Thursday, September 03, 2009
هفتهنامهی ِ ایرانشناخت (نوشتاری- دیداری- شنیداری)، سال پنجم-شمارهی ۱۲، فراگیر ِ ۲۰عنوان
يادداشت ويراستار
( چهارم سپتامبر ۲۰۰۹)
گفتاوَرد از دادههاي اين تارنما بي هيچگونه ديگرگونگردانيي متن و با يادكرد از خاستگاه، آزادست.
You can use any part of this site's content without any change in the text, as long as it is referenced to the site. No need for permission to use the site as a link.
Copyright-Iranshenakht © 2005- 2009
All Rights Reserved
۱. برگزاریی ِ جشن باستانیی ِ «شهریورگان» در استرالیا
بر پایه ی ِ فراخوان ِ کانون پژوهشهای ِ ایران شناختی، جشن ِ دیرینه بنیاد ِ شهریورگان، با حضور ِ پرشور ِ شماری از ایرانیان دوستدار فرهنگ کهن ایرانی ی شهربند ِ تانزویل در شمال خاوری ی استرالیا، در یکی از بوستانهای زیبای کرانهی ِ رود ِ "راس" در این شهر ِ کرانه ی ِ دریای مرجان، برگزارشد.
۲. سخنی دردمندانه و تلخ در بیان واقعیّت ِ حال ِ "بشریّت" در گذشته و حال [و آینده؟]
احمد شاملو
امروز توی دهنش میزنند که منافق است ...
و فردا [لابُد] وارونه بر خرش مینشانند وشمعآجیناش میکنند که لامذهب است!
*
اگر اسم و اتهامش را در نظر نگیریم،چیزی عوض نمیشود :
تو آلمان هیتلری می کشتندش که یهودیست!
خاستگاه: رایانپیامی از سرژ آراکلی - سیدنی
۳.تصنیف " رندان مست" با صدای خسرو آواز ایران، استاد محمّدرضا شجریان
کاری از گروه شهناز به سرپرستی استاد مجید درخشانی
ضبط شده در کنسرت تابستان ۱۳۸۷
خاستگاه: رایان پیامی از امین فیض پور - شیراز
۴. برای ثبت در یادها و پیشگیری از فراموشی: نامهای دیروزین و امروزین ِ بزرگراهها، خیابانها، میدانها، گردشگاهها (پارکها) و سینماهای تهران
بزرگراه آلاحمد = بزرگراه فرحزاد
بزرگراه آيتالله سعيدي = بزرگراه شهياد
بزرگراه چمران = پارک وي
بزرگراه حقاني = جهان کودک
بزرگراه مدرّس = بزرگراه شاهنشاهي
بلوار کشاورز = آب کرج = بلوار اليزابت
خيابان وحيد دستجردي = ظفر
خيابان ۱۵ خرداد = خ بوذرجمهري
خيابان ۱۶ آذر = ۲۱ آذر
خيابان ۱۷ شهريور = خيابان شهناز و شهباز
خيابان آزادي = خيابان آيزنهاور
خيابان استاد حسن بنا = مجيديه
خيابان اسکندري شمالي = اردشير بابکان
خيابان اقبال لاهوري = دکتر اقبال
خيابان امام خميني = خيابان سپه
خيابان اميرکبير = چراغ برق
خيابان انقلاب = شاهرضا
خيابان آيت الله مدني = نظام آباد
خيابان باهنر = نياوران
خيابان برادران سليماني = حکمت
خيابان برادران مظفر = صبا
خيابان بشيري = اميربهادر
خيابان بهشتي = عباس آباد
خيابان پاتريس لومومبا = خيابان وليعهد
خيابان پاسداران = خيابان سلطنتآباد
خيابان پيروزي* = خيابان فرحآباد
خيابان پيروزي* = نيروي هوايي
خيابان توحيد = خيابان کندي
خيابان جانبازان = گلبرگ
خيابان جمهوري = خيابان شاه
خيابان جمهوري از تقاطع مخبرالدوله تا بهارستان = شاه آباد
خيابان چراغ برق = چراغ گاز
خيابان حجر بن عدي = تيرانداز= تهرانپارس
خيابان خالد اسلامبولي = خ وزرا
خيابان خدامي = بيژن
خيابان خرمشهر = آپادانا
خيابان رجايي = جاده آرامگاه
خيابان زمرد(پاسداران) = ناطق نوري
خيابان سپهبد قرني** = فيشرآباد
خيابان ستارخان = خيابان تاج
خيابان سعدي = لختيها (قبل از انقلاب تغييرکرد)
خيابان سُميّه = خيابان ثريا
خيابان سُهروردي = فرح
خيابان سيد جمال اسدآبادي = يوسف آباد
خيابان شريعتي = خيابان کوروش کبير
خيابان شهيد باهنر = نياوران
خيابان شهيد بهشتي = عباسآباد
خيابان شهيد ديباجي = خ اختياريه
خيابان شهيد فلاحي = زعفرانيه
خيابان شهيد فياضي = فرشته
خيابان شهيد لواساني = خ فرمانيه
