Tuesday, April 01, 2014

 

روند دگرگونی های طبیعی و اجتماعی در شاهنامه فردوسی - پژوهشی ساده و سودمند، برای شناخت دیدگاههای بنیادین ایرانیان روزگاران کهن


ارزش بی همتای جهان بینی های ایران کهن که فردوسی آنها را به نظم برگردانده است ، در این واقعیت است که مادران و پدران ما نگرش شان به چند و چون پدیده های هستی ، نسبت به جهان بینی و باور های دیگر تمدن ها به دانش جدید بشری ، به واقعیت ها، نزدیک تر است . و نسبت به آن باورها از توهمات و انتزاعات غیر واقعی به دور است . مردمان کهن این سرزمین ، جهان بینی یشان را با بررسی و کاوش هستی و طبیعت اطراف شان سامان می دادند ، نه در بی کران آسمان ها که به دان دست رسی نداشتند . با این نوع شیوه کنکاش به دیالکتیک ابتدایی رسیدند و اساس هستی را بر نبرد تضاد ها دانستند . نبرد خیر و شر ، روشنایی و تاریکی ، خرد و نادانی داد و بیداد و نبرد ابدی اهورامزدا و اهریمن با این نگرش زندگی همیشه با این تضاد ها در کنشی بی پایان خواهد بود . البته با امید به پیروزی اهورامزدا بر اهریمن . بدین جهت مبارزه با بی داد برای عدالت اجتماعی در باورهای مردمی ما نهادینه گردید . از این رو در شاهنامه اگرچه آغازش با سیر تحولات طبیعی است ولی پس از بیان علل نوشتن این کتاب و بررسی دشواری های آن به روند دگرگونی های اجتماعی می پردازد . تلاش من در این مطلب شفاف نمودن این نگرش است . دو روندی که کشف علمی ان مربوط به قرن ۱۹ اروپاست ، ولی کشف اشکال ابتدایی آن ، افتخاری است برای تمدن کهن ایران زمین ، با فاصله ی زمانی بسیار بعید . بدین جهت با پرداختن به درون مایه و سرشت شاهنامه به سوی این هدف می رویم . ولی قبل از پرداختن به درون مایه ی شاهنامه ضروری است چکیده ای درباره ی نوع نگرش فردوسی ( البته این برداشت من است ) بیان کنم . برخی دانش پژوهان ارزشمند ما که به جبر، در سایه افتاده اند ، با امکانات محدود خود ، بدون وقفه درباره فرهنگ و ارزش های فرهنگی ایران زمین به کنکاش می پردازند ، این دوستان باور دارند ، که فردوسی شیعی ، اسماعیلی زیدی بوده است . جهان بینی که به خرد گرایی باور دارد . و اعتقاد دارد ، خرد قبل از انسان به وسیله ی خدا به وجود آمده و واسطه ی بین خدا و انسان است . اگرچه این نگرش در قرون وستا یک جهان بینی رادیکال و انقلابی بوده و توانسته تاثیر عمیقی بر باورها و جهن بینی های آن دوران به جا بگذارد ، ولی با این وجود من معتقدم ، اگر فردوسی به این جهان بینی باور داشته ولی از آن بسیار فراتر رفته است . زیرا باورهای ایده آلیستی هر چند مترقی باشند در نهایت یک خط قرمز دارند، که مانع گسترش دانش بشری می شود و پژوهش گر را به باورهای متافیزیکی و ایستا می راند ، و کار پژوهش دچار نارسایی می گردد . همه ی محققینی که به باورهای متافیزیکی اعتقاد دارند ، بدون تردید تلاش می کنند دیدگاههای واپس گرای خود را به پدیده ی مورد پژوهش تحمیل کنند . ولی فردوسی فراتر از دانش زمان خود می اندیشیده است ،زیرا اگر تحت تاثیر باورهای زیدی – شیعی به شاهنامه می پرداخت ، برآیند کار مانند تلاش ناصر خسرو می شد ، که در زادالمسافرین ،زکریای رازی را به دلیل نگرش اتمیسمش ( رازی باور داشت که کوچک ترین جزء ماده از چند عنصر تشکیل شده که بین آنها خلا وجود دارد ) تحقیر نموده و او را مردک خطاب کرده است . در حالی که امروز دانش پیشرفته باورهای زکریای رازی را تایید می کند . به هر حال ما به آن بخش هایی از شاهنامه می پردازیم که بسیار پیش تر از جهان بینی زردتشتی و حتا میترایی در ایران وجود داشته است .
آغاز کتاب رویه ی ۱۲ جلد یک شاهنامه چاپ مسکو
به نام خداوند جان و خرد      کزین برتر اندیشه بر نگزرد
پس از آغاز به نام خداوند، فردوسی به ستایش خرد می پردازد ، او با افسوس ادامه می دهد .
رویه ۱۴ همان منبع
خرد را و جان را که یارد ستود      وگر من ستایم که یارد شنود
