Monday, April 07, 2014
کلیدواژه ی جهان آرمانی در گنجینه ی فرهنگ و ادب ایرانی.
هزاره هاست که ما ایرانیان تشنه کام زندگانی ی آدمی وار و همزیستی ی آشتی جویانه و رفتار ِ مهرورزانه، لهله زنان در سراب سوزان و نفس گیر ِ یک سو نگری و جزم باوری، سرگردانیم؛ غافل از آن که کلید ِ دروازه ی جهان آرمانی در گنجینه ی فرهنگ و ادب ایرانی و در دسترس ماست. به دیگرسخن: "آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم/ یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم!" یا - به گفته ی حافظ بزرگ مان - "آنچه خود داشت، ز بیگانه تمنّا می کرد!"
*
در زبانزدها و مثل ها و تمثیل های ما، نمونه های گوهرین بسیاری هست
که ما هنوز ارج والای آنها را به درستی نشناخته ایم و جانمایه هاشان در منش و کتش
ِ ما، نهادینه نشده است:
بهشت آن جاست کازاری نباشد/ کسی را با کسی کاری نباشِد!: بی آزاری و خوش رفتاری ی آدمیان با
یکدیکر، آرمانی ترین خواست ِ انسان است و بهشت ِ راستین، جهانی با حضور ِ چُنین مردمانی است! پای بندی به باور و مرام ِ خود و در همان حال، پذیرفتن ِ حقّ دیگران
به داشتن ِ رسم و راه و باوری دیگر، سزاوارترین و .پذیرفتنی ترین و آرمانی ترین
شیوه ی زندگی است.
عیسا به دین خود؛ موسا به دین خود!
"جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه /
چون ندیدند حقیقت، ره ِ افسانه زدند!" - حافظ.
و ده ها نمونه ی والای دیگر از این دست.
به راستی که دریغا!
جلیل دوستخواه
جلیل دوستخواه