Thursday, May 07, 2009
٤: ٤۶. هشتاد و چهارمین هفتهنامه: فراگير ِ ۱۲ زيرْبخش ِ تازهي ِ خواندني، ديدني و شنيدني
يادداشت ويراستار
جمعه هیجدهم اردیبهشت ماه ١٣٨٨ خورشيدي
(هشتم مه ٢٠٠٩)
گفتاوَرد از دادههاي اين تارنما بي هيچگونه ديگرگونگردانيي متن و با يادكرد از خاستگاه، آزادست.
You can use any part of this site's content without any change in the text, as long as it is referenced to the site. No need for permission to use the site as a link.
Copyright Iranshenakht © 2005-2009
All Rights Reserved
۱. ساده گرایی ی ِ ایرانی: نمایشگاه ِ نگارههای ِ زندهیاد "لیلی متیندفتری"، نوهی ِ «دکتر محمّد مصدّق» در تالار «خشایارشا» در لندن
نگاره ی ِ دکتر محمّد مصدّق
اثری از لیلی متین دفتری
From: Xerxes Fine Arts
52 Haymarket, London SW1
Tuesdays through Fridays 11:00 -17:00
Saturdays 12:00 -16:00 or by appointment
Subject: Leyly Matine-Daftary's works
Xerxes will have the first ever retrospective of noted artist, Leyly Matine-Daftary, to be held with the co-operation of the artist's estate. The works, all from the estate of the artist or from important international collections, will be only for public exhibition and not for sale.
A significant figure in the artistic history of the Middle East, Leyly Matine-Daftary was amongst the few artists who changed the historically stolid dictates of traditionalism prevalent in the region. In addition to establishing a personal style of modernism, she helped promulgate the movement, now so firmly evident in Iran and in the Arab world, which produced a great number of exceptional and internationally renowned female artists.
Leyly Matine-Daftary was born in Tehran, Iran, on January 18, 1937. After completing her elementary education in Tehran, she attended Cheltenham Ladies College and continued her education at the Slade School of Fine Arts in London, from which she received a degree in Fine Arts. She returned to Tehran in the late 1950s and began a career as a professional artist and also as an educator, becoming a lecturer on sculpture and sculpting at the Fine Arts Faculty of Tehran University. In 1961 she married Kaveh Farman-Farmaian with whom she had two children, Kamran and Mansureh.
Matine-Daftary was at the forefront of the arts in the Middle East, with great involvement in the Tehran Biennials - the genesis of the current direction of contemporary arts in the region – and in the Shiraz Arts Festival, for which Matine-Daftary created the public aesthetic through her iconic design of posters, costumes and various attendant identifying material.
Her quiet brand of warm grace made her one of the most liked and admired personalities in the regions’ art world, highlighting her belief that nobility was a product of integrity and dignity and not simply an exigency of birth. That even though Matine-Daftary was always at the heart of Iran’s social, political and cultural elite. The daughter of a Prime Minister and of a formidable aristocrat, and a granddaughter of a legendary Prime Minister who graced the cover of Time Magazine on three separate occasions including its Man of the Year issue, Matine–Daftary possessed the genuine humility of the truly noble.
After a two year battle with brain cancer, she passed away in Paris on April 17, 2007.
Leyly Matine-Daftary’s legacy of modernism and minimalism will continue to be one of the most significant influences in the development of the contemporary arts in the Middle East.
Leyly Matine Daftary
Retrospective
17 April 2009 – 26 April 2009
52 Haymarket, SW1Y 4RP
1 St. James's Market, SW1Y 4SB
Tuesdays through Fridays 11:00 -17:00
Saturdays 12:00 -16:00 or by appointment
t. +44 20 7839 3033
f. +44 56 0209 4025
enquiries@xerxesfinearts.com
www.xerxesfinearts.com
Her quiet brand of warm grace made her one of the most liked and admired personalities in the regions’ art world, highlighting her belief that nobility was a product of integrity and dignity and not simply an exigency of birth. That even though Matine-Daftary was always at the heart of Iran’s social, political and cultural elite. The daughter of a Prime Minister and of a formidable aristocrat, and a granddaughter of a legendary Prime Minister who graced the cover of Time Magazine on three separate occasions including its Man of the Year issue, Matine–Daftary possessed the genuine humility of the truly noble.
After a two year battle with brain cancer, she passed away in Paris on April 17, 2007.
Leyly Matine-Daftary’s legacy of modernism and minimalism will continue to be one of the most significant influences in the development of the contemporary arts in the Middle East.
Leyly Matine Daftary
Retrospective
17 April 2009 – 26 April 2009
52 Haymarket, SW1Y 4RP
1 St. James's Market, SW1Y 4SB
Tuesdays through Fridays 11:00 -17:00
Saturdays 12:00 -16:00 or by appointment
t. +44 20 7839 3033
f. +44 56 0209 4025
enquiries@xerxesfinearts.com
www.xerxesfinearts.com
گفتار ِ علی اصغر رمضانپور در بارهی ی این هنرمند و نمایشگاه ِ کارهایش، در این جا بخوانید ↓
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2009/05/090504_ag_ar_matin_daftari_pianting.shtml
خاستگاه رایان پیامی از احمد رناسی - پاریس
۲. سخن: نوشتههای «ابوالفضل خطیبی» دربارهی ِ زبان و ادب ِ فارسی و تاریخ و فرهنگ ِ ایران
آقای دکتر ابوالفضل خطیبی، پژوهندهی ِ پویا و کوشای ِ زبان و ادب ِ فارسی و تاریخ و فرهنگ ی ایران و عضو فرهنگستان ایران
در رایان پیامی از تهران نوشته است:
دوستان گرامی
با سلام
به تازگی وبگاهی با عنوان سخن با نشانی زیر به راه انداخته ام:
http://www.a-khatibi.blogspot.com/
شما می توانید در قسمت «کارنامهی ِ من» یا کلیک روی تصویر بنده، فهرست نسبتاً کاملی از آثار قلمی اینجانب را همراه با نشانی
اینترنتی ِ بسیاری از آنها ببینید
همچنین نشانی ایمیل من به نشانی زیر تغییر کرده است:
abkhatib39@gmail.com
ایام به کام باد
دوستدار:
ابوالفضل خطیبی
۳. نقش ِ مطبوعات در "جنبش ِ ملّیکردن ِ صنعت ِ نفت": گفت و شنودی رادیویی با زنده یاد «دکتر حسین فاطمی»
در این جا بشنوید ↓
https://www.chebayadkard.com/radio/20090501/01.wma
خاستگاه : رايانْ پيامي از احمد رناسی- پاریس
٤. ژرفکاویی ِ دبگری در پُرسمان ِ شمار ِ بیتهای شاهنامه
به نام خداوند جان و خرد
پرسشی دربارۀ ضبط و معنای یک بیت از شاهنامه
سجّاد آیدنلو
استادیار دانشگاه پیام نور اورمیّه
استادیار دانشگاه پیام نور اورمیّه
در نزد عموم خوانندگان و علاقه مندان شاهنامه و حتّی بسیاری از ادیبان و پژوهشگران، شمار بیتهای اثر فردوسی شصت هزار بیت دانسته می شود. این تلقّی مشهور، به ظاهر نادرست نیست و مستند بر بیتی از خود شاهنامه است که:
بود بیت شش بار بیور هزار / سخنهای شایسته و غمگسار[1]
شاید شهرت شاهنامه به داشتنِ شصت هزار بیت و تکرار این بیت- و نیز یک بیت الحاقی دیگر[2]- به عنوان شواهد این نظر، سبب شده است که غالب محقّقان و خوانندگان شاهنامه- جز از چند تنی که اشاره خواهد شد- شتابناک و بی تأمّل کافی از سر آن بگذرند در حالی که با اندکی دقّت در مصراع نخستِ بیت ملاحظه می شود که فردوسی شمار ابیات شاهنامه را «شش بار بیور هزار» گفته است.