حکیما چو کس نیست ، گفتن چه سود         از این پس بگو، کافرینش چه بود
زندگی روشن اندیشان در زیر سلطه حاکمیت ایلیاتی – سنی غزنویان که رسالت قتل عام دگر اندیش را حق الهی خود می دانستند ، مبارزه کردن برای زنده نمودن ارزش هایی که با باورهای رسمی ،در چالش است، سخت دشوار و خطرناک است . برای رساندن یک پیام فرهنگی می باید پوششی از انواع استوره و تمثیل و .... را به کار برد . از سوی دیگر عوارض این استبداد دینی – عشیره ای جهل و بی خردی، مسخ و خرافه پرستی بود ، که همه ی تار و پود جامعه را در هم تنیده بود . فردوسی با تاسف ، همه ی این فجایع فرهنگی – اعتقادی را ، در نیم بیت بیان کرده است (( حکیما چو کس نیست گفتن چه سود))
ولی بر این یاس و نا امیدی خود چیره می شود . و پیگیر به کار بزرگ فرهنگی – انسانی خود می پردازد .
گفتار در اندر آفرینش عالم رویه ۱۴ همان منبع .
از آغاز باید که دانی درست               سرمایه گوهران از نخست
که یزدان ز ناچیز ، چیز آفرید            بدان تا توانایی آرد پدید
سرمایه ی گوهران این چهار             برآورد بی رنج و بی روزگار
یکی آتشی بر شده ، تابناک                میان آب و باد از بر تیر خاک
نخستین که آتش به جنبش دمید            ز گرمیش ، پس خشکی امد پدید
وز آن پس ، ز آرام سردی نمود          ز سردی همان باز تری فزود
رویه ۱۵ همان منبع
پدید آمد این گنبد تیزرو                   شگفتی نماینده ، نو به نو
ببالید کوه ، آب ها بردمید            سر رستمی سوی بالا کشید
گیا رست با چند گونه درخت       بزیر اندر آمد سرانشان زبخت
در این جهان بینی آغاز هستی را با (( آتش تابناک )) تصور می کنند . این نگرش با توجه به عقب ماندگی دانش بشری در آن دوران ، روایتی از یک جهان بینی می کند که شناختش بر مشاهدات و بررسی و کاوش هستی طبیعی است ، نه سیر آفاق در توهمات . این گونه دیدن ، خود یک ارزش است و بسیار جای تعمق دارد . آغاز هستی با آتش تابناک برای یک اندیشمند ، تئوری بیگ بنگ را تداعی می کند . در نگرش ایرانیان پس از آتش تابناک چهار عنصر اصلی که باور ایرانیان آنها را چهار بنیاد هستی مادی می دانند ( آتش ، آب ، باد و خاک ) بوجود آمدند
رویه ۱۵
گیا رست ، با چند گونه درخت         بزیر اندر آمد سرانشان زبخت
وزان پس چو جنبده ، آمد پدید         همه رستنی زیر خویش آورید
رویه ۱۶
نه گویا زبان و نه جویا خرد          ز خاک و خاشاک تن پرورد
سیر تحولات طبیعی در شاهنامه با آتشی تابناک و بعد تشکیل چهار عنصر ، آتش ، باد ، آب و خاک و پس از این مرحله تشکیل گنبد آسمان و ستارگان رستن گیاهان مرحله بعدی است و پس ازآن جانوران بوجود می آیند. این سیر تحولات اگرچه به صورت ابتدایی و بدون استدلالات علمی است ولی فرآیند مشاهدات و بررسی پدیده های طبیعی است پس از این مرحله آفرینش انسان مطرح می شود .
رویه ۱۶
چو زین بگذری مردم آمد پدید          شد این بندها را سراسر کلید
    * * *
پذیرنده ی هوش و رای و خرد         مر او را ، دد و دام فرمان برد
رویه ی ۱۷ در مورد گنبد تیز گرد 
نگه کن به دین گنبد تیز گرد            که درمان از و یست و زویست درد
نه گشت زمانه بفرسایدش               نه آن رنج و تیمار بگزایدش
نه از جنبش آرام گیرد همی            نه چون ما تباهی پذیرد همی
در قسمت ( نه از جنبش آرام گیرد همی ) شناخت و درک حرکت حرکتی ابدی و بدون توقف پس از کشف نیروهای متضاد در پدیده ها درک حرکت مرحله بعدی دیالکتیک ابتدایی ، هزاران سال پیش مردم این سرزمین کهن است . و در نیم بیت بعدی ( نه چون ما تباهی پذیرد همی ) درک زایندگی هستی طبیعی را ، بیان گراست .