خيابان شهيد وحيد دستجردي = ظفر
خيابان شهيد کلاهدوز = خ دولت
خيابان شيرازي = شيراز
خيابان صابونچي = مهناز
خيابان طالقاني = خيابان تخت جمشيد
خيابان عباسپور = توانير
خيابان فاطمي = خيابان آريامهر
خيابان فدائيان اسلام = خيابان سپهبد رزمآرا
خيابان فلسطين = کاخ
خيابان قائم مقام فراهاني = شاه عباس
خيابان قرني = خيابان زاهدي
خيابان لواساني = فرمانيه
خيابان مجاهدين اسلام = خ ژاله
خيابان مدني = نظام آباد
خيابان مصدق*** = خيابان پهلوي
خيابان مصطفي خميني = سرچشمه
خيابان مطهري = خيابان تختطاووس
خيابان مفتح = روزولت
خيابان مقدس اردبيلي = خ پسيان
خيابان ميرداماد = بلوار پهلوي
خيابان ميرزاي شيرازي = نادرشاه
خيابان نامجو = گرگان
خيابان نجات الهي = ويلا
خيابان نوفل لوشاتو = خيابان چرچيل
خيابان وحدت اسلامي = شاهپور
خيابان کارگر جنوبي = سي متري
خيابان کارگر شمالي = امير آباد( فرح)
خيابان کلاهدوز = دولت
خيابان۳۰ تير = قوام السلطنه
سعادت آباد = کوي مکانير
شهرک قدس = شهرک غرب
فلکه(ميدان) صادقيه = آرياشهر
ميدان ۱۵خرداد = ارک
ميدان ۷ تير = ميدان بيست و پنج شهريور
ميدان آزادي = ميدان شهياد
ميدان استقلال = چهار راه مخبرالدوله (ميدان بود)
ميدان امام حسين = ميدان فوزيه و بعدا ميدان شهناز
ميدان امام خميني = توپخانه
ميدان انقلاب = ميدان ۲۴ اسفند
ميدان بهمن = کشتارگاه
ميدان توحيد = ميدان کندي
ميدان جمهوري = ميدان محمدرضا شاه
ميدان حر = ميدان باغشاه
ميدان حر = ميدان سپه
ميدان رازي = گمرک
ميدان شمشيري = ميدان فرحناز
ميدان شهدا = ميدان ژاله
ميدان فلسطين = ميدان کاخ
ميدان قدس = دربند
ميدان قيام = اعدام
ميدان نامجو = ميدان ثريا
ميدان وليعصر = ميدان وليعهد
کوي نصر = گيشا
سينما و پارك: آتلانتيک = افريقاامپاير = استقلالشهرفرنگ = آزادي (چند سال پيش سوخت.)کاپري = بهمنپوليدور = قدس
پارامونت = تعطيل شد.سينه موند = قيام پارک پهلوي = پارک دانشجو پارک فرح = پارک لاله پارک کوروش = پارک شريعتي پارک شاهنشاهي = پارک ملت پارک وليعهد = پارک وليعصر پارک شهباز = پارک هفده
ویراستار:
* یک نام را بر دو خیابان گذاشتهاند!
** خیابان دیگری را هم "قرنی" به تنهایی نام دادهاند.
*** این نام سزاوار را مردم در سی و یک سال پیش بر خیابان پهلوی ی پیشین، نهادند؛ امّا بعدها نام ولیّ ِ عصر، جای آن را گرفت.
خاستگاه: رایان پیامی از اسد هفشجانی-سیدنی
تودهی ایران ملاحظاتی در بارهی ِ خاطرات مبارزان ِ حزب ِ ۵.
گفتار ِ خواندنی و عبرتآموز ِ ملاحظاتی در بارهی ِ خاطرات مبارزان ِ حزب ِ تودهی ایران، نوشتهی ِ زندهیاد شاهرخ مسکوب را – که نخستین بار در فصلنامهی ِ ایران نامه از انتشارهای بنیاد مطالعات ایران در آمریکا، ۱۴: ۴، پاییز ۱۳۷۵ (ویژۀ خاطرهنگاری در ایران) به چاپ رسید و اکنون با تغییر ِ عنوان به ملاحظاتی در بارهی ِ خاطرات مبارزان ِ تودهای در نشریّهی ِ الکترونیک ِ روزنامک بازنشریافتهاست – در این جا بخوانید. ↓
http://rouznamak.blogfa.com/post-566.aspx
خاستگاه: رایان پیامی از مسعود لقمان- تهران
۶. رویکردی آگاهانه و شورمندانه به پیام ِ انسانیی ِ زرتشت
سرودهی ِ فریده بامجی و یادداشت ِ دلگرمکنندهی ِ استاد دکتر علی اکبرجعفری برای سرایندهی ِ آن را در این جا، بخوانید. ↓
"If He can share
His precious creations
With all of humanity
Then surely we
Humans can sprinkle
Seeds of Happiness
To those who resideIn utmost poverty
Nor have they money
To keep the roof
Over their heads
Or to buy groceries
Most important of all
How will they pay
Their medical bills
If sickness affects
The family?
