Thursday, April 23, 2009
٤: ٤٤.هشتاد و دومین هفتهنامه: فراگير ِ ٢٧ زيرْبخش ِ تازهي ِ خواندني، ديدني و شنيدني
You can use any part of this site's content without any change in the text, as long as it is referenced to the site. No need for permission to use the site as a link.
Copyright, Iranshenakht © 2005-2009
۱. طرح ِ ساختن ِ "جزیرهی ِ فرَوَهَر" در خلیج ِ فارس
در این جا بخوانید ↓
http://www.berasad.com/fa/content/view/1560/
http://www.pza.org.sg/History/History%20of%20the%20Farohar.htm
خاستگاه: رايانْ پيامي از آرمان وزیری- ونکوور،کانادا
افزودهی ِ ویراستار:
۲.خلیج همیشه فارس!: دادخواستنامهی ِ ایرانیان خطاب به آقای "باراک اوباما"، رییس ِ جمهور ِ آمریکا
ایرانیان گرامی،
چُنین مینماید که بار دیگر بخشی از شناسنامه و هویّت ِ ما مورد بی مهری قرارگرفتهباشد. پرزیدنت اوباما در سخنرانی خود در روز جمعه ۲۷ ماه مارچ، متاسفانه بجای نام خلیج فارس، تنها واژه "خلیج" را بکار برد. از شما فروتنانه درخواست میگردد متنی را که بسیار محترمانه و بر پایه تشریفات دیپلوماتیک تدوین شده است، برای ریاست جمهوری امریکا بفرستید و از همه دوستان و آشنایان خود در سراسر گیتی نیز بخواهید این کار را کرده و گامی در راه حفظ هویّت و تمامیّت ارضی ایران بردارند.به آگاهی میرساند که بنا بر رسمی که در امریکا وجود دارد، برای اینکه متن ارسالی شما مورد توجه کاخ سفید قرار گرفته و معتبر قلمداد گردد، ضروری است که نام و نام خانوادگی و نشانی ایمیل شما در جای ویژه نوشته شود. البته شما این گزینه را دارید که بخواهید نام و نشانی ایمیل شما در برابر دید همگان قرارنگیرد.لطفا"جهت ِ فرستادن، به نشانیی ِ زیر، مراجعه نمائید:
http://petitions. tigweb.org/ persiangulf
متن ِ دادخواستنامه:
It’s PERSIAN GULF, Mr. President!
Darius the Great called it the Persian Gulf 2,500 years ago.
Herodotus called it the Persian Gulf.
Arab, Chinese, Russian, Spanish… scholars have called it the Persian Gulf.
Richard N. Frye, professor emeritus at Harvard, calls it the Persian Gulf.
The UN officially calls it the Persian Gulf.
And ALL Republican and Democrat presidents have always called it the Persian Gulf.
So, PLEASE do call it the Persian Gulf!
Respectfully,
..........................
برگردان ِ فارسیی ِ دادخواستنامه:
آقای رئیس جمهور، خلیج ، خلیج فارس است.
داریوش بزرگ در ۲۵۰۰ سال پیش، آن را خلیج پارس نامید.
هرودت (تاریخ نگار یونانی) آن راخلیج پارس نامید.
دانشمندان عرب، چینی، روسی، اسپانیائی... آن را خلیج فارس نامیدهاند.
ریچارد ن. فرای، استاد ممتاز دانشگاه هاروارد، آنرا خلیج فارس مینامد.
سازمان ملل متحد آن را رسما خلیج فارس مینامد.
همهی ِ رییسان ِ جمهور ِ آمریکا (دموکرات وجمهوریخواه)، آن را خلیج فارس نامیدهاند.
شما نیز لطفا آن را خلیج فارس بنامید!
با احترام،
.................
دوستان ِ گرامی، خوانندگان ِ ارجمند،
ویراستار خوهشمندست که پیوندنشانیی ِ این دادخواستنامه را برای ِ شمار ِ هرچه بیشتری از آشنایان و دوستان ِ خود در سراسر ِ جهان بفرستید و آنان را به امضای این متن، فراخوانید تا در پایان، با امضاهای زیادی به کاخ ِ سفید فرستادهشود و آقای اوباما را به پوزشخواهی از ملّتی که برایش پیان ِ نوروزی میفرستد و درست گردانی ی ِ گفته ی نادرستش وادارد.
Dear friends,
In one of his recent remarks, President Obama called the Persian Gulf as the Gulf.
Please sign the following petition asking him to call it the right way, the Persian Gulf.
Also, encourage all your friends all over the world to sign this petition.
Please go this website and sign up for protecting this old persian Gulf.
http://petitions. tigweb.org/ persiangulf
خاستگاه : رايانْ پيامي از دکتر کاظم ابهری- ادلاید، استرالیای ِ جنوبی
۳. گزارشی از همایش ِ بزرگداشت ِ "استاد جلیل شهناز" و تارنوازیی ِ ماهرانهی ِ "امین عطایی"، نوجوان ِ یازدهسالهی ِ اصفهانی
در این جا ببینید و بشنوید ↓
http://www.mediafire.com/?yfyzdj0nnri
خاستگاه : رايانْ پيامي از پیام جهانگیری - شیراز
٤. جندي شاپور، پیش و پس از اسلام: روایت ِاستاد همایی
جُندیشاپور، نامی آشنا در تاریخ پیش و پس از اسلام ِ ایران است . این پایگاه بلند علم و تجربه، شخصیّتهای بزرگی را در خود جای دادهبوده و همواره در کانون توجّه قرارداشته است .
دیدگاه ِ زندهیاد "استاد جلالالدّین همایی" در این زمینه را در پیوندنشانیی زیر بخوانید. ↓
http://www.iptra.ir/vdci1t5aa.html
٥. هانري كُربن؛ غربيی ِمشرقي
در این جا بخوانید ↓
http://www.iptra.ir/vdcjeehoqu.html
۶. باورهاي هيتيها و ميتانيها
در این جا بخوانید ↓
http://www.iptra.ir/vdcdytoj00f.html
خاستگاه ِ سه زیربخش ِ اخیر: فرشید ابراهیمی- تهران
۷. برنامهی ِ هنریی ِ گروه ِ دستان و همایون شجریان در لندن
در این جا بخوانید و بشنوید ↓
Organised by
TANGERINE Enterprises
Promoted by
Iran Heritage Foundation
Introduction
Homayoun Shajarian is a Persian classical music vocalist, as well as a Tombak and Kamancheh player. He was born (21 May 1975) in Tehran in a music-dedicated family. He is the son of Mohammad Reza Shajarian, who is in turn the grand master vocalist of traditional Persian music. He began studying knowledge of technique and rhythm under supervision of Nasser Farhangfar, master of Tombak, at the age of five. Afterwards, he also continued learning Tombak under Jamshid Mohebbi's supervision. He commenced learning Persian traditional vocal Avaz under father's supervision and gained knowledge of Avaz techniques and voice-producing. Simultaneously, he attended Tehran Conservatory of Music and chose Kamancheh as his professional instrument as well as being tutored by Ardeshir Kamkar. He joined Ava Music Ensemble in 1991. He accompanied father, Hossein Alizadeh and Keyhan Kalhor in concerts of Ava Music Ensemble, playing Tombak. From 1999 on, he started accompanying father also on vocals. He has performed in several famous festivals including Fez Festival ( Morocco ), Kölner Philharmonie, New York World Music Institute and Paris Theatre.Dastan Ensemble founded in 1991 is the most prominent classical Iranian music group of today. The ensemble comprised of five virtuoso instrumentalists, who provide a fresh approach to Persian classical music on Barbat (short-necked lute), Tar (lute), Kamancheh (spike fiddle) and Percussion.Dastan Ensemble has been presented in countless international cultural centers and important festivals world-wide including:Fez- Festival (Morocco), Theatre de la Ville (Paris), World Festival of Sacred Music the Americas (Los Angeles), Romaeuropa-Festival (Roma-Parma), The First UK annual Festival (London), Kölner Philharmonie, KIT-Tropenteater Amsterdam, Orange county Philharmonie, Rikskonsertene (Oslo) and Alcala de Henares Festival (Spain).
Tickets
£29/£39/£49Group booking availableOnline: http://www.ticketmaster.co.uk/Shajarian-and-Dastan-Ensemble-tickets/artist/989280Disabled access booking: 0870 600 6140 or email http://au.mc01g.mail.yahoo.com/mc/compose?to=access@theo2.co.ukPhone: 0870 534 4444
Box Office
http://www.theindigo2.co.uk/Tel: 0844 844 0002
Biographies
Homayoun Shajarian is a Persian classical music vocalist, as well as a Tombak and Kamancheh player. He was born (21 May 1975) in Tehran in a music-dedicated family. He is the son of Mohammad Reza Shajarian, who is in turn the grand master vocalist of traditional Persian music. He began studying knowledge of technique and rhythm under supervision of Nasser Farhangfar, master of Tombak, at the age of five. Afterwards, he also continued learning Tombak under Jamshid Mohebbi's supervision. He commenced learning Persian traditional vocal Avaz under father’s supervision and gained knowledge of Avaz techniques and voice-producing. Simultaneously, he attended Tehran Conservatory of Music and chose Kamancheh as his professional instrument as well as being tutored by Ardeshir Kamkar. He joined Ava Music Ensemble in 1991. He accompanied father, Hossein Alizadeh and Keyhan Kalhor in concerts of Ava Music Ensemble, playing Tombak. From 1999 on, he started accompanying father also on vocals. He has performed in several famous festivals including Fez Festival ( Morocco ), Kölner Philharmonie, New York World Music Institute and Paris Theatre.
خاستگاه: رايانْ پيامي از دفتر ِ بنیاد ِ میراث ِ ایران- لندن
۸. پشتیبانیی ِ فعّالان ِ حقوق ِ زن در ایران از مبارزهی ِ دادخواهانهی ِ زنان افغانستان
همزمان با تشدید مخالفت زنان افغانی علیه قانون جدید موسوم به " قانون احوال شخصیّه"، شماری از گروههای مدافع حقوق زنان در ایران در بیانیّهای حمایت خود را از مبارزهی این زنان «علیه قوانین تبعیضآمیز» اعلام کردند.
فعالان حقوق زنان در ایران در بیانیه خود، مبارزات زنان افغانی را یاریدهنده خود در فعالیتها و اقداماتشان برای احقاق حقوق زنان ایران دانستهاند.
بیانیه با تأکید بر درسآموزی جنبشهای زنان در کشورهای منطقه از یکدیگر، به تحولات منفی اخیر در زمینهی حقوق زنان افغانستان اشاره کرده و چنین ادامه میدهد: « هنگامی که آگاه شدیم قانون جدیدی با عنوان «قانون خانواده» در افغانستان تصویب شده است، بر آن شدیم تا در اعتراض شما نسبت به این قانون ضد زن همگام شویم.»
فعالان حقوق زنان در بیانیهی خود، همچنین با ذکر موادی از " قانون احوال شخصیه" در افغانستان و محدودیتهای شدیدی که برای حقوق زنان شیعه ایجاد میکند، به سخنان رئیس جمهور افغانستان اشاره کرده و مینویسند: «حامد کرزای میگوید «از این ماده برداشت نادرست صورت گرفته است». سئوال ما این است که چه برداشت دیگری جز بردگی جنسی از این قانون میتوان داشت؟ آیا جز این است که انسانیت و کرامت زنان فراموش شده و کارکرد جنسی و خدمترسان به مرد جایگزین آن شده است؟»
بیانیهی گروههای فعال حقوق زن در ایران سپس به شباهتها میان قانون جدید خانواده در افغانستان و برخی مواد قوانین خانواده در ایران اشاره کرده و تجربهی موفق مدافعان حقوق زن در این کشور، از هر مرام و مسلکی را یادآور شده که توانستند تلاش سال گذشتهی مجلس برای تصویب قانونی در جهت تحدید حقوق زنان را مانع شوند. بیانیه در عین حال تأکید دارد که « گرچه خروج این لایحه از مجلس جمهوری اسلامی یک پیروزی مهم برای جنبش زنان ایران محسوب میشود، اما به معنای لغو همهی قوانین تبعیضآمیز علیه زنان در ایران نیست.»
در بخش پایانی بیانیه ضمن ابراز خشنودی از همبستگی زنان شیعه و سنی افغانستان در مخالفت با " قانون احوال شخصیه"، افزوده شده است: « ما ضمن استقبال از دستور رییس جمهوری افغانستان برای بازنگری در قانون احوال شخصیه اهل تشیع امیدواریم این قانون به گونه ای اصلاح شود که برابری، عدم تبعیض، عدالت و کرامت انسانی مبنای کلیه روابط انسانی در خانواده های افغانستانی از جمله در میان اقلیت های قومی و مذهبی قرار گیرد.»