دیدن نیروهای متضاد در پدیده های طبیعی و شناخت حرکت ابدی هستی مادی، بیان گر اندیشه های خلاق و دستان پویای مردمان این سرزمین کهن است، که با تغییر طبیعت ، به شناخت و تسلط بر آن دست یافتند . در مرحله دوم ،سیر تحولات اجتماعی ،شاهد خواهیم بود که زندگی بشر ، بر خلاف باورهای دیگر جهان بینی ها و مذاهب از بهشت آغاز نشده است . انسان ایرانی ،رانده شده ی نادمی نیست که خود را گناهکار بداند و سزاوار مجازات. در باور گذشته گان ما زندگی انسان ها از غار نشینی ، شکار ، با ابزار ابتدایی بدون شناخت آتش و فلزات آغاز می گردد .مفهوم آن آغاز زندگی از دوره ی پارینه سنگی است . و روند آن را که سیر تکامل به نوسنگی و عصر فلزات است به زیبایی ترسیم می کند. ولی قبل از پرداختن به سیر دگرگونی های اجتماعی به مسائل مهم زمانه فردوسی که تحت عنوان (( گفتار اندرفراهم آوردن کتاب )) است ،می پردازیم .
دوران زوال امپراتوری عباسی آغاز شده بود . جنبش های دهقانان و صنعت گران و پیشه وران شهری با نگرش های مزدکی – خرم دینی و انواع باورهای شیعی پایه های این ستم خلیفه گری را متزلزل کرده بودند . فئودالیسم دوره تکاملی خود را پشت سر می گذاشت ، حکومت های کوچک ایرانی در گنبد ، ری ، همدان ، اصفهان و ... بدون یک اتحاد و مرکزیت نیرومند ، امکان نفوذ ترکهای غزنوی و سلجوقی را به ایران فراهم نموده بودند . دانشمندان بزرگی چون فارابی ، رازی ، خوارزمی ، خیام ، بیرونی ، ابوعلی سینا ، عطار ، فردوسی و مولوی و ... با خلاقیت های علمی خود در جنگی پنهان با خرافه پرستی می رزمیدند . سازمان های زیر زمینی شعوبی ، زندقی ، اسماعیلیه ، قرمطی ، خرم دینی در مبارزه ای خونین با خلفای بادیه نشین ، متمدن شده شرایط رشد و تکامل دانش را فراهم کردند . ایرانیان تلاش بسیاری نمودند تا فرهنگ و ارزش های انسانی – علمی گذشته را زنده کنند . ابن مقفع با ترجمه کتاب های فلسفی یونانی از پهلوی به عربی از یک سو نشان داد که این کتاب ها پیش از اسلام به پهلوی ترجمه شده است . ترجمه های پهلوی کتاب های ارستو و دیگر دانشمندان یونانی بیان گر علاقه ایرانیان به فلسفه بوده ولی با نابودی آثار گذشته به وسیله بیابان گردهایی که درکی از دانش و کتاب نداشتند ، امکان بررسی آن دوران از میان رفته است . با محدود شدن قدرت خلفای عرب ، در دولت های کوچک ایرانی طی چند قرن دانش رشد و گسترش یافت و انجمن های علمی به وجود آمد . فردوسی با ٣۰ سال کار و تلاش و رنج در بدترین شرایط اختناق دینی حکومت غزنویان ،با کمک انجمنی به گرد آوری آثار تاریخی گذشته ایران پرداخت و بدین صورت ارزش های انسانی – فرهنگی و زبان پارسی را زنده کرد . نسبت به مبارزات خلق های ایران ، بدون پیش داوری و بدون تحقیر، آنها را به نظم کشید . مانند مبارزات مزدکیان در دوره ی ساسانیان . این شیوه نقطه مقابل تاریخ نویسان اسلامی چون بیهقی است که مبارزات مردم ری و خوزستان بر علیه ستم غزنوی و خلفای عباسی را غوغای مشتی ارازل و اوباش اعلام می کند یا چون نظام الملک که از همه ی نهضت های توده به نام های سگ و ملعون و ... یاد می کند . شاهنامه بر خلاف نامش نامه ی داد و مردم است . هرگز بیداد شاهان را نستوده و هرگز قیام مردم را تحقیر نکرده است . در آن شرایط اختناق مذهبی که سلطان محمود غزنوی به وجود آورده بود . و اعلام می کرد : (( انگشت – گرد جهان کرده ام و قرمطی می جویم )) ( به کتاب از گات ها تا مشروطیت محمدرضا فشاهی رویه ۱۱٣ مراجعه گردد . و به کتاب برخی بررسی ها ... ۱ . ط )