Money leads to Power
Which in turn leads to Greed
Why not share & bring Happiness
To those who are in need.
We do hear about unsung heroes
Who regardless of their
Personal safety
Just don’t stare & gape
Do have a spine Reach out to the
Poor helpless undernourished
Victims of murder torture rape
By sprinkling seeds of Happiness
No matter how far they be.
As we chug along
Life’s pathways
The True Spirit
Of Selflessness Is all that matters
Cause:
“Happiness is to
Those who seekHappiness for others”
PS:
“How far the little candle throws its beams
So shines a Good Deed in a Naughty World!"
Merchant of Venice: Shakespeare
Choicest Blessings
Farida Bamji,Ontario, Canada
"Farida" literally means "Unique" and I consider you "unique" in spreading the Message of Asho Zarathushtra through your inspiring poems.
Happiness to you who seek Happiness to others,
Affectionately,
Ali A. Jafarey,
خاستگاه : رایانپیامی از دکتر علی اکبر جعفری - کالیفرنیا
۷..دکتر محمّد ملکی ،دانشگاهیی ِ آزاده، حقجو و حقگو را آزادکنید!
۸. بی خبری از وضع ِ «دکتر محمّد ملکی» در بازداشتگاه: پیوستی بر گزارش ِ بازداشت ِ این استاد ِ سالخورده و بیمار را در این جا بخوانید ↓
http://www.asre-nou.net/php/view.php?objnr=5443
و در بارهی دکتر ملکی، در این جا بخوانید ↓
http://www.negaraan.blogspot.com/
۹. نگران ِآیندهی ایران و سرنوشت ِ فرزندان ِ آن!
پیرمرد در آن زمهریر ِ آزادیکش، در بیدادگاه ِ شاه ِ خودکامه، به چه می اندیشید و نگران ِ چه بود؟ آیا به آزادیی ِ خود از چنگال ِ دُژخیمان و چکمهپوشانی که بزرگمرد ِ آزادهای همچون او را به زنجیر کشیدهبودند، فکرمیکرد و نگران ِ کارهای شخصی و پایگاه خود بود؟
نه! هزار بار نه! آن "شیر ِ پیر ِ بسته به زنجیر" در آن حال ِ پُررنج و شکنج، نه یک تن ِ عادی، که نماد ِ پدر ِ یک ملت و دلواپس ِ آیندهی ِ تیره و تباه ِ فرزندانش بود. این را همهی ِ زندگیی ِ توفانی و کارنامهی ِ زرّین و افتخارآمیزش، گواهیمیدهد. او در آن روزهای سیاهتر از هر شبی، به فرزندان ِ آیندهی میهن و سرنوشت آنان میاندیشید و نگران پیکار دشوار و خونین و تابسوزی بود که پنجاه و شش سال پس از آن هنگامهی ِ بیداد، هنوز جان بر کف، در کوچه و خیابان، برای دستیابی به سادهترین و طبیعیترین حقهای ِ انسانی، درگیر ِ آنند.
۱۰. پیکار با فراموشی: خویشکاریی ِ نگاهداشت ِ نمودهایی فرهنگی از رویدادها برای ثبت ِ در حافظهی ِ تاریخ از دیدگاه یک هنرمند ِ بلندآوازه
دکتر نورالدّین زرّینکلک
گفتار ارزنده و شیوای هنرمند آگاه و توانای روزگارمان دکتر نورالدّین زرّینکلک در این زمینه را -- که نخستین بار در روزنامهی اعتماد ملی، تهران - هفدهم امرداد ۱۳۸۸ به چاپ رسید و سپس در ماهنامه ی میراث ایران، شماره ی ۴۲، شهریور ۱۳۸۸ در نیوجرزی (آمریکا) بازچاپ شد-- در پی میآورم تا خوانندگان این تارنما نیز از آن بهرهمندگردند.
نوشتن نوشتن نوشتن، كشيدن كشيدن كشيدن، عكسگرفتن، فيلم گرفتن، ثبت كردن...
اينها وظايف فرد فرد ماست در اين دوران كه زندگي ميكنيم. اينها تاريخ است و ما ماموران تاريخنگاري هستيم. اين وظيفهاي است كه تاريخ حكم آن را براي ما نوشته است و ما هيچ عذري براي شانه خالي كردن از زير آن نداريم.
در دوراني كه هم اينك آن را طي ميكنيم، تاريخ چگالي فشرده و سنگينی دارد. هوايي كه ما تنفس ميكنيم از سرب است، صحنه هائی که ما می بینیم از جوهر فشرده ی حقیقت و چيزهايي كه ما ميشنويم ازجنس صور اسرافیل است كه نبايد ذرهاي از آن را ناديده، ناگوش سپرده، نانيوشيده و نادرك كرده فرو بريم و به دست بيداد فراموشي بسپاريم.
