Thursday, October 15, 2009

 

هفته‌نامه‌ی ِ ایران‌شناخت (نوشتاری- دیداری- شنیداری)، سال پنجم- شماره‌ی ۱۸، فراگیر ِ ۱۸درآمد


يادداشت ويراستار


جمعه بیست و چهارم مهرماه ۱۳۸۸
(شانزدهم اکتبر ۲۰۰۹)


گفتاوَرد از داده‌هاي اين تارنما بي هيچ‌گونه ديگرگون‌گرداني‌ي متن و با يادكرد از خاستگاه، آزادست.




You can use any part of this site's content without any change in the text, as long as it is referenced to the site. No need for permission to use the site as a link.


Copyright-Iranshenakht © 2005- 2009


All Rights Reserved



۱. بزرگداشت ِ «حافظ» گوهر ِ والای ِ فرهنگ ِ ایرانی در ایران و فراسوی ِ آن


بیستم ِ مهرماه، روز ِ بزرگ‌داشت حافظ، بر ملّت ِ بزرگ ِ ایران، همایون باد!





الف. بیستم مهرماه، روز ِ بزرگداشت ِ «حافظ» در ایران: جُنگ ِ بزرگی از پژوهش‌ها و شناخت‌نامه‌ها



درودی چو نور ِ دل ِ پارسایان/ بدان شمع ِ خلوتگه ِ پارسایی
(لسان الغیب)




بیستم مهر، روز بزرگداشت لسان الغیب حافظ شیراز است. به قول دکتر اسلامی ندوشن: حافظ، سخنگوی ضمیر ناآگاه ایرانی است. حرف حافظ تمام نشدنی است، برای اینکه حرف این مردم است. حرف گذشته ی دور و دراز یک کشور. حافظ فشرده ی کل تاریخ ایران را در این مجموعه نسبتا کم حجم جای داده، که یکی از عجایب است. بدینگونه می توان گفت که حافظ یک شاهنامه ی کوچک را در دیوانش جای داده، یک مولانا فشرده شده، و سعدی بیشتر از همه، برای اینکه در بیان و کلام و سبک و روش او دنباله رو سعدی است. تفکر خیامی نیز بر آنها اضافه می شود. یعنی می توان گفت که او خلاصه این چهار تن است البته از همه کتابهای ارزشمند دیگر بهره برده.به قول خود حافظ "قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می کنند". گوته پُرآوازه‌ترین شاعر آلمانی‌ خود را وامدار شعر حافظ می داند و سخت شیفته این شاعر ایرانی است و گوته از حافظ به عنوان استاد معنوی خویش نام می‌برد و با الهام از او «دیوان غربی - شرقی» خویش را می‌نگارد. در واقع نگاه هستی شناسانه گوته، سخت متأثر از حافظ بود و این امر تا آنجا پیش رفت که گوته، خود اعترافی صریح در این زمینه دارد. در عالم خیال این احساس به گوته دست می دهد که زمانی در وجود حافظ زندگی می کرده است و همانطور که از شعرهای گوته مشخص است حافظ را همزاد خویش می نامد. شعری که دری پی می آید از اوست: ای حافظ ،سخن تو همچون ابدیت بزرگ است،زیرا آن را آغاز و انجامی نیست.....
اگر روز ی دنیا به سر آید،ای حافظ آسمانی، آرزو دارم که تنها با تو باشم و در کنار تو باشم. همراه تو باده نوشم و چون تو عشق ورزم، زیرا این افتخار زندگی من و مایه ی حیات من است.
نام حافظ ده بار در مجموعه آثار فردریش نیچه، به چشم می خورد. بدون تردید دل بستگی و وابستگی یوهان وولف گانگ گوته به حافظ و ستایشی که وی در دیوان غربی شرقی از حافظ و حکمت شرقی او به عمل آورده، در کشاندن نیچه به سوی حافظ نقش بسیار ارزنده ای داشته است. نیچه فاخرترین فیلسوف غرب، مردی که در پی دگرگونی سازی همه ارزش هاست. کسی که به یاری فلسفه چکش، در پی بت شکنی است، نیچه همه بزرگان ادب و فلسفه غرب را از عهد باستان تا زمان خود، به زیر سوال برد و بطلان نظرات آنان را اعلام کرد اما از دو شرقی، یعنی زرتشت و حافظ به گونه دیگری سخن می راند. نیچه از حافظ چنان سخن می راند که تصویر "ابرمرد"ی که او در پی خلق آن یا به گفته دیگر "انسان آرمانی" نیچه بود.
شکر شکن شوند همه طوطیان هند زین قند پارسی که به بنگاله می رود(حافظ)
نیچه، حافظ را در سروده ای چنین به تصویر می کشد:



به حافظ

می خانه ای که پی افکنده ای
رفیع تر است از هر خانه ای
و شرابی که در آن انداخته ای
نتواند نوشیدن، جهانی
مرغی که ققنوس بود، روزی و روزگاری
کنون، میهمان خانه تست
زاد، روزی « کوهی » که « موشی » و آن
گمان و گوییا، آن هم خود تست
٢
همه ی آن ها که گفتم هستی و هیچ
تو، هم می خانه ای،
و هم، جام شراب
تو ققنوسی،
تو کوهی و تو موش
تو در خود می شوی، ور جاودانه
ز خود سر می زنی، هر دم، هماره
ها ز تو در فکرت آیند « بلندا »
را همه تو روشنایی « ژرفا » که
تو هستی، مایه ی مستی مستان
چرا و بهر چیست
ترا، جام و شرابی
؟

برگردان شعر از دکتر هوشنگ طالع


سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد / وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است / طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد


نوشتارهای بیشتر (سیزده گفتار ِ پژوهشی) در این زمینه


همیشه منتظریم که فرنگی ها از مشاهیر فرهنگی و ادبی ما حرف بزنند! ↓
http://reirazi.persianblog.ir/post/465/%d9%87%d9%85%db%8c%d8%b4%d9%87_%d9%85%d9%86%d8%aa%d8%b8%d8%b1%db%8c%d9%85_%da%a9%d9%87_%d9%81%d8%b1%d9%86%da%af%db%8c_%d9%87%d8%a7_%d8%a7%d8%b2_%d9%85%d8%b4%d8%a7%d9%87%db%8c%d8%b1_%d9%81%d8%b1%d9%87%d9%86%da%af%db%8c_%d9%88_%d8%a7%d8%af%d8%a8%db%8c_%d9%85%d8%a7_%d8%ad%d8%b1%d9%81_%d8%a8%d8%b2%d9%86%d9%86%d8%af%21


