخانه و مناطق سرسبز و خوش منظره می باشد. این خانه ی ییلاقی به همراه باغچه سرا ( مقبره ی کنونی ) از طرف سلطان علاء الدین جهت سکونت به پدر مولانا هدیه شده است. برای رفتن به منطقه ی مرام باید از تاکسی استفاده کرد. در این منطقه مقبره ی طاووس بابا و چند تن دیگر از مریدان مولانا نیز وجود دارد.مقبره ی طاووس بابا: طاووس بابا حکیم هندی بوده است که به اثرات دارویی نمک و بعضی گیاهان اعتقاد داشته و برای دیدن مولانا از هند به قونیه آمده است. طاووس بابا در قونیه ساکن شده و به جمع سالکان طریقت می پیوندد و در همان جا دار فانی را وداع می گوید. در کنار پنجره ی مقبره مقادیری نمک گذاشته شده است و گردشگران از آن می چشند.*مقبره ی آتش باز ولی: مدفن آشپز و خدمتکار وفادار مولانا است و در نزدیکی مرام قرار دارد. در مورد آتش باز نیز داستان هایی بر سر زبان هاست که صحت آن می تواند مورد تردید باشد. هرچه که هست نام آتش باز کنایه به همین داستان هاست. اگر به قونیه سفر نمودید از بازدید مراسم رقص سماع و تور سیاحتی کاپادوکیه غافل نشوید.
__________________
.با سپاسگزاری از فرستنده : ا. ر
-
Sunday, February 15, 2015
دفتر گفتارهای همایش بزرگداشت آغاز دومین هزاره ی سرایش شاهنامه ی فردوسی در بخش ایران شناسی ی دانشگاه اوپسالا - سوئد
این مجموعه ی شاهنامه شناختی - که با کوشش و ویرایش بانو دکتر فروغ حاشا
ِ بیکی، استاد دانشگاه اوپسالا نشر یافته است و امروز به این دفتر رسید - فراگیر زنجیره ای از گفتارهای شاهنامه شناختی در 127 صفحه به زبان فارسی و 150 صفحه به زبان انگلیسی است و طیفی از پژوهشهای تازه در گستره ی حماسه ی ملِّی ی ایرانیان را در بر دارد.جُستارهای این دفتر، در روزهای پانزدهم و شانزدهم
اکتبر2011، از سوی پژوهندگان به حاضران در نشست، عرضه گردید و گفت وشنودهای گسترده ای را در پی داشت.
از نگارنده ی این سطرها، گفتاری با عنوان ِ شناخت ِ خاستگاهها و پشتوانه های ،شاهنامه ی فردوسی و شاهنامه ی نقالان، در صفحه های 33 تا 52 این دفتر، آمده است.
*
کتاب به شایستگی، به خاطره ی دو شاهنامه پژوه سرآمد ِ میهن مان شاهرخ مسکوب و مخمّد مختاری، پیشکش شده است.
*
جای سپاسگزاری ا ز بانو دکتر فروغ حاشابیکی برای ویرایش این دفتر است.
*
برای سفارش خرید این دفتر، به این نشانی، نامه بنویسید:
Mrs. Forogh Hashabeiky,
Department of Linguistics and Philology,
Uppsala University,
SWEDEN
پیام یک استاد ایران دوست به همه ی دوستداران ایران و فرهنگ ایرانی و فردوسی ی جاودانه
درود.
امروز به این یوتیوب دسترس یافتم:
کودک سه ساله ای به نام اناهیتا سرود ای ایران را می خواند
و دریغا که در شهر شاپور - که امروز سلماس ش می نامند- تندیس پیر توس را از میدان شهر برمی دارند و به نقطه ای نامعلوم تبعید می کنند !
با مهر همیشگی
تورج پارسی
Saturday, February 14, 2015
دادخواهی برای جبران رفتار ناسزاوار نسبت به یادمان خداوندگار سخن، فردوسی!
پیامی مهمّ و فوری به همه ی ایرانیان
دوست ارجمند،
درود.
امید که شاد و تندرست باشید.
نمیدانم در جریان رخداد ناگوار
سلماس و پایینکشیدن تندیس فردوسی بزرگ از میدانی در این شهر هستید، یا نه. من و
دوستانم بر این باوریم که این میتواند پیشزمینهی کنشهای گستردهتر قومگرایان
در آیندهای نه چندان دور برای زدودن هر چه که مایهی نازش و بالش فرهنگ ایرانی در
آذربایجان است، باشد و از اینرو، باید در برابر این کنش زشت از همین امروز ایستاد
که شاید فردا دیر باشد.یکی از
دوستان –جناب زاگرس زند- نامهای برای مدیران بلندپایهی کشوری برای واکنش به این
کنش زشت نوشته است که در دنباله ی این پیام، میبینید.
این نامه را نیک است که دوستداران زبان و ادب فارسی، همچون شما دستینه کنند. پس خواهشمندم آن را بررسید و اگر در این راه همگام هستید ، مراییاگاهانید.