کانون زنان ایرانی، میدان زنان، مدرسه فمینیستی، کمیسیون زنان دفتر تحکیم وحدت و چند گروه و تشکل دیگر امضاکنندگان بیانیهی یادشده هستند.
محتوای "قانون احوال شخصیه"
"قانون احوال شخصیه" قرار است ناظر بر مناسبات زن و مرد شیعه در افغانستان باشد. شیعیان ۲۰ درصد جمعیت افغانستان را تشکیل میدهند. بنا به این قانون مرد میتواند مانع اشتغال همسرش شود و زن اجازه ندارد جز در موقع نیاز مبرم به درمان، بدون اجازهی همسرش از خانه خارج شود. اجبار زن برای ارضای نیازهای جنسی مرد هر ۴ روز یک بار و کاهش سن ازدواج دختران از ۱۸ به ۱۶ سال نیز از دیگر مواد قانون یادشده است.
حمله با سنگ به تظاهرات زنان
روز چهارشنبه ۳۰۰ نفر از زنان افغانستان در کابل، پایتخت این کشور برعلیه قانون جدید خانواده دست به تظاهرات زدند. آنها پلاکارتهایی در دست داشتند که روی آنها از جمله نوشته شده بود: « ما قانون طالبان نمیخواهیم». این تظاهرات با واکنش و حملهی چندصد مرد مدافع قانون یادشده مواجه شد. این مردان با سنگپرانی به سوی تظاهرکنندگان زن مخالفت خود را با خواست آنها نشان دادند. تنها با دخالت زنان پلیس کابل بود که این حمله پایان یافت.
خاستگاه: رايانْ پيامي از جعفر خوشبین- بریزبن، استرالیا
نوروز در پاسارگاد و تخت ِ جمشید، بی هیچ گونه امکان ِ رفاهی!.۹
...در تخت جمشيد و پاسارگاد هيچ گونه امکانهای ِ رفاهی نيست. سازمان ميراث فرهنگی و سازمان های مسئول ديگر در هنگام ِ نوروز هيچ نوع امکانهای رفاهی در تخت جمشيد و پاسارگاد تهيه نمی بينند. هيچ! تبليغی هم برای رفتن به آن جا نمی شود و به ندرت وسيلهی ِ همگانی برای رفتن به آن جا هست. به دارندگان وسيلههای ِ رفت و آمد ِ شخصی هم، اجازهی ِ ایستاندن ِ وسیلهی ِ خود در ایستگاههای ِ دور و بَر ِ این دو جا را نمی دهند!
* آرامگاه کورش نه چلخراغی دارد، نه فرشی. نه ادّعای معجزهای دارد و نه کسی از آن معجزه میخواهد امّا چندين سال است که در آستانهی ِ نوروز،جوانها با برتافتن ِ رنج ِ پیمودن ِ راهی دراز -- حتّا با پای پياده -- خودشان را به آن جا می رسانند تا تحويل ِ سال ِ نو را در کنار آرامگاه کورش سر کنند. سفرهی ِ هفت سين شان را روی زمين پهن کنند و در لحظهی ِ تحويل ِ سال ِ نو به سوی ِ آرامگاه،گل پرتابکنند.
خاستگاه: رايانْ پيامي از جعفر خوشبین- بریزبن، استرالیا
١٠. ديداری دوباره با دنيای "بوف کور" و هدايت، به بهانهی ِ خواندن ِ "هدايت، بوف کور و ناسيوناليسم" پژوهش ِ والای ِ دکتر ماشاءالله آجودانی
گفتار رضا مرزبان، روزنامه نگار ِ کارآزموده را در اين جا بخوانيد ↓
http://news.gooya.com/politics/archives/2009/04/086394.php#more_
خاستگاه: رايانْ پيامي از دکتر ماشاءالله آجودانی، کتابخانهی ِ مطالعات ِ ایرانی- لندن
١١. نبرد ِ ماراتُن و برداشت ِ یک تاریخنگار ِ روزگار ِ ما از راست و دروغ ِ نوشتههای ِ مورّخان ِ دورانهای کهن (ایرانی و جُزایرانی)
گفتاری در بارهی ِ نبرد ِ ماراتُن در میان ِ ایرانیان و یونانیان ِ روزگار ِ هخامنشیان، در پیوندنشانی ی ِ زیر به این دفتر رسید↓
https://www.derafsh-kaviyani.com/parsi/marathon.pdf
به خواست ِ عیارسنجیی ِ کار ِ نویسنده و داوریاش در بارهی ِ دروغپردازیی ِ مفروض ِ هرودوت، دیدگاه ِ استاد دکتر پرویز رجبی، تاریخنگار ِ آگاه و فرهیخته و نکتهسنج ِ روزگارمان (مؤلّف ِ پنج جلد هرارههای ِ گمشده و ده جلد سدههای ِ گمشده) را جویاشدم.
ایشان با مهر و لطف ِ همیشگیشان به این کوشنده، پاسخ ِ پُخته و سَختهی ِ زیر را به این دفتر فرستادند:
..........................................................................................................................................
مدتی است که علاوه بر گرفتاریهای شخصی، سخت درگیر نوشتن سدههای گمشده هستم و از این روی وبلاگم بیصاحب افتاده است! هم اکنون مغولها سرگرمم کردهاند.
اما دربارۀ مقالۀ پیوست: شاید شما هم دیدهاید که من برای اینکه بفهمم میمون چه شکل و شمایلی دارد، رفتن بیش از یکی دو بار را به باغ وحش شایسته نمیدانم! من در نوشتههایم همواره هرودت را به خاطر کار بزرگش ستودهام. اما نه اینکه او را درستنویسی (نه دروغگویی) تمامعیار بدانم. توجه داشتهام که تاریخ نویسی در روزگار معروف به کلاسیک کم و بیش عاری از نادرستی نبوده است. چه در بیرون از ایران و چه در درون. و سوگند که هنوز در ایران خودمان مورخی درستنویستر از هرودت نیافتهام. برای نمونه نگاه کنید به طبری که بخش بزرگی از نوشتهاش ورای نادرستی است. و برای یافتن نادرستیها نیازی به آشنا بودن با تاریخ نیست. کافی است که اندکی به اندیشۀ منطقی و درست تن بدهیم.
با این همه به همۀ مورخان دورههای گذشته با مهر مینگرم و برای هیچیک چماقی زهرآگین ندارم. و وامدارم که اگر همین به اصطلاح «نادرستنویسان (که دروغگو خوانده میشوند)» نمیبودند، هماکنون ما همین اندک شناخت را هم از تاریخ میهنمان که ظاهرا همه کشته و مردهاش هستیم، نمیداشتیم...
و این اشاره باری دیگر جا دارد که اگر ما به روزگار هخامنشیان میبالیم، بیشتر این بالندگی با تکیه بر کتاب ارجمند هرودت است. بیش از این جایز نیست که کودکوار و خود دست به سیاه و سپید نزده، چماق بر سر مورخان بیگانه بکوبیم...
دربارۀ شمار نیروهای رزمی نیز باید بپذیریم که نویسندگان کلاسیک با «عدد» سختگیر نبودهاند و بیشتر به درشتنمایی گرایش داشتهاند. درشگفتم که چرا این نگرانیها دربارۀ گزارشهای مورخان ایرانی وجود ندارد. و چرا سنّ ِ شاهان پیشدادی و کیانی دهها مورخ معترض هرودت را به خود مشغول نکرده است.
واقعیّت این است که گاهی مورّخان و یا دست به قلمان ما چنان شیفته و دلباخته به صحنههایی از تاریخ مینگرند که میتوانی اینان را خبرنگاران بیسیم و دوربین به دست ِ دلدادۀ تاریخ بپنداری!..
غصّه میخورم برای این همه دلدادگی که هرزمیرود... و غصّه میخورم از خاکی که بر سر ِ میهن ِ کسانی که "خاک را به نظر کیمیا میکنند"، پاشیده میشود. و غصّه میخورم که میبینم، پرداختن به تاریخ ِ باستان، به نوعی «خودارضاعیی ِ جنسی» تبدیل شده است!
خاستگاه ِ گفتار ِ "نبرد ِ ماراتن": رايانْ پيامي از فرشید ابراهیمی- نهران
١٢. .پژوهشی ژرف در یک واژهی ِ بحثانگیز ِ شاهنامه
... دوست ِ دانشمند و پژوهندهی ِ شاهنامهشناس، آقای ِ دکتر ابوالفضل خطیبی در پیامی مهرآمیز و خوشخبر از دفتر ِ فرهنگستان ِ ایران در تهران، نوشتهاست:
" به تازگی جستاری از بنده به چاپ رسیده درباره بیت بسیار بحث انگیز «برین دین خرم بمانم دراز»در کتاب ِ آفتابی در میان سایه ای، جشن نامه دکتر بهمن سرکاراتی. در این مجموعه جستار عالمانه جناب عالی درباره خویدودس را خواندم و لذت بردم. خوب است این مجموعه را اگر به دستتان رسیده برای خوانندگان ایران شناخت معرّفی کنید. به هر روی نشانی اینترنتیی ِ وبگاه خود بنده -- که از دو ماه پیش به راه انداختهام و این جستار را با عنوان«بدین خُرّمی بَر بمانم دراز» در آن، آوردهام-- برای شما می فرستم. چنانچه مایل بودید برای خوانندگان فهیم ایران شناخت معرّفی فرمایید."
دوستدار شما
ابوالفضل خطیبی
http://khatibi39.blogfa.com/post-26.aspx
١٣. واگذاری ی ِ اختیار ِ ادارهی ِ هزاران آموزشگاه به حوزهی ِ علمیّه: چرخشی چشمگیرِ در سامان ِ آموزش و پرورش ِ ایران
علی احمدی وزیر آموزش و پرورش، تفاهم نامه واگذاری مدارس به حوزه ها را امضا کرده است
۱۳۸۸/۰۱/۲۹
خبرگزاری مهر روز شنبه به نقل از یکی از مسئولان حوزههای علمیه ویژه زنان اعلام کرد که بیش از چهار هزار مدرسه در سراسر کشور در اختیار حوزههای علمیه قرار میگیرد.این خبرگزاری افزود که تفاهمنامهای در این زمینه میان علی احمدی وزیر آموزش و پرورش ایران و آیت الله مرتضی مقتدایی مدیر حوزه علمیه قم امضا شده است.به گفته اصغر عبداللهی که خبرگزاری مهر از او با عنوان «معاون مالی و اداری مرکز مدیریت حوزههای علمیه خواهران» نام برده است، چهار هزار و دویست واحد آموزشی در مقاطع ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان در سراسر کشور به مدت پنج سال در اختیار حوزههای علمیه قرار میگیرد.بر اساس تفاهمنامه وزارت آموزش و پرورش ایران و مدیر حوزه علمیه قم آموزش و پرورش فضای آموزشی مورد نیاز را در قالب واگذاری مدارس تامین میکند و مدیران این مدارس نیز با توافق حوزه تعیین خواهند شد.همچنین حوزههای علمیه مسئولیت آموزشهای دینی و فرهنگی و همین طور فعالیتهای فوق برنامه تربیتی و فرهنگی را بر عهده میگیرند و محتوای مواد و کتابهای آموزشی نیز از سوی حوزه علمیه تعیین خواهد شد.در تفاهمنامه وزارت آموزش و پرورش و حوزه علمیه همچنین آمده است، که وزارت آموزش و پرورش کادر تخصصی مورد نیاز این مدارس را بر عهده دارد و حوزههای علمیه هزینههای جاری مدارس را تامین میکنند. عبدللهی همچنین از ارایه خدمات مانند تعیین مستخدم برای مدارس را از دیگر تعهدات حوزهها برشمرده است.انتظار میرود در چارچوب این تفاهمنامه بخشی از چهار هزار و دویست مدرسه مورد توافق در مهر ماه سال جاری خورشیدی در اختیار حوزههای علمیه قرار گیرد.معاون مالی و اداری مرکز مدیریت حوزههای علمیه خواهران همچنین ابراز امیدواری کرده است، تفاهمنامه میان وزارت آموزش و پرورش و حوزه علمیه راه را برای واگذاری مدارس آموزش و پرورش به نهادهای مختلف حوزوی هموار کند.در گزارشی دیگر خبرگزاری مهر به نقل از همین مقام حوزه علمیه قم از ایجاد مدارس پیش حوزوی در ایران خبر داده بود. بر این اساس قرار است با همکاری آموزش و پرورش در سراسر ایران مدارس پیش حوزوی دخترانه در مقاطع ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان تاسیس شود. اصغر عبداللهی تاسیس مدارس پیش حوزوی را اقدامی در راستای اصل کوچک سازی دولت خوانده است. وی توضیح نداده است که آیا این مدارس جایگزین مدارس کنونی میشود یا به عنوان مکمل مدارس عمل خواهد کرد.اما با توجه به این که تاسیس مدارس پیشحوزوی تنها برای دختران پیش بینی شده است، انتظار میرود که این اقدام به منظور آماده سازی دختران برای ورود به حوزههای علمیه صورت گیرد.در این صورت با تاسیس مدارس پیش حوزوی در مقاطع ابتدایی وس راهنمایی دختران از همان ابتدا تحت آموزشهای حوزوی قرار میگیرند.بر اساس این گزارش قرار است، در مرحله نخست در 700 ناحیه آموزش و پرورش در سراسر کشور دبیرستانهای پیش حوزوی برای دختران تشکیل شود. در مراحل بعدی مدارس پیش حوزوی در مقاطع ابتدایی و راهنمایی نیز تشکیل خواهد شد.علی احمدی وزیر آموزش و پرورش دولت احمدی نژاد بارها از لزوم تحول در آموزش و پرورش سخن گفته است و دراین چارچوب وزارت آموزش و پرورش از مدتها پیش برنامه تفکیک کتابهای درسی دختران و پسران را دنبال میکند.
خاستگاه: رايانْ پيامی ي از دکتر سیروس رزّاقی پور- سیدنی، استرالیا
١٤. نمایشی از دُژاندیشِی، دُژگفتاری و دُژکرداری در ستیز با ارزشهای ِ فرهنگ ِ ایرانی
دوستی ارجمند و پژوهندهای فرهیخته، در پیامی دلسوزانه و بیانگر ِ دلواپسی و دغدغهی خاطر برای تهدیدهای ِ رویآور به ارزشهای ِ تاریخی و فرهنگیی ِ ایرانیان، نوشتهاست:
دوست گرامی، ... با سلام،. امروز تصادفاً به این فیلمهای یک برنامۀ تلویزیونی با شرکت پور پیرار برخوردم. دروغ نمیگویم از شنیدن این حرفها قلبم گرفت. نمیدانم که آیا در ایران مردم این قدر جاهل و نادان شده اند که حرفهای بی سروته ِ این آقا را باور میکنند؟ پشت ِ سر ِ هم دروغ میبافد و آن هم در موارد تاریخی که همه گونه اسناد در مورد آن وجود دارد. نمیدانم پشتیبان این شخص کیست و هدفشان چیست. این واضح است که یهودیان فقط یک دستاویز هستند و. -- مردک میگوید هخامنشیان سکه نداشتند! پس این دریک های داریوش،-- که من هم دوتایش را دارم -- چیست؟ فقط امیدوارم که کسانی که حرفهای این شیّاد را باور میکنند انگشت شمار باشند ؛ و گرنه باید از ایرانی بودن استعفا داد.
http://www.youtube.com/watch?v=i9hNwDdiFgQhttp://www.youtube.com/watch?v=BCz6CS104Mo&feature=relatedhttp://www.youtube.com/watch?v=TNTgwdJACw&feature=PlayList&p=CDD5F11FE45BAA30&playnext=1&playnext_from=PL&index=28
ه. س.
ویراستار در پاسخی همدلانه به این دوست، نوشت:
درود دوست ِ ارجمند،
این پریشان گوی ِ مسکین، این دُژاندیش ِ دُژگفتار ِ دُژکردار را می شناسم و پیشینه ی بسیار شبهه برانگیزش را هم می دانم. یک فیلم یوتیوب هم از او دیده ام که از روی برنامه ای در تلویزیون، برگرفته شده بود. بسیار چرب زبان است و حق به جانب و مستندنما حرف می زند و به خوبی می تواند شنوندگان ساده و دارای ذهن خالی و به دور از گسترهی ِ پژوهش را مجذوب و شیفتهی ِ دُژگفتاریی ِ خود کند.همه ی قرینه ها نشان می دهد که او مأمور و گماشتهای مورد حمایت است و با این یاوه هایی که می بافد، می خواهد گرایش ِ روزافزون ِ نسل ِ جوان به فرهنگ ایرانی را -- که مایه ی وحشت ِ کسانی شده است -- خُنثا کند و با این تیشهای که به خیال خام خود بر ریشه می زند،جوانان را نومید و سرخورده گرداند که آنچه بدان دل بسته اند، هیچ و پوچ است و سرابی بیش نیست؛ امّا "زهی تصوّر ِ باطل، زهی خیال ِ مُحال!"شادکام باشید و اندوه به خود راهمدهید. درخت ِ تناور ِ فرهنگ ِ ایرانی، بیدی نیست که ازین بادهای ِ هرزه بلرزد.
١٥. شناختنامهی ِ دفتری نو در ادب ِ معاصر ِ فارسی
در درآمد ِ ۴:۴۳، زیربخش ِ ۱۷، از کتاب ِ بوتیمار ِ بیاشک، نوشتهی ِ مهدی خطیبی و عرضهی ِ آن در نمایشگاه کتاب ِ تهران در همین ماه اردیبهشت، سخنگفتم. اکنون پیوندنشانی به یادداشت ِ نویسنده و نفد ِ استاد محمود کیانوش را برای آگاهیی ِ بیشتر ِ خوانندگان ِ ارجمند، در این جا میآورم ↓
http://www.mehdikhatibi.blogfa.com/
خاستگاه: رايانْ پيامي از مهدی خطیبی- تهران
۱۶. آفتابی در میان ِ سایهای: جشننامهای سزاوار برای ِ ایرانشناسی سرآمد و شایسته
گفتار زیر از نگارندهی ِ این یادداشت، در صفحههای ۱۵۷-۱۷۸ این جشننامه، درجگردیدهاست. ↓
همْ كردْواژه ي پهلوي ي ِ خويدودَه / خويدودَس / خويتوكْدات / خئودات (١) و درونْمايهي ِ واقعيي ِ آن، هنوزهم به گونهي رازْوارهاي دشوار و نيازمند ِ پژوهش و جُستار برجامانده است. در گزارشهاي فارسي ي ِ متنهاي ِ پهلوي، تعبيرهايي همچون "ازدواج با خويشان"، "ازدواج با محارم" و "ازدواج با نزديكان" را به جاي آن مي بينيم كه بسيار مبهم و چون و چراپذير و پرسشبرانگيزست.
در گاهان، هيچ نشاني از ساختِ اوستاييي ِ اين تركيب، نمييابيم. در متنهاي برجاماندهي اوستاييي ِ پسين، تنها پنج بار – كه يك بار ِ آن هم تكرار ِ يكي از بارهاي ِ پيشين است – (آن هم بي هيچ گونه سخني دربارهي ِ چيستي و چگونگيياش)، بدان برميخوريم (٢) و درجاي ديگري از اين متنهاي ِ كهن، اثري از آن ديدهنميشود. (٣) امّا از آن جا كه متنهاي پهلوي ي زرتشتي ي پسين، در روزگار ِ ساسانيان و سپس در نخستين سده هاي پس از فروپاشيي شهرياريي آن دودمان، بر پايهي داده هاي متنهاي گسترده تر ِ اوستايي ي ِ تا آن زمان برجامانده بوده، سامان يافته، ناگزير بايد پذيرفت كه در اوستاي باستاني، اين تعبير و گزارش ِ آن، كاربُردهاي بيشتري داشتهاست.
به هر روي، امروز كه آن اوستاي ديرينه را در دسترس نداريم، همين متنهاي فارسي ي ميانه ي برجامانده و نيز گرتههايي از اين درونْ مايه در متنهاي فارسي ي نو (فارسي ي دري)، پشتوانه ي كار ِ ما در اين جُستار تواند بود.
مهمّترين متنهاي پهلوي كه – كم و بيش – رويْكردي بدين همْ كردْواژه دارند، مينوي ِ خِرَد، دينْكرد، داتِستان ِ دينيك (/ دادِستان ِ ديني)، گزيدههاي ِ زادسپرم ، روايت ِ پهلوي، ارداويرافنامه و روايات ِ داراب هُرمَزدْياراند.
مينوي ِ خِرَد، در بخش ٣٥، در پاسخ به اين پرسش ِ "دانا" كه: "كدام گناه، گرانتراست؟"، ٣٠ گناه را برميشمارد كه چهارمين ِ آنها چُنين است: "كسي كه ازدواج با نزديكان (خويدودَه) را برهمزند." و در بخش ٣٦ در پاسخ به اين پرسش ِ همو كه : "مردمان به چند راه و بهانۀ كار ِ نيك، به بهشت بيشتر مي رسند؟"، ٣٣ "راه و بهانه" را برمي شمارد كه نهمين ِ آنها چُنين است: "... كسي كه براي دوستي ِ روان با نزديكان ازدواج كند." (٤) امّا در اين متن، هيچ گونه روشنگري و گزارشي درباره ي چگونگي و چيستي ي اين گونه پيوند، نيامده است.
به وارونه ي آن، دينكرد گزارشي گسترده در اين زمينه دارد. درونْ مايه ي ِ بخش ٨٠ در كتاب سوم اين متن با عنوان ِ "اعتراض ِ يك يهودي برهيرْبَد در عيب دانستن ِ(؟) خويدودَه ]يا نيز: بُنْانگيزه يِ خويدودَه[، و چرايي ِ آن را از وي خواستارشدن و پاسخ ِ هيرْبَد برابر ِ آموزه ي ِ دين ِ بهي"، يكسره ويژهي پُرسْماني در اين راستا و فراگير ِ چالش ِ يزدانْْشناختي ي تمامْعياري ميان ِ دو كيش ِ كهن ِ سامي و ايراني است. (٥)
در اين بخش از كتاب سوم، "هيرْبَد" (نماد ِ كارگزاران ِ آموزه ي كيش ِ زرتشتي)، براي برجانگذاشتن ِ هيچ گونه ناروشني در شناخت ِ چيستي و چگونگي ي خويشاوندْپيوندي، به رده بندي ي گونه هاي آن مي پردازد و آنها را چُنين برمي شمارد:
١. همْپيونديي ِ پدر با دختر.
٢. همْپيونديي ِ پسر با مادر.
٣. همْپيونديي ِ برادر با خواهر.
آنگاه با نگرشي به اسطوره ي ِ آفرينش در آموزه ي ِ مزداپرستي و به خواست ِ هرچه استوارتركردن ِ باور به خويشاوندْپيوندي و به دست دادن ِ نمونه هاي ازلي و مينَوي از اين كُنِش، به بحثي علّت جويانه و خاستگاه يابانه مي پردازد تا تخم ِ هرگونه چون و چرا و شكْوَرزي در رواييي ِ اين گونه پيوند را در دلْها بخشكاند.