انجمنی که به گرد آوری آثار تاریخی گذشته ایران پرداخته بود از چندین سو مورد تهاجم قرار داشت ۱ خلفا و حاکمان محلی وابسته به خلفای عباسی که هر دگر اندیشی را زندقی و واجب القتل می دانستند ۲ – از سوی وزیران ایرانی که از طبقه فئودال و اشرف گذشته بودند و در خدمت حکومت های عربی از منافع طبقاتی خود دفاع می کردند . ٣ – حاکمان غزنوی که از نظر فرهنگی واپس گرا و بسیار متعصب تسنن بودند . با این وصف ، انجمن های روشن اندیشان ایرانی در این شرایط دشوار، دست به مبارزه ای پنهان بر علیه فرهنگ بیگانه و معرفی ارزش های فرهنگی ایران زمین پرداختند . برای آشنایی خواننده با فضای اختناق آن دوران چند سند را مطرح می کنم . از گات ها تا مشروطه محمد رضا فشاهی رویه ۱۱٣ (( چهل سال سلطنت غزنویان وضع عوارض و مالیات های سنگین و جابرانه و چپاول ممتد آنان روستائیان را وادار به فرار از خانه و کاشانه می کرد و یا مجبور شان می ساخت که زمین های خود را از بیم چپاول عمال دیوان ، در پناه فئودال های بزرگ قرار دهند )) در حقیقت خود را به رعیت تبدیل می کردند . فخرالدین اسعد گرگانی چنین تصویری از فرار روستائیان و نیز روستاهای ایران در آن عصر به دست می دهد .
گروهی جسته ، اندر شهر پنهان          ز بیم جان یله کرده سپاهان
گروهی بسته ، در زندان به تیمار         گروهی مهر گشته بر سر دار
همه دیدند ده های صفاهان            که یک سر ، چون بیابان بودو ویران
ز ده ها مردمان آواره گشته            همه بی توشه و بی پاره گشته
جنایات غزنویان در حق دگر اندیشان به نقل از تاریخ بیهقی به اهتمام دکتر غنی و دکتر فیاض رویه ۲۲ به نقل از گات ها تا مشروطه . فشاهی 
(( تا ملک اسلام را ، محمود ، در دل افکند که اینجا آمد و ایشان را فریاد رسید و از جود و فساد قرامطه و مفسدان برهانید و آن عاجزان را که ما را نمی توانستند داشت ، بر کند و از این ولایت دور افکند ))
تاریخ گردیزی همان منبع همان رویه
(( ... پس از مرگ محمود پسرش مسعود نیز یک بار در سال ۴۲۵ هجری به مولتان لشکر کشید و قرمطیان را از دم تیغ گذراند . )) رویه ۱۱۷ همان منبع (( نظام الملک مغز متفکر دولت فئودالی از همه نهضت های توده به نام های سگ و ملعون .... یاد می کرد (( این سگ ها از نهضت ها بیرون آیند و برین دولت خروج کنند و دعوی شیعت و قوت ایشان بیشتر از رافضیان و خرمدینان باشند ... بقول دعوت مسلمانی کنند و به معنی فعل کافران دارند .
هدف فردوسی از نوشتن و به نظم آوردن شاهنامه و معرفی آن رویه ۲۱ جلد یک
اگر بر درخت برومند جای            نیابم که از بر شدن نیست رای
کسی کر شود زیر نخل بلند            همان سایه زو باز دارد گزند
سایه ای که او را از گزند باز می دارد به روایت شاهنامه خرد و داد و پژوهش در چند و چون پدیده هاست و زنده کردن ارزش های انسانی است که دیکتاتوری دینی آن دوره آنرا به سایه کشانده بود . مانند آزادی و آزادگی در رستم اسفندیار ، احترام به حقوق دیگر مردمان (( هر ملتی حق دارد کدخدای خود را داشت باشد نقل به مضمون )) در داستان سیاوش و بیان ارزش های زن در داستان زال و رودابه ، بیژن و منیژه و کیخسرو و مادرش و ... در ادامه آمده است .
توانم مگر پایه ی ساختن             بر شاخ آن سرو سایه فکن
کزین نامور نامه ی شهریار          بگیتی بمانم یکی یادگار
تو این را دروغ و فسانه مدان       برنگ فسون و بهانه مدان
ازو هر چه اندر خورد با خرد       دگر بر ره رمز و معنی برد
چگونگی شکل گرفتن کتاب توسط یک انسان محقق و کاوش گر تاریخ گذشتگان ، کتاب خداینامه بوسیله ابن مقفع از پهلوی به عربی ترجمه شد ولی کتابی که فردوسی آن را بنای کار فرهنگی خود نهاد از پهلوی به فارسی به وسیله یک گروه از افرادی که از چند و چون این کتاب اطلاع داشتند گردآوری گردید.
یک پهلوان بود دهقان نژاد          دلیر و بزرگ و خردمند و راد
پژوهنده ی روزگار نخست          گذشته سخن ها همه باز جست
رویه ی ۲۱ جلد یک شاهنامه چاپ مسکو
ز هر کشوری موبدی سالخورد             بیاورد کاین نامه را یاد کرد
بپرسیدشان از کیان جهان                و زان نامداران فرخ مهان
که گیتی به آغاز چون داشتند               که ایدون بما خوار بگذاشتند
پژوهش در مورد علل سقوط ایران به دست قبایل عقب مانده تر جنوب غربی ایران .هدف اصلی این تلاش برای شناخت باورهای گذشتگان است . لذا تحقیق درباره علل شکست به یک ضرورت برای روشن اندیشان تبدیل شد .