«بیور» در اوستا، زبان پهلوی و بیشترِ متون و فرهنگهای فارسی به معنای «ده هزار» آمده[3] و در شاهنامه تصریح شده است: کجا بیور از پهلوانی شمار بود بر زبان دری ده هزار[4]
بر این اساس «شش بار بیور (ده هزار) هزار: شش× ده هزار×هزار» برابر خواهد بود با شصت میلیون و نه شصت هزار! مشابهِ این کاربرد اغراق آمیز ترکیب «دو باره چهل بار بیور هزار» در بیت زیر از گرشاسپ نامه است:
دو باره چهل بار بیور هزار / گزین کرد گردان خنجرگزار[5]
در این جا چون سخن از شمار سپاهیان است، تعداد هشتصد میلیون نفر (دو× چهل× ده هزار× هزار) با توجّه به نوع اغراقهای اسدی،[6] حدّاقل قابل توجیه است ولی در بیت مورد بحث از شاهنامه که شاعر از شمار بیتهای اثر خویش یاد می کند، برخلاف متن روایات حماسی محملی برای اغراق وجود ندارد که سَراینده چنین رقمی را ذکر کند آن هم فرزانه ای چون فردوسی که در سراسر شاهنامه شماره ای همانندِ این را در توصیف پرشکوه ترین لشکرکشی ها و آوردگاهها نیز نیاورده است در صورتی که می توانست به دستاویز ویژگی ذاتیِ حماسه یعنی مبالغه مانند همشهری خلف خویش اسدی، چنین بی پرواییهایی را انجام دهد.
توجّه به معنای دقیقِ «شش بار بیور هزار» تردید شماری از دانشمندان را دربارۀ ضبط قافیه و معنای «بیور» در این بیت برانگیخته است. از جمله شادروان استاد ملک الشعرای بهار در یادداشتی بر حاشیۀ بیت مذکور در شاهنامۀ شخصی خویش (چاپ سنگیِ بمبئی 1276 ه.ق) «بیور» را به معنی «ده» دانسته اند[7] و زنده یاد وُلف هم در فرهنگ بسامدی شاهنامه معنای دوم «بیور» را با نشانۀ تشکیک (؟)، (zehn) نوشته که در آلمانی به معنای «ده» است.[8] مرحوم علّامه دهخدا نیز در لغت نامه ذیل مادّۀ «بیور» پس از تردید در معنای «ده هزار» برای این واژه نوشته اند «اگر بیور به معنی ده هزار باشد پس معنی بیت زیر چگونه خواهد بود: بود بیست شش بار بیور هزار/ سخنهای شایستۀ غمگسار». روان شاد استاد مینوی هم در تعلیقات کتاب فردوسی و شعر او پیشنهادی دربارۀ قافیۀ مصراع نخستِ بیت مطرح کرده و نوشته اند «لفظ هزار در اینجا غلط است، شاید «شمار» بوده است.»[9]
در شاهنامۀ تصحیح دکتر خالقی مطلق در محلّ اصلی این بیت که مقدّمۀ داستان خسرو و شیرین است، برای قافیۀ مصراع اوّل آن هیچ نسخه بدلی داده نشده و این بدین معناست که در همۀ نسخه های مبنای این چاپ، ضبط قافیه «هزار» بوده است. در دو دست نویس شاهنامۀ سعدلو/ دایرﺓ المعارف بزرگ اسلامی و حاشیۀ ظفرنامه هم کلمۀ قافیه «هزار» است[10] و غیر از تصحیح دکتر خالقی مطلق در چند تصحیح و ویرایش دیگر شاهنامه نیز همان «هزار» آمده است[11] امّا در پایان/ موخّرۀ شاهنامه بعضی از نسخه ها این بیت را بازآورده اند که البتّه در اینجا الحاقی است ولی نکتۀ درخور توجّه این است که در چند دست نویس معتبر مانند: کراچی(752 ه.ق)، قاهره (796 ه.ق)، بریتانیا (841 ه.ق)، پاریس (844 ه.ق)، واتیکان (848 ه.ق)، لنینگراد (849 ه.ق) و برلین (894 ه.ق)، ضبط قافیه به جای «هزار»، «شمار» است[12] و این تأییدِ پیشنهاد/ تصحیح قیاسیِ مرحوم استاد مینوی است. با این وجه (بود بیت شش بار بیور شمار: شصت هزار) هیچ ایرادی در معنای مصراع نخواهد بود.