اگر دو چشم داريم بايد چهار تا دوربين هم قرض كنيم، اگر دو گوش داريم بايد هشت تا ضبط هم برداريم و اگر دو تا دست داريم بايد صد تا دفتر و بوم و سهپايه براي نوشتن و كشيدن بسيج كنيم. روزهايي كه بر ما ميگذرد زمينلرزههاي تاريخ را مينويسند؛ مبادا از ديدن نه، بل از خيره شدن؛ شنيدن نه، بل از گوش سپردن به آنها غافل شويم و نه تنها اين، بل حکم است بر ما تا بر كشيدن، نوشتن، شرح كردن، ثبت كردن و ذخيره كردنِ ِهرچه بر اين روزها ميگذرد پافشار باشيم. مبادا كه لحظهاي، نكتهاي، خبري بشود و ما آن را شكار نكنيم و بگذاريم كه از چنگ ثبت ما بگذرد. از من بپرسيد: «چرا اين همه به اصرارميگويم بايد نوشت، بايد كشيد، بايد ثبت كرد و بايد ذخيره كرد؟».
جواب من اين است كه روزها نميايستند، وقايع فقط واقع ميشوند، صداها موج ميشوند ودر فضا گم مي شوند. اين تنها تصوير، عکس و فیلم آنها یعنی اثر آنهاست كه به جا ميماند؛ و صدالبته اگر آنها را شكار نكنيم، ننويسيم، نكشيم، عكاسي نكنيم، فيلم نگيريم، ضبط و ثبت نكنيم، آثار آنها هم محو و نابود ميشوند. اين سخن از آنجا سرچشمه ميگيرد كه صاحب اين خط در طول بيش از نيم قرن، خود از سه يا چهار توفان اجتماعي عبور كرده، و امروز كه به پشت سر خود نگاه ميكند، تنها توشهاي ناچيز از آن همه را در انبان حافظه ی روبه زوال خود دارد و دريغ ميخورد كه چگونه آن همه موج بلاخيز را از سرگذرانده و نكرده باشد يادي از آن در ورقهاي دفتري يا صفحه ی دوربيني يا بوم نقشستانی نگاهداري كند و به دست فرزندان خود و نسلهاي تشنه و بيخبر بسپارد! و اینهاست اندکی از آن اندک ها:
در خياباني تبدار، همراه جمعيتي كه فرياد ميزنند يا مرگ يا مصدق! پسرکي لاغر و كمرو هم لا به لای جمعیت ميدود. كدام طرف؟ فرقي نميكند؛ هر جا همه ميدوند. قوامالسلطنه که پسرک، تنها عکس و کاریکاتورش را توی مجله ی "خواندنیها" دیده است عصر همان روز سقوط ميكند و مصدّق به قدرت برميگردد. سيام تير ۱۳۳۱ است.
***
ميدان بهارستان از جمعيّت پر است. جمعیت ناآرام به سخنان دكتر فاطمي وزير خارجه گوش ميكنند كه پايان رژيم شاه را اعلام ميكند. پسري نوبالغ با گردني نازك، مست از هيجان احساسات، با جمعيت، فرياد شور و شادي ميكشد. ۲۶ امرداد ۱۳۳۲ است.
***
از جلوي در ساختمان حزب «پانايرانيست» در ابتداي خيابان صفي عليشاه، پسري با چشمهاي گشاد، جوانهايي را مي پايد كه دارند با چماق مسلح ميشوند تا تظاهرات تودهايها را به هم بريزند. دیروزش نوبت توده ای ها بوده که دفتر اینها را کن فیکون کرده بودند. ۲۷ امرداد ۱۳۳۲ است.
***
سر كوچه ی "كهنلو" در خيابان نواب، پسري ۱۶ ساله ايستاده است و با بغض و حسرت، عبور كاميوني را تماشا ميكند كه اوباشي در آن با چوب و چماق و بيل و... فرياد «زندهباد شاه» ميكشند و به سوي مركز شهر ميروند. پسر، تنها ميتواند از درد، گريه كند... ونومید ودلشکسته به خانه پناه ببرد و... ديگر هيچ!
در خانه هم امّا؛ از صداي ضربههای رجز گويندهی راديو كه گزارش بازگشت «شاهنشاه» را ميخواند، امانی نیست. پسر خانه را ترك ميكند تا از تازیانه هاي صدا فرار كند! ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ است!
***
دكتر جواني از اتوبوس سرويس بيمارستان پياده ميشود و با شتاب خود را درون خانهاش مياندازد و در را به ضرب ميبندد. بلافاصله پشت سرش صداي شليك گلوله تفنگ سربازي، بعدازظهر خمار و خوابآلود تابستاني كوچه را ميتركاند... امرداد سال ۱۳۴۲ است. آتشي زير خاكستر ميماند.
