Saturday, January 18, 2014

 

یادی از یکی از ایران ستیزانه ترین رویدادها در تاریخ معاصر ایران و بازتاب آن در شعر ِ شاعری دل سوخته.


محمود مُشرّف تهرانی / م. آزاد
 (۱۳۱۲-۱۳۸۴)

من سایه ی بلندی بودم! 

هر سال ِ سخت، تجربه ای بود
هر سال ِ سرخ زآهن
من بازگشته بودم
خونین و آرزومند
هر سال ِ سرخ ِ تجربه ما را به شهر خواند.
*
من سایه ی بلندی بودم
در فصل های وحشت،
وقتی که دخمه ها از نعره های خوف تُهی شد.
گویی کسی نیود
و سایه ی بلند،
در آفتاب ِ سرخ، رهابود.
مرگ ِ تناوَری بود.
در سالهای وحشت،
در ماه ِ بی مرگی ۱
وقتی مُنجّمان ِ زمان زیج می نشستند
و ماه را نمی دیدند.
مرگ ِ تناوَری بود!
وقتی مُنجّمان ِ زمان، مُردند،
خورشید ِ سرخ تابید.
مرگ ِ تناوَر آمد
با چشمهای نیلی رنگی که می شکفت
و دستهای سنگی واری که می شکافت
سرهای ِ مردگان را...
*
در ماه ِ سرخ ِ مُردن،
مرگ ِ تناوَر
آمد و آشفت و رفت!
گویی کسی نبود.
صدا کردم:
- "ای شما!"
دیدم درختی از ورش ِ بادهای ِ سرد،
در کوچه می افتد!
و باد ِ مهرگانی، تاراج می کند!
*
من سایه ای بلند شدم
و فصول ِ سرخ ِ تناوَر
و در تمام ِ شهر، رها خواندم:
-"ما را به روزگار شما اعتبار نیست!"۰
*
وقتی که عشقهای تُهی را
از کوچه ها تُهی کردند!
وقتی که کودکان ِ پریشان را،
در نطفه ها دریدند!
من سایه ی بلندی بودم!**
__________________
امرداد، پنجمین ماه در گاهشمار خورشیدی ی ایرانی، به معنای بی مرگی است. (ج. د.).
**نشریافته در جُنگ- دفتر سوم، اصفهان - تابستان ۱۳۴۵ ، ص ص ۳۱- ۳۰.






<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?