دربارۀ معنای «ده» برای «بیور» (نظر مرحومان بهار و ولف)- که توضیح یا توجیه مصراع با ضبط «هزار» برای قافیه است- باید یادآور شد که هرچند «بیور» در اغلب مآخذ به معنی «ده هزار» است ولیکن در برخی فرهنگها معانی دیگری نیز برای آن آورده شده که محتملاً نشان دهندۀ عدم قطعیّت و عمومیّتِ معنای «ده هزار» برای این واژه در همۀ کاربردهاست. برای نمونه اسدی در لغت فرس با اینکه برای «بیور» شاهدی از فردوسی آورده که در آن، این کلمه «ده هزار» معنا شده، خود معنی آن را «هزار» نوشته است[13] و در فرهنگ مدرسۀ سپهسالار (منسوب به قطران) معنای واژه «ده هزار» است امّا در شاهدی که از فردوسی برای آن نقل شده، اگر اشتباه چاپی نباشد «بیور»، «صدهزار» معنا شده است «که بیور بود در عدد صدهزار».[14] علّامه دهخدا هم با ذکر عبارتی از فرگرد چهاردهم وندیدادِ اوستا دربارۀ کفّارۀ گناهان، در معنای «ده هزار» برای «بیور» تردید کرده اند.[15] اگر «بیور» در مصراع مورد بحث به معنای «ده» باشد، «شش بار بیور هزار: شش× ده× هزار» همان شصت هزار بیتِ معروف خواهد بود.
بر اساس آنچه گفته شد در خواست نگارنده از همۀ شاهنامه پژوهان و محقّقان ادب فارسی، روشنگری و راهنمایی دربارۀ این دو پرسش است که در بیت مورد بررسی: 1. آیا می توان به استناد ضبط چند نسخۀ شاهنامه در غیرِ محلّ اصلی بیت و نیز در نظر داشتنِ الگوی/ نحوۀ هم نشینیِ واژگانِ بیت الحاقیِ مربوط به تعداد ابیات شاهنامه[16] که «شش بیور» در کنار «شمار» آمده است، قافیۀ مصراع نخست بیت را به «شمار» تصحیح قیاسی کرد و «بیور» را در همان معنای معروفِ «ده هزار» گرفت؟ یا این که: 2. باید به پیروی از ضبط همۀ نسخ در جای اصلی بیت، قافیه را «هزار» دانست و «بیور» را به قرینۀ خودِ همین بیت، تنوّع معنایی آن در دو فرهنگ فارسی و نظریّات و تردیدهای بزرگانی نظیر بهار، دهخدا و ولف، «ده» معنی کرد و این معنا را بر معنای/ معانیِ واژه در فرهنگ جامع زبان فارسی افزود؟[17]
در هر حال ضبط قافیه و معنای «بیور» در این بیت هرچه باشد، شمار شصت هزار برای تعداد ابیات شاهنامه در آن، کلّی و بسیار بیشتر از رقم اصلی و درست است زیرا کهن ترین نسخۀ کامل شاهنامه که تاکنون شناخته شده (لندن/ بریتانیا 675 ه.ق) چهل و نه هزار و ششصد و هجده (49618) بیت است[18] و حمد الله مستوفی در نسخههایی که در سدۀ هشتم دیده بیش از پنجاه هزار بیت نیافته است:
در آن نسخه ها اندر این روزگار / کما بیش پنجاه دیدم شمار[19]
شاهنامۀ مصحَّح دکتر خالقی مطلق و همکارانشان هم که علمی ترین چاپ انتقادی حماسۀ ملّی ایران است (49530) بیت دارد. بنابر این پرسش دیگری که پیش می آید این است که چرا فردوسی شمار بیتهای اثر خویش را ده هزار بیت بیش از آن چیزی که بوده، گفته است؟ حال آن که می توانست مثلاً بگوید «بود بیتِ آن پنج بیور شمار». آیا این هم از شواهد این نظریّه است که «فردوسی در مقام تاریخ نگار دقّت نسبی طبری را ندارد... و به ویژه دربارۀ نامها و شماره ها سهل انگار است.»[20] یا این که باید با دکتر ریاحی، همداستان بود که «چون در آن دوره شمار شستگانی (حساب ستّینی) معمول بوده، شاعر خواسته عدد تام و سرراستِ شصت را بیاورد.»[21]
1. یارشاطر، احسان. «تاریخ ملّی ایران»، تاریخ ایران (از سلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانیان)، پژوهش دانشگاه کمبریج، گردآورنده: دکتر احسان یارشاطر، ترجمۀ حسن انوشه، انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم1383، جلد سوم (قسمت اوّل)، ص473.
2. ریاحی، محمّدامین. فردوسی، انتشارات طرح نو1375، ص353.
4. رک: اسدی، ابومنصور احمد. لغت فرس، به تصحیح و تحشیۀ دکتر فتح الله مجتبایی- دکتر علی اشرف صادقی، انتشارات خوارزمی1365، ص105.
5. رک: فرهنگ مدرسۀ سپهسالار، منسوب به قطران، تصحیح دکتر علی اشرف صادقی، انتشارات سخن1380، ص45.
6. رک: لغت نامه، ذیل «بیور».
1. بدو ماندم این نامه را یادگار / به شش بیور ابیاتش آمد شمار (خالقی8/ 487/ زیرنویس11)
2. نگارنده در حدود جستجوهای خود غیر از بیت مورد بحث از شاهنامه- با قافیۀ «هزار»- شاهد دیگری برای کاربرد «بیور» به معنای «ده» نیافته است و اگر پژوهشگران ارجمند نمونه/ نمونه های دیگری برای این معنی عرضه کنند، بسیار مفید و راهگشا خواهد بود.
4. رک: اسدی، ابومنصور احمد. لغت فرس، به تصحیح و تحشیۀ دکتر فتح الله مجتبایی- دکتر علی اشرف صادقی، انتشارات خوارزمی1365، ص105.
5. رک: فرهنگ مدرسۀ سپهسالار، منسوب به قطران، تصحیح دکتر علی اشرف صادقی، انتشارات سخن1380، ص45.
6. رک: لغت نامه، ذیل «بیور».
1. بدو ماندم این نامه را یادگار / به شش بیور ابیاتش آمد شمار (خالقی8/ 487/ زیرنویس11)
2. نگارنده در حدود جستجوهای خود غیر از بیت مورد بحث از شاهنامه- با قافیۀ «هزار»- شاهد دیگری برای کاربرد «بیور» به معنای «ده» نیافته است و اگر پژوهشگران ارجمند نمونه/ نمونه های دیگری برای این معنی عرضه کنند، بسیار مفید و راهگشا خواهد بود.
3. رک: شاهنامۀ فردوسی (چاپ عکسی از روی نسخۀ کتابخانۀ بریتانیا به شمارۀ Add21, 103 مشهور به شاهنامۀ لندن)، نسخه برگردانان: ایرج افشار- محمود امیدسالار، انتشارات طلایه1384، ص10 مقدّمۀ دکتر امیدسالار.
4. مستوفی، حمدالله. ظفرنامه، تصحیح مهدی مداینی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، جلد اوّل (قسمالاسلامیّه، احوال رسولالله)، 1380، ص شانزده، بیت310. وی با اینکه مدّعی است بر اساس گفتۀ فردوسی، شاهنامۀ فراهم آوردۀ خویش را به شصت هزار بیت رسانده ولی در اصل بیش از حدودِ (48940) بیت نیاورده است. در این باره، رک: شاهنامۀ فردوسی، تصحیح مصطفی جیحونی، همان، کتاب صفر، ص93.
1. فردوسی، ابوالقاسم. شاهنامه، به کوشش دکتر جلال خالقی مطلق، نیویورک، بنیاد میراث ایران 1386، دفتر هشتم/ 259/ 3389.2. منظور این بیت در برخی دست نویسهای شاهنامه است: بدو ماندم این نامه را یادگار به شش بیور ابیاتش آمد شمار (خالقی8/ 487/ زیرنویس 11)3. رک: تبریزی، محمّدحسین بن خلف. برهان قاطع، به اهتمام دکتر محمّد معین، انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم1361، ج1، ص342، زیرنویس3؛ مکنزی، دیوید نیل، فرهنگ کوچک زبان پهلوی، ترجمۀ دکتر مهشید میرفخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ سوم1383، ص53؛ دهخدا، علی اکبر. لغت نامه، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم از دورۀ جدید1377، ذیل مادّۀ «بیور».4. فردوسی، ابوالقاسم. شاهنامه، به کوشش دکتر جلال خالقی مطلق، انتشارات روزبهان1368، دفتر یکم/ 46/ 85.1. اسدی، ابونصر علی بن احمد. گرشاسپ نامه، تصحیح حبیب یغمایی، کتابفروشی بروخیم1317، ص390، بیت4.2. دربارۀ چگونگیِ اغراقهای اسدی، رک: خالقی مطلق، جلال. «گردشی در گرشاسپنامه»، ایران نامه، 1362/ 4، صص519- 523؛ شفیعی کدکنی، محمّدرضا. صور خیال در شعر فارسی، انتشارات آگه، چاپ هفتم1378، ص621. 3. رک: شاهنامۀ فردوسی (چاپ بمبئی1276 ه.ق)، تصحیح و توضیح ملک الشعرا بهار، به کوشش علی میرانصاری، انتشارات اشتاد1380، ج4، ص115.4. رک: ولف، فریتز. فرهنگ شاهنامۀ فردوسی، انتشارات اساطیر1377، ص175.5. مینوی، مجتبی. فردوسی و شعر او، انتشارات توس، چاپ سوم1369، ص245، زیرنویس1. 1. به ترتیب، رک: شاهنامۀ فردوسی همراه با خمسۀ نظامی، با مقدّمۀ دکتر فتح الله مجتبایی، مرکز دایرﺓ المعارف بزرگ اسلامی1379، ص978؛ ظفرنامه به انضمام شاهنامه (چاپ عکسی از روی نسخۀ خطّی مورّخ 807 هجری در کتابخانۀ بریتانیا 2833.Or)، مرکز نشر دانشگاهی و آکادمی علوم اتریش1377، ج2، ص1514.2. رک: شاهنامۀ فردوسی، تصحیح ژول مول، انتشارات سخن، چاپ چهارم1373، 7/ 2206/ 3483؛ شاهنامه (بر اساس چاپ مسکو)، به کوشش دکتر سعید حمیدیان، نشر قطره1374، 9/ 210/ 3370؛ شاهنامه، تصحیح مصطفی جیجونی، اصفهان، انتشارات شاهنامه پژوهی، کتاب چهارم/ 2110/ 3390؛ شاهنامه، ویرایش مهدی قریب- محمّدعلی بهبودی، انتشارات توس1373، 5/ 144/ 3369؛ شاهنامه، ویراستۀ مهدی قریب، انتشارات دوستان1386، 2/ 1598/ 3365.3. رک: شاهنامه، به کوشش دکتر جلال خالقی مطلق، دفتر هشتم/ 487/ زیرنویس 11.
خاستگاه : رايانْ پيامي از دکتر سجّاد آیدنلو- اورمیه (با درخواست ِ نشر ِ پژوهشس در ایران شناخت).
٥. یادآوریی ِ بایسته ای در بارهی ِ دو معنای جداگانهی ِ واژهی ِ «پارس» در زبان ِ فارسی
در این جا بخوانید↓
خاستگاه : رايانْ پيامي از دکتر سجّاد آیدنلو- اورمیه (با درخواست ِ نشر ِ پژوهشس در ایران شناخت).
٥. یادآوریی ِ بایسته ای در بارهی ِ دو معنای جداگانهی ِ واژهی ِ «پارس» در زبان ِ فارسی
در این جا بخوانید↓
http://shahrbaraz.blogspot.com/2009/05/blog-post_02.html
خاستگاه: رايانْ پيامي از شهربراز
چهلمین شمارهی ِ ماهنامهی ِ دوزبانیی ِ"میراث ِ ایران".۶
(Persian Heritage)
یادداشت سردبیر
میراث ایران ماهانه، شماره ۴۰، اردیبهشت ۱۳۸۸
در ماه آوریل، هیاهوی زیاده از حد وقوع آنفلونزای خوكی به دست رسانههای عمومی توانست بر مشكلات فزاینده بحران اقتصادی و درگیری آمریكا در جنگ عراق و افغانستان سرپوشی بگذارد و افكار عمومی جهانیان را چنان سرگرم خود كند كه بسیاری را واقعاً از ترس و وحشت آینده و بیكاری، فقرو بیپولی دور كرد و به جای آن با هول و هراس به آموختن چگونگی مبارزه با این بیماری سرگرم ساخت. در این ایام، مهمترین گزارشهای مثلاً آموزشی رسانهها در این باره بود كه مردم چگونه باید با دوستان و نزدیكان سلام و احوالپرسی كنند و بجای دست دادن و بوسیدن، بازوهای پوشیده یكدیگر را به هم نزدیك سازند!!! طبق معمول شبكههای تلویزیونی، در فرستادن گزارشگران خود به مناطق دوردست برای تهیه گزارش از یكدیگر سبقت میگرفتند تا هرچه بیشتر تب وحشت از آنفلونزای خوكی را بالا نگهدارند و مردم شاهد صحنههای خندهآور چهرههای ماسكدار و مصاحبه [؟!] با كودكان درباره آنفلونزای خوكی بودند. در این میان جناب معاون رئیس جمهور آمریكا نیز وارد معركه شد. وی كه در سالهای طولانی سناتوری خود، گاه و بیگاه كلمات و جملات قصاری را بیان میكرد و دیگران را به تعجب و حتی استهزا برمیانگیخت، در یك مصاحبه تلویزیونی گفت كه نه خود و نه خانوادهاش با هواپیما و اتوبوس و ترن به جایی نخواهند رفت تا این آنفلونزا فروكش كند!! ایشان تنها رفتن به جاهایی را تجویز و توصیه كردند كه فضای باز و بدون سقف باشد. این اظهارنظر كه نه تنها به معنای خانهنشینی مقام معاونت ریاستجمهوری آمریكا از ترس بیمار شدن است، بلكه همچنین باعث عصبانیت و نگرانی شركتهای هواپیمایی و مسافری گردید و سخنگوی كاخ سفید را وداشت تا به شكلی اظهارات ایشان را ماستمالی كند.
اظهارنظر آقای بایدن، معاون رئیسجمهوری آمریكا مرا به یاد حرفهای بیمحتوا و هارت و پورتهای توخالی آقای احمدینژاد می اندازد كه چگونه در اجلاس سازمان ملل پیرامون مسأله تبعیض نژادی، دوباره حرف از مسایلی زد كه نه تنها مربوط به ایشان نبود، بلكه نتیجهای جز به تمسخر گرفتن ایشان در محافل بینالمللی و احساس شرمندگی و خجالت برای ایرانیان در سرتاسر دنیا نداشت. گاهی میگویند كاسه از آش داغتر، حالا هم، این آقای احمدینژاد كه حتی در ایران هم به خاطر مشكلات و معضلات مالی، بسیاری از دوراندیشان مخالف این سفر پر خرج و بیحاصل ایشان به سوئیس بودند، گاه به گاه برای اینكه از غافله عقب نماند و نامش حتی اگر به بدی هم كه شده در محافل مطرح شود، در آن جلسه سخنرانی، بار دیگر سر به صحرای كربلا زده و از هولوكاست یاد نمود. تمام هم و غم آقای احمدینژاد در مصاحبه با «ای.بی.سی» در هفته گذشته نیز فقط دوستان عرب ایشان و هولوكاست بود. این در حالی است كه همسایگان عرب ما در طی سه سال گذشته بارها به ایشان ثابت كردند كه جز كینه و نفرت از ایرانیان احساس دیگری به ایران و ایرانی نداشته و ندارند و با سماجت و عداوتی قابل توجه، خلیج همیشه ماندنی فارس را به نامهای ننگین «خلیج» و یا ... میخوانند. در این راستا، باید یادآور شد كه كشورهای عرب در اجلاس هماهنگی مسابقات ورزشی كشورهای اسلامی در ایران، شرط حضور خود در این مسابقات را تغییر نام خلیج فارس به «خلیج» یا «خلیج...» در تمامی اسناد و گزارشهای مربوطه و همچنین بر روی جوایز و مدالهای این مسابقات در تهران اعلام كردند. و بدین ترتیب با عدم پذیرش این خواست كشورهای عربی از طرف ایران، اجرای این مسابقات به حالت تعویق درآمد.
در این روزها كه دشمنان سابقی چون آمریكا، چین، ژاپن، روسیه، و ... به دوستانی با همكاریهای گسترده اقتصادی، فرهنگی و صنعتی تبدیل شدهاند، نمیدانم چرا آقای احمدینژاد و یارانش، به رغم خود با هنرمندی و تردستی، جهت دشمنیابی در سعی و تلاش هستند و هیچ ترس و واهمهای هم از برهم پاشیدن و تجزیه و خرابی ایران نداشته و ندارند. سكوت در این باره بسیار خطاست و به آنانی كه سعی در انزوا و به جنگ كشیدن ایران با دنیای آزاد را دارند بایستی هشدار داد و از آن غافل نگشت.
به امید ِ صلح و یكپارچگیی ِ همیشگیی ِ ایران
شاهرخ احكامی
خاستگاه: رايانْ پيامي از دفتر ِ میراث ِ ایران- نیوجرزی، آمریکا
۷. آزادیی ِ گزینش: جُستاری دیگر در گاهانشناسی
خاستگاه: رايانْ پيامي از شهربراز
چهلمین شمارهی ِ ماهنامهی ِ دوزبانیی ِ"میراث ِ ایران".۶
(Persian Heritage)
یادداشت سردبیر
میراث ایران ماهانه، شماره ۴۰، اردیبهشت ۱۳۸۸
در ماه آوریل، هیاهوی زیاده از حد وقوع آنفلونزای خوكی به دست رسانههای عمومی توانست بر مشكلات فزاینده بحران اقتصادی و درگیری آمریكا در جنگ عراق و افغانستان سرپوشی بگذارد و افكار عمومی جهانیان را چنان سرگرم خود كند كه بسیاری را واقعاً از ترس و وحشت آینده و بیكاری، فقرو بیپولی دور كرد و به جای آن با هول و هراس به آموختن چگونگی مبارزه با این بیماری سرگرم ساخت. در این ایام، مهمترین گزارشهای مثلاً آموزشی رسانهها در این باره بود كه مردم چگونه باید با دوستان و نزدیكان سلام و احوالپرسی كنند و بجای دست دادن و بوسیدن، بازوهای پوشیده یكدیگر را به هم نزدیك سازند!!! طبق معمول شبكههای تلویزیونی، در فرستادن گزارشگران خود به مناطق دوردست برای تهیه گزارش از یكدیگر سبقت میگرفتند تا هرچه بیشتر تب وحشت از آنفلونزای خوكی را بالا نگهدارند و مردم شاهد صحنههای خندهآور چهرههای ماسكدار و مصاحبه [؟!] با كودكان درباره آنفلونزای خوكی بودند. در این میان جناب معاون رئیس جمهور آمریكا نیز وارد معركه شد. وی كه در سالهای طولانی سناتوری خود، گاه و بیگاه كلمات و جملات قصاری را بیان میكرد و دیگران را به تعجب و حتی استهزا برمیانگیخت، در یك مصاحبه تلویزیونی گفت كه نه خود و نه خانوادهاش با هواپیما و اتوبوس و ترن به جایی نخواهند رفت تا این آنفلونزا فروكش كند!! ایشان تنها رفتن به جاهایی را تجویز و توصیه كردند كه فضای باز و بدون سقف باشد. این اظهارنظر كه نه تنها به معنای خانهنشینی مقام معاونت ریاستجمهوری آمریكا از ترس بیمار شدن است، بلكه همچنین باعث عصبانیت و نگرانی شركتهای هواپیمایی و مسافری گردید و سخنگوی كاخ سفید را وداشت تا به شكلی اظهارات ایشان را ماستمالی كند.
اظهارنظر آقای بایدن، معاون رئیسجمهوری آمریكا مرا به یاد حرفهای بیمحتوا و هارت و پورتهای توخالی آقای احمدینژاد می اندازد كه چگونه در اجلاس سازمان ملل پیرامون مسأله تبعیض نژادی، دوباره حرف از مسایلی زد كه نه تنها مربوط به ایشان نبود، بلكه نتیجهای جز به تمسخر گرفتن ایشان در محافل بینالمللی و احساس شرمندگی و خجالت برای ایرانیان در سرتاسر دنیا نداشت. گاهی میگویند كاسه از آش داغتر، حالا هم، این آقای احمدینژاد كه حتی در ایران هم به خاطر مشكلات و معضلات مالی، بسیاری از دوراندیشان مخالف این سفر پر خرج و بیحاصل ایشان به سوئیس بودند، گاه به گاه برای اینكه از غافله عقب نماند و نامش حتی اگر به بدی هم كه شده در محافل مطرح شود، در آن جلسه سخنرانی، بار دیگر سر به صحرای كربلا زده و از هولوكاست یاد نمود. تمام هم و غم آقای احمدینژاد در مصاحبه با «ای.بی.سی» در هفته گذشته نیز فقط دوستان عرب ایشان و هولوكاست بود. این در حالی است كه همسایگان عرب ما در طی سه سال گذشته بارها به ایشان ثابت كردند كه جز كینه و نفرت از ایرانیان احساس دیگری به ایران و ایرانی نداشته و ندارند و با سماجت و عداوتی قابل توجه، خلیج همیشه ماندنی فارس را به نامهای ننگین «خلیج» و یا ... میخوانند. در این راستا، باید یادآور شد كه كشورهای عرب در اجلاس هماهنگی مسابقات ورزشی كشورهای اسلامی در ایران، شرط حضور خود در این مسابقات را تغییر نام خلیج فارس به «خلیج» یا «خلیج...» در تمامی اسناد و گزارشهای مربوطه و همچنین بر روی جوایز و مدالهای این مسابقات در تهران اعلام كردند. و بدین ترتیب با عدم پذیرش این خواست كشورهای عربی از طرف ایران، اجرای این مسابقات به حالت تعویق درآمد.
در این روزها كه دشمنان سابقی چون آمریكا، چین، ژاپن، روسیه، و ... به دوستانی با همكاریهای گسترده اقتصادی، فرهنگی و صنعتی تبدیل شدهاند، نمیدانم چرا آقای احمدینژاد و یارانش، به رغم خود با هنرمندی و تردستی، جهت دشمنیابی در سعی و تلاش هستند و هیچ ترس و واهمهای هم از برهم پاشیدن و تجزیه و خرابی ایران نداشته و ندارند. سكوت در این باره بسیار خطاست و به آنانی كه سعی در انزوا و به جنگ كشیدن ایران با دنیای آزاد را دارند بایستی هشدار داد و از آن غافل نگشت.
به امید ِ صلح و یكپارچگیی ِ همیشگیی ِ ایران
شاهرخ احكامی
خاستگاه: رايانْ پيامي از دفتر ِ میراث ِ ایران- نیوجرزی، آمریکا
۷. آزادیی ِ گزینش: جُستاری دیگر در گاهانشناسی
The word âvarenâo has been translated as ‘etekâd, yekîn, belief, faith’ by Kangaji; ‘creed’ by Irani; ‘choices’ by Khabardar; ‘Path” by Taraporewala with the note “Bartholomae translates ‘avowal of belief or of faith’ and derives it from var (Skt. Vr), to choose and with [the prefix] â, to profess (a belief); ‘râh, aqîdeh (path, belief) by Azargoshasb, and ‘râh’ (path) followed by ‘Mazda-worship or Demon-worship’ by Shahzadi.
The stanza speaks of the full Freedom of Choice of Belief as the right of each man and woman, and has a request to awaken to the Zarathushtrian Teaching of the Divine Doctrine before the Great Event. The stanza is one of the eleven stanzas of the Song devoted to the first sermon on vahya mainyu and aka mainyu, the better and the bad mentalities, which translate in human thoughts, words and deeds. It expounds this unique theme of Good and Evil that has confounded many an exponent. The following Song 4 (Yasna 31) guides how to choose the better mentality and lead a good life, and Song 5 (Yasna 32) exposes the wrongs done by the aberrant.
Regarding the remaining 29 instances of the words derived from var, all the above five persons give the meanings of verbs as ‘to choose, to prefer, to like (pasand karvûñ), to please, to believe, to put faith in (mânvûñ, etekâd râkhvûñ), and nouns as ‘faith, creed, religion, doctrine, custom, path.’
I have, in a larger version of my essay, given the renderings of the above persons for almost all the 44 instances in which the derivatives of the root var occur. Here I will confine myself to only those passages, which are more related to our subject of the day.
Ahunavar (Yathâ Ahû): We begin with Ahunavar, the stanza which has given the first Gatha its name Ahunavaiti. It says: “Just as the lord (ahu) is vairyo, meaning ‘to be chosen,’ so is the leader (ratu) on account of their righteousness only.” Lord, according to Song 2 (Yasna 29) is the person “who repels the fury of the wrongful,” and the leader is the person “who offers civilization, nourishment and strength” to the living world. The person ‘to be chosen’ as both the “Lord and Leader” by the Living World was and is, of course, Zarathushtra Spitâma. He was the only person who had listened to the Divine Message and was prepared to proclaim it through his Songs. He was granted the sweetness of tongue to carry out his universal mission.
Song 1:5 (Yasna 28:5): Zarathushtra says: “With these greatest thought-provoking words, we shall convince the barbarians to choose (vâurôimaidi) the right religion.” Kangaji: “We shall be able to give faith to the wicked people.”Taraporewala: “May we e’er convert with force of tongue those gone astray., (with a note: “… At any rate this passage is clear proof of the great desire of Z. that His New Message should spread all over the world.”) Shahzadi: “When shall I have the ability of leading the warriors, antagonists, robbers, and astray to the path which is the best and superior.”
Song 4:3 (Yasna 31:3): Zarathushtra wants the Divine Message to help him “to guide all the living to choose for themselves (vâurayâ) the right religion.” Kangaji: “I may make all the living as believers.” Taraporewala: “to convert all the living” and in his note he mentions about ‘conversion” and adds “that Zoroastrians in India today are on the whole averse to proselytizing; some indeed regard it as positively ‘sinful’ (adharmî). Shahzadi: “…. Mazda has taught me the Religion of Mazda through his own tongue and talk and told me to convey it to mankind.”
Song 4:11 (Yasna 31:11): God has “fashioned for us the living world, conceptions and intellects, put life in the physical frame, and gave deeds and doctrine, so that one makes his ‘choice’ ((varenêng) through free will. Kangaji: “…. for fixing the deeds and religious commandments or for the belief or choice.” Taraporewala “Whereby one may hold whatever Faith one wills.” Shahzadi: Subtitle: “…. You wanted every person to choose the way he/she prefers by his determination and in full freedom.”
It may be pointed out that Mobed Firuz Azargoshasb has written notes on stanzas 1:5, 4:3 and 4:11 that the Good Religion of Zarathushtra is a universal religion for all mankind and that it is to be spread through teachings without any push, persuasion and/or force. People may choose it through their knowledgeable discretion and Free Will only.
Song 6:2 (Yasna 33:2): Whosoever foils the wrongful by word, thought or action, or …. teaches good things, advances in his choice (vârâi).Kangaji: “He … presents for his religious belief i.e. he strengthens his belief.”Taraporewala: They accomplish (Thy) Purpose. (in the vocabulary vâra, wish, lit. ‘choice.’) Shahzadi: “… or guides a wrongful person on the right path, … (Note: Propagation of religion and fighting evil is permitted according to this stanza.)
The Zarathushtrian Assembly
Articles by:
Ali A. Jafarey, Ph.D.
http://www.zoroastrian.org/
خاستگاه: رايانْ پيامي از آرمان .وزیری- ونکوور، کانادا
۸. گزارشی دریغانگیز: خانه خراب کردن ِ «فردوسی» در اصفهان در آستانهی ِ روز ِ بزرگداشت ِ فردوسی!
بر پایهی ِ گزارشی دریغانگیز از اصفهان، ساختمان ِ نیمه تمام ِ بُنیاد ِ فرهنگی ی ِ فردوسی در کرانهی ِ زاینده رود، از سوی ِ مأموران ِ شهرداری، ویرانشد و آه از نهاد ِ دوستداران ِ فرهنگ ِ ایرانی و ادب ِ فارسی برآورد! دریغا! دریغا!
طرح ِ ساختمان ِ بُنیاد ِ فردوسی : آرزوی ِ بر باد رفته!
ما خانهی ِ فرهنگیم، این رفت ستم بر ما/ بر خانهی ِ ویرانگر تا خود چه رسد خِذلان!
گزارش ِ این رویداد ِ اندوهبار را در این جا بخوانید و نماهای بیشتری وابسته به بنیاد ِ بربادرفتهی ِ فردوسی را بنگرید ↓
http://drshahinsepanta.blogsky.com/1388/02/15/post-227/
خاستگاه: رايانْ پيامي از دکتر شاهین سپنتا- اصفهان
۹. سرود ِ «ای ایران»: اجرایی تازه، گروهی و شورانگیز
در این جا ببینید و بشنوید ↓
http://www.youtube.com/watch?v=Mi82PmYmMb0
خاستگاه: رايانْ پيامي از دکتر سیروس رزّاقیپور- سیدنی
١٠. فرهنگ ِ فدایی: اثری از دوران قاجار، یکی از نخستین کوششها برای ِ رایجکردن ِ سرهنویسی
در این جا بخوانید ↓
خاستگاه: رايانْ پيامي از دکتر سیروس رزّاقیپور- سیدنی
١٠. فرهنگ ِ فدایی: اثری از دوران قاجار، یکی از نخستین کوششها برای ِ رایجکردن ِ سرهنویسی
در این جا بخوانید ↓
http://shahrbaraz.blogspot.com/2009/05/blog-post_03.html
خاستگاه: رايانْ پيامي از شهربراز
۱۱.افتخارآفرینیی ِ یک پژوهشگر ِ ایرانی در ژاپن
بالاترین نشان امپراتوری ژاپن برای یک محقق ِ ایرانی
خاستگاه: رايانْ پيامي از شهربراز
۱۱.افتخارآفرینیی ِ یک پژوهشگر ِ ایرانی در ژاپن
بالاترین نشان امپراتوری ژاپن برای یک محقق ِ ایرانی
طي مراسمي نشان امپراتوري ژاپن به هاشم رجبزاده اديب و پژوهشگر ايراني، اهدا ميشود.
به گزارش فارس، اين پژوهشگر ايراني، نشان گنجينهی ِ مقدس، نماد امپراتوري ژاپن را در ۲۳ ارديبهشت، از دست امپراتور ژاپن دريافت ميكند.
اين خبر در همه رسانههاي ژاپن به طور گسترده منعكس شده است.
"هاشم رجبزاده " ، استاد پيشين دانشگاه مطالعات خارجي "اوساكا " و استاد كنوني دانشگاه "ريوكوكو " است و به پاس تلاشهاي وي براي معرفي تمدن و فرهنگ ايران به جامعهی ژاپن و شناساندن فرهنگ و تاريخ و ادب ژاپن به ايرانيان، و نيز ۲۷ سال تدريس مداوم ايرانشناسي و زبان فارسي در ژاپن، مدال و نشان گنجينه مقدس، نماد امپراتوري ژاپن را دريافت خواهد كرد.
اين نماد، بالاترين نشاني است كه به غير ژاپنيها داده ميشود.
خاستگاه: رايانْ پيامي از فرشید ابراهیمی - تهران
افزودهی ِ ويراستار:
در همین زمینه، در این جا هم بخوانید ↓
http://www.iran-daily.com/1388/3391/html/art.htm
۱۲. یادی از دوست: سخنی در بارهی ِ انسانی والا و فرهیختهای پویا
شمعی فروزان با یاد ِ فرزانهمردی که شمع ِ جمع و شبچراغ ِ دوستداران ِ فرهنگ بود.
هرچند که پایانیافتن ِ زندگی امریست ناگزیر برای ِ همگان (و تنها امر ِ بی استثناء و تبعیض در جهان) و به گفتهی ِ فردوسی: "سرانجام مرگست و زین چاره نیست!" و یا: "همه کارهای ِ جهان را در است / مگرمرگ، کان از در ِ دیگر است."، امّا دلبستگی به یاران و همدلان و همگامان در راه ِ سنگلاخ ِ زندگی، به ویژه انسانهای والا و فرهیخته و تأثیرگذار در زندگیی ِ دیگران، بازدارندهی ِ هر کس از آنست که بتواند خاموشیی ِ آنان را به سادگی و همچون امری محتوم و طبیعی بپذیرد و بی آب در چشم گردانیدن و درد و دریغ، از کنار ِ آن بگذرد و چه بسا که فراموشی و گذشت ِ زمان (پادزهر ِ اندوهزدگی) نیز نتواند چندان از دل و جان سوختگیی ِ نخستین روز ِ جدایی، بکاهد
چُنین حالی، بارها در زندگیی ِ هرکس پیش میآید؛ امّا برخی از این پیشآمدها، برای شخص جانگزاتر و ماندگارترند.
***
من نیز در زندگیی ِ خویش، بارها با این آزمون ِ تلخ رو به رو شدهام که یکی از آنها درونمایهی ِ این سخن است.
در سال ِ ۱۳۶۹ خورشیدی (۱۹۹۱ میلادی) به غُربت ِ غریب ِ استرالیا (داون اَندِر ِ گوی ِ زمین)، گرفتار و به شهر ِ دورافتادهی ِ تانزویل در شمال ِ خاوریی ِ این قارّهی ِ درندشت پرتابگردیدم؛ سرزمینی و شهری بی خاطره و بریده از همهی ِ رشتههای ِ پیوند و پیمان ِ فرهنگی و ادبیی ِ مألوف و دور از همهی ِ یاران ِ همدل و همنفس و بیشتر ِ کتابهای ِ به دهها سال فراهمآورده؛ انگار در قلب ِ سرابی سوزان و ناپیداکرانه!
در آن حال ِ شگفت، چندی را به رنج و شکنج گذراندم و پیوسته در جست و جوی ِ روزنی به بیرون از شب ِ هولناک ِ سترونی بودم تا این که به درستآمد ِ زبانزد ِ بلندآوازهمان " عاقبت جوینده، یابنده بُوَد!"، سرانجام، گمشدهی ِ خود را یافتم و دورانی تازه و برتافتنیتر را در شهربندیی ِ غربت، آغازکردم.
در جایی، کسی کهنسال مردی را به من شناساند: مردی مردستان و گرانمایه؛ آرام و ژرف همچون گسترهی ِ میانیی ِ دریا. نام او دکتر رابرت کینگ بود. اخگری رازآمیز در میان مان درخشید که ما را به حالی فراتر از یک آشناییی ِ اتّفاقی و زودگذر رهنمونشد. به زودی "درخت ِ دوستی نشاندیم" که بَرومَندشد و "کام ِ دل به بار آورد." با یکدیگر رفت و آمد پیداکردیم و از گذشته و کارنامهی ِ هم، آگاهشدیم. دانستم که او استاد فلسفه است و در هنگامهی هولناک جنگ ِ جهانیی ِ دوم، از میهنش اتریش به استرالیا پناهآورده و سال ها در این جا به تدریس و پژوهش پرداخته و اکنون بازنشسته است.
کتابخانهی ِ بزرگ و سرشار ِ او و نیز گنجینهی ِ گرانبهای ِ موزیک ِ جهانیاش، برایم پناهگاهی آرمانی شد که زنگار ِ دلآزار ِ دور ماندگی و بیهودگی را از لوح ِ ضمیرم زدود و شور و پویاییی ِ پیشینم را تا اندازهی ِ زیادی به من بازگرداند و این برای چون منی در چُنان حالی که پایبستهی ِ آن بودم، موهبت ِ بزرگی به شمار میآمد.
رابرت هرچندگاه یک بار با فراخوانی ساده که برای ده-پانزده نفری از دوستداران ِ فرهنگ و اندیشه و ادب (و پس از آغاز ِ دوستی مان، برای من هم) میفرستاد، همایشی را در کتابخانهاش سامانمیداد و درونمایهای را برای ِ گفت و شنود و جُستار، نامزدمیکرد. شبهای ِ ویژهی ِ این همایشها برایم روزهای ِ فروغمند ِ فرّ و فرهنگ ِ انسانی بود و به راستی دوران ِ نوی را در زنجیرهی ِ کوششها و آزمونهای فرهنگیام رقمزد. چه کامیابیی ِ باورنکردنی و ارجمندی! او گاه همراه با فراخوان ِ همایش، تصویرها یا طرح نگاره های برگزیده ای را نیر برایم می فرستاد که یکی از آنها را – نمونه وار– در این جا می آورم. این طرح نگاره، به خوبی نمایشگر آزاد منشی و فرهیختگی و باورمندی ی او به یگانگی و هم بستگی ی ِ همه ی مردمان جهان است.
***
خود ِ او نیز دستی در طرح نگاری داشت و از جمله این طرح نگاره را از چهره ی خویش، کشبده است:
رابرت با همه ی پایگاه والای ِ دانش و فرزانگی اش، بسیار ساده زیست و بی تکلّف بود و با همه کس و حتّا کودکان و نوجوانان می جوشید و هم نشین و هم سخن و -- اگرپایش می افتاد -- هم بازی می شد. تصویر ِ بازی ی ِ او با یک کودک ِ نوباوه را -- که نمایشگر ِ این روحیّه ی ِ شاداب و چویای اوست -- در این جا می آورم:
دکتر رابرت کینگ در نهم فوریه ی ِ سال ۱۹۹۹ درگذشت. در آن هنگام، من در سفر بودم. همسرم فرشته – که مانند من از دوستان و
دوستداران ِ او بود و همواره در همایشهای ِ ساماندادهی ِ وی حضورمییافت – در همایشی که به فراخوان ِ دخترخواندهاش کاروا در شامگاه ِ یکم آوریل ۱۹۹۹ برای گرامیداشت ِ خاطرهی ِ آن بزرگمرد در همان کتابخانه (جای همایشهای پیشین) برگزارشده بود، شرکت کرد.
فرشته به خواهش ی من، بدرود پیام من به رابرت را در آن نشست، خواند ↓
حاضران در آن نشست ِ یادبود، پس از سخنگفتن از بزرگمنِشیی ِ رابرت کینگ و ارجگزاریی ِ پایگاه ِ والای ِ او، خاکستر ِ کالبد ِ او را به خواست ِ خود ِ وی، به کرانهی ِ دریای مرجان (در فاصلهی ِ کوتاهی از خانهاش) بردند و به موجهای ِ دریا سپردند.
در دهمین سال ِ خاموشیی ِ او، یادش را گرامیمیدارم.