بگفتند پیشش یکایک مهان             سخن های شاهان و گشت جهان
چو بشنید ازیشان سپهبد سخن         یکی نامور نامه افکند بن
چنین یادگار شد اندر جهان            برو آفرین از کهان و مهان
قبل از فردوسی دقیقی که دارای گرایشات میهن دوستانه ای بود این کتاب را بدست آورد تلاش نمود آن را به نظم در آورد ولی به دست غلامش به قتل رسید .
رویه ۲۲ همان منبع رویه ۲۲ 
چو از دفتر این داستان ها بسی            همی خواند خواننده بر هر کسی
جهان دل نهاده بدین داستان                همان بخردان نیز و هم راستان
جوانی بیامد گشاده زبان                سخن گفتن خوب و طبع روان
بشعر آرم این نامه را ، گفت من         زو شادمان شد دل انجمن
در آن مقطع خاص تاریخی انجمنی که از زنده کردن تاریخ و زبان فارسی شادمان می شود روشن اندیشانی ضد حکومت بیگانگان خلفای عرب و شاه هان قبایل عشیره ای غزنوی بود . انجمنی که در کار پژوهش علل سقوط حکومت ایران بودند .که فرآیند این تلاش شاهنامه فردوسی است ،که نبرد بزرگش نبرد اندیشه ها و زنده کردن ارزش های انسانی است .
تلاش دقیقی نافرجام ماند رویه ۲۲
یکایک از و بخت برگشته شد            بدست یکی بنده بر کشته شد 
برفت او و این نامه ناگفته ماند          چنان بخت بیدار او خفته ماند
تلاش فردوسی برای بدست آوردن کتاب،و به انجام رساندن ،رسالت ش نسبت به فرهنگ و تاریخ گذشتگان ایران زمین. رویه ۲۲ جلد یک
دل روشن من چو برگشت از وی             سوی تخت شاه جهان کرد روی
که این نامه را دست پیش آورم               ز دفتر بگفتار خویش آورم
بپرسیدم از هر کسی بیشمار                  بترسیدم از گردش روزگار
مگر خود در نگم نباشد بسی             بباید سپردن بدیگر کسی
و دیگر ، که گنجم وفادار نیست         همین رنج را کس خریدار نیست
این اشعار بیان گر این واقعیت است که فردوسی و انجمن روشن اندیشانی که با او همکاری می کردند، افرادی وابسته به دربار نبودند و شعر را برای خوش آیند شاهان نه سروده اند. هدف ،روشن کردن گذشته ای است که آن ها را به ذلت آن روزگار رسانده بود . با درک این واقعیت ،که راهشان پر رنج ، پر خطر و در آن جامعه خرافه پرست ، مورد توجه قرار نمی گرفت .
رویه ۲۱
که گیتی به آغاز چون داشتند             که ایدون بما خوار بگذاشتند
شاهنامه علت شکست ایرانیان در درون مناسبات خود ایران جستجو می کرد . نه در قدرت و اعتقادات بیگانگان . درک چنین باوری خود گامی بلند به سوی شناخت و آفرینش است .
برین گونه یک چند بگذاشتم             سخن را نهفته همی داشتم
سراسر زمانه پر از جنگ بود          به جویندگان بر جهان تنگ بود
این جنگ ، جنگ با دگر اندیشان بود از این رو کار پژوهشی فردوسی بسیار پر خطر و دشوار بود. در اشعار بعدی فردوسی نشان می دهد اگرچه (( سخن را نهفته همی داشتم )) ولی کسانی وجود داشتند که از رازهای نهفته او اطلاع داشتند .
رویه ۲٣ جلد یک
به شهرم یکی مهربان دوست بود                تو گفتی که با من ییک پوست بود
مرا گفت خوب آمد این رای تو                  به نیکی گراید همی پای تو
نبشته من این نامه ی پهلوی                      به پیش تو آرم مگر نغنوی
چو آورد این نامه نزدیک من                   بر افروخت این جان تاریک من
ابومنصور رویه ۲٣ جلدا
بدین نامه چون دست کردم دراز               یکی مهتری بود گردن فراز
جوان بود و از گوهر پهلوان                  خردمند و بیدار و روشن روان
پهلوان با نگرش شاهنامه ، فردی است . خردمند و بیدار ، بیدار نشان از روشن اندیشی دارد و شناخت خود و جامعه . صاحب نظر، و دارای باور، و توانایی انتقال باور به دیگران ( سخن گفتن خوب ) و آوای نرم پهلوان باورهای ایرانی یک شعبان بی مخ حیله گر و قدرتمند و زورگو نیست . او با خرد و اندیشمند است .
این پهلوان ، با همه ی توان ، برای حمایت از کار بزرگی که فردوسی پیش رو داشت.اعلام آمادگی کرد.