با مهر
بزرگمهر
***
به نام خداوند جان و خرد
شهردار ارجمند شهرستان سلماس
با درود و ادب
آگاه هستید در روز 20 بهمن 93، با کامیون و جرثقیل، تندیس فرزانه توس، فردوسی، از میدانی به همین
نام در شهر سلماس برداشته و به جایی نامعلوم برده شده و نام میدان «فردوسی» به میدان «انقلاب» دگرگون
یافته است. از آن رو که رخدادها و دگرگونیهاي مهم شهري در این سطح میبایست با آگاهی و دستور شما و
شوراي اسلامی شهر باشد، و با توجه به پیامدهاي ناگوار منطقهاي و ملی، نکاتی چند را به آگاهی میرسانیم:
1. جایگاه ویژه و بلند فردوسی در فرهنگ و ادب ایران و جهان، زبانزد همهي خاورشناسان بوده و هست و
بسیاري ایرانزمین را با نام چنین بزرگانی میشناسند و میستایند. آوازهي فردوسی در جهان به اندازهاي است
که در چند کشور اروپایی، از جمله رم پایتخت ایتالیا، میدانهایی به نام فردوسی با تندیسهایی از او سالهاست
که برجاست و مایهي بسی شرمساري است که در ایران، سرزمین فردوسی، میدانی را از تندیس و نام او
میزدایند. بی احترامی به فردوسی که سرآمد فرزانگان و شاعران ایران است، از دید همگان میتواند بزرگترین
خودزنی فرهنگی قلمداد شود که زیبندهي سلماس و مسوولانش نیست.
2. فردوسی با سرودن «شاهنامه» سند یکپارچگی و هویت ملی همهي ایرانیان را ماندگار و جاودان کرد و به
نماد پاسداري از هویت ایرانی و زبان ملی (فارسی)- که بر پایهي قانون اساسی و پذیرش همگان است- تبدیل
شد. از این رو هرگونه بی توجهی به این نماد تاریخی، دشمنی و رویارویی با هویت و یکپارچگی ایران و بهترین
دستاویز براي جداییخواهان و تجزیهطلبان میتواند باشد.
3. قدرناشناسی و کوچکانگاري هر یک از بزرگان تاریخ و ادب و فرهنگ ایرانی، از درون یا بیرون کشور، از ارج و
اعتبار تکتک ایرانیان و غرور و خودباوري ملی ما خواهد کاست و در آن صورت چگونه میتوان به ایستادگی در
برابر دشمنان خارجی و تحریمها و تهدیدها ادامه داد و امید داشت؟! و آیا این دو رویه و آرمان ناساز نیستند؟ً!4. گذاشتن نام «انقلاب» به جاي «فردوسی» شبههي رویاروي بودن و ناساز بودن این دو را به ذهن میرساند که
پیامدي ضد امنیت ملی و برخلافِ رویهي نظام دارد. شاید طراحان چنین رخدادي در پیِ القاي چنان اندیشهاي
ِ هم بوده باشند که جز فرستادنِ پیام همراهی به ایرانستیزانِ پیرامونمان پیامدي نخواهد داشت.
از اینرو ما امضاکنندگان این نامه، در کنار آذربایجانیان دلیر، ایراندوست و فرهیخته، خواستار بررسی و بازنگري
خردمندانه و آیندهنگرانهي این رخداد با رویکرد مصلحت کلان کشور و ملاحظات امنیت ملی، و بازگرداندنِ آن
تندیس و آن نام به میدانی که سالهاست آنگونه شناخته شده، هستیم. حتا اگر در نظر داشته باشید که در
میدانی دیگر تندیس فردوسی را برپا کنید، به نظر میرسد چنین اقدامِ نسنجیده و تندروانهاي به هیچروي
سزاوار و شایستهي استان و شهرستان شما نیست؛ چراکه دستمایهي تبلیغات جداییخواهان قرار میگیرد و به
عنوان پیشینهاي ناپسند و نکوهیده در کارنامهتان به جا خواهد ماند.
با سپاس
1393 بهمن 22
رونوشت به:
ـ ریاست محترم شوراي عالی امنیت ملی
ـ ریاست محترم جمهوري
ـ ریاست محترم مجلس شوراي اسلامی ـ وزیر محترم کشور
ـ ریاست محترم فرهنگستان زبان و ادب فارسی
ـ ریاست محترم شوراي شهر سلماس - نمایندگان محترم آذربایجان غربی در مجلس شوراي اسلامی ـ استاندار محترم آذربایجان غربی
Wednesday, February 11, 2015
"نمیرم ازین پس که من زنده ام!"
بر پایه ی گزارش رسیده به این دفتر، با دریغ آگاه شدیم که دست اندرکاران اداری درشهر سلماس،در آذربایجان، به بهانه ای، تندیس خداوندگار سخن، فردوسی را از
میدانی به نام نامی ی حماسه سرای بزرگ ایران و جهان، برداشته اند!
امّا بانگ بلند و غرورانگیز خداوندگار سخن، از فراسوی هزاره، همچنان در گستره ی میهن و جهان طنین افگن است:
"نمیرم ازین پس که من زنده ام / که تخم سخن، من پراگنده ام!"