Thursday, July 03, 2008

 

٤: ٥. چهل و سومين هفته‌نامه: فراگير‌‌ ِ ٣٤ زيرْ بخش ِ تازه ي ِ خواندني، ديدني و شنيدني


يادداشت ويراستار


جمعه ١٤ تيرماه ١٣٨٧ خورشيدي
(٤ جولاي ٢٠٠٨)

گفتاوَرد از داده‌هاي اين تارنما بي هيچ‌گونه ديگرگون‌گرداني‌ي متن و با يادكرد از خاستگاه، آزادست.




You can use any part of site's content as long as it is referenced to this site.No need for permission to use the site as a link.

Copyright © 2005- 2008


All Rights Reserved.




١. جشن ِ باستاني‌ي ِ «تيرگان»، فرخنده‌باد!






«تِشْتَر، ستاره ي ِ رايومَند فَرِّه مَند را مي ستاييم كه خانه ي آرام و خوش بخشد. آن فروغ ِ سپيدْافشان ِ درخشان ِ درمانْ بخش ِ تيزْپرواز ِ بلند ِ از دور تابان را مي ستاييم كه روشنايي ي ِ پاك افشانَد ...»
(تيرْيَشت/تِشْتَرْيَشت، بند٢ در اوستا، كهن ترين سرودها و متنهاي ايراني، گزارش و پژوهش جليل دوستخواه، مرواريد، چاپ يازدهم - ١٣٨٦، ج ١، ص ٣٢٩ )



«... تِشْتَر ِ رايومَند ِ فَرِّه مَند، در سومين ده شب [ ِ ماه ِ تِشتَر/ تير] كالبَد ِ اَسْتومَند پذيرد و به پيكر ِ اسب ِ سپيد ِ زيبايي با گوشهاي زرّين و لگام ِ زرْنِشان در فروغ پروازكند...»
(همان جا، صص ٣٣٣- ٣٣٤، بند ١٨ )


«تِشْتَر، ستاره ي ِ رايومَند ِ فَرِّه‌مَند را مي ستاييم كه كه شتابان به سوي درياي فراخْ كرت بتازد، چون آن تير ِ در هوا پَرّان كه آرش ِ تيرانداز، بهترين تيرانداز ِ ايراني از كوه ائيريوخْشوثه به سوي ِ كوه ِ خْوانْوَنت ( بينداخت. آنگاه آفريدگار اَهورَه مَزدا بدان دميد. پس آنگاه، [ايزدان ِ] آب و گياه و مهر ِ فراخْ چَراگاه، آن [تير] را راهي پديدآوردند.» (همان جا، ص٣٣١، بندهاي ٦ و ٧)