رویه ۲۴ جلد یک

مرا گفت کز من چه باید همی                که جانت سخن بر گراید همی
بچیزی که باشد مرا دست رس             بکوشم نیازت نیارم بکس
بکیوان رسیدم ز خاک نژاد                از آن نیک دل نامدار ارجمند
سراسر جهان پیش او خوار بود          جوانمرد بود و وفادار بود
جنایتکاران دینی حاکم ، این مرد بزرگ را از میان برداشتند، و باز، فردوسی ماند و کاری بزرگ با یک دنیا محرومیت و رنج .
چنان نامور گم شد از انجمن             چو در باغ سرو سهی از چمن
یکی پند آن شاه یاد آوریم                ز کژی ، روان سوی داد آوریم

بررسی روند دگرگونی های اجتماعی
باور باستانی ایرانیان ، اگر با استوره و دیوها ترکیبی خاص به وجود آورده ولی نسبت به اعتقادات و جهان بینی ها زمانه ی خود ، به واقعیت ها بسیار نزدیک تر است . انسان اولیه ایرانیان یک انسان کامل و آگاه و رانده شده از بهشت نیست . جایگاه او از همان ابتدا در زمین است . از بسیاری مسائل بی اطلاع است حتا قادر به بر افروختن آتش نیست . و از ساخت خانه خبری ندارد . شکارش را خام می خورد، در غار و در کوه زندگی می کند، و لباسش هم از پوست شکار است . به مرورشروع به رام کردن حیوانات می نماید . دام داری را به وجود می آورد و زندگی اش متحول می گردد . شاهنامه سیر تحولات اجتماعی از پارینه سنگی به نوسنگی و عصر فلزات را این گونه به نظم آورده است .
چو آمد به برج حمل آفتاب                   جهان گشت با فر و آئین و آب
به تابید از آن سان ، ز برج بره             که گیتی جوان گشت از آن یک سره
کیومرث شد بر جهان کدخدایی             نخستین به کوه اندرون ساخت جای
سر بخت و تختش برآمد به کوه            پلنگینه پوشید خود ، با گروه
از و اندر آمد ، همی پرورش                   که پوشیدنی نو بد و نو خورش
همه ی ویژگی هایی که فردوسی سروده ، بیان گر زندگی دوران پارینه سنگی انسان است ، که انسان با ابزاری بسیار ابتدایی مانند سنگ و نیزه های چوبی به شکار می پرداخته است . آتش را نمی شناخته ، شکارش را خام می خورده و از خانه سازی اطلاعی نداشته است . بر اساس این سروده ها ایرانیان قبل از کشاورزی با رام کردن حیوانات ،دامداری را بنیاد نهادند ، و بدین صورت سطح زندگی یشان را بهبود بخشیدند .
رویه ۲۹ همان منبع

د د و دام و هر جانور کش بدید             ز گیتی به نزدیک او آرمید    ( نزدیک کیومرث )
در این شرایط که تغذیه گروه وضعیت با ثبات تری یافته بود ( با کشف شیوه ی تولید دامداری )
نیروهای اهریمنی ( انگل های اجتماعی که با تجاوز و غارت دیگران ، درآمد کسب می کنند ) که از روزگاران قبل از مذهب میترایی و زردتشتی سمبل بیداد و ستم ، دروغ و تاریکی بودند ، به جنگ کیومرث و یارانش می آیند . در این جنگ سیامک فرزند کیومرث کشته می شود . سال ها بعد ، هوشنگ فرزند سیامک با کمک حیوانات رام شده به جنگ اهریمن می رود و او را شکست می دهد . این پیروزی آرامش را به جامعه ی کوه نشین ها باز می گرداند .
رویه ٣٣ همان منبع دوران حکومت هوشنگ