فراهمْآورندگان ِ دينكرد، در گزارش ِ بُنيادْشناختيي ِ اين همْپيونديهاي ِ سهگانه، نوشتهاند:
"> خداوند< خود، پدر ِ سْپَنْدَرْمَذ، زمين، است؛ همان زميني كه از آفرينشْ (az-dahišn/ خلقتاً) مادينه >بوده < است. خداوند از او (= از زمين) نر را آفريد؛ كيومرث را، كه نامش به «مرد ِ نخستين» ترجمه ميشود؛ ويژه آنكه، كيومرث زنده و گوينده و ميراست. شناسندههاي ِ (مُعَرّفهاي ِ) كيومرث، ويژستانه در اين سه واژه آمدهاند: «زنده»، «گوينده» و «ميرا»؛ دو تا از شناسندهها، يعني «زنده» و «گوينده»، از آفرينش ِ پدر، جهانْآفرين، هستيگرفتهاند؛ يكي از شناسندهها، يعني «ميرا»، >هم بر كيومرث و هم بر مردميان <، دررسيده از تازش ِ اهريمن است. آن >سه < شناسنده، بر تمامي ِ مردمياني كه از تخمهي ِ آن مرد (= كيومرث)اند، تا به روز ِ نوسازيي ِ جهان به آنان دوسيده است. و در اين زمانه، نيز اگر پدري از دختر > ِ خود< نر آفريند، بر آن، نام ِ «خُويدودَهي ِ پدر- دختر» مينهند. اين را نيز برابر ِ يكي از آموزههاي دين برميگويم كه: زماني كه كيومرث بمرد، نطفه > ي ِ او< – كه «تخمك» ناميدهميشود – اندر سْپَنْدَرْمَذ، زمين، افتاد؛ يعني نطفهاش بر مادرش > فروافتاد<؛ و به سبب ِ آن، > تخمك ِ< مَشْيْ و مَشْيانه > در دامان ِ سْپَنْدَرْمَذ، زمين، <به يكديگر درپيوست (؟)؛مَشْيْ و مَشْيانهاي كه پسر و دختر ِ كيومرث و سْپَنْدَرْمَذاند: بر آن، نام ِ «خُويدودَهي ِ پسر- مادر» نهادهاند. مَشْيْ و مَشْيانه به بويهي ِ فرزندْخواهي، با يكديگر نري و مادگي ورزيدند: و بر آن، نام ِ «خُويدودَهي ِ برادر- خواهر» نهادهاند. و ايشان (= مَشْيْ و مَشْيانهي ِ برادر و خواهر)، بسي جُفتها زاييدند ] يا نيز: از ايشان بسي جُفتها زاييده شده است[، جُفتهايي كه زن و شوهر ِ يكديگر بودهاند. و تمامي ِ مردماني كه > پيش از اينِ< بودهاند و نيز > پس از اينِ< خواهندبود، همگي از بُنْتخمهي ِ «خُويدودَه » اند و اين چَم (= دليل)، بسي پذيرفتني (gīihrč/ سرشتين / طبيعي) است كه پس از آفرينش ِ اندازه شناسانهي ِ(? ku handāzišn) ايزد (؟)، افزايش ِ > شمار ِ < مردمان ِ همهي ِ كشورها از > خُويدودَه< باشد؛ > و اين در آموزه هاي دين < پيداست.” (٦) در كتاب ِ پنجم ِ همين متن نيز، در بخش ٩، از باورمندي به خويدودَه، در شمار ِ كُنِشهايي كه "اهميّت ِ ويژه" دارند، يادشده است. (٧) همچُنين بخش ١٨، دربارۀ خويدودَه نام دارد و نويسندگان، بر ايزدينه و نهادينه و ديني بودن ِ پيوند ِ زناشويي با خويشان ِ نزديك از آغاز ِ آفرينش، تأكيدميورزند و سودمندي و پاداش ِ آن را يادْ آورميشوند. آنان، اين كردار را همْارز با باورمندي به بنياد ِ دين قلمْداد ميكنند و دوازده دليل و پشتوانه را براي بايستگيي آن، برمي شمارند كه واپسين آنها چُنين است: "پيامآوران و پيغمبراني چند (بر آن تأكيدكردهاند) و به ويژه اندرز ِ اشو زرتشت ِ پاك هست از سوي ِ آفريدگار اورمزد، هنگامي كه خود (به حضور ِ او) رسيد تا فرمان ِ او را بشنود." (٨) تدوينكنندگان ِ اين متن، به كلّيگويي و مبهمْنويسي بسنده ميكنند و هيچ پاسخي به اين پرسشهاي ِ مقدّر نميدهند كه اين " پيامآوران و پيغمبراني چند"، چه كساني بودهاند و در كجا "بر آن (خويدودَه) تأكيدكردهاند" و زرتشت – كه به تحقيق جُز گاهان ِ پنجگانه، اثري از او بر جا نماندهاست و در آن اندرزْسرودها نيز (چُنان كه گفتيم) هيچ اشارهاي به اين كُنِش ندارد – در كجاي ديگر، چُنين "اندرز"ي را "از سوي ِ آفريدگار اورْمَزد" بيانداشته است؟ آنان عبارت ِ اخير را در پايان ِ برشماريي ِ همه ي ِ دليلها و پشتوانههاشان آوردهاند تا مُهر ِ تأييد و تأكيد نهايي بر پيشْگفتههاشان زدهباشند و پيروان ِ جزمْباور ِ خود را مُلزم به پذيرش بيچون و چراي آنها كنند. امّا از ديدگاه ِ پژوهندهي آزادانديش و خِرَدْوَرزي كه زرتشت را شاعر- فيلسوفي اندرزگر و رهنمون ِ مردمان به "هومَتَ، هوخْتَ، هووَرْشْتَ" (انديشهي ِ نيك، گفتار ِ نيك، كردار ِ نيك) مي شناسد و "اهورَمَزدا" (/ "مَزدااَهورَ") ي ِ مورد ِ اشارهي ِ او را نه يك خداي عرشْنشين و فرمانرواي خودكامهي ِ جهان و هرچه در آنست، بلكه نماد ِ "برترين خِرَد و دانايي" در جهان ِ هستي و والاترين ارزش در زندگاني ي ِ آدميان مي داند (همان كه فرزانه ي ِ توس، دوهزاره پس از زرتشت، "خداوند ِ جان و خِرَد"ش ناميد و فرازترين چَكاد ِ "انديشه"اش خواند)، اين كه زرتشت در ناكجايي با "آفريدگار اورْمَزد" ِ خيالْ ساخته، ديدارداشته و "اندرز" به ورزيدن ِ " خُويدودَه" را (با اين شرحي كه دينكردنويسان برايش دادهاند) از وي شنيده و در جايي (كه هيچ كس نميداند كجاست!) براي مردمان بازگفتهباشد، پذيرفتنينيست. افزونِ ِ بر آنچه گفتهشد، فراهمْآورندگان ِ دينكرد، در هر دو كتاب ِ سوم و پنجم ِ اين متن، بر شماري دليلهاي ِ رفتاري، اخلاقي، خانوادگي، اجتماعي و اقتصادي، مانند ِ آشناييي ِ بيشتر و بهتر ِ دو سوي ِ چُنين پيوندي با پيشينه و خُلق و خوي ِ يكديگر و بالاتربودن ِ ضريب ِ اطمينان در پايداريي ِ پيمان و پيوند و – از همه مهمّتر– نگاهداشت ِ هنجارهاي ِ زندگيي خانوادگي و داراييي ِ تيره و تبار، در راستاي ِ توجيه ِ بايستگي ي ِ پايْبندي به ورزيدن ِ " خُويدودَه" نيز تأكيدميوَرزند كه در فرآيند ِ زندگيي اجتماعي و اقتصاديي مردم، دريافتنيتر از آموزهي ِ دينيست. گرتهي كمْرنگتري از اين رويكرد را تا به امروز و حتّا در جامعهي ِ مسلمان ِ ايران، مي توان ديد. كوشش ِ بسياري از خانوادهها در ساماندادن ِ زناشويي در ميان ِ زوجهاي خويشاوند ِ نزديك (هرچند نه بدان نزديكي كه در شرح ِ " خُويدودَه" ديديم) و رواج ِ زبانْْزدي مانند ِ "عقد ِ دختر ِ عمو و پسر ِ عمو در آسمان ِ هفتم بستهشدهاست."، نشانهگونهاي از آن كُنِش ِ ديرينه را در خود دارد. در روايت ِ پهلوي نيز به گستردگي از " خُويدودَه" سخن به ميان آمده و در اشاره به بُنياد و خاستگاه و پشتوانهي مينَوي و ازليي آن، حتّا از مهرْوَرزي و همْكناري و دست در گردن داشتن ِ "اهورَمزدا" و دخترش "سْپِندارمَذ" يادشده و سپس، چندان پاداش و مزد ِ گيتيانه (اَستومَند) و مينَوي براي ِ اين كُنِش برشمرده شدهاست كه هيچ كار و كرداري در جهان همْتراز ِ با آن نيست. افزون بر اين، در اين متن نيز مانند ِ دينكرد، بيان ِ دليلهاي ِ رفتاري، اخلاقي، خانوادگي، اجتماعي و اقتصادي را مي بينيم كه گسترده تر و توجيهگرانهتر از آن متن هم هست. از جمله، مي خوانيم كه: "... همهي ِ بيچيزي (= فقر)، نياز (؟) و خشكي (= قحطي) از آن جهت به مردمان رسيد كه مردان از شهر ِ بيگانه، از روستاي ِ بيگانه و از كشور ِ بيگانه آمدند و زنكردند (= زنگرفتند) و هنگامي كه زن را ببردند، پدر و مادر، بر اين گريستند كه دختر ِ ما را به بردگي همي برند." (٩) فراهمْآورنده و نگارندهي ِ گزيدههاي ِ زادْسپَرَم، اين كنش را چندان نهادينه و پذيرفته ميشمرده، كه نيازي به هيچگونه گزارش و روشنگري نميديدهاست. او تنها به اين بسندهكردهاست كه در پارهي ِ ٢٦ از اين دفتر، در زير ِ عنوان ِ "دربارۀ سه قانون كه زردشت به برتري آموخت (= تعليمداد)"، بنويسد: "سوم خُويدودَه كنيد كه براي ادامۀ نسل ِ پاك، بهترين ِ كارهاي ِ زندگان است و عامل ِ نيكْزايي ِ فرزندان است." (١٠) در داتِستان ِ دينيك (/ دادِستان ِ ديني)، بخش ِ ٦٤ (بندهاي ِ ٣- ٧)، بخش ٦٥ (بندهاي ٢- ٣) و بخش ِ ٧٧ (بندهاي ِ ٢ و ٤) نيز، همان گزارش ِ خاستگاهجويانهي دينكرد را با گستردگيي ِ نسبي ميخوانيم. (١١) در روايات ِ داراب هُرمَزدْيار، آمده است: "اورمَزد گفته است هرچند پيوند نزديكتر، بسيارْكِرفِهتر (با ثوابتر) و جهد و كوشش نمايند پسر ِ برادر و دختر ِ برادر به يكديگر بدهند و پسر ِ خواهر و دختر ِ برادر به يكديگر..." (١٢). با همه ي تأكيدي كه تدوين كنندگان ِ متنهاي ِ پيشْگفته بر ازلي و مينَوي بودن ِ فرمان ِ " خُويدودَه" ميكنند، در بُندَهش ِ ايراني (/ بزرگ) – متني كه درونْمايهي ِ آن بُنيادهاي ِ آفرينش از ديدگاه ِ آموزهي دينيي ِ زرتشتي است – اشارهي سرراستي بدان نرفتهاست و تنها سخني كه در اين متن، درباره ي زناشوييي ِ مَشْي و مَشْيانه به عنوان ِ خواهر و برادر در آغاز ِ آفرينش و نيز زناشوييي هفت جفت فرزندانِ آنان با يكديگر، گفته شده، گوياي ِ گونهاي رويْكرد به بنياد ِ كُنِش ِ خُويدودَه است. امّا در بُندَهش ِ هندي (/ كوچك) ميخوانيم كه: "اندر دين، گفتهشدهاست كه ]ديو ِ[ خشم به پيش ِ اهريمن هجومبُرد و او را گفت كه من اندر گيتي نروم؛ زيرا اورْمَزدْخُداي اندر گيتي سه چيز آفريدهاست كه من ]بدان[ آميختن نتوانم. اهريمن گفت بگو كه آن سه چيز چيست؟ خشم گفت كه گاهَنْبار (١٣) و مَيَزْد (١٤) و خُويدودَه. اهريمن گفت كه اندر گاهَنْبار بِرَس؛ اگر يكي از ايشان چيزي بدزديد، گاهَنْبار شكست و كارْ همه به ]كامۀ[ تو است. به مَيَزْد بِرَس؛ اگر ازيشان يكي سخنبگفت، مَيَزْد بشكست و كارْ همه به كامۀ تو است. خُويدودَه را بِهَل؛ زيرا من چارۀ آن را ندانم؛ زيرا كسي كه سه بار به نزديك ِ ]زن ِ مَحْرَم[ شد، از خويشي ِ اورْمَزد و امْشاسْپندان جدانباشد." (١٥). در ارداويرافنامه ( گزارش ِ سفر ِ مكاشفه اي ي ِ ارداويراف به بهشت و دوزخ)، آمده است: "چون ديگرْ گام را به گفتار ِ نيك ]به[ ماهپايه فرازنهادم، آن جاي كه گفتار ِ نيك مقيم است، آن بزرگْ انجمن ِ پرهيزگاران را ديدم. پرسيدم از سروش ِ پرهيزگار و ايزدْ آذر كه: اين جاي، كدام و اين روانها كيستند؟ سروش ِ پرهيزگار و ايزدْ آذر گويند كه : اين جاي، ماهپايه و اين روانهاي كساني است كه به گيتي يَشتنكردند و گاهاننسرودند و خويدودَه نورزيدند و به ديگرْ كِرفِهها بدين جاي آمدهاند. روشني ِ ايشان به روشني ِ ماه همانندست." (١٦) و در جايي ديگر: "ديدم روان ِ آن خويدودَهان (١٧) را در آن روشني ِ نيرومندْآفريده كه به بلندي ِ كوهي روشني از او مي تابيد. مرا ستودني در نظر آمد." (١٨) و باز در جايي ديگر: "آن گاه روان ِ زني را ديدم كه ماري زورمند به تن ]او[ فرازشد و به دهان ]وي[ بيامد. پرسيدم كه : اين تن، چه گناه كرد كه روان ]ش[ چُنان گرانْ پادافراه بَرَد؟ سروش ِ پرهيزگار و ايزدْ آذر گويند كه : اين روان آن زن است كه خويدودَه را تباهكرد." (١٩) چُنين است گزينهاي از آنچه در متنهاي برجاماندهي كهن، دربارهي خويدودَه آمده است و پژوهنده ي امروزين را – دست ِ كم تا اندازه اي – با صورت و طرح ِ مسأله آشنا ميكند. از متنهاي اوستايي و فارسيي ميانه كه بگذريم، در ادب ِ فارسيي ِ دري، در دو متن ِ شاهنامه و ويس و رامين (نزديكترين و پيوستهترين متنها به فرهنگ و ادب ِ باستاني)، ردّ پاهايي آشكار از اين كُنش به چشم ميخورد. در شاهنامه، دو مورد ِ از آن را ميبينيم كه يكي در داستان ِ جنگ ِ ايرانيان و تورانيان (گشتاسپ و ارجاسپ) و ديگري در روايت ِ شهرياريي ِ بهمن پسر ِ اسفنديار و نبيرهي گشتاسپ است. نكتهي چشمْگير و درخور ِ تأكيد از ديدگاه ِ اين پژوهش، جاي داشتن ِ يكمين نمونه از اين د وگانه، در بخش ِ گشتاسپْنامهي ِ سرودهي ِ دقيقي (با شهرت ِ زرتشتيگريي ِ او) و هر دو نمونه، در كارنامهي ِ خاندان ِ گشتاسپ، نخستين پذيرندگان و پشتيبانان و گسترندگان ِ كيش ِ زرتشتي است. در مورد ِ يكم، گشتاسپ پس از كشته شدن ِ برادر و سردار ِ برزگ ِ سپاهش زَرير در جنگ با ارجاسپ ِ توراني و به اسيري گرفتهشدن ِ دخترانش بهآفريد و هُماي بر دست ِ تورانيان، سوگندميخورد كه هركس به رزم ِ تورانيان بشتابد و كين ِ زرير را بازْخواهد، دخترش هُماي را به پاداش بدو خواهدداد. امّا هيچ يك از رزمْآوران بدين كينْْخواهي گام پيشنميگذارد؛ جُز اسفنديار (برادر ِ هُماي) كه مرد ِ اين ميدان ميشود و آن كار ِ گران را به سرانجام ميرساند و هم به دست ِ اوست كه در پي ِ هفتخان ِ دشوار، بهآفريد و هُماي از گرفتاري در رويينْدژ توران رهاييمييابند. پس، بر پايهي ِ اين روايت، زناشويي با هُماي، پاداشي است كه از سوي ِ گشتاسپ به اسفنديار، برادر ِ آن بانو ارزاني داشتهشدهاست؛ هرچند كه داستان، از اين فراتر نميرود و سخني از صورت پذيرفتهبودن ِ زناشوييي ِ اين برادر و خواهر، به ميان نميآورد. به ديگرْ سخن، در اين روايت، تنها به گونهاي نظري، بر رواداريي ِ يكي از گونههاي ِ خويشاوندْپيوندي (به همان شرحي از آن كه در متني چون دينكرد به وصف درآمدهاست و پيشتر در همين گفتار، بازآوردم)، انگشت ِ تأكيد گذاشته شدهاست. (براي ِ خواندن ِ متن ِ كامل ِ اين روايت ← شاهنامه به كوشش ِ جلال خالقي مطلق، انتشارات مزدا با همكاري ِ بنياد ميراث ايران، كاليفرنيا و نيويورك - ١٣٧٥، دفتر ِ پنجم، ص ١٣٤ و پس از آن = چاپ مسكو، جلد ِ ششم، ص ١٠٧ به بعد). امّا نمونهي ِ دوم و كامل ِ خويشاوندْپيوندي (گونهي ِ پدر و دختر) را – چُنان كه پيشْتر اشارهكردم – در بخش ِ پادشاهيي ِ بهمن پسر ِ اسفنديار، مي يابيم. در اين روايت، بهمن، دختر خود هُماي (داراي ِ لقب ِ چهرْآزاد/ چهرْزاد/ شهرْآزاد/ شهرْزاد به معناي ِ آزادهنژاد/ نيكْتبار) را به همسري برميگزيند و از آن دو، فرزندي به نام ِ دارا (/ داراب) به جهان ميآيد. فردوسي – كه از يكسو اين روايت را در خاستگاهها و پشتوانههاي ِ كارش داشته و پايْبند ِ امانتْداري بوده و از سوي ِ ديگر، چُنين كُنشي را با باورهاي اسلاميي ِ خود و جامعهي ِ مسلمان ِ روزگارش ناسازگار ميديده – راه ِ ميانه را برگزيده و روايت را به كوتاهيي ِ هرچه تمامْتر و با نسبتْدادن ِ آن به كيش ِ نياكان ِ ديگرْانديش و ديگرْباور، آورده و شتابْزده و بي هيچگونه چون و چرايي از آن گذشتهاست: «... يكي دخترش بود، نامش هُماي / هنرمند و بادانش و پاكْراي / همي خواندندي وُرا چهرْزاد / ز ِ گيتي به ديدار ِ او بود شاد / پدر درپذيرفتش از نيكوي / بر آن دين كه خواني همي پهلوي / هُماي ِ دل ْافروز ِ تابندهماه / چُنان بُد كه آبستن آمد ز ِ شاه ...» (← شاهنامه، همان. ص ٤٨٣ = چاپ مسكو، همان. صص ٣٥١- ٣٥٢). بدين سان، روايت ِ فردوسي – با همه كوتاهي و ابهام و سرْبستگياش – به سبب ِ پيوستهبودن ِ پيشينهي ِ آن به خُوتايْنامگ (= خُدايْنامه) روزگار ِ ساساني (عصر ِ چيرگيي ِ بيچون و چراي ِ آموزهي ِ زرتشتيي ِ پسين)، رهنمود ِ روشن و گواه ِ استواري بر پذيرفتگي و اعتبار و اهميّت ِ كُنش ِ خويشاوندْ پيوندي از ديدگاه ِ موبدان و هيربَدان ِ دينْسالار ِ آن دوران، به شمار ميآيد. (٢٠) فراتر از شاهنامه، در كتابهاي تاريخي نيز، بارها به نام ِ هُماي و – گاه – اشاره به پيوند ِ همْسريي او با پدرش بهمن، برميخوريم. بيروني، طبري و دينوري – در اخبارالطّوال – اين نام را خُماني و ثعالبي، خُماي نوشتهاند كه برآيند ِ آوانوشتْْهاي ِ چندگونهي ِ دبيرهي ِ پهلويست. همين نام در پارهاي از خاستگاهها، از جمله در تاريخ ِ پيامبران و شاهان ِ حمزهي اصفهاني، شميران (= سميراميس) و در مُجملالتّواريخ و القصص، شميرانْدُخت آمدهاست. نويسندهي كتاب ِ اخير، ازين هم فراتررفته و در انتساب ِ اين بانو به بهمن، شكّورزيده و او را دختر ِ حارث، مَلِك ِ مصر و يا زادهي ِ آن دختر شمردهاست (ص ٣٠). در بهمنْنامه نيز هُماي، دختر ِ مَلِك ِ مصر و زن ِ بهمن، نه دختر ِ او خواندهشدهاست (← دكتر ذ. صفا، حماسهسرايي در ايران، ص ٥٤٣). ابنالبلخي به روايت ِ زناشوييي ِ هُماي با پدرش بهمن، اشارهميكند؛ امّا آن را نادرست ميشمارد و مينويسد كه او دوشيزه از جهان رفت (فارسْنامه، ص ٥٤ به گفتاوَرد ِ كريستن سن در كيانيان، بخش ِ ٦). ريشهي ِ شكّوَرزيي ِ نويسندگان ِ اين كتابها در تبارْشناسيي ِ هُماي را بايد در اكراه و پرهيز ِ آنان از پذيرش و نقل ِ روايت ِ زناشوييي ِ او با پدرش بهمن جُست كه در دورهي ِ اسلامي، كاري حرام و خلاف ِ شرع و سزاوار ِ عقوبتي سنگين به شمارميآمده است. امّا كريستن سن، خود، ازهمهي ِ اين چون و چراها و ناباوريها فراتررفته و كُلّ ِ روايت ِ بودن ِ زني به نام ِ هُماي دختر ِ بهمن در حماسهي ايران را ساختگي و برآيند ِ افسانهپردازيهاي ِ روزگاران ِ كهن و همْآميزيي ِ افسانههاي ِ ديرينه با پارهاي از روايتها در خاستْگاههاي ِ يوناني و يهودي شمرده و نوشته است: «ساختگيبودن ِ روايتهاي ِ وابسته به دو دارا (پسر و نبيرهي ِ هُُماي به گزارش ِ شاهنامه و برخي كتابهاي ِ ديگر) قطعي و آشكارست؛ بدين معني كه با گرتهبرداري از روي ِ شخصيّت ِ هُماي دختر ِ گشتاسپ، هُماي ِ ديگري ساخته و او را دختر ِ بهمن شمردهاند و نيزبا تعيين ِ برادري به نام ِ ساسان براي ِ دارا (پسر ِ هُماي) – كه سزاوار ِ جانشينيي ِ بهمن بودهاست – حقّ ِ ساسانيان براي ِ ميراثْداريي ِ تاج و تخت ِ كيانيان را به اثبات رسانده و در يك تبارْنامهي ِ ساختگي، دودمان ِ ساسانيان را به كيانيان پيوستهاند.» (كريستن سن، كيانيان، بخش ِ ٦). هرچند كه با درونْمايهي ِ تبارْنامهسازيي ِ دودمانهاي فرمانْروا براي ِ خود، در هر دو بخش ِ پيش و پس از اسلام ِ تاريخ ِ ايران، به خوبي آشناييم و نمونههاي چندي از آن را ميشناسيم و به كار بستن ِ چُنين تمهيدي از سوي ِ ساسانيان نيز چندان دور از ذهن نمينمايد، برداشت ِ "قطعي و آشكار" ِ كريستن سن در اين مورد ِ ويژه، هنوز جاي ِ چون و چرا دارد و اين پرسشهاي ِ كليدي را به ميان ميآورد كه: ١) آيا فردوسي با بسيار نزديكبودن ِ پشتوانهها و خاستگاههاي ِ روايتهايش به خُدايْنامهي ِ ساساني از سويي و پروا و پرهيز ِ آشكارش از طرح ِ روايت ِ زناشوييي ِ هُماي و بهمن، از سوي ِ ديگر، نميتوانستهاست با شكّوَرزي نسبت به درستيي ِ اصل ِ روايت ِ دركاربودن ِ نقشْوَرزي به نام ِ هُماي دختر (و سپس همسر ِ) بهمن، كلّ ِ روايت را برنگزيند و كناربگذارد و خيال ِ خود و ديگران را آسودهكند؟ ٢) آيا ميتوان در همْسوييي ِ فراهمْآورندگان ِ خُدايْنامهي ِ ساساني با دينْسالاران ِ سختْگير و جزمْباور ِ آن روزگار – كه آشكارهگوييي ِ متن ِ دينيي ِ مهمّي همچون دينكرد و اشارههاي ِ ديگرْمتنهاي ِ پهلوي در تأييد ِ "خويشاوندْپيوندي"، بازتاب ِ ديدگاههاي ِ آنهاست – ترديدي رواداشت و جدا از مسألهي ِ تبارْنامه سازيي ِ ساسانيان، اصيلبودن ِ موردي همچون روايت ِ پيوند ِ هُماي و بهمن (در خاندان ِ گشتاسپ ِ پشتيبان ِ دين) را در برابر ِ نشان ِ پرسش گذاشت؟ ميبينيم كه گذار از پيچ و تابهاي ِ اين چيستان، چندان هم آسان نيست و در پيگيريي ِ پژوهشهاي ِ استاد ِ بزرگي همچون كريستن سن، پروندهي ِ همچنان گشودهي ِ اين پُرسْمان، نيازمند ِ كوشش و كُنِش ِ بييشتري است تا به پاسخي پذيرفتني برسد. * * * دومين مورد از طرح ِ اين درونْمايه در ادب ِ فارسيي ِ دري را – چُنان كه پيشتر اشارهرفت – در منظومهي ِ غناييي ِ ويس و رامين (با نزديك به ٩٠٠٠ بيت) مييابيم كه فخرالدّين اسعد ِ گرگاني در سدهي ِ پنجم ِ هجري از روي متني پهلوي، بازمانده از روزگار ِ پارتيان (/ اشكانيان)، به نظم ِ فارسي سروده است. اين ديگر، نمونهاي كوتاه و اشارهوار و سربسته و همراه با پروا و پرهيز از كُنِش ِ خويشاوندْپيوندي نيست؛ بلكه بُنْمايه و گوهر ِ آن است كه در ساختاري ادبي از گونهي ِ "غنايي"، در چهارچوب ِ داستاني پُرشور و تنْكامهخواهانه (Erotic)، به نمايش درآمدهاست. محور اين اثر ِ يگانه – كه سپس الگو و سرمشقي براي سرايش ِ بخشهاي ِغناييي ِ پنج گنج ِ نظاميي ِ گنجهاي گرديد – دلْدادگيي شيفتهوار و مهرورزيي ِ پرشور و گستاخانهي ِ دختر و پسري به نامهاي ويس و رامين است كه در فرآيند ِ شكلْگيرياش، با رويدادها و پيچ و خمْهاي دشوار و سهمْگين روياروميشود و همين امر بر شورانگيزي و كشش ِ آن ميافزايد و خواننده (به ويژه خوانندهي ِ جوان و مهرْجوي) را سودايي ميكند و به ناكجاآباد ِ عاشقان ِ پُرتب و تاب ميكشانَد. بي سبب نبود كه در جامعهي ِ ايستا و سنّتي و محافظهكار ِ ايران در هزاره ي ِ اخير، خواندن ِ ويس و رامين براي ِ زنان، روادانستهنميشد (٢١). زندهياد صادق هدايت در گفتاري با عنوان ِ چند نكته از ويس و رامين، از جمله مينويسد: «... آنچه ويس و رامين را از ساير ِ رومانهاي ِ عاشقانۀ باستان ممتازميسازد، نُخُست موضوع ِ كتاب است؛ زيرا برخلاف ِ پهلوانان ِ داستانهاي عشقي ِ قديم – كه عموماً از افسانهها و يا اشخاص ِ تاريخي گرفتهشدهاند و داستانْسرا كوشيدهاست كه از جزئيّات ِ زندگي ِ آنها به خواننده درس ِ اخلاق و دلاوري و گذشت و غيره بياموزد – موضوع ِ ويس و رامين، بسيار گستاخانه انتخابْشده و گويا به همين علّت، پهلوانان ِ آن خيالياند و با افسانه و تاريخ وفقنميدهند. به طور ِ خيلي خيلي خلاصه، موضوع ِ داستان، عشق ِ متقابل ِ شهواني و افسارگسيختۀ دختري به نام ِ ويس وپسري به نام ِ رامين، برادر ِ شاهْموبَد به يكديگرست؛ مُنتها ويس در عقد ِ شاهْموبَد است و او سخت از اين پيوند، ناراضياست...» (٢٢) * * * براي پژوهش ِ گستردهتر و فراگيرتر و شناخت ِ همه ي سويه ها و پيشْزمينههاي اين گفتمان، مي توان به جُستارهاي سودمند و رهنمون ِ دانشوران ِ سدهي ِ اخير رويآورد كه يكي از درخشانترين و روشنگرترين آنها، ژرفاكاويهاي استادانهي ِ آرتور امانوئل كريستن سن، ايران شناس ِ نامدار و سرآمد ِ دانماركي است. (٢٣) كريستن سن – افزون بر آنچه پيشتر بدانها اشارهرفت – در جاي ديگري، با آشكارهگوييي بيشتري مى نويسد: «اهتمام در پاكى ِ نَسَب و خون ِ خانواده، يكى از صفات ِ بارزۀ جامعۀ ايرانى به شمار ميرفت تا به حدّى كه ازدواج با محارم را جايزميشمردند و چنين وصلتى را«خويذوگدس» (در اوستا خوايتودث) ميخواندند. اين رسم از قديم معمول بود، حتى در عهد هخامنشيان. اگر چه معنى لفظ خوايتودث در اوستاى موجود مُصرَّح نيست ولى در نسكهاى مفقود، مراد از آن بى شبهه مزاوجت با محارم بود.» (٢٤) مري بويس، ايرانْْشناس ِ بلندْآوازه و استاد ِ ممتاز ِ انگليسي نيز در بررسي و پژوهش ِ پيشينهي ِ زرتشتيگري، اشارههاي ِ بسيار به رسم ِ خويشاوندْپيوندي در ميان ِ پيروان ِ اين كيش دارد و به نوشتههاي ِ رهبران ِ خود ِ آنان و نيز سخنان ِ يونانيان و نويسندگان شرقي در اين زمينه، بازْبُردميدهد. (٢٥) از پژوهندگان ِ ايراني نيز، مي توان به دكتر علي اكبر جعفري اشاره كرد كه در گفتاري ريشه جويانه و مفهومْكاوانه در اين زمينه، با رويْكرد به همهي ِ كاربُردهاي ِ همْكرد ِ خوائِتْ وَدَثَ در متنهاي ِ نواوستايي (← موردهاي ِ يادكرده در پينوشت ِ ٢ در پايان ِ همين گفتار) و بررسيي ِ ساختار ِ زبانْ شناختي ي ِ آن در اوستايي و سنسكريت و نقد ِ تحليليي ِ دادههاي متنهاي فارسيي ِ ميانه و نيز پژوهش هاي پيشين ِ دانشوران ِ پارسي و باختري، كوشيدهاست تا پرتو ِ تازهاي بر ناروشنيي ِ اين گفتمان بيفكند. او مينويسد كه پژوهشگران ِ باختري، ساختار ِ اوستاييي ِ اين كليدْواژه را پيوندي از xvaetu (به معنيي ِ "خانواده / خويشاوند ِ نزديك") و vadaθa (به مفهوم ِ "زناشويي") ميدانند كه بر روي ِ هم، دربرگيرندهي ِ معناي ِ "زناشويي با خويشاوند ِ نزديك" يا "پيوند با همْخون" است. دكتر جعفري ميافزايد كه همهي ِ دانشوران ِ باختري و شمار ِ اندكي از زرتشتيان ِ كنوني، اين تركيب را به معنيي ِ "زناشوييي ِ درونْخانوادگي در ميان ِ پدر و دختر، مادر و پسر، برادر و خواهر، عموزادگان، خالهزادگان و داييزادگان" ميگيرند و از چند نمونهي تاريخيي ِ پيروي از اين شيوهي ِ زناشويي در خانوادههاي ِ شهرياريي ِ باستاني يادميكنند. امّا اين پژوهنده، از پذيرش ِ برداشت ِ باختريان سرميپيچد و در برابر ِ آن، مفهوم ِ "هوادار ِ (/ خواستار ِ/ پشتيبان ِ) استقلال (/ وابستگي به خود / اعتماد به خويش)" را براي ِ آن پيشْمينهد. جعفري، دادههاي ِ پيشْگفتهي ِ متنهاي ِ فارسيي ميانه در اين زمينه را – كه بر پايه ي ِ يادآوريهاي پي در پي ِ فراهمْآورندگان ِ آنها، بازْآورده از اوستاي ِ پسين در روزگار ِ ساسانيان است – يكْسره ناديدهمي گيرد. (٢٦) آقاي هاشم رضي، پژوهندهي ِ فرهنگ و ادب ِ كهن ِ ايراني و آموزهي ِ كيش ِ مزداپرستي نيز، در دانشنامهي ِ ايران ِ باستان، در اين باره نوشتهاست: « خوئت ودثه، ازدواج با محارم: این مقوله یکی از بزرگترین مسائل نوعقاید زرتشتی بوده که مزدیسنان و موبدان به آن و اجرای آن تعصّب ِِویژه ای نشان داده اند و از اوایل قرن پانزدهم میلادی به اجبار ِ قرارگرفتن در اقلیّت قومی، چه در ایران و چه در هند، آن را ترک کرده و حتی از اوایل سده هفدهم با پافشاری در ردّ و نادرستْشمردن ِ آن، کوششهای بسیاری کرده اند. امّا به تدریج که روشنگرديد متون اوستایی ( البته کمتر) و متون پهلوی با دقت و وسواس از آن دفاع کرده و حتی آن را اساس و بنیاد آیین مزدیسنا به شمار آورده و بر اجراي ِ آن تأكيدورزيدهاند، امری محتوم و درست شناخته شد. در این مدخل کلیدی به موجب اهمیّت، ترجمۀ متون اوستایی، پهلوی، پازند و نقل متون فارسی ِ زرتشتی گزارش شده است... » (٢٧) * * * نگارندهي ِ اين گفتار، در پيگيريي ِ پُرسْمان ِ "خويشاوندْپيوندي"، به دادههاي ِ پژوهشهاي ِ نشريافته، بسنده نكرده و همواره خواستار ِ آگاهي از ديدگاهها و برداشتهاي ِ زرتشتيان ِ كنوني بودهاست. او در سومين كنگرهي ِ جهانيي ِ پژوهشهاي هندو- ايراني در دانشگاه ِ هامبورگ آلمان (١١- ١٦ مهر ١٣٧٧/ ٣- ٨ اكتبر ١٩٩٨)، شاهد ِ طرح ِ اين مسأله از سوي يكي از سخنْرانان بود كه با واكُنِش ِ تند ِ زرتشتيان ِ حاضر در تالار و ساختگي و دروغين شمردن ِ انتساب ِ چُنين رسمي به پيروان ِ كيش ِ ايشان، رو به رو گرديد. استاد دكتر جلال خالقي مطلق، ايرانْشناس و شاهنامهپژوه ِ نامدار، به پشتيباني از سخنْْران ِ يادكرده پرداخت و به پشتوانهها و خاستگاههاي ِ تأييدكنندهي اين امر، از روزگار ِ كهن تا كنون اشارهكرد. نگارنده در فرآيند ِ سامانْبخشي به پژوهش ِ كنوني نيز، جوياي ِ چگونگيي ِ نگرش ِ همْميهنان ِ پيرو ِ كيش ِ مزدايي شد و پرسش ِ خود را – سرراست و يا با ميانجي – با برخي از ايشان در ميان نهاد و پاسخهايي دريافت كه گزينهاي از آنها را به خواست ِ فراگيرتركردن ِ اين جُستار، در اين جا ميآورد: آقاي دكتر رضا مُرادي غياثآبادي پژوهندهي ِ فرهنگ ِ ايران ِ باستان، در پاسخ به درخواست ِ نگارنده براي آگاهي از ديدگاه ِ زرتشتيان ِ كنوني، نوشتهاست: «تا آنجا که من در این باره با آنان گفت و گو کرده ام ، با پاسخهای بسیارمتفاوتی روبرو شده ام. مردم ِ عادی ِ زرتشتی که در شهرهای کوچک و روستاها با آنها صحبت کرده ام و همچنین برخی از روشنفکران واقعگراترشان، براین اعتقادند که این کار به خاطر رَوَند ِ کوچک شدن ِ جامعۀ زرتشتی و بیم از نابودی ِ آن انجام ميشدهاست و ناچار از این کار بوده اند. عدّۀ قلیلی هنوز از این كار دفاع میکنند و میگویند که این سنّت ِ ایرانی و شاهنامه است. البته این عدّۀ اندک هم، خود در عمل چنین نمیکنند. امّا در میان روشنفکران، دو بازْخورد بیشتر دیدهمیشود. یک عدّه سعیمیکنند تا میشود در بارهاش صحبتنکنند و یا اینکه پاسخهای مبهم بدهند. عدّۀ دیگری نیز که بیشتر از دوستداران دین زرتشتی هستند با شدّت آنرا ردّمیکنند و میگویند که منظور ازدواج با خویشان است و نه با مَحارم. این عدّه اگر هم با تصریح متون دینی روبه رو شوند، یا اصل ِ كتاب را ردّميكنند و يا ميگويند در ترجمه اشتباهشدهاست. البتّه از یک دستۀ دیگر هم میتوان نام برد و آن هم پژوهشگرانی اند که به خاطر ِ دلْجویی از زرتشتیان، عامداً واژه را به گونههای مبهمی ترجمهميكنند و به کار میبرند؛ در حالی که در گفت و گوها نظر ِ خود را قبولندارند.» آقاي دكتر تورج پارسي در نخستين پاسخ ِ خود به پرسش من در اين زمينه، بدين بسندهكردهاست كه: «حقيقتش، من در پارهاى از اسناد دورۀ ساسانى، اغتشاشيمىبينم كه آنها را از ردهى سرچشمههاى مورد ِ اعتبار، كمى دورنگهمىدارد؛ از جمله فنومن ِ اندوگامى است.» امّا همو، سپس در گفتاري گسترده زير ِ عنوان ِ از كوي ِ مُغان كه براي اين نگارنده فرستاده، كوشيدهاست تا اين پُرسمان را در پرتو ِ سه رهنمود، بررسد. نخست اين كه مفهوم واژگانيي ِ خوئت ودثه را از "زناشويي با خويشاوندان نزديك (محرمان)"، جدا و دور بداند و تنها گونهاي پيوند در ميان ِ بستگان و خويشاوندان به مفهوم كلّيي ِ آن و به منظور ِ پالودهنگاهداشتن ِ محيط ِ خانوادگي و فضاي ِ تيره و تبار از عنصرهاي بيروني بشناسد. دوم اين كه شناختن ِ آن به معناي زناشويي با خويشاوندان نزديك (محرمان) را گونهاي غرضْورزي و تهمتْرني به زرتشتيان از سوي دشمنان بينگارد كه از هرودوت آغازشده و تا كنون ادامهيافتهاست و در رديف ِ اتّهامهايي چون دوگانهپرستي و آتشْپرستي جايدارد و سوم اين كه اين گونه پيوند، تنها ويژهي زرتشتيان نبوده است و نيست و از ديدگاه ِ پژوهشهاي جامعهشناختي، در مقولهي ِ "اندوگامي" (زناشوييي درونْ تيرهاي / درونْطايفهاي) جايدهد. او براي مطالعه در اين مقوله، بدين نشاني پيونددادهاست: http://www.1911encyclopedia.org/Endogamy
دكتر پارسي سرانجام، در پيامي ديگر، پس از بيان ِ چگونگيي ِ كاربُرد ِ تركيب ِ موضوع ِ بحث در آيينها و نيايشهاي دينيي مزداپرستان، نوشتهاست:
"این واژهي ِ خئتودته – كه به چَم های (معنيهاي): خویشی دهنده، فداکار و مانند ِ آنها آمده است – اگر به خویشتن خویش رسیده يا با خویشتن یکی شده، با خویش یگانه شده و مانند آن معنا شود، سرراست تر خواهد شد. چنان كه در اوستای کُشتی، پس از کُشتی بستن می آید : من دینِ ِ بِهی را برمیگزینم که ... و انسان را با خویشتن (و سامان ِ جهان) یگانه میسازد."