در گاه‌شماري‌ي ِ آييني و فرهنگي‌ي ِ باستاني‌ي ِ ايرانيان، تيرْروز (سيزدهمين روز) از تيرْماه، تيرگان نام دارد كه يكي از جشن‌هاي بسيار بزرگ به شمار مي‌آيد. دو اسطوره‌ي ِ مهمّ و كليدي‌ي ِ ايراني، بُنْ‌مايه و پشتوانه‌ي ِ رويْ‌كرد ِ ويژه به اين جشن و گرامي داشت ِ اين روزست: يكي اسطوره‌ي ِ نبرد ِ كيهاني‌ي ِ تيشْترَيَه (/ تيشْتَر/ تِشْتَر/ تير) ايزد ِ بارانْ‌آور و نماد ِ آبْ‌سالي و بَرومندي و سرْسبزي‌ي ِ سرزمين‌هاي بيشتر تشنه‌كام ِ ايراني و اَپَئوشَه / اَپوش ديو ِ بي‌باراني و خشكْ‌سالي و ديگري روايت ِ تيراندازي‌ي ِ شگفت ِ آرش كمانْ‌گير (/ شيواتير) از فراز ِ البرزكوه تا مرز ِ توران ست در متن‌هاي باستاني و ديگرْديسه‌هاي از آن در لايه‌اي از حماسه‌ي ِ ايران كه – چون نيك بنگريم – گونه‌ي ِ زميني‌شده‌ي ِ همان چالش و نبرد ِ كيهاني‌ي ِ تيشتريه با اپئوشه است. ايرانيان از ديرْزمان در زيستْ‌بوم ِ بيشتر كويري و خشك ِ خود، چشم به آسمان دوخته و نيايشْ‌كُنان، پيروزي ي ايزد ِ آبادگر ِ باران بر ديو ِ تباهْ‌كار ِ خشكْ‌سالي را خواستار و آرزومند بوده‌اند و در عصر ِ حماسه، همين نگاه را به چكاد ِ سرافراز ِ دماوند داشتند تا آرش، ديگرْگشته‌اي از ايزد ِ باران، همه‌ي ِ توان و هستي‌ي ِ خويش را در تنها تير ِ تركِش بگذارد و تا مرز ِ توران پرتاب‌كند و افراسياب ِ توراني‌ي ِ تباه‌كار، نماد ِ زميني‌ي ِ ديو ِ خشكْ‌سالي (سالار ِ تازش‌ْگران ِ بيابانْ‌گرد و لگدكوب كنندگان ِ هميشگي‌ي ِ آبادْبوم ِ ايرانْ‌زمين) را در فراسوي مرزهاي ِ ميهن، ميخْ‌كوب گرداند و از چالش و تازش بازدارد.
پس شگفت نيست اگر تا به امروز و در پي ِ هزاره‌ها، هنوز هم‌ْميهنان ِ زرتشتي‌ي ِ ما در هنگام ِ جشنْ‌آيين ِ تيرگان، اسطوره‌ي ِ هماره زنده و پوياي ديرينه را به نمايش درمي‌آورند و يا مردم ِ مسلمان، در سال‌هاي بي‌باراني، نيايشْ‌كاروان‌هايي به راه مي‌اندازند و تا نيايشْ‌گاهي مي‌روند و با اين باور كه بي باراني و خشكْ سالي برآيند ِ گناهكاري‌ي ِ خود ِ آن‌هاست، سنج و دُهُل مي‌زنند و زارْمي‌نالند و «دعاي ِ باران» مي‌خوانند:
"يا ربّ تو بده بارون / از بهر ِ گُنَه‌كارون ..."
به راستي، آيا نمي‌توان در پس ِِ اين "رَبّ" (/ خدا / ايزد) كه مردم ِ خودْگناه‌ْكارخوانده، به ناله و زاري از او ياري‌مي‌خواهند، چهره‌ي ِ تيشْترَيَه (/ تيشْتَر/ تِشْتَر/ تير) ايزد ِ بارانْ‌آور و نماد ِ آبْ‌سالي را بازشناخت؟ و آيا مردم ِ تشنه‌كام با "گناه‌كار" شمردن ِ خود، از ناسپاسي نسبت به ايزد ِ باران (كه معناي ِ آن، چيزي جز ياري رساندن به ديو ِ خشكْ‌سالي نيست) پوزشْ‌‌نمي‌خواهند؟
پس، يادكردن از تيرگان و برپاداشتن ِ جشن ِ دلْ‌انگيز ِ آن، تنها كار ِ جوانان ِ شورمند و گروه هاي ِ پاي بند به مهر ِ ايران و يادمان‌هاي ارجمند ِ فرهنگ ِ ديرينه‌بُنيادش نيست؛ بلكه ريشه در ژرفاي ِ جان و دل ِ همه‌ي ِ تشنه‌كامان ايراني دارد و اين جشن نيز همچون ديگرْ جشن‌هاي كهن، جشنْ‌آيين ِ ايرانيان از هر تيره و تبار و با هرگونه گرايش و باور ِ ديني‌ست.
* * *
حسن نقاشي مستندساز ِ پويا و كوشا و سختْ دلْ‌بسته به يادگارهاي فرهنگي‌ي ِ ايرانيان و سرپرست ِ تارنماي ِ آيين و اسطوره هاي ايراني:
http://www.naqashi.com/
فيلم كوتاهي با درونْ مايه ي نبرد ِ كيهاني ي تيشتر/تشتر/ تير و اپئوشه/ اپوش، ساخته و پيوندْنشاني‌ي ِ آن را با لطف به اين دفتر فرستاده‌است و من نيز براي پايان ِ خوش بخشيدن به اين ويژه‌نوشتار ِ تيرگان، آن را با سپاس از او در اين جا مي‌آورم ↓http://naghashi.persiangig.com/video/Tishtar%201386.wmv