و زان پس جهان یک سر آباد کرد               همه روی گیتی پر از داد کرد
نخستین یکی گوهر آمد بچنگ                   بآتش ز آهن جدا کرد سنگ
سرمایه کرد آهن آبگون                         کزان سنگ خارا کشیدن برون
شاهان اولیه از کیومرث تا پایان زندگی و حکومت جمشید فرهیختگان جامعه خود بودند . بر اساس سروده های شاهنامه کیومرث اولین کدخدا و اولین رام کننده حیوانات و بنیان گذار شیوه ی تولید دامداری بود هوشنگ کاشف سنگ آتش زنه و کاشف راز اتش افروختن و مهار آن بود . روز سده به همین مناسبت جشن می گرفتند . با این کشف دوران ساز دگرگونی بزرگی در زندگی انسان ها به وجود آمد و مردمان توانستند فلزات را از سنگ جدا کنند و ابزاری فلزی تبدیل گردید و نیروهای مولد باز هم توانستند گام بلند به سوی تکامل بر دارند .طهمورث از گروهی متجاوز که آن ها را دیو می نامیدند پس از اسارت آن ها خواندن و نوشتن را آموخت . و خود ریسندگی و بافندگی را کشف کرد . می بینیم با معیار ایرانیان باستان .شاه باید دارای چنین ویژگی هایی باشد . مخترع یا مکتشف همراه با داد و دادگری در جهت بهبود شرایط اجتماعی .

رویه ٣٣ همان منبع
نخستین یکی گوهر آمد به چنگ             به آتش ز آهن جدا کرد سنگ
سرمایه کرد آهن آبگون                        کز آن سنگ خارا کشیدش برون

چگونگی کشف سنگ آتش زنه
رویه ٣٣ همان منبع
یکی روز شاه جهان ، سوی کوه                  گذر کرد با چند کس ، هم گروه
پدید آمد از دور ، چیزی دراز                         سیه رنگ و تیره تن و تیز تاز
نگه کرد هوشنگ با هوش و سنگ                   گرفتش یکی سنگ و شد تیز چنگ
رویه ٣۴
بزور کیانی رهانید دست                         جهان سوز مار از جهان جو ، جست
برآمد به سنگ گران سنگ خرد                      همان و همین سنگ به شکست گرد
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ                      دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
نشد مار کشته ولیکن ز راز                            ازین طبع سنگ آتش آمد فراز
جهاندار پیش جهان آفرین                               نیایش همی کرد و خواند آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد                      همین آتش آنگاه قبله نهاد
شب آمد افروخت آتش چو کوه                        همان شاه در گرد او با گروه
یکی جشن کرد آن شب و باده خورد                سده نام آن جشن فرخنده کرد
                   * * *
چو به شناخت آهنگری پیشه کرد                   از آهنگری اره و تیشه کرد

هوشنگ پس از شناخت و کشف آتش ، صنعت و کشاورزی را گسترش داد و برخی دیگر از حیوانات در زمان او رام شدند ولی از ریسندگی و ساخت پارچه و لباس ناآگاه بودند .
رویه ٣۴ همان منبع
چو بشناخت آهنگری پیشه کرد                   از آهنگری اره و تیشه کرد
چو این کرده شد ، چاره ی آب ساخت            ز دریا یها رودها را تباخت
بجوی و برود آب ها راه کرد                     بفرخندگی رنج کوتاه کرد
چرا گاه مردم بدان بر فزود                      پراکنده پس تخم و کشت و درود
برنجید پس ، هر کسی نان خویش                بورزید و بشناخت سامان خویش
جدا کرد گاو و خر و گوسفند                     بورز آورید آنچه بد سودمند
برین گونه از چرم پویندگان                      بپوشید بالای گویندگان
کشف ریسندگی و بافندگی در دوره طهمورث
طهمورث پس از بدست گرفتن حکومت مدعی شد
هر آن چیز کاندر جهان سودمند                کنم آشکار را گشایم ز بند
پس از پشت میش و بره پشم و موی          برید و برشتن نهادند روی
بکوشش ازو کرد پوشش برای                بگستردنی بد هم او رهنمای
رام کردن اسب که باعث تحول بزرگ در جنگ علیه مهاجمان به وجود آورد.
رویه ٣۷ همان منبع
برفت اهرمن را با فسون ببست             چو بر تیز رو بارگی بر نشست
زمان تا زمان زینش برساختی             همی گرد گیتی بر تاختی
نیروی دشمن که در شاهنامه دیو خوانده می شود، دست به تهاجم زدند ولی ایرانیان بدلیل داشتن اسب بر دشمن پیروز می شوند و بخشی از آنها را اسیر می کنند . اسرا در قبال زنده ماندن پیشنهاد می دهند خط و نوشتن را آموزش دهند .
رویه ٣٨ همان منبع
چو آزاد گشتند از بند او                     بجستند ناچار پیوند او
نبشتن بخسرو بیاموختند                     دلش را بدانش بر افروختند
نبشتن یکی نه ، که نزدیک سی            چه رومی چه تازی و چه پارسی
چه سغدی ، چه چینی ، و چه پهلوی                ز هر گونه ی کان همی بشنوی
دگرگونی ها و اکتشافات دوران جمشید