حافظ مخاطب‌شناس‌ترین شاعر شعر فارسی است.
http://reirazi.persianblog.ir/post/464/%d8%ad%d8%a7%d9%81%d8%b8_%d9%85%d8%ae%d8%a7%d8%b7%d8%a8%e2%80%8c%d8%b4%d9%86%d8%a7%d8%b3%e2%80%8c%d8%aa%d8%b1%db%8c%d9%86_%d8%b4%d8%a7%d8%b9%d8%b1_%d8%b4%d8%b9%d8%b1_%d9%81%d8%a7%d8%b1%d8%b3%db%8c_%d8%a7%d8%b3%d8%aa


حافظ معجز‌ه‌گر و جادوگر زبان است.
http://reirazi.persianblog.ir/post/463/%d8%ad%d8%a7%d9%81%d8%b8_%d9%85%d8%b9%d8%ac%d8%b2%e2%80%8c%d9%87%e2%80%8c%da%af%d8%b1_%d9%88_%d8%ac%d8%a7%d8%af%d9%88%da%af%d8%b1_%d8%b2%d8%a8%d8%a7%d9%86_%d8%a7%d8%b3%d8%aa


مکتب حافظ
http://reirazi.persianblog.ir/post/462/%d9%85%da%a9%d8%aa%d8%a8_%d8%ad%d8%a7%d9%81%d8%b8


شمول ِ معنایی‌ی ِ شعر ِ حافظ و تاویل‌های یک‌سونگرانه
http://reirazi.persianblog.ir/post/461/%d8%b4%d9%85%d9%88%d9%84_%d9%85%d8%b9%d9%86%d8%a7%db%8c%db%8c_%d8%b4%d8%b9%d8%b1_%d8%ad%d8%a7%d9%81%d8%b8_%d9%88_%d8%aa%d8%a7%d9%88%db%8c%d9%84%c2%ad%d9%87%d8%a7%db%8c_%db%8c%da%a9%d8%b3%d9%88%d9%86%da%af%d8%b1%d8%a7%d9%86%d9%87


اگر سیره‌ی ِ قدما ادامه می یافت، امروز حافظ تر از حافظ هم داشتیم.
http://reirazi.persianblog.ir/post/459/%d8%a7%da%af%d8%b1_%d8%b3%db%8c%d8%b1%d9%87_%d9%82%d8%af%d9%85%d8%a7_%d8%a7%d8%af%d8%a7%d9%85%d9%87_%d9%85%db%8c_%db%8c%d8%a7%d9%81%d8%aa%d8%8c_%d8%a7%d9%85%d8%b1%d9%88%d8%b2_%d8%ad%d8%a7%d9%81%d8%b8_%d8%aa%d8%b1_%d8%a7%d8%b2_%d8%ad%d8%a7%d9%81%d8%b8_%d9%87%d9%85_%d8%af%d8%a7%d8%b4%d8%aa%db%8c%d9%85


غلام حافظ خوش لهجه ی خوش آوازم . ↓
http://reirazi.persianblog.ir/post/458/%d8%ba%d9%84%d8%a7%d9%85_%d8%ad%d8%a7%d9%81%d8%b8_%d8%ae%d9%88%d8%b4_%d9%84%d9%87%d8%ac%d9%87_%d8%ae%d9%88%d8%b4_%d8%a2%d9%88%d8%a7%d8%b2%d9%85


تصحیح دسته جمعی دیوان حافظ نتیجه بخش نیست.
http://reirazi.persianblog.ir/post/457/%d8%aa%d8%b5%d8%ad%db%8c%d8%ad_%d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%87_%d8%ac%d9%85%d8%b9%db%8c_%d8%af%db%8c%d9%88%d8%a7%d9%86_%d8%ad%d8%a7%d9%81%d8%b8_%d9%86%d8%aa%db%8c%d8%ac%d9%87_%d8%a8%d8%ae%d8%b4_%d9%86%db%8c%d8%b3%d8%aa


حافظ جوهره‌ی فرهنگ ما را به زبان عشق می‌گوید. ↓
http://reirazi.persianblog.ir/post/456/%d8%ad%d8%a7%d9%81%d8%b8_%d8%ac%d9%88%d9%87%d8%b1%d9%87%e2%80%8c%db%8c_%d9%81%d8%b1%d9%87%d9%86%da%af_%d9%85%d8%a7_%d8%b1%d8%a7_%d8%a8%d9%87_%d8%b2%d8%a8%d8%a7%d9%86_%d8%b9%d8%b4%d9%82_%d9%85%db%8c%e2%80%8c%da%af%d9%88%db%8c%d8%af


حافظ هنوز با ما زندگی می‌کند و با ما می‌خندد. ↓
http://reirazi.persianblog.ir/post/455/%d8%ad%d8%a7%d9%81%d8%b8_%d9%87%d9%86%d9%88%d8%b2_%d8%a8%d8%a7_%d9%85%d8%a7_%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c_%d9%85%db%8c%e2%80%8c%da%a9%d9%86%d8%af_%d9%88_%d8%a8%d8%a7_%d9%85%d8%a7_%d9%85%db%8c%e2%80%8c%d8%ae%d9%86%d8%af%d8%af


حافظ همراه رنجهای ماست.
http://reirazi.persianblog.ir/post/453/%d8%ad%d8%a7%d9%81%d8%b8_%d9%87%d9%85%d8%b1%d8%a7%d9%87_%d8%b1%d9%86%d8%ac%d9%87%d8%a7%db%8c_%d9%85%d8%a7%d8%b3%d8%aa


حافظ ، بند از بند ِ ادبیات ِ اروپا گسست.
http://reirazi.persianblog.ir/post/452/%d8%ad%d8%a7%d9%81%d8%b8_%d8%a8%d9%86%d8%af_%d8%a7%d8%b2_%d8%a8%d9%86%d8%af_%d8%a7%d8%af%d8%a8%db%8c%d8%a7%d8%aa_%d8%a7%d8%b1%d9%88%d9%be%d8%a7_%da%af%d8%b3%d8%b3%d8%aa