در باره‌ي ِ جشن ِ تيرگان و گاه‌شماري‌هاي گوناگون ايراني و زمان برگزاري‌ي ِ جشن‌هاي باستاني، در اين جا بخوانيد ↓
http://rouznamak.blogfa.com/post-307.aspx


يادآوري‌ي ِ ويراستار:


بازهم مي‌بينيم كه نويسندگان ِ برخي از اين نوشتار‌ها، با ناديده‌گرفتن ِ زمينه‌هاي ِ اسطورگي‌ي ِ نامْ‌گذاري‌ي ِ اين جشن و پژوهش‌هاي كساني همچون بيروني درباره‌ي ِ زمان ِ برگزاري‌ي ِ آن و تنها به دستْ‌آويز ِ سي و يك روزه بودن ِ شش ماه ِ نخست ِ سال در گاه‌شمار كنوني، روز ِ دهم تيرماه را، زمان ِ اين جشن مي‌انگارند.
امّا درست و بُنيادين و برابر با يادگارهاي فرهنگي‌ي ِ كهن، آن است كه مانند ِ نياكان‌مان، سيزدهم تيرماه (تيرْروز از ماه ِ تير) را جشن ِ تيرگان بدانيم و با خجستگي برگزاريم.
زمان‌ ِ درست ِ جشن‌هاي دوازده‌گانه ، بدين سامان است ( به نوشته‌ي ِ بُندَهِش، هريك از جشن‌ها گل و گياه ِ ويژه‌اي دارد. نام‌هاي گل‌هاي دوازده‌گانه را در پي ِ يادْكرد از زمان ِ برگزاري‌ي ِ جشن، مي‌آورم):
١. فروردينگان / فروَردْگان (فروردين‌ْْروز/ نوزدهم ِ فروردينْ‌ماه)* - بُستانْ‌افروز
* در گاهْ‌شمار ِ كهن ِ زرتشتي، اين نام، همچنين براي جشنْ‌آيين ِ ده روزه‌اي كه از بيست و پنجم اسفند ماه تا پايان ِ پنجمين روز ِ اندرگاه (روزهاي افزوده بر ماه اسفند) برگزارمي‌شد و ويژه‌ي ِ ستايش و بزرگْداشت ِ فَروَردهاي ِ/ فَرَوَشي‌هاي ِ درگذشتگان بود، به‌كارمي‌رفت. رزتشتيان كنوني اين جشنْ‌آيين را در ده روز ِ آخر ِ سال و در آستانه‌ي ِ نوروز، با نام ِ فروَرديان برمي‌گزارند.
٢. (ارديبهشتْ‌روز/ سوم ِ ارديبهشت) - مرزنگوش
٣. خُردادگان (خُردادْروز/ ششم ِ خَرداد) - سوسن
٤. تيرگان (تيرْروز/ سيزدهم تير) - بنفشه
٥. اَمُردادْگان (اَمُردادْروز/ هفتم ِ امُرداد) - چَمبك
٦. شهريورگان (شهريورْروز/ چهارم ِ شهريور) - شاهْ‌اسپَرَم/ شاه‌اسپَرْغَم
٧. مهرگان (مهرْروز/ شانزدهم ِ مهر) - هميشه‌بشكفته
٨. آبانگان (آبان‌ْْروز/ دهم ِ آبان) - نيلوفر
٩. آذرگان (آذرْروز/ نهم ِ آذر) ]بيروني آن را آذرْجشن خوانده‌است.[ - آذريون
١٠. ديْ‌گان (ديْ‌روز/ هشتم، پانزدهم و بيست و سوم ِ دي = دي به آذر، دي به مهر و دي به دين)- بادرنگ، كاردَك و شنبليد
١١. بهمنگان (بهمنْ‌روز/ دوم ِ بهمن) ]بيروني آن را بهمنجنه خوانده‌است.[ - ياسمن ِ سپيد
١٢. اسفندگان/ اسپندارمَذگان/ سِپَندارْمَذگان (اسفندْروز/ اسپندارمَذْروز/ سپندارمَذْروز/ پنجم ِ اسفند) ]بيروني نوشته‌است كه آن را جشن ويژه‌ي ِ زنان مي شمردند كه در آن، مردان به همسران ِ خود پاداش و هديه مي‌دادند و از همين رو، جشن ِ مُزدْگيران مي‌ناميدند. [- پلنگْ‌مُشك/ِ بيدمُشك.