منم گفت بافره ی ایزدی                   هم شهریاری هم موبدی
نخست آلت جنگ را دست برد          در نام جستن بگر دان سپرد
بفر کیی نرم کرد آهنا                   چو خود و زره کرد و چون جوشنا
چو خفتان و تیغ و چو بر گستوان       همه کرد پیدا بروشن روان
دگر پنجه اندیشه ی جامعه کرد          که پوشند هنگام ننگ و نبرد
ز کتان و ابریشم و موی قز             قصب کرد بر مایه دیبا و خز
بیاموختشان رشتن و تافتن             بتار اندرون پود را بافتن
در دوره جمشید به دلیل تکامل شیوه های تولید و صنعت تقسیم اجتماعی کار به وجود آمد .
رویه ۴۰ همان منبع

از هر انجمن پیشه ور گرد کرد             بدین اندرون نیز پنجاه خورد
گروهی که کاتوزیان خوانیش          برسم پرستندگان دانیش
جدا کرد شان از میان گروه             پرستنده را جایگاه کرد کوه
صفی بردگر دست بنشاندند             همی نام نیساریان خواندند
کجا شیرمردان جنگ آورند             فروزنده ی لشکر کشورند
کزیشان بود تخت شاهی بجای          وزیشان بود نام مردی بپای

گروه سوم
بکارند و ورزند و خود بدروند         بگاه خورش سرزنش نشنوند
تن آزاد و آباد گیتی بر وی            برآسوده از داور و گفتگو
چه گفت آن سخن گوی آزاده مرد          که آزاده را کاهلی بنده کرد

گروه چهارم صنعت گران

چهارم که خوانند اهتو خوشی            همان دست ورزان ابا سرکشی
کجا کارشان همگنان پیشه بود          روانشان همیشه پر اندیشه بود
ازین هر یکی را یکی پایگاه            سزاوار بگزید و بنمود راه

در دوره بعدی جمشید برای کار ساخت خانه غالب خشت را کشف کرد .

رویه ۴۱

هر آنچ ار گل آمد بشناختند                سبک خشت را کالبد ساختند
بسنگ و بگچ دیو دیوار کرد             نخست از برش هندسی کار کرد
چه گرمابه و کاخهای بلند                  چو ایوان که باشد پناه از گزند
پزشکی و درمان هر دردمند             در تندرستی و راه گزند
همان رازها کرد نیز آشکار             جهانرا نیامد چنو خواستار

رشد صنعت گری به اندازه ای رسیده بود که آهنگران بازار خاص خود را داشتند .

رویه ۶۵ همان منبع
چو بگشاد لب هر دو بشتافند                به بازار آهنگران تاختند

با رشد و گسترش صنایع و کشاورزی تقسیم اجتماعی کار به وجود آمد و ساختار جامعه از اشکال ابتدایی بیرون آمد و به مرور شکل طبقاتی به خود گرفت . شاه دیگر در کنار مردم به اختراع و اکتشاف نمی پرداخت و کارش شده رهبری اجتماعی ، کشاورزان و صنعت گران شدند مالیات دهنده و تولید کنندگان ارزش و در قاعده ی جامعه ، قرار گرفتند . و نظامیان و روحانیون وابسته به قدرت حکومتی شدند و پاسدار هرم قدرت . از این مقطع به بعد چهره ی حکومتی استبداد فردی را به خود می گیرد و شاهان به سیاست مداران تبدیل می شوند که با قدرت نظامی قاعده ی جامعه را وادار به اطاعت می کنند . در این مرحله از رشد و توسعه نیروهای مولد ، مناسبات اجتماعی نمی توانست فراتر از یک رهبری فردی باشد .
شاهنامه روایت گر تاریخی است ، که با کار پژوهشی انجمن های سری در آن دوره ی پر فراز و نشیب ، گوشه هایی از باورهای ایران باستان را در معرض قضاوت قرار می دهد اشکال استوره ای آن ، جبری بود برآمده از دیکتاتوری های ضد دگر اندیشی و خرافه پرست ، که حلاج را بر دار کردند و عین القضات را به قتل رساندند و سهره وردی را زنده زنده پوست کندند .

ناصر آقاجری
۱۲/۱۲/۱٣۹۲ 

گفتاوَرد از:


اخبار روزwww.akhbar-rooz.com 
دوشنبه  ۱۱ فروردين ۱٣۹٣ -  ٣۱ مارس ۲۰۱۴



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?