زبان شعر حافظ در خدمت درد مردم است.
http://reirazi.persianblog.ir/post/450/%d8%b2%d8%a8%d8%a7%d9%86_%d8%b4%d8%b9%d8%b1_%d8%ad%d8%a7%d9%81%d8%b8_%d8%af%d8%b1_%d8%ae%d8%af%d9%85%d8%aa_%d8%af%d8%b1%d8%af_%d9%85%d8%b1%d8%af%d9%85_%d8%a7%d8%b3%d8%aa
* * *
درباره‌ی على اصغر دادبه
Daadbeh, A, - A.
http://reirazi.persianblog.ir/post/454/%d8%af%d8%b1%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d9%87_%d8%b9%d9%84%d9%89_%d8%a7%d8%b5%d8%ba%d8%b1_%d8%af%d8%a7%d8%af%d8%a8%d9%87



خاستگاه: رایان‌پیامی از محسن قاسمی شاد (سردبیر ِ تارنمای ِ ادبیّات و فرهنگ ِ ایران زمین)- ایران


ب. آیین ِ شکوه‌مند ِ گرامی‌داشت ِ خواجه‌ی ِ شاعران و رندان ِ جهان در آلمان


در این جا ↓
http://www.dw-world.de/dw/article/0,,4760869,00.html?maca=per-rss-per-all-1491-rdf
http://www.dw-world.de/dw/article/0,,4760897,00.html


خاستگاه: رايانْ پيامي از دکتر نوید فاضل - آلمان


پ. مجموعه‌ی چهاربحشی‌ی ِ دیدنی و شنیدنی در باره‌ی ِ زمان و زندگی و اندیشه و هنر ِ «حافظ»


در این جا ببینید و بشنوید. ↓
http://zarghanfilm.blogfa.com/post-93.aspx


خاستگاه: رايانْ پيامي از سعید اوحدی - سوئد


فزوده‌ی ِ ویراستار:

به فرخندگی‌ی ِ این روز، غزلی والا از خواجه‌ی ِ بزرگ را در این جا می‌آورم و سپس به پیوندنشانی‌ی ِ همین غزل با آواز ِ شیوای استاد شجریان، رهنمونی می‌کنم.
سمن‌بویان غُبار ِ غم، چو بنشینند، بنشانند/ پری‌رویان قرار ِ دل، چو بستیزند، بستانند
به فِتراک ِ جفا، دل‌ها چو بربندند، بربندند/ ز زلف ِ عَنبرین، جان‌ها چو بگشایند، بفشانند
ز چشمم لعل ِ رُمّانی، چو می‌خندند، می‌بارند/ ز رویم راز ِ پنهانی، چو می‌بینند، می‌خوانند
به عمری یک نفس با ما چو بنشینند، برخیزند/ نهال ِ شوق در خاطر، چو برخیزند، بنشانند
سرشک ِ گوشه گیران را چو دَریابند، دُریایبند/ رُخ ِ مهر از سحرخیزان نگردانند، اگر دانند
چو منصور از مُراد آنان که بر دارند، بردارند/ بدین درگاه، حافظ را چو می‌خوانند، می‌رانند
درین حضرت، چو مشتاقان نیازآرند، نازآرند/ که با این درد اگر در بند ِ درمانند، درمانند



در این جا ببینید و بشنوید. ↓
http://www.youtube.com/watch?v=mVm_-gpzyUA


۲. کو فریاد فریدونی؟! دل‌نوشته ای به انگیزه‌ی ۱۳ مهر: هشتمین سال‌روز ِ خاموشی‌ی ِ «فریدون فروغی» (آوای اعتراض ایران)





http://www.adamak.org/aryana_7.htm
یادداشت های پراکنده ی علی فومنی درباره ی فریدون فروغی
بریده ی نشریات در باره ی فریدون در بخش نگارخانه
سایه ها : کوروش آریانا


خاستگاه ِ : رايانْ پيامي از فرشید ابراهیمی- ایران


افزوده‌‌های ویراستار:


زندگی نامه ی فریدون فروغی
http://www.google.com/search?hl=en&rls=com.microsoft:en-us:IE-SearchBox&ei=xm7MSp3WHYLa6gOyu4CAAw&sa=X&oi=spell&resnum=0&ct=result&cd=1&q=Fereidoon+Foroughi&spell=1

تصویرها ی فریدون فروغی
http://images.google.com/images?hl=en&rls=com.microsoft:en-us:IE-SearchBox&resnum=0&q=Fereidoon%20Foroughi&um=1&ie=UTF-8&sa=N&tab=wi


در این جا هم در باره ی ِ فریدون فروغی بخوانید ↓
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=24300


۳. تاریخ ِ ایران ِ دانشگاه ِ کمبریج: اثری کلیدی و نامدار در شناخت ِ گذشته‌ی ِ میهن و مردم ِ ما



در این جا ↓

http://shahrbaraz.blogspot.com/2009/10/blog-post.html


تا کنون بخش‌هایی از این پژوهش هفت جلدی، به فارسی برگردانیده شده است.



خاستگاه: رایان پیامی از: شهربراز


یادآوری ی ِ ویراستار:
بخش ِ سلوکیدها، پارتیان (/ اشکانیان) و ساسانیان ِ این مجموعه، با پژوهش و ویراستاری‌ی ِ استاد دکتر احسان یارشاطر نشریافته‌است. ↓
The Cambridge History Of Iran: The Seleucid, Parthian And Sasanian Periods
(Hardcover - Apr 1983)by
Ehsan Yarshater (Editor)


۴. همه راه‌ها به «گورستان» می‌انجامد! - یادی خشک و خالی از بزرگان ادب و هنر و فرهنگ روزگارمان بر سر ِ گورهاشان در «امامزاده طاهر کرج» (به جای همایش برای ِ آشنایی با زندگی و آفرینش ِ آنان در تالارهای ِ فرهنگی!): یک فیلم ِ کوتاه ِ دیدنی


در این جا ↓
http://www.youtube.com/watch?v=mn101E6hh1M&feature=email


خاستگاه: رایان‌پیامی از مجید نفیسی - کالیفرنیا


۵. زخم دانشگاه از تجدّدگرايی و تجدّدستيزی- آشنایی با یک کتاب ِ مهمّ و بایسته و دیدگاه‌های ِ نویسنده‌ی ِآن: سرگذشت ِ تاریخی و اجتماعی‌ی ِ پدیده‌ای به نام ِ «دانشگاه» در ایران




متن ِ گفت و شنود ِ فرشاد قربان‌پور با مقصود فراست‌خواه، پژوهنده و نویسنده‌ی ِ کتاب ِ سرگذشت و سوانح دانشگاه در ایران را در این جا بخوانید. ↓
http://news.gooya.com/politics/archives/2009/10/094662.php