***
نماز عيد فطر در زمين خالي و خرابهاي اول بلوار قيطريه برگزارميشود كه ۲۰۰ متر پايينتر از خانه مردي ۴۰ ساله است. شب شايع ميشود كسي در نماز شعار «مرگ بر شاه» سرداده و نمازگزاران، با او همصدا شدهاند. باوركردنش آسان نيست. مثل شوك الكتريكي مرد ۴۰ ساله تكان مي خورد. فردا، مرد همان شعار را با خطي هراسزده روي ديوار محله ميبيند و... از روز بعد همه ی شايعات را باور ميكند؛ حتي سگي كه تاجي روي سرش گذاشته ولش كردهاند توي محله! شهريور ۱۳۵۷ است.
***
آن پسربچهی ِ ۱۶ ساله، آن دكتر جوان و آن مرد ۴۰ ساله، امروز ۷۰ سالش است. او بايد مينوشت و ميكشيد و عكس ميگرفت و ضبط ميكرد و سهم خود را از تاريخ ثبت ميكرد. او نوشت، كشيد ضبط و ثبت كرد؛ امّا آنچه او كرد، هزار بار كمتر از آن بود كه بايد ميكرد، مينوشت، ميكشيد و ثبت و ضبط ميكرد تا امروز ميتوانست آنچه را واقعشد و آنچه را نسلهاي امروز نميدانند، برايشان به ميراث بگذارد؛ همچنان كه نوزادان فرداها و پسفرداها نخواهنددانست اين روزها چگونه گذشت و چه فرازها و حضيضهايي از تاريخ اتفاقافتاد و چگونه شد كه اين سرزمين را چنين كه هست به آنها تحويل داديم..
۱۱. «به شکوفهها، به باران، برسان سلام ما را...»: بدرودی تلخکامانه با استاد!
دوستم پیام جهانگیری از شیراز، با درد و دریغ نوشته است:
«دلم گرفته است، گریه مجالم نمی دهد، اما باید نوشت:
نمی دانم آن زمان که استاد محمدرضا شفیعی کدکنی شعر زیبای سفر بخیر را در ذهنشان زمزمه می کردند، آیا هوای ترک یار و دیار و سرای خویش را نیز در اندیشه شان مرور می کردند؟
پنج شنبه شب، فرودگاه امام، پیرمردی دلخسته و رنج کشیده، در سکوتی تلخ و غمبار، چمدانی در دست و کوله باری از غم بر دوش، برای همیشه ایران را به مقصد امریکا ترک کرد تا این بار ما دانشجویانِ استاد باشیم که از ایشان بپرسیم:
-- «به کجا چنین شتابان؟»
و استاد پاسخ دهند:
-- « دل من گرفته زین جا،
ز غبار ِ این بیابان،
به هرآن کجا که باشد بجز این سرا، سرایم ...»
و ما در بدرقۀ استاد بگوییم:
-- «سفرت بخیر ...
امّا،
چو از این کویر وحشت
به سلامتی گذشتی،
به شکوفه ها به باران،
برسان سلام ما را،
برسان، سلام ما را ...»
*
دانشگاه ها به زودی باز خواهند شد؛ امّا کرسیی ِ خالیی ِ استاد در دانشگاه تهران، از هم اکنون، دلش گرفته است!
*
دلم گرفته است، گریه مجالم نمی دهد؛ امّا آخرین شعر دکتر شفیعیِ کدکنی که همین چند روز پیش، و پس از وقایع اخیر سروده شد آرامم میکند:
«پيش از شما /
به سان شما /
بیشمارها /
با تار ِ عنكبوت / نوشتند روی باد /
كين دولت ِ خجستهی ِ جاويد زنده باد!»
*
آری، دلم گرفته است، بغضم ترکیده و گریه مجالم نمی دهد؛ امّا باید غم ِ رفتن ِ استاد را باور کرد ...
پیام
شنبه هفتم شهریور ماه ۲۵۶۸
شیراز
آغاز ِ شعر ِ سفر به خیر! سرودهی ِ استاد شفیعی کدکنی را با آواز ِ زهره جویا، خوانندهی ِ ایرانی - افغنی، در این جا بشنوید. ↓
http://www.zohreh-jooya.org/show.cgi?fileurl=farsi_home.html
۱۲. دریچهای از ادب فارسی به ادب ِ باختری: ترجمهی ِ شعری از یک شاعر اسپانیایی
درخت ِ زیتون ِ تنها
ترجمهی ِ محمود کیانوش
آن سوی بیشۀ زیتون
کنار چشمه
درختی تنها
که سایه اش
(زیتونِ مهمان نوازی)
پناه می دهد به مردِ اندیشناک،
به آبِ زلال؛
در کنارۀ سپیدِ راه
باشد که الهه آتنه ۱
با چشمهای دریا رنگش به سبزی تو (ای زیتونِ عهد باستان)
برکت بخشد. ۲
____________________
۱. در میتولوژی (اساطیر) یونان، آتنه یا آتنا
http://www.mahmudkianush.blogfa.com/
خاستگاه: رایانپیامی از مهدی خطیبی- تهران
۱۳. در سوگ ِ از دست رفتن ِ یک پویندهی ِ بزرگ ِ راه ِ فرهنگ و ادب و صنعت ِ نشر ِ ایران
▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄
با اندوه فراوان، از خاموشیی ِ خُسرانبار ِ همایون صنعتیزاده کرمانی (زادهٔ ۱۳۰۴، درگذشتهٔ ۱۳۸۸) کارآفرین، نویسنده، مترجم و ناشر ایرانی اهل کرمان آگاهییافتم.
همایون صنعتی زاده در سال ۱۳۰۴ در تهران به دنیا آمد. پدرش، عبدالحسین صنعتی زاده، از اولین نویسندگان رمان ایرانی بود. همایون، کودکی خود را در کرمان نزد پدر بزرگ و مادر بزرگش گذراند. سپس برای طی دورهٔ دبیرستان به تهران آمد و دیرتر به کار تجارت پرداخت.
صنعتیزاده پس از انقلاب مدتی به زندان افتاد. او در سالهای اخیر به ترجمه متنهای مربوط به گاهشماری و اخترشناسی و کیشهای ایران باستان رویآورده بود.
وی در روز چهارشنبه، ۴ شهریور ۱۳۸۸ پس از یک دوره بیماری در کرمان درگذشت. او هنگام مرگ ۸۴ سال داشت.
یادش گرامی و راهش پُررهرو باد!
کوششها و کُنِشها
او بنیادگذار چند نهاد ِ فرهنگی و اقتصادیی ِ مهمّ در ایران بود. مؤسّسهی ِ انتشارات فرانکلین، شرکت سهامی افست، چاپخانه ۲۵ شهریور، سازمان کتابهای جیبی، کاغذ سازی پارس، کشت مروارید کیش و گلاب زهرا از شرکتها و مؤسّساتی است که او در برپاییی ِ آنها نقش مؤثر داشتهاست.
نوشتهها و ترجمهها
۱ - تاریخ کیش زرتشت، مری بویس، سه جلد، انتشارات توس۲ -
چکیدهٔ تاریخ کیش زرتشت، مری بویس، انتشارات صفی علیشاه۳
- پس از اسکندر گجسته، مری بویس و... انتشارات توس۴
جغرافیای تاریخی ایران، ویلهلم بارتولد، انتشار موقوفات دکتر محمود افشار۵ -
جغرافیای استرابو، سرزمین زیر فرمان هخامنشیان، انتشار موقوفات دکتر محمود افشار۶ -
تاریخ سومر، ادوارد وولی، نشر گستره۷ -
ایران در شرق باستان، ارنست هرتسفلد، انتشار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی۸ -
علم در ایران باستان، مجموعهٔ مقالات، نشر قطره۹ -
تاریخ هند، دو جلد، رومیلا تاپار و پرسیوال اسپیر، نشر ادیان۱۰ -
تأثیر علم بر اندیشه (رابطهٔ علم و دین)، ریچارد فاینمن، نشر مهر امیرالمؤمنین۱۱ -
جغرافیای اداری هخامنشی، آرنولد توین بی، انتشار موقوفات دکتر محمود افشار۱۲ -
جغرافیای تاریخی ایران پیش از اسلام، انتشار موقوفات دکتر محمود افشار، زیر چاپ۱۳ -
شیراز در روزگار حافظ، جان لیمبرت، انتشارات بنیاد فرهنگی دانشنامه فارس۱۴ -
گاه شماری زرتشتی، انتشارات دانشگاه کرمان۱۵ -
بیست و سه قصه، تولستوی، نشر قطره۱۶ -
گنجینه لغات مثنوی، انتشارات فرهنگ معاصر، زیر چاپ۱۷ -
قالی عمر، شعر۱۸ -
شور گل، شعر ۱۹-
خاستگاه ِ آگاهیها از زندگی و کارنامهی ِ همایون صنعتیزاده: دانشنامهی ِ آزاد ویکیپدیا (فارسی)
١۴. مژدهای بزرگ به دوستداران ِ فرهنگ و هنر ِ ایران
اثر جدید و توفانیی ِ استاد شجریان ( به زودی در شبکهی ِ جهانی در دسترس ِ خواستاران)
در پی ِ خبری که از یکی از شاگردان استاد به دست ما رسید استاد آواز ایران به تازگی اثری تحت عنوان زبان آتش و آهن با شعری از زنده یاد فریدون مشیری در دستگاه شور ضبط نموده اند .این اثر با آهنگسازی استاد شجریان و تنظیم مجید درخشانی با همکاری ارکستر سمفونیک و در دستگاه شور اجرا شده است .در ابتدا قرار بر این بود که این اثر در دستگاه ماهور اجرا شود ولی بدنبال وقایع رخ داده در کشورمان دستگاه اجرایی این اثر طبق تشخیص استاد از دستگاه ماهور به شور تغییرداده شد. این تصنیف بدنبال حوادث اخیر و تکرار تهمت های بی اساس به خسرو آواز ایران و سو استفاده غیر قانونی ونامشروع صدا و سیما از آثار این استاد گرانقدر تهیه شده است . به احتمال قریب به یقین این اثر از وزارت ارشاد مجوزنخواهدگرفت و به همین دلیل به زودی برای دانلود در اینترنت قرار داده خواهد شد.
به گفته این منبع، این اثر بسیار زیبا و تاثیرگذار بوده و شعر زیبای زنده یاد «فریدون مشیری» به زیبایی آن افزوده است. شعر این اثر را در زیر می توانید مشاهده کنید :
تتفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبار ناهنجار
تفنگ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیان کن
ندارم جز زبان دل ، دلی لبریز مهر تو،
تو ای با دوستی دشمن !
زبان آتش و آهن
زبان خشم و خونریزی ست
زبان قهر چنگیزی ست
بیا ، بنشین ، بگو ،بشنو سخن، شاید
فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید
برادر گر که می خوانی مرا ، بنشین برادروار
تفنگت را زمین بگذار،
تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو
این دیو انسان کش برون آید.
تتو از آیین انسانی چه می دانی ؟
اگر جان را خدا داده ست
چرا باید تو بستانی ؟
چرا باید که با یک لحظهغفلت، این برادر [یا که خواهر] را
به خاک و خون بغلطانی ؟
گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی
... و حق با توست ،
ولی حق را ـ برادر جان ـ به زور این زبان نافهم آتشبار
نباید جست !
... اگر این بار شد وجدان خواب آلوده ات بیدار
تفنگت را زمین بگذار!
خاستگاه: رایان پیامی از دکتر کاظم ابهری- ادلاید، استرالیا
۱۵. دانشنامهی ِ ایرانیکا در نیمهراه ِ نشر ِ پانزدهمین جلد«»
دفتر ِ دوم از جلد پانزدهم ِ دانشنامهی ِ ایرانیکا
(ENCYCLOPÆDIA IRANICA)
که درآمدهای
JUDEO-PERSIAN COMMUNITIES OF IRAN V – JULFA I. SAFAVID PERIOD
را در بر دارد، در هفتهی گذشته بدین دفتر رسید.
در این دفتر، میخوانیم:
دنبالهی ِ زیربخش ِ پنجم تا آخر ِ زیربخش ِ دوازدهم (بخش ِ پایانیی ِ ) درآمد ِ:
JUDEO-PERSIAN COMMUNITIES OF IRAN V, pp. 113-174
درآمد ِ :
JUDICIAL AND LEGAL SYSTEMS
در پنج زیربخش، ص ص ۱۷۴- ۲۱۵. ششمین زیربخش ِ این درآمد، به نشر ِ الکترونیک آن در
IRANICA.COM
موکول شدهاست.
درآمد ِ:
JUIUBE (عُنّاب)، ص ص ۲۱۵- ۲۱۶
درآمد ِ:
JUKES, ANDREF (British East India Company surgeon and political agent)
ص ص ۲۱۶-۲۱۷
درآمد ِ:
JULFA (/ New Julfa)
در پنج زیربخش که تنها زیربخش یکم ِ آن تا نیمه،
(Safavid periode)
در ص ص ۲۱۷- ۲۲۴ این دفتر، آمده و بازماندهی آن به نشر ِ دفتر سوم، واگذاشتهشدهاست.
چون هنوز بخش ِ کتابنامه ی
١۶. بازنشر ِ پژوهشی از نگارنده در یک تارنما
گفتار ِ خويدُدَه/ خويدودَس (خويشاوند پيوندي) رازوارهاي در آموزهي پسين زرتشتي از نگارنده – که نخستین بار در کتاب ِ آفتابی در میان سایهای، جشننامهی ِ استاد دکتر بهمن سرکاراتی و سپس در همین تارنما نشریافت – اکنون برای سومین بار در یک نشریّهی الکترونیک بازنشر یافته است.
دوست ِ جوان پؤوهندهام آقای یاغش کاظمی در پیامی از رامسر، نوشتهاست:
.....................
سلام و درود بر شما
به تازگی به خواست یکی از پژوهشگران کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی قم که صاحب وبلاگی با نام "حسن آباد جرقویه" است، مقاله ی مبسوط و روشنگر حضرتعالی درباره ی ازدواج با محارم در دین زرتشتی را – که مورد پرسش و کنجکاوی بسیاری از محققان دینی بوده است – ارسال داشته ام که به طور کامل در دو قسمت در نشانی های زیر بازنشر یافته است:
http://hassanabad.parsiblog.com/-1150009.htmhttp://hassanabad.parsiblog.com/-1150030.htm
با احترام
نگارنده میافزاید:
امیدوارم کسانی نخواهند برای جدل ِ دینی و اثبات برحقبودن ِ این کیش و نابرحق بودن ِ آن کیش، بدین گفتار، استنادجویند؛ زیرا کار من یک پژوهش دانشگاهی است و نه یک مقوله ی اعتقادی و دینی.
١۷. روزآمدشدن ِ دو تارنمای ادبی و فرهنگی
یاشار احد صارمی از کالیفرنیا و فرشته مولوی از کنادا، از روزآمدشدن ِ تارنماهای ِ رندان ↓
http://rendaan.blogspot.com/
http://www.fereshtehmolavi.net/
آگاهی داده اند.
گامهای کُنِشورزان در هر دو تارنما در راه فرخندهی ِ گسترش ِ فرهنگ، استوارباد!
استاد دکتر محمود امیدسالار
ایرانشناس و شاهنامهپژوه شایسته، در پیامی به ویراستار، نوشته است:
For those of you who are interested in such things or find them useful for your classes, a long essay of mine, which I originally gave as a lecture at Cambridge University a year of two ago, has now been published in Iran by the Center for the Written Heritage. Although the essay was originally in English, I re-wrote it in Persian and revised the English text (starts on p.70) extensively for the Persian publication. The essay concerns the social and cultural circumstances of editing and transmission of texts in the Muslim civilization and how they differ from those that governed the development of editorial theory in the West.
Both the English and the Persian texts have been combined and published in a fascicle, which is now available for download on the site of the Center for the Written Heritage.
http://www.mirasmaktoob.com/modules.php?name=News&file=article&sid=890
It is a downloadable PDF file (3.60 megabits), but in order to download it properly, you have to right click on the word "download here" at the end of the article, and save it to some folder first. Otherwise it may not open. Feel free to pass it on to those who might want to use it for their classes.
Best,
M.
۱۹. یادوارهای برای شاعری مبارز و کارگردانی آگاه و مردمگرای
رضا مقصدی
"با کشورم چه رفتهاست؟!"
به خاطرهی ِ چاک چاک ِ
سعید سلطانپور
آغاز ِ خاطرات ِ من از توست
آواز ِ غمگنانه ی این دل، نیز.
دیشب که در گلوی گیاه ِ من
بار ِ دگر صدای تو گل داد
دانستم:
تا خاک ِ من
از زخم ِ دیر ساله ی اهریمن
خنیاگر ِ خزان ِ درخت است
من، همصدای سبز ِ تو خواهم ماند.
بگذار بر دریچه ی تاریکم
آهنگ ِ ماه نباشد.
بگذار چشمه ام
از سنگلاخ ِ تیره ی اندوه بگذرد.
شادابی ِ شکوفه ی آن آرزوی دور
رؤیای نازنین ِ مرا رنگ می زند.
هر جا پرنده ای
دلخستهی ِ کرشمهی ِ باغ است
هر جا دلی
پژواک ِ تابناک ِ چراغ است
هرجا سپیده ای
پیغام ِ روسفیدیی ِ روز است
آواز ِ ارغوان ِ تو جاری ست.
در جاریی ِ همیشهی ِ آن جویبار ِ نور
جان ِ من وُ جوانه ی شاداب ِ تو یکی ست.
دیشب ترا دوباره صدا کردم
یعنی:
تاریکی ِ کرانه ی ما را، ستاره وار!
بار ِ دگر ترانهی ِ شفاف ِ تو شکست.
وقتی که از بلندیی ِ جانت
فریاد برکشیدی:
"با کشورم چه رفته ست؟!"**
______________
* کانون نویسندگان ایران( درتبعید) در شانزدهم آبان ماه ۱۳۷۶جشنواره ی سی امین سال تأ سیس کانون نویسندگان ایران را در کلن (آلمان) برگزارکرد. این شعر در آن جا خوانده شد.
** از سعید سلطانپور
خاستگاه: رایانپیامی از رضا مقصدی- کلن (آلمان)
در بارهی ِ سعید سلطانپور، در این جا بخوانید. ↓
http://www.google.com/search?hl=en&rls=com.microsoft:en-us:IE-SearchBox&ei=W_eZSv2gIdiJkQXs0KirAg&sa=X&oi=spell&resnum=0&ct=result&cd=1&q=Said+Soltanpour&spell=1
۲۰. «با این همه غمان، اندکی شادی باید!»: ترانهای یادمانی و خاطرهانگیز
اجرای پرشور ِ ترانهی ِ زیبا و همیشه تازهی ِ جان مریم، اثر بی همتای استاد محمّد نوری را در یک فیلم،
ببینید و بشنوید. ↓
http://www.youtube.com/watch?v=D22jcirD2LQ
خاستگاه: رایان پیامی از اسد هفشجانی- سیدنی