* * *
ميگويم اين برداشتها، نه تنها پاسخي روشنگر به پُرسمان ِ "خويشاوندْپيوندي" در آموزهي ِ زرتشتي نميدهد؛ بلكه در اشارهاي سربسته، ارزش و اعتبار ِ نسبيي ِ متنهاي ِ فارسيي ِ ميانه را هم – كه شمار ِ زيادي از دانشوران ِ جُزْايراني و ايراني در دو سدهي ِ اخير بدانها پرداخته و بر اهميّت آنها در دانش ِ ايرانْشناسي تأكيدورزيدهاند – بي هيچ گونه نقد و تحليل و روشنگري، در سايه ميگذارد. امروز براي هر پژوهشگر ِ ژرفْنگري، آشكارست كه متنهاي ِ اوستاييي ِ پسين و گزينههاي بخشهاي ِ از دست رفتهي آنها در ادب ِ زرتشتيي ِ فارسيي ِ ميانه، پيوندي بُنيادين و گوهرين با آموزش و جهانبينيي ِ فرزانهي ِ باستانيي ِ ما زرتشت در سرودها و اندرزهاي جاودانهاش، گاهان ِ پنجگانه، ندارند و نميتوانند سنجهاي براي ِ شناخت ِ آموزهي ِ او به شمار آيند. اين متنها را تنها ميتوان در مقولهاي با عنوان ِ «زرتشتيگري» جايداد و بررسيد كه در روزگار ِ ساسانيان سامانپذيرفت. امّا از سوي ِ ديگر نميتوان بر اين واقعيّت چشمپوشيد كه بخش ِ عمدهاي از نيايشها و نيز رهنمودهاي ِ زندگيي ِ دينيي ِ زرتشتيان تا به امروز، گزينههايي از همين متنهاست و درونْمايهاي همچون "خويشاوندْپيوندي" نيز پارهاي از آنها شمردهميشود كه هيچ نشاني از آن در گاهان، ديدهنميشود و تكرار ِ اين سخن و تأكيدورزيدن بر آن، به خوديي ِ خود، اين گره ِ كور را نميگشايد.
از سوي ِ ديگر، هرگاه بتوانيم – كه ميتوانيم – كسي چون هرودوت را دروغْپرداز و غرضْوَرز و بُهتانْزننده به مزداپرستان بهشمارآوريم، آيا ميتوانيم همين وصف را براي دانشمند ِ فرهيختهي والايي همانند ِ كريستنسن و همْترازان ِ او نيز بهكارببريم؟
حال ِ زرتشتيان ِ امروزين و بهويژه ردههاي ِ فرهيخته و دانشور ِ آنان در هنگام ِ درميان گذاشتهشدن ِ چنين پُرسماني با آنان، بهخوبي دريافتنيست و جاي ِ شگفتي ندارد كه ببينيم همواره ميكوشند تا از آن فاصلهبگيرند و از پاسخْگويي سربپيچند و طفرهبروند و – به اصطلاح – لاپوشانيكنند. آنان در كردار ِ ديني و اجتماعي و خانوادگيشان جايي براي چنين مقولهاي نميشناسند و رسمي يا جُزْرسمي هم، بدان رفتارنميكنند. امّا آيا اين بدان معناست كه حقدارند منكر ِ دادههاي متنهاي كهن نيز بشوند و سامان ِ پژوهشي را كه انبوهي از خاستْگاهها و پشتوانهها را در كارنامه دارد، برهمزنند؟
در همين راستا، آقاي دكتر داريوش جهانيان از همْميهنان ِ زرتشتيي ِ مقيم ِ آمريكا (٢٨) در پاسخ به پرسش ِ نگارنده، نوشتهاست:
زندهياد دکترعليرضا شاهپور شهبازي در گفتاري بلند با عنوان ِ افسانهي ازدواج با محارم در ايران باستان، با بحثي گسترده و بازبُردهاي فراوان به پژوهشهاي ايرانيان و جُزْايرانيان در اين زمينه، كوشيدهاست تا – همانند ِ برخي از همْميهنان ِ زرتشتيمان – براي حلّ ِ اين مسألهي ِ دشوار، "صورت ِ مسأله" را انكار و حذف كند.
براي آشنايي با چگونگيي ِ برداشت ِ اين پژوهنده و سنجش ِ آن با پشتوانهها و دادههاي ِ گفتار ِ كنوني ↓
http://www.iranart2005.blogfa.com/post-33.aspx
پينوشتها
١. xwēdōdah/ xwytwkds در پهلوي (=xvaetvadaθa / خوائِتْ وَدَثَ در اوستايي).
٢. در يَسْنَه ١٢: ٩ (← اوستا، كهنترين سرودها و متنهاي ايراني، گزارش و پژوهش جليل دوستخواه، انتشارات مرواريد، چاپ يازدهم، تهران- ١٣٨٦، ج ١، ص ١٥٧)، ويسْپِرَد ٣: ٣ (← همان، ج ٢، ص ٥٢٨)، خُردهاوستا (اَويسْروثريمگاه) ٨ (← همان، ج ٢، ص ٦٢٣) ، ونديداد ٨: ١٢- ١٣ (← همان، ج ٢، صص ٧٤٧- ٧٤٨) و يشت ِ ٢٤، بندهاي ١٦- ١٧ (كه تکرارى است ازیسنه: ١٢:٩ و ویسپرد ۳:۳).
٣. مترجم ِ بُنْدَهِش ِ هندي، در پينوشتي بر بخش ِ بيست و نهم ِ كتاب، نوشته است: "... غرض از اين اصطلاح، يك ]نوع[ زناشويي است كه به گروه ِ آزادگان محدودميشود؛ ولي درعمل، به معناي نوعي زناشويي بودهاست كه ميان ِ خويشاوندان نزديك به كار ميرفتهاست. اين نوع ازدواج، در مصر ِ باستان و سراسر ِ ايران ِ باستان نيز وجودداشتهاست. در يشت ِ ١٣- بند ١٣٨، آمدهاست كه قدرت ِ خشم، بر اثر ِ انجاميافتن ِ بعضي] از[ مراسم ِ مذهبي، از جمله خويدوده، از بين ميرود ..." (← بُندهش هندي، متني به زبان ِ پارسي ميانه / پهلوي ساساني، تصحيح و ترجمۀ رقيّه بهزادي، مؤسّسّۀ مطالعات و تحقيقات فرهنگي، تهران - ١٣٦٨، ص ٢٩٣).
امّا بايدگفت: نخست اين كه در هيچ يك از متنهاي فارسيي ميانهي ِ پيشْگفته، اشارهاي به اين كه خويدوده تنها ويژهي گروه ِ آزادگان بودهاست، به چشم نميخورد. دوم اين كه در بند ِ ١٣٨از يشت ِ ١٣ (فروردين يشت) ، از اين گونه زناشويي، ناميبردهنشدهاست. متن ِ اوستاييي اين بند به دينْدبيره، چُنيناست:
گفتاوَرد از:
Karl F. Geldner, Avesta- The Seacred Books of the Parsis, Stuttgart. 1886, Vol. I, p. 201)
و آوانوشت ِ آن، بدين گونه است:
٤. مينوي ِ خِرَد، ترجمۀ احمد تفضّلي، به كوشش ِ ژاله آموزگار، ويرايش ِ سوم، انتشارات توس، تهران - ١٣٨٠، صص ٥٠- ٥٢.
٥. آذرفرنبغ پسر ِ فرّخْزاد و آذرباد پسر ِ اميد: دينكرد، كتاب ِ سوم، دفتر يكم، ترجمۀ فريدون فضيلت، انتشارات فرهنگ دهخدا، تهران- ١٣٨١، صص ١٤٣- ١٥٢.
٦. همان جا، صص ١٤٤- ١٤٥.
٧. همان متن، كتاب پنجم، آوانويسي، ترجمه، تعليقات، واژهنامه، متن ِ پهلوي: ژاله آمورگار و احمد تفضّلي، انتشارات مُعين، تهران- ١٣٨٣، ص ٤٨.
٨. همان جا، صص ٦٠- ٦٢.
٩. روايت ِ پهلوي، ترجمۀ مهشيد ميرفخرايي، مؤسّسّۀ مطالعات و تحقيقات فرهنگي، تهران- ١٣٦٧، صص ٤- ١٠ و ص ٦٨.
١٠. زادسپرم پسر ِ جوانْجم، گزيدههاي زادسپرم، ترجمۀ محمّدتقي راشد محصّل، مؤسّسّۀ مطالعات و تحقيقات فرهنگي، تهران- ١٣٦٦، ص ٣٧. (بسنجيد با ترجمهي ِ مهرداد بهار از همين بند در پژوهشي در اساطير ِ ايران، نشر ِ آگه، تهران- ١٣٧٥، ص ٢٥٨).
١١. داتِستان ِ دينيك (/ دادِستان ِ ديني)، به گفتاورد ِ آرتور كريستن سن در نمونههاي ِ نخستين انسان و نخستين شهريار در تاريخ ِ افسانهاي ِ ايران، ترجمۀ احمد تفضّلي و ژاله آموزگار، نشر ِ نو، تهران- ١٣٦٣، ج ١، صص ٣٤- ٣٦.
١٢. روايات ِ داراب هُرمَزديار، ٢/ ٣٨١، گفتاورد ِ دكتر رحيم عفيفي در اساطير و فرهنگ ِ ايران در نوشتههاي پهلوي، انتشارات توس، تهران- ١٣٧٤، ص ٥٠٦.
١٣. گاهنبار/ گهنبار (پهلوي: گاسانبار) نام ِ هريك از جشنهاي ششگانهي آفرينش در درازناي ِ سال است. (براي شرح بيشتر ← اوستا، پيشين، ج ٢، ص ١٠٤٩).
١٤. مْيَزْد: عنوان خوراكهاي پيشْكشيي جُزآبكي است در آيينهاي نيايش و ستايش. (← همان، صص ١٠٦١- ١٠٦٢).
١٥. بُندهش ِ هندي، پيشين، ص ١٢١.
١٦. ارداويرافنامه، ترجمهي ِ مهرداد بهار در پژوهشي در اساطير ايران، پيشين، ص ٣٠٦.
١٧. آنان كه خويدوده ميورزند يا اين گونه پيوند را براي بستگان ِ خود، سامانميدهند.
١٨. ارداويرافنامه، همان، پيشين، ص ٣٠٧.
١٩. همان جا، ص ٣٢٥.
٢٠. دربارهي ِ سرگذشت ِ هُماي و زناشوييي او با پدرش بهمن، همچنين ←
Jalil Doostkhah: Homāy Čehrzād in Encyclopedia Iranica, Vol. XII, pp. 436-37 and or: http://www.iranica.com/newsite/
٢١. ← اشارهي ِ عُبَيد ِ زاكاني بدين بازْداري. (كليّات ِ عُيَيد ِ زاكاني به اهتمام ِ محمّدجعفر محجوب، بيبليوتكا پرسيكا پرس، نيويورك - ١٩٩٩، ص ٣٢٩.)
٢٢. صادق هدايت، نوشتههاي پراكنده، انتشارات اميركبير، تهران- ١٣٤٤، صص ٤٨٥- ٥٢٣.
٢٣. كريستن سن، نخستين انسان و نخستين شهريار...، پيشين، دو جلد.
٢٤. ايران در زمان ساسانيان، ترجمهي ِ رشيد ياسمي، ص ۴۳۴.
٢٥. مري بويس، تاريخ ِ كيش ِ زرتشت، ٣ جلد، ترجمهي ِ همايون صنعتيزاده (جلد سوم با همكاري ِ فرانتز گرنر)، ١٩ مورد به راهنماييي ِ فهرست اعلام، زير ِ خويدادس.
٢٦. اين گفتار، نخستين بار به زبان فارسي در كتاب پيام زرتشت در سال ١٣٤٦(= ١٩٦٧ ميلادي) از سوي ِ سازمان زنان ِ زرتشتي در تهران نشريافت و سپس روايت ِ انگليسيي ِ آن در سال ١٩٩٩ در
٢٧. هاشم رضي، دانشنامهي ِ ايران ِ باستان، انتشارات سخن، تهران - ١٣٨١، ج ٢، صص ٨١٦- ٨٧٣ و ج ٥، صص ٢٦٩٣- ٢٦٩٤
كانون ِ پژوهشْهاي ايرانْشناختي
http://www.iranshenakht.blogspot.com/
تانزويل، كوينزلند - استراليا
مهرگان ١٣٨٦
١٧.پژوهشی نو در زمینههای ِ تاریخی و اجتماعیی ِ شکست ِ ایرانیان در برابر ِ تازیان و فروپاشیی ِ شهریاریی ِ ساسانیان
در این جا بخوانید ↓
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2009/04/090420_pm_sasanian_book.shtml
خاستگاه: رايانْ پيامي از اسد هفشجانی-سیدنی
۱۸. فرارَوَند ِ صوفیگری (/تصوّف) در ایران پس از سدهی ِ ششم ِ هجری
در این جا بخوانید ↓
http://www.irip.ir/userfiles/Archive/Papers/Persian/R&M/TasavofDarIranBadAzGharnrSheshom.pdf
١٩. سارویه یا کهندژ: بازماندهی ِ کتابخانهای باستانی در اصفهان
در ابن جا بخوانید.↓
۲۰. پژوهشی در شناخت ِ مینیاتور ِ ایرانی
در این جا بخوانید ↓
http://www.irip.ir/userfiles/Archive/Papers/Persian/R&M/IranianMiniature.pdf
خاستگاه: ِ زیربخشهای ِ ۱۸ تا ۲۰: رايانْ پيامهایي از فرشید ابراهیمی- تهران
٢١. گزارش ِ نشستهای ِ چهل و چهارم و چهل و پنجم ِ شاهنامهپژوهی در شبکهی ِ جهانی
نبرد ِ سهراب و گردآفرید
نگاره از: علیاکبر صادقی
*
...چو آمد (سهراب) به تنگ اندرش / بپیچید و برداشت خود از سرش
رهاشد ز بند ِ زره، موی او / دِرَفشان چو خورشید شد روی ِ او
بدانست سهراب کو دخترست / سر و موی ِ او از در ِ افسرست
شگفت آمدش؛ گفت: از ایران سپاه / چُنین دختر آید به آوردگاه
سُواران ِ جنگی به روز ِ نبرد / همانا به ابر اندرآرند گرد.
نشست چهل و چهارم شاهنامه پژوهي در تاریخ بیست و یکم فروردین ١٣٨٨ برابر با دهم آوریل ٢٠٠٩ در شبکۀ جهانی برگزار شد. متن ضبط شدۀ نشست چهل و چهارم را مي توانيد در اينجا بشنوید.نشست چهل و پنجم شاهنامه پژوهي در تاریخ بیست و هشتم فروردین ١٣٨٨ برابر با هفدهم آوریل ٢٠٠٩ در شبکۀ جهانی برگزار شد. متن ضبط شدۀ نشست چهل و پنجم را مي توانيد در اينجا بشنوید. در این بخش "داستان رستم و سهراب از دیدگاههای مختلف" و همچنین "نوش دارو" مورد پرسش و بررسی قرار گرفت.نشست چهل و ششم شاهنامه پژوهي در تاریخ جمعه، چهارم اردیبهشت ١٣٨٨ برابر با بیست و چهارم آوریل ٢٠٠٩ ساعت دو بعد از ظهربه وقت تهران، هفت و نیم بعد از ظهربه وقت سیدنی، در شبکۀ جهانی برگزار خواهد شد.
شاهنامه به روایت دکترمحمّد جعفر محجوب
شاهنامۀ فردوسی در کتابخانۀ گویا
فهرست نام نویسندگان و شعرا در کتابخانۀ گویا
فهرست نام آثار موجود در کتابخانۀ گویا
برچسبها: شاهنامه
http://ketabkhaneyegooya.blogspot.com/2008/10/blog-post_01.html
خاستگاه: رايانْ پيامي از گیتی بانو مهدوی، کتابخانهی ِ گویا- سیدنی
٢٢. شناختنامهی ِ محمّد مختاری در تارنمای ِ ویژهی ِ او
سهراب مختاری، فرزند ِ برومند ِ زندهیاد محمّد مختاری و یاران و دوستداران ِ این شاعر، نویسنده و پژوهنده وجانباخته در راه ِ آزادیی ِ اندیشه و بیان، در سالگرد ِ زادروز ِ او (یکم اردیبهشت ماه)، تارنمای ِ ویژهای را به نام ِ نامیی ِ او بنیادگذاشتهاند که فراگیر ِ آگاهیهای ِ گستردهای از زندگی و کارنامهی ِ سرشار و درخشان ِ این بزرگمرد ِ روزگار ِ ماست.
یاد ِ همیشه بیدار و ماندگار ِ او را گرامی میداریم.
در اين جا ببینید و بخوانيد ↓
خاستگاه: رايانْ پيامي از سیما صاحبی (/پوینده)- آلمان
سهراب مختاری، در همین زمینه، نوشتهاست:
امروز اول اردیبهشت، شصت و هفتمین زادروز پدرم، محمد مختاری است. همین طور پس از قتلش توسط مأمورین وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در پاییز ۱۳۷، دهمین زادروزی است که خاطرۀ حضورش را زنده میکند. به همین مناسبت فکرکردیم با راه اندازی ِ یک سایت اینترنتی، به معرّفی ِ گسترده تر ِ شعرها و اندیشههای او بپردازیم و همچنین مطالبی را که دربارۀ او و آثارش نوشته شدهاند، در این سایت جمع آوری کنیم.
سایت امروز برای همگان قابل استفاده است. مطالب آن نیز در چند ماه آینده کاملخواهدشد، تا آشنایی با شعر و اندیشۀ مختاری را برای همگان و آن گونه که شایان شعر و اندیشۀ او بود، ممکن سازد.
دوستان و مخاطبین گرامی میتوانند نظرات، انتقادات یا مطالب خود را به آدرس پست الکترونیک سایت ارسال نمایند و ما را در ایجاد سایتی پربار یاریکنند.
٢۳. رنگینکمان ِ فرهنگ ِ ایرانی در کاروان ِ شادیی ِ نوروزیی ِ ایرانیان، نیویورک- نوروز ِ ١٣٨٨
در اين جا در فیلمی کوتاه، ببینيد و بشنوید↓
http://www.youtube.com/watch?v=82te6yOyGEM
خاستگاه: رايانْ پيامي از دکتر سیروس رزّاقیپور-سیدنی
٢٤. شاهدی زنده در بررسیی ِ بخش ِ مهمّی از تاریخ ِ معاصر ِ ایران
گفت و شنود ِ دکتر هوشنگ طالع با دکتر نصرت الله جهانشاهلو افشار
گفت و شنود ِ دکتر هوشنگ طالع با دکتر نصرت الله جهانشاهلو افشار (دستیار پیشه وری، از اعضای ۵۳ نفر، از بنیانگذاران حزب توده، مسئول تشکیلات جوانان حزب توده، کسی که ژاندارمری و شهربانی زنجان را در جریان آشوب تجزیهی ِ یک سالهی ِ آذربایجان خلع سلاح کرد و نویسندهی ِ کتاب ِ خاطرات ِ سیاسی با عنوان ِ "ما و بیگانگان".
این گفت و شنود در تاریخ ِ سه شنبه بیستم آذرماه ١٣٨٧ ساعت ۴۵/ ۱۸ صورت پذیرفت.
ازاینجا انبار کنید.
آذرآبادگان من ، جان جانان من است
چامه ی ِ آذرآبادگان به مناسبت ۲۱ آذر بوسیلهی رؤیا زاکاریان سروده شده است. متن چامه را از اینجا و پیوند فایل صوتی آهنگ آذرآبادگان با صدای داریوش اقبالی را از اینجا دریافت کنید.
٢٥. نقدی بر کتاب «سقوط اصفهان به روایت کروسینسکی»
در این جا بخوانید ↓
http://www.mrjavadi.com/paper/naqd1/naqd08.mht
خاستگاه: رايانْ پيامي از دکتر نوید فاضل- آلمان
افزودهی ِ ویراستار:
این کتاب ِ مهمّ را استادم محمّد مهریار به فارسی برگردانده اند و من، نفدی بر آن نوشتم که در فصلنامهی ِ ایرانشناسی در آمریکا به چاپ رسید.
٢٦. پژوهشی ژرف در یک واژهی ِ بحثانگیز ِ شاهنامه
دوست ِ دانشمند و پژوهندهی ِ شاهنامهشناس، آقای ِ دکتر ابوالفضل خطیبی در پیامی مهرآمیز و خوشخبر از دفتر ِ فرهنگستان ِ ایران در تهران، نوشتهاست:
" به تازگی جستاری از بنده به چاپ رسیده درباره بیت بسیار بحث انگیز «برین دین خرم بمانم دراز»در کتاب ِ آفتابی در میان سایه ای جشن نامه دکتر بهمن سرکاراتی. در این مجموعه جستار عالمانه جناب عالی درباره خویدودس را خواندم و لذت بردم. خوب است این مجموعه را اگر به دستتان رسیده برای خوانندگان ایران شناخت معرّفی کنید. به هر روی نشانی اینترنتیی ِ وبگاه خود بنده -- که از دو ماه پیش به راه انداختهام و این جستار را با عنوان«بدین خُرّمی بَر بمانم دراز» در آن، آوردهام-- برای شما می فرستم. چنانچه مایل بودید برای خوانندگان فهیم ایران شناخت معرّفی فرمایید."
دوستدار شما
ابوالفضل خطیبی
http://khatibi39.blogfa.com/post-26.aspx
٢٧. یکصد و هشتمین نشست ِ پژوهش در مثنوی و دیوان ِ کبیر ِ شمس
آقای پانویس، در رایان پیامی از سیدنی به این دفتر، نوشتهاست:
برنامهء یکصد و هشتم مجموعه نشستهای اینترنتی شرح و تفسیر داستانهای مثنوی معنوی مولانا و غزلیات شمس تبریزی برگزار گردید. برای شنیدن و نیز دریافت ِ پروندههای شنیداری این نشست، به این صفحه نگاه کنید.
زمان و چگونگیی ِ برگزاریی ِ نشست ِ یکصد و نهم ، به وسیلهی ِ خبرنامهی ِ این نشستها اعلام میگردد.