خاستگاه: رایان پیامی از دکتر کاظم ابهری- ادلاید، استرالیا


۶.
گروه «رستاک»: اجرای ِ ترانه‌ی ِ گیلکی‌ی ِ رعنا



یاران ِ گروه رستاک به شرح زیرند:
• سیروس(سیامک) سپهری ، ۱۹۷۳ تهران ، فارغ التحصیل موسیقی از دانشگاه تهران - سرپرست و نوازنده‌ی تار• رضا عابدیان ، ۱۹۷۰ بابل ، فارغ التحصیل زیست شناسی- نوازنده‌ی کمانچه
• فرزاد مرادی ، ۱۹۸۷ کرمانشاه ، فارغ التحصیل موسیقی از دانشگاه آزاد تهران ( خواننده ، نوازنده‌ی تارباس و تنبور • سحر ابراهیمی ، ۱۹۸۴ تهران ، فارغ التحصیل موسیقی از دانشگاه عالی موسیقی- نوازنده‌ی قانون • سارا نادری ، ۱۹۸۱ اصفهان ، فارغ التحصیل موسیقی از دانشگاه سوره- نوازنده‌ی تنبک ، تنبور و دمام • سارا احمدی ، ۱۹۷۷ تهران ، دیپلمه – نوازنده‌ی ِ دف


http://www.youtube.com/watch_popup?v=QaTBIQCh-bI


خاستگاه: رایان پیامی از آلما قوانلو- کالیفرنیا


۷. زمینه‌چینی برای برگزاری‌ی ِ آیین ِ بزرگ‌داشت ِ یک‌صد و پنجاهمین سال ِ ترجمه‌ی ِ «ادوارد فیتزجرالد» از ترانه‌های ِ (/ رباعی‌های ِ) «عمر خیّام» در لندن




Save The Date

Wednesday, 2nd December 2009, 7pm
Victoria & Albert Museum, London
To mark the 150th anniversary of the translation of the Rubaiyat of Omar Khayyam by Edward FitzGerald
and to celebrate the appointment of the first ever Curator of Iranian Art at the V&A
Fashion show, dinner and musical performance inspired by the Rubaiyat ***Hakim Omar Khayyam (1048- 1123 CE), the great Persian poet, scientist, astronomer and mathematician has been a source of pride and emulation for generations of Iranians. The translation into English of his Rubaiyat by Edward FitzGerald has provided Western audiences with invaluable insight into the philosophy of Khayyam and the literary tradition of Persia at the times.


Support from the IHF will enable the V&A to establish its first ever post for a curator dedicated to the development of its magnificent collection of Iranian
objects. Proceeds from the evening will support the V&A curator’s post and other IHF fellowships.


To enquire about tickets please contact:
Iran Heritage Foundation at
http://au.mc01g.mail.yahoo.com/mc/compose?to=rsvp@iranheritage.org
+ 44 20 7306 2183


خاستگاه: رایان‌پیامی از دفتر ِ بنیاد ِ میراث ِ ایران- لندن
(IRAN HDRITAGE FOUNDATION)


۸. نقدهایی بر تصمیم ِ "کمیته‌ی ِ اعطای ِ جایزه‌ی ِ صلح ِ نوبل" برای ِ دادن ِ این جایزه به «باراک اوباما» و سخن «اوباما» در باره‌ی ِ تقسیم جایزه با «ندا آقا سلطان» و «آن سان سوچی»



متن ِ کامل ِ تحلیل ِ انتقادی‌ی ِ پال کرایگ رابرتز، دولت‌مرد ِ آمریکایی در باره‌ی این رویداد را در این جا بخوانید. ↓
http://www.informationclearinghouse.info/article23681.htm
... و گفتار ِِ نشریافته در واشنگتن پست را ↓
http://www.washingtonpost.com/wp-dyn/content/article/2009/10/09/AR2009100903860.html


و سخن "اوباما" را ↓
«اوباما» جایزه صلح نوبل خود را با «ندا» زن جوانی كه حتي باوجود مواجهه با ضرب و شتم و گلوله به تظاهرات سکوت می رفت و «آن سان سوچی» مبارز ِ در خانه گرفتار برمه‌ای، تقسيم كرد.
reuters.com


"این جایزه فقط مربوط به تلاش دولت من نمی باشد؛مربوط به ملتهايي است كه در سراسر دنيا تلاش هاي شجاعانه ايي كرده اند.به همین دلیل است که این جایزه باید تقسيم شود با هر کسی که تلاشي برای برقراری عدالت و شرافت و عزت انساني كرده.با زن جوانی كه حتي با وجود مواجهه با ضرب و شتم و گلوله به تظاهرات سکوت می رود تا از این طریق صدای اعتراضش شنیده شود و با رهبري كه بخاطر تعهد و ادامه دادن به راه دموكراسي در حبس خانگي است."




This award is not simply about the efforts of my administration; it's about the courageous efforts of people around the world. And that's why this award must be shared with everyone who strives for justice and dignity; for the young woman who marches silently in the streets on behalf of her right to be heard, even in the face of beatings and bullets; for the leader imprisoned in her own home because she refuses to abandon her commitment to democracy





خاستگاه: رایان‌پیام‌هایی‌ از سرژ آراکلی - سیدنی، استرالیا، شیرین طبیب زاده- کالیفرنیای شمالی و دکتر ناصر پاکدامن- پاریس


۹. شب و بیم موجی و تبی...: شعر تازه ای از بزرگ بانوی ِ شعر ِ ایران «سیمین بهبهانی»


در این جا بخوانید. ↓
http://www.roozonline.com/persian/honare-rooz-2/honare-rooz-2-item/article/2009/october/07/-2734829606.html


خاستگاه : نشریهّ‌ی ِ روزآنلاین


۱۰. آشنایی با کارنامه و کوشش‌های «گردآفرید»، نخستین بانوی ِ نقال



در این جا ↓
http://www.gordafarid.net/


خاستگاه: رایان پیامی از یاغش کاظمی- رامسر


١١. نشر ِ نمودار ِ «شاهنامه‌ی ِ فردوسی»


در این جا ↓
http://ghiasabadi.com/blog/index.php/1388/07/19/1314/


خاستگاه: رایان پیامی از دکتر رضا مرادی غیاث‌آبادی - ایران


۱۲. جُنگی خواندنی، دیدنی و شنیدنی از تازه‌های فرهنگی


این مجموعه‌ی ِ نشرداده ی یاغش کاظمی را که فراگیر ِ بخشی از فیلم ِ سهراب (رو در رویی‌ی ِ سهراب و گردآفرید در رزمگاه)، ساخته ی ِِ ب. کیمیاگرُف، کارگردان ِ تاجیک است، در این جا ببینید و بخوانید و بشنوید:
http://www.asha.blogsky.com/


خاستگاه: رایان پیامی از یاغش کاظمی- رامسر



۱۳. زنگ ِ تفریح: «جُرج بوش»، «باراک اوباما» و «آنجلینا جولی» در یک دیدار



Angelina Jolie, Bush & Obama were sitting in a bar**A Guy approaches and inquires, " What are you guys up to?" * Bush, "We are planning for World War III." *Guy, " Really, what's going to happen?" * Bush," Well, this time we are going to kill 140 Million Muslims and Angelina Jolie! Guy, "** Angelina jolie**? Why,Angelina Jolie?"Bush, Turns To Obama and says, " See! I told you, no one would worry about 140 Million Muslims!