٢. گزارشي شرم‌ْآور از «كتابْ‌نخواني»ي ِ ايرانيان: داده‌هاي ِ يك پژوهش


گزارش ِ دريغ‌ْانگيز ِ خبرگزاري‌ي ِ مهر در اين زمينه را در اين جا بخوانيد ↓
http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=704331


خاستگاه: راياپيامي از دكترسيروس رزّاقي‌پور - سيدني


۳. «پاسارگاد را دريابيد!»: واپسين فريادِ دوستْ‌داران ِ فرهنگِ ايران در نامه‌ي ِ دادْخواهانه‌ي ِ يك حقوق‌دان به "يونسكو"


هر دو متن ِ فارسي و انگليسي‌ي ِ نامه‌ي ِ مهمّ و تاريخي‌ي ِ دكتر محمّدعلي دادخواه به "يونسكو" را در اين جا بخوانيد ↓
http://www.savepasargad.com/~New-050508/03.Pasargad/Pasargad-Pages/Nameh%20dadkhah.htm



خاستگاه: رادياپيامي از شكوه ميرزادگي - دنور، كلرادو


٤. پژوهشي سودمند درباره‌ي ِ گفتمان ِ هميشگي‌ي ِ ناهمْ‌خواني‌ي ِ سياست با اخلاق و انسانْ‌مداري


سیاست و حكومت و بی‌توجّهی به ارزش‌های اخلاقی
نگاهی كوتاه به آموزه‌ی ماكیاولیسم


علی آرمین ترابی
میراث ایران ماهانه، شماره‌ي ۳۰، تیرماه ۱۳۸۷، ژوئن ۲۰۰۸


رهبران و دست‌اندركاران حكومت‌ها كه هدف‌شان اعتلاء یا ایجاد جامعه برتر خودشان است، صورت عادی روابط اجتماعی و برخورد جوامع را نوعی تنازع بقا و دوام و برتریت جامعه قوی‌تر می‌دانند و آنچه برایشان مهم است رسالت تاریخی‌شان در افزایش قدرت جامعه خودی و یا اسم و رسم پیدا كردن خودشان است، هرچند این كار خلاف اصول اخلاقی و انسانی بوده و به قیمت جان میلیون‌ها آدم بی‌گناه تمام شود. آنان مقاصد و نیات خود را با آرایش كلامی و الفاظ فریبنده و گاهاً مبهم مصالح ملی و میهنی و دفاع از حاكمیت و آزادی و حقوق بشر توجیه كرده و مطبوعات و رسانه‌های خودی و شاید هم مزدور را در اجرای مقاصد خود به كار می‌گیرند و تعبیر دیگر اخلاق و اصالت انسانی در حد گسترده‌ای در گرو سیاست و حكومت قرار گرفته و یا فدای آن می‌شود.
از طرف دیگر همانطور كه می‌دانیم عصر ما عصر تسلط كشورهای صنعتی یا صاحبان دانش و تكنیك بر جوامع غیرصنعