Thursday, October 01, 2009

 

دو گزارش ِ مهمّ: پیوستی بر هفته‌نامه‌ی ِ ایران‌شناخت، سال پنجم- شماره‌ی ۱۶


يادداشت ِ دوم ِ ويراستار


جمعه دهم مهرماه ۱۳۸۸
(دوم اکتبر ۲۰۰۹)

یک) مُژده ای بزرگ به همه ی ِ دوست داران ِ فرهنگ ِ ایرانی: ثبت ِ «نوروز» (و [هم زمان] «ردیف های موسیقی ی ِ سنّتی ی ِ ایران») در فهرست ِ میراث ِ معنوی ی ِ جهانی


بر پایه ی گزارش نشریافته در رسانه ی ِ بی. بی. سی.، پس از سال ها چشم به راهی ی دوستداران فرهنگ ایرانی و دادن پیشنهاد ِ ثبت ِ جهانی ی ِ نوروز به سازمان علمی و فرهنگی ی ِ سازمان ِ ملل متحد - یونسکو - با هزاران امضاء در زیر ِ آن، سرانجام در تاریخ ِ هشتم مهر ماه ۱۳۸۸ (سی ام سپتامبر ۲۰۰۹)، این مهمّ ترین جشن ِ باستانی ی ِ ایرانیان و همه ی ایرانی فرهنگان ِ فراسوی ِ ایران کنونی (و [هم زمان] «ردیف های ِ موسیقی ی ِ سنّتی ی ِ ایران»)، به ثبت جهانی رسید.


درخواست ثبت نوروز به عنوان میراث ِ معنوی ی ِ جهانی، تقاضای مشترک کشورهای ایران، هند، جمهوری آذربایجان، ازبکستان، قزاقستان، پاکستان و ترکیه بود. ثبت جهانی ی نوروز با نمایندگی ۷ کشور از کشورهای برگزارکننده ی ِ این جشن آیین ِ کهن و مدیریّت ایران در ابوظبی پایتخت امارات متحده عربی انجام شد. امّا در این میان جای دو کشور ِ مهمّ ِ برگزارنده ی ِ نوروز یعنی افغانستان و تاجیکستان خالی بود!

در این زمینه، در این جا، بیشتر بخوانید.↓
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2009/09/090930_mg_nowrooz_global_register.shtml

دوست ارجمند آقای دکتر رضا مرادی غیاث آبادی، از زاویه ای دیگر بدین رویداد نگریسته و پیوندنشانی ِ گفتار ِ خود با عنوان ِ ثبت ِ جهانی ی نوروز: افتخاری برای ِ فهرست ِ میراث ِ معنوی، را بدین دفتر فرستاده است که با سپاسگزاری از او، در این جا می آورم:
ثبت جهانی نوروز: افتخاری برای فهرست میراث معنوی
http://ghiasabadi.com/blog/index.php/1388/07/10/1308/

دو) زبان ِ فارسی یا «زبان ِ تاجیکی»: روی آوری به همبستگی یا گسستگی ی ِ فرهنگی؟!

بر پایه ی گزارش ِ دیگری در همان رسانه، مجلس ِ نمایندگان ِ تاجیکستان با از تصویب گذراندن قانونی، نام زبان ِ رسمی ی آن کشور را تاجیکی دانست و کاربُرد ِ فارسی ی تاجیکی را ممنوع شمرد!


با تأسّف بایدگفت که این اقدام ِ ناروا، گام نهادن در راه ِ بازگشت به گذشته است!


در نخستین سالهای ِ شکل گیری ی ِ حکومت ِ شوروی ی ِ پیشین، نظریّه پردازان ِ حزب ِ کمونیست ِ روسیّه ("حزب ِ برادر ِ بزرگتر"!)، در راستای ِ سیاست ِ مرزبندی و کشورسازی در سرزمین های جُز روسیّه که با تاخت و تازها و دست یازی های دولت روسیّه تزاری به کشور روسیّه ملحق گردانیده شده بود و به منظور ِ پیش گیری از روی کرد ِ دیگرباره ی ِ مردم آن سرزمین ها به خاستگاه های تاریخی، جغرافیایی و فرهنگی ی خود، به نام گذاری و مرزبندی و کشورسازی و قالب زدن ِ نام ها و عنوانهای تازه و ساختگی برای ِ کیستی ی ِ (/هویّت ِ) تاریخی، زبانی، ادبی و فرهنگی ی آنها پرداختند و خطّ ِ کهن فارسی را به خطّ ِ بیگانه ی سیریلیک (روسی) تبدیل کردند تا همه ی ِ گنجینه ی فرهنگ و ادبِ نیاکان از دست رس ِ نسل های جدید دور بماند و یک گسست ِ بزرگ ِ تاریخی و فرهنگی پدیدآید و حافظه ی تاریخی ی ِ مردمان، پاک شود که متأسّفانه شد و برآیند ِ آن را می بینیم!


پدیدارشدن ِ شمار ِ زیادی «جمهوری» ی ِ به اصطلاح «سوسیالیستی» بر نقشه یِ این بخش از جهان، در عمل، انگیزه ی ِ تنش ها و نابه هنجاری هایی شد که بعد از نزدیک به یک سده و در پی ِ فروپاشی آن حکومت نیز، هنوز برجا و مایه ی رنج و شکنج ِ گروه های قومی ی فروافتاده در آن "طاس ِ لغزنده" است و میراث خواران ِ روس و جُزروس ِ آن شعبده بازی، همچنان به پای بندی بر آن بساط، اصرار می ورزند.


کشور کنونی ی تاجیکستان، بخشی از سرزمینهای ِ ایرانی ی کهن بنیاد ِ فرازرود / فرارود/ وَرارود/ وَرَررود با پیشینه ی ِ هزاران ساله ی ِ زبان فارسی و فرهنگ مشترک با دیگر گروههای ایرانی، یکی از نتیجه های برنامه ی یادکرده ی روسیان است. امّا به رغم ِ همه ی این تمهیدها و بازیهای ِ هدف مند، تاجیکان در همین کالبد ِ سیاسی ی کنونی نیز -- حتّا با گنجانیده شدن ِ بخشی از آنها در درون ِ خط کشی ی ِ نام بُردار به «ازبکستان»-- همچنان فارسی زبانان ایرانی فرهنگ اند و دل و جان شان پیوند و پیمانی ناگسستنی با ایران و ایرانی دارد. آنان شاهنامه ی فردوسی را حماسه ی ملّی ی خود می دانند و فیلم های سینمایی ی ِ سهراب و سیاوش را بر بنیاد آن ساخته اند و هنگامی که به تعبیر سیاسی، اعلام استقلال از مجموعه ی ِ روسیّه کردند، با برداشتن ِ تندیس لنین از کانون شهر ِ دوشنبه، تندیس ِ فردوسی را به جای آن برافراشتند و از آن سربند تا کنون -- به گفته ی دوستم نصرت الله نوح سمنانی -- : "فردوسی ی شعرآفرین/ استاده بر جای ِ لنین".


سالها پیش از این، دکتر وزیروف، وزیر فرهنگ ِ وقت ِ تاجیکستان، در سفری به ایران، گفت:
"در تاجیکستان، مادران، شب هنگام با خواندن ِ شعر ِ حافظ، کودکان خود را می خوابانند و دیوان ِ خواجه ی شیراز را در زیر ِ بالش ِ آنان می گذارند تا خوابی آرام و خوش داشته باشند."


کمال خجندی، شاعر اهل خجند در گستره ی جغرافیایی ی کنونی ی تاجیکستان، در ستایش ِ اصفهان گفت:
"اصفهان نیمی از جهان گفتند / نیمی از وصف ِ اصفهان گفتند". و همه ی ایرانیان، رودکی ی اهل ِ همان سرزمین را به حقّ، پدر ِ شعر ِ فارسی می شمارند.
پس این پروا و پرهیز از کاربُرد ِ عنوان ِ فارسی برای ِ زبان ِ رسمی و رایج ِ کنونی در تاجیکستان، برای چیست و چه معنایی جُز دهن کجی ی یک برادر (/ خواهر) به برادر (/ خواهر) خود، آن هم تنها بر پایه ی بازیهای سیاسی، می تواند داشته باشد؟!
ناهمگونی ی زبان ِ کنونی ی مردم تاجیکستان و بسیاری دیگر از ساکنان ِ فراز رود (/ آسیای میانه) با زبان ِ فارسی ی ِ معیار در ایران، تنها اختلاف ِ گویشی است و نه جدایی ی ِ ساختاری ی زبان شناختی و در نهایت، از از تفاوت ِ میان ِ فارسی ی گفتاری و نوشتاری ی رسمی با گویشها و شاخه زبانها و لهجه های گوناگون در پهنه ی ایران، درنمی گذرد.



گفتنی است که در خود ایران، قشقاییان -- که زبان ِ مادری شان شاخه ای از زبان های ترکی است -- فارسی زبانان را تاجیک می نامند و آشکارا می بینبم که این عنوان را برای هرکس که زبان مادری و اصلی اش فارسی است به کار می برند و تاجیک را نه به معنی ی کسی از سرزمینی دیگر؛ بلکه به مفهوم ِ هر ایرانی ی ِ فارسی زبان و جزقشقایی ی ترکی زبان، می گیرند.


از سوی دیگر، هم اکنون، شاهد آنیم که ماهنامه ی ادبی - فرهنگی ی معتبر ِ بُخارا در تهران، نه تنها نام ِ خود را از نام ِ یکی از خاطره انگیز ترین شهرهای ِ ایرانی ی ِ فرازرود گرفته است، بلکه در هر شماره اش، بخشی به نام ِ تاجیکستان دارد که در آن خواندنی هایی سودمند و آگاهاننده از نوشته های تاجیکان و ایرانیان را نشرمی دهد و هیچ خواننده ای احساس نمی کند که سخن از سرزمین و مردم و فرهنگی غریبه و جُزایرانی در میان است.



هرگاه مردم و دولت تاجیکستان بر آن باشند که همچنان در یک چهارچوب ِ جغرافیایی و سیاسی و اداری ی جدا از ایران بمانند، این گزینش و حقّ ِ بی چون و چرای ِ آنها، سزاوار ِ احترام گذاری از سوی ما ایرانیان و دیگران است. امّا چشم داشت ما از خواهران و برادران مان در تاجیکستان، این ست که تاریخ و فرهنگ و زبان مشترک مان را فدای ِ گرایشها و رویکردهای روزمرّه ی سیاسی نکنند.



مثالی بزنم: زبان انگلیسی، زبان ِ انگلوساکسونها و در اصل، زبان ِ بخش ِ بزرگی از مردم ِ جزیره ی بریتانیا است. امّا امروزه زبان رسمی و اداری ی ِ کشورهای پهناوری همچون استرالیا، کانادا هندوستان، پاکستان و جز آن، نیزهست. آیا کسی در جایی شنیده یا خوانده است که مردم این سرزمینها بگویند که این زبان با این نام، زبان ِ مردم بریتانیاست و ما باید همان زبان را با همان ساختار و چهارچوب (گیرم که با پاره ای ویژگی های جداگانه در تلفظ و نحوه ی کاربرد ِ برخی از واژه ها و کلیدواژه ها)، به نامی دیگر جز انگلیسی بنامیم؟



اکنون پرسیدنی است که اگر تاجیکان، فردوسی را -- چنان که گفته شد -- به منزله ی شاعر ملّی خود می شناسند و جشن هزاره ی سرایش شاهنامه ی او را برمی گزارند و تندیس وی را در قلب پایتخت خود برمی افرازند و مدالی برای بزرگداشت او نشرمی دهند:



یا نگاره ی چهره ی وی را بر پرچم ملّی ی خود به نمایش درمی آورند:




و کتابخانه ی بزرگ ملّی ی خود در شهر ِ دوشنبه را کتابخانه ی ملّی ی ابوالقاسم فردوسی می نامند:



و نوروز، جشن ِ ملّی ی خود و همه ی ایرانی فرهنگان را با شور و شکوه تمام بر پا می دارند:




آیا هیچ گاه در جایی از شاهنامه، دیده اند که فردوسی از زبان خود، به نام ِ تاجیکی یادکرده باشد؟



پس اگر شاعر مشترک و بزرگ ِ ایرانیان و همه ی هم زبانان و هم فرهنگان آنان، زبان خود را فارسی یا دری یا فارسی ی دری می نامد، چه انگیزه ای کسانی از تاجیکان امروز (همان دوستان و دوست داران ِ شاهنامه و فردوسی و فرهنگ ایرانی) را بر آن می دارند که نسبت به پیشینه ی هزاران ساله ی زبان خود و یادگار درخشان ِ شاعر ِ محبوب خود، چنین بی پروا و ناهمدلانه رفتار کنند؟!
*
سخن کوتاه: از دست اندر کاران ِ مجلس ملّی و دولت تاجیکستان، انتظار می رود که بدین کردار خود ژرف - بیندیشند و کاری نکنند که عنوان ستیزه گر با زبان و تاریخ و فرهنگ مشترک خود با دیگر دارندگان این مرده ریگ ارجمند نیاکان، داغ ننگی ماندگار بر پیشانی شان گردد. هنوز هم دیر نشده است و آنان می توانند در تصمیم نادرست خود، بازنگرند و کار ِ نام گذاری ی زبان ِ یگانه ی ِ خود و ما ( این -- به گفته ی ِ " آواره ی ِ یمگان" -- «قیمتی دُرّ ِ لفظ ِ دَری» را به سامانی پذیرفتنی بازآورند. چُنین باد!



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?