خاستگاه: رایان پیامی از دکتر کاظم ابهری - ادلاید، استرالیا


۱۴. درخشش ِ هنرمندان ِ ایرانی در نمایش ِ موزیکی‌ی ِ (/ اُپرت ِ) «موسی و شُبان» در تالار ِ «والت دیسنی» ی ِ آمریکا


یاغش کاظمی در رایان‌پیامی از ایران، نوشته‌است:
اُپرِت ِ موسی و شبان همراه با تازه ترین ساخته‌های هُمای روز شانزدهم آگست در والت دیزنی کنسرت هال اجرا شد.
این اپرت به وسیله ی پرواز همای نوشته و ساخته شده بود که با ارنجمان و رهبری شهرداد روحانی برای اولین بار در شهر لس آنجلس به روی صحنه رفت و آن گونه اجرا شد که از آغاز تا پایان اپرا ، مردم در بهت و شگفتی فرو رفته بودند.
داستانی را که همه ی ایرانیان از کودکی در کتاب مولانا به یاد داشتند ، همای به گونه ای سروده بود که گویا چوپان کوه های تالش با خدایش سخن می گفت..
در آغاز برنامه صدای نی چوپانی که به وسیله ی پاشا هنجنی نواخته می شد همراه با صدای زنگوله ی گوسپندان ، نمایی از کوه های گیلان بود.
پس از آن ارکستر سمفونیک به رهبری شهرداد روحانی بخش نخست را آغاز کرده و با سخنان راوی در بخش دوم زخمه های تار آزاد میرزاپور در بیات ترک نمایشگر دشتی بود سرسبز و بهار گونه.
آغاز بخش سوم ورود همای همراه با لباس چوپانان کوه های تالش و با سردادن آواز " تو کجایی تا شوم من چاکرت / چارقت دوزم زنم شانه سرت "، تالار والت دیزنی سرشار از فریادهای تماشاگران بود که گوییا هیچ گاه موسیقی را بدین گونه نیافته بودند که بخشی از فرهنگ ایران را با زبان امروزبدین گونه می دیدند و می شنیدند.سلی خواننده ی بلند آوازه ی اپرای سال های گذشته به قدری زیبا در لباس موسی نقش می آفرید که گویا تماشاگران او را به پیامبری باورداشتند.
در این اپرا همای تنها از 4 خط سروده های مولانا استفاده کرده و بقیه ی سناریو را از نو سروده بود و به صورت نمایش اپرا نوشته و اجرا کردند.
در هنگام اجرای این اپرا مردم گاه گاهی با شادی های چوپان شاد گشته و با ناله ها و اندوه های چوپان اشک می ریختند و گاه گاهی غرق سکوت بودند و در اندیشه ی گفته های چوپان خدا را جستجو می کردند.با پریشانی های موسی پریشان می شدند و با سخنان راوی در فکر فرو می رفتند.
بخش‌هایی از سروده های همای را که در بخش پایانی، "چوپان" در جواب موسی خواند، در این جا می آورم :
«خدا از هرچه پنداری جدا باشد
خدا هرگز نمی خواهد خدا باشد
نمی خواهد خدا بازیچه ی دست شما باشد
که او هرگز نمی خواهد چنین آیینه ی وحشت نما باشد
هراس از وی ندارم من
هراسی زین اندیشه ها در پی ندارم من
خدایا بیم از آن دارم
مبادا رهگذاری را بیازارم
نه جنگی با کسی دارم نه کس با من
بگو موسی بگو موسی پریشانتر تویی یا من؟
نه از افسانه می ترسم نه ازشیطان
نه از کفر و نه از ایمان
نه از دوزخ نه از حرمان
نه از فردا نه از مردن
نه از پیمانه می خوردن
خدا را می شناسم از شما بهتر
شما را از خدا بهتر
خدا را می شناسم من.»

پس از پایان این آهنگ هفت ضربی -- که پایان بخش اپرای موسی و شبان بود -- با فریادهای تماشاگران گویی انفجاری در تالار رخ داد که به گفته ی کارکنان دیزنی ، تالار تا کنون از آغاز کار تا امروز چنین هیجانی را به خود ندیده بود.
پس از این برنامه، ساخته‌هایی از شهرداد روحانی -- که در بخش‌هایی از آن، خود او هم پیانو می نواخت و هم رهبری می‌کرد فضا را به سمتی دیگر برد و مردم تماشاگر هنرنمایی شهرداد روحانی بودند.
در پنجاه دقیقه ی پایانی برنامه ، همه در انتظار تازه ترین ساخته های همای بودند که پس از ورود گروه مستان در میان غوغای مردم ، همای در کنار شهرداد روحانی با رخساری دیگرگونه همراه با پوششی دیگر در برابر چشمان مردم قرارگرفت که گوییا در راه های تازه تری از موسیقی گام نهاده بود.آهنگ های "مه پاره" ، " مرغ سحر ناله سر مکن " ، "راست بگو" ، " می بده " و " سرزمین بی کران " همراه با ارکستر سمفونیک به رهبری شهرداد روحانی رنگی زیبا و جاودان به خود گرفته بود که این بخش از برنامه خود نیز با شور و هیاهو و ابراز احساسات همراه بود.
در پایان، آهنگ "سرزمین بی کران"، غرور سرشار از ایران را در قلب‌ها و چشمان مردم به همراه داشت.


افزوده‌ی ِ ویراستار:


در باره ی ِ پرواز همای و گروه مستان، در این جا بخوانید، ببینید و بشنوید. ↓
http://www.google.com/search?hl=en&rls=com.microsoft:en-us:IE-SearchBox&q=Parvaz+Homay+Walt+Disney&start=0&sa=N
http://www.sociarts.com/content/homay-and-mastan-group-concert-walt-disney-concert-hall
http://en.wikipedia.org/wiki/Parvaz_Homay
http://www.youtube.com/watch?v=Ou42TKmySLw


۱۵. "که‌ یادباد اوج‌های ِ تو!": یادی از «سیاوش کسرایی» شاعر به غربت رانده و در حسرت «وطن» چشم از جهان فروبسته

سیاوش کسرایی
اصفهان، پنجم اسفند ۱۳۰۵- وین، نوزدهم بهمن ۱۳۷۴



شعر ِپرشور ِ وطن، سروده ی ِ سیاوش کسرایی را در این جا بخوانید و با آواز ِ همایون شجریان، بشنوید. ↓
http://www.iran-emrooz.net/index.php?/farhang/more/19620/


خاستگاه: نشریّه ی ِ الکترونیک ِ ایران امروز


۱۶. بازهم دروغ!: سروده‌ای از فردوسی؟!


گفتار ِ دل سوزانه و روشنگرانه‌ی ِ شهربراز را در این جا بخوانید. ↓
http://shahrbaraz.blogspot.com/2009/07/blog-post_13.html


خاستگاه: رايانْ پيامي از شهربراز


۱۷. پژوهش‌های ِ تازه در شناخت ِ «زرتشت» و «اوستا»: رهنمود به پنج اثر از انتشارات مزدا در کالیفرنیا


در این پیوند نشانی‌ها ↓
http://www.mazdapublisher.com/BookDetails.aspx?BookID=123
http://www.mazdapublisher.com/BookDetails.aspx?BookID=37
http://www.mazdapublisher.com/BookDetails.aspx?BookID=187
http://www.mazdapublisher.com/BookDetails.aspx?BookID=18


AKJ
Posted by Mazda Publishers,Orange County, Southern Californi


خاستگاه ِ : رايانْ پيامي از دکتر احمد (/کامران) جبّاری، دفتر انتشارات مزدا- کالیفرنیا


در باره‌ی ِ انتشارات مزدا، بیشتر بخوانید و بدانید. ↓
http://www.google.com/search?q=+Mazda+Publishers%2COrange+County%2C+Southern+California&rls=com.microsoft:en-us:IE-SearchBox&ie=UTF-8&oe=UTF-8&sourceid=ie7


۱۸. نشست ِ مهرگانی‌ی ِ ایرانیان در شهر ِ تانزویل (در شمال ِ خاوری‌ی ِ استرالیا) و پاسخی پیشنهادی به چیستانی در شاهنامه


بر پایه‌ی ِ فراخوان ِ آقای ِ دکتر کاظم مدنی، پزشک ایرانی‌ی ِ مقیم ِ شهر ِ تانزویل (در شمال ِ خاوری‌ی ِ استرالیا/ کرانه‌ی ِ دریای ِ مرجان)، درروز یکشنبه ۱۹ مهرماه (به جای ِ پنجشنبه ۱۶ مهر)، شماری از ایرانیان ِ ساکن ِ این شهر ِ گرمسیری، در یک نشست ِ ویژه در بوستان زیبای ِ رودکنار (در ساحل ِ رود ِ راس

(Ross)

جش ِ باستانیِ‌ی ِ مهرگان را برگزاردند و گرامی‌داشتند.
این نشست، با پخش ِ سرود ِ پرشور ِ ستایش ِ خِرَد بر پایه‌ی ِ بیت‌های آغازین ِ دیباچه‌ی ِ شاهنامه با آواز ِ نوشین‌دُخت و سهراب اندیشه، آغازگردید و با خواندن ِ بخشی از متن ِ شاهنامه، در باره ی ِ بنیادگذاری‌ی ِ مهرگان پی گرفته‌شد و سپس، هم‌نشینان به بررسی‌ی ِ پیشینه‌ی ِ این جشن دیرینه و گزارش‌های وابسته بدان در خاستگاه‌های کهن، همچون اوستا، بُندَهِش، شاهنامه، نوشته‌های ِ بیرونی و دیگران و در میان نهادن ِ پرسش‌هایی در مورد ِ جزء به جزء ِ رویدادها در روایت‌های اژی دهاک (/ ضحّاکفریدون و کاوه‌ی ِ اهنگر و بحث در باره ی ِ آنها پرداختند. پرسش کلیدی در این گفتمان، چگونگی‌ و چرایی‌ی ِ رفتار ِ فریدون و کاوه با اژی دهاک پس از چیرگی بر او بود. پیروزمندان در نبرد با ان پتیاره‌ی ِ اهریمنی، به جای ِ فروکوفتن و کشتن ِ وی، او را به بند می کشانند و به کوه دماوند می برند و در آن جا میخ‌کوب می کنند. بر پایه‌ی ِ داده‌های ِ پیش گویی‌ی رستاخیزی (/ اپوکالیپس) در یزدان‌شناخت ِ ایرانی، در روایت‌های کهن، از جمله بُندَهِش، اژی دهاک تا پایان ِ دَور ِ زمان ِ کران‌مَند و هنگامه‌ی ِ برپاخاستن ِ جاودانگان و سوشیانت برای ورزیدن ِ خویشکاری‌ی ِ فرَشکرد و آغاز رستاخیز و زمان ِ بی‌کران، به همان حال در دماوند خواهدماند و در آن هنگام به سودای ازسرگرفتن ِ فرمانروایی‌ی ی بیدادگرانه اش، زنجیرخواهد گسست. امّا فرشکردکرداران، امانش نخواهند داد و گرشاسپ با گرز ِ یک‌زخم ِ نامدار ِ خود، او را فروخواهد کوفت و نابودخواهد کرد.



(← Jalil Doostkhah, Gorz in Encyclopædia Iranica: http://www.iranica.com.newsite/ ).
پرسشی که در این راستا به میان می آید، چرایی‌ی زنده‌گذاشتن ِ اژی دهاک تا پایان ِ زمان ِ کران‌مند در اسطوره‌های ِ ایرانی ست.
تا جایی که من می‌دانم، تا کنون در هیچ پژوهشی، روی‌کردی بدین پُرسمان نبوده‌ و کسی بدین چیستان و رازواره‌ی ِ آن نپرداخته است.
در گفت و شنود ِ مهرگانی‌ی ِ روز ِ یکشنبه ۱۹ مهرماه، از جمله، این پرسش مطرح‌گردید و دوستان، برداشت‌های عرضه‌داشتند که از آن میان، به باور ِ من، دیدگاه و برداشت ِ بانو سیمین کاشی، راهی به دِهی و درخور ِ تأمّل و پی‌گیری‌ی ِ بیشتری ست.
وی می‌گوید:
"بیدادگری و دست‌یازی به زندگی‌ی ِ مردمان، از آغاز ِ تاریخ تا به امروز، سرشت و کارکرد ِ فرمانروایان ِ خودکامه و رها از نگرش و بازپرسی‌ی ِ نهادهای بازدارنده، بوده‌است و هست و با سرنگونی‌ی ِ یک خودکامه، چنین منش و کنشی نابودنمی شود و خودکامگی در کردار ِ خودکامه و خودکامگان دیگر، بازتولید‌ شود.
پس اگر مردمان در هنگامه‌ی ِ خیزش و خشم و خروش بر یک خودکامه، ساده‌ لوحانه و خوش‌خیالانه، گمان‌برند که با سرنگونی و کشتار وی، سر ِ شوریده شان به سامان بازخواهدآمد و کلبه‌ی ااحزان شان، گلستان خواهدشد، دچار ِ خطایی بزرگ خواهندشد و هرگز پیکار با خودکامگی و برچیدن ِ بساط ِ آن را جای‌گزین ِ ستیز با خودکامه و انتقام‌جویی‌ی ِ پرخشم و خروش، نخواهندکرد و این دَور ِ باطل، همواره ادامه‌خواهدیافت.
اسطوره‌ی ِ اژی دهاک در فرهنگ ما، فراتر از مفهوم بیدادگری، به‌ویژه، نماد ِ جوان‌ستیزی و جوان‌کشی‌ی ِ پیران خودکامه و خودفراتر از همگان‌بین در افسانه و تاریخ ِ ماست که به پسرکشی نیز می رسد. در شاهنامه، نمونه‌هایی همچون کاووس و گشتاسپ را داریم که پسران ِ بَرومند خود سیاوش و اسفندیار را بر اثر ِ آزکامگی، به کشتن می‌دهند و در تاریخ، موردهای بسیار، از جمله شاه عبّاس یکم صفوی را می‌بینیم که هیچ یک از پسران خود را زنده نگذاشت و نادرشاه افشار را که فرمان به کورکردن ِ پسر ِ خود رضاقلی میرزا داد!
پس، نیاکان هوشمند ما با طرح ِ زنده گذاشتن ِ اژی دهاک، خواسته‌اند بگویند که خودکامه‌ی ِ بیدادگر و جوان‌کش، همواره هست (این نباشد، یکی دیگر؛ گیرم که به نام و عنوان و جامه، دیگرگون) و خودکامه‌ستیزی و پاسداری از داد و خِرَد و آزادگی و فرهنگ و پویایی‌ی ِ اندیشه و گفتار و کردار ِ نیک، خویشکاری‌ی ِ بایسته و گزیرناپذیر ِ هریک از مردمان از آغاز تا انجام ِ زندگانی‌ست."

سیمین کاشی، بانوی ِ سرخ‌جامه در سوی ِ راست ِ این تصویرست.

***



به باور ِ ویراستار، این برداشت ِ بانو کاشی سحت چشم‌گیر و درخور ِ پژوهش گسترده‌ترست تا رازواره‌ی ِ این اسطوره‌ی ِ کهن، به طور ِ کامل گشوده شود.

*
به گزارشی تصویری از این نشست ِ مهرگانی که آقای دکتر مدنی در پنج فیلم تهیّه کرده‌اند، با سپاس فراوان ازیشان، پیوندمی‌دهم. ↓
http://www.youtube.com/watch?v=qL8hj5VBFh4&feature=channel
http://www.youtube.com/watch?v=Mk1u6Zy-CE8&feature=channel
http://www.youtube.com/watch?v=sb-d2iDrBCQ&feature=channel
http://www.youtube.com/watch?v=9YejkCuWNiY
http://www.youtube.com/watch?v=nztmbH4lOtk&feature=channel



این گزارش، بخش ِ ششمی هم دارد که هنوز آماده‌ی ِ نشر نشده‌است. هرگاه به این دفتر برسد، پیوندنشانی‌ی ِ آن را در پیوستی خواهم‌آورد.
***
پژوهش ِ دوست دانشمندم استاد دکتر علی اکبر جعفری در باره‌ی ِ مهرگان را – که از کالیفرنیا به این دفتر فرستاده‌اند – پایان‌بخش این درآمد می‌کنم.



MEHREGAN, AN OLD IRANIAN FESTIVAL

Ali A. Jafarey,Buena Park, Southern California

The Iranians have celebrated Mehregân, the autumnal festival through ages. It falls on the day of Mehr in the month of Mehr in the Iranian (Fasli) calendar. It is October 2nd (October 1st in the leap year) on that festive day. Let us trace its history.
Thousands of years ago, a pastoral people, who called themselves Aryan (noble), inhabited the high and low lands of central Asia, now politically divided into fghanistan, Iran, Pakistan, and the Central Asian republics of Kazakhistan, Uzbekistan, Turkmenistan and Tajikistan. They called this vast land Airyanâm Shayana, Abode of Aryans, a name, first contracted into Iran-shar and still later Iran. Avestan scriptures describe the land as having high mountains, wide valleys, rapid streams, navigable rivers, deep lakes, a long-shore sea, and vast pastures. It was a very hospitable land in those days. That is why the Avesta imparts a buoyant spirit. The people lived, more or less, in peace and prosperity.
The Aryans believed in a multitude of gods and goddesses. They ascribed their peace and prosperity to these deities. Ahura Vouruna* (Vedic Asura Varuna) was the chief god, King of the Universe. Like a kind but strict father, he had his discipline. He had a younger associate, almost a twin. His name was Mithra (Vedic Mitra). His name is derived from the root mith, to meet, to unite, to form a union. He was, as the name also shows, the god of contract and covenant. He supervised the bond that bound various Aryan tribes together in their pastoral pattern. Each tribe knew its grazing limits on the grasslands. The law of grazing, when and where, was very clear to let the tribes live and let live in their successive migrations for summer and winter grazing grounds. Nomadic tribes still follow the pattern in the region. That is why Mithra was preferably invoked by his pastoral epithet, vourugaoyaoiti (Vedic urugavyuti), meaning “(lord) of wide pastures.” He was the lord of cow-herding Aryans. He held them in a covenant, a bond of friendship. He was a friend. As an abstract, mithra means contract, covenant, love, friendship.
Since a contract breaker (mithra-druj) was punished by the society in the name of Mithra, he evolved into a judge also. When a tribe broke a contract, it was a punitive war that could correct the tribe. This made Mithra into a warlord. Love, lordship, judgment, and war combined to raise him as the most popular god, a god much revered and much feared. He was, the Avesta shows, very kind and generous to those who kept the contract but very harsh and ruthless to those who broke it. He was all-kindness to friends and no-mercy to enemies, a typical Aryan warlord. Therefore, the favorite of the ruling and warrior class.
A study of Rig Veda, the Avesta and the Iranian calendar shows that Vouruna and Mithra shared certain things among various tribes. For some, Vouruna ruled at night and Mithra during day. For others, Vouruna presided during first half of the year and Mithra the second half. Spring belonged to the chief god and the fall to his associate. The first month and the first day of the month were named after the elder and the seventh month and the 16th day to the younger. The Zoroastrian calendar reform has allotted the first month to the Departed as Farvardin, but retained the first day of the month in honor of Hormazd. The Supreme Being has, however, more days and a separate month. Dathvah (modern Persian Dey, Gujarati Dai), meaning “the Creator,” are the 8th, 15th and 23rd days of a month and the 10th month. As far as Mithra is concerned, the seventh and the 16th day remain unchanged, dedicated to Mehr. He does not have any additional day.
Since pastoral life begins at dawn, Mithra became associated with light--an association that made him, centuries later, synonymous with sun. While in Avesta and Pahlavi, the name is associated with contract and justice, in modern Persian, Mehr (for this is the contracted form now) has evolved to stand for both friendship and sun.
Mithra and other gods and goddesses had all their reverences and invocational songs until Asho Zarathushtra came with his dynamic message of monotheism. The Gathas know only Ahura Mazda, literally the “Super-Intellect Essence” or with a free rendering “the Supreme Intelligent Being” and therefore, God Wise. Ahura Mazda is the continuous creator, sustainer and promoter of the universe. None of the gods and goddesses of the old pantheon are mentioned—not even in contempt. Why mention a name that does not exist!
Some would say, one should not expect all these names in a small bond of seventeen songs! But these very songs of 241 stanzas mention Ahura Mazda for approximately 190 times, and the abstracts Primal Principles of Life (later called amesha spentas, meaning Immortal Progressives) righteousness {asha) for 150 times, good mind (vohu manah) 110 times, dominion (khshathra) 50 times, serenity (âramaiti) 40 times, progressive mentality (spenta mainyu) 15 times, perfection (haurvatât) 11 times, immortality (ameretât) 11 times, inspiration (serausha) 8 times, and many more between one and six times. And in spite of the complaints in some of the martial yashts that people do not mention certain yazatas by name, the Gathas remain silent. They are not mentioned also in any of the texts in the Gathic dialect—Fravarti, (Yasna 11.17-14.2), Haptanghâiti (Yasna 35-41), Sarosh Hadokht (Yasna 56), Fshusho Mâñthra (Yasna 58), and Yenghe Hâtâm. It is outside the Gathic texts that the names of Aryan deities appear and that too in narrations by unknown third persons, who relate the conversations between Ahura Mazda and Zarathushtra, a clever way to reintroduce the old deities.
Age-old-engraved- in beliefs and customs do not die. They outlived the purifying movement by Zarathushtra. Mithra and other gods and goddesses were re-introduced asyazatas, adorables. The Younger Avesta has preserved songs in their honor—some pre-Zarathushtrian, some post-Zarathushtrian , but all in their Zoroastrianized editions. They are beautiful pieces of literature with a martial air. Furthermore, with the exception of a few, all non-Gathic Yasna sections, certain Vispered chapters and other liturgical pieces have the names of one or more yazatas mentioned in a, more or less, monotonous reverential way.
However, there is no mention of a colorful festival in honor of Mithra in any part of the Avesta. Appears odd and yet true. But this very Avesta has a place to define and determine Gâhânbârs, the six seasonal festivals of the Zarathushtrian times. Nevertheless, the Mithraic festival has survived with all its pomp through sheer custom. It is mostly reported in post-Sassanian writings of Muslim Iranians.
Some of the reasons for its survival are: It has an age-old pastoral beginning. It made the tribes leave the paling grasslands and return to their winter headquarters. Food and fodder were to be restored and cattle were to be mated. Fallow land was to be prepared and fruit trees were to be pruned, all for the spring sprouting. With Mithra as their champion deity, the warrior class, the rulers, had adopted it as one of the two top festivals, the other being Nowruz, the New Year festival of vernal equinox. The Zarathushtrian festival in autumn, it may be pointed out, is Ayâthrema saredha (Persian and Gujarati Ayathrem Gahanbar). It is celebrated from October 13 to 17.
The Achaemenians are reported to have celebrated their Mithrakana, particularly because Bagayadi, the month of god-worship was the month in which Darius the Great rose and killed Gaumata, reportedly the pretender who had usurped the throne. Bagayadi is the same month of Mithra/Mehr, the seventh month of the year. The event took place in 522 B.C., in the same week the festival falls. It is reported that Achaemenian kings avoided drinking in open, but the festival was an exception.
The Parthians and the Sassanians also celebrated the occasion with all the royal pomp and glory. The king wore a sun-disc crown and a special dress. A special herald greeted him with the glad tidings of a bright future. A priest performed elaborate rites. People brought him gifts and in return were generously rewarded. Royal banquet was laid as colorfully as possible with flowers, fruits, food, and flavors. Festivities were held throughout the empire, both by the rich and the poor.
So deep-rooted was the custom that it held itself even after the Arab conquest of Iran . Although Islam had replaced Zoroastrianism as the state religion, Umayyid and Abbasid caliphs sat in glory to receive gifts from their Iranian subjects. Mehregan bloomed forth as soon as Muslim kings of Iranian culture ascended the throne. There are many poems in Arabic and Persian composed on the occasion by court poets, and they describe the celebrations.
Mehregan is celebrated today by most of Iranians, even by those in diaspora. A special table is laid with the fire vase or an incense burner, a copy of the Khordeh Avesta, a mirror for self-reflection, water the source of life, various grains for prosperity, fruits and flowers, sweets, wine, and coins. And candles. A priest recites appropriate prayers, especially Mehr Neyâyesh. A talk is given to signify the occasion. A poem is read to glorify the festival. Food is consumed and those present dance to the tune of music until late in the nigh
(“The Zoroastrian”, The California Zoroastrian Center Bulletin, No. 6-4, August/September 1988, Rustam Guiv Dar-e Mehr, 8952 Hazard Avenue, California, 92683 –
It is
A HAPPY, HAPPY MEHREGAN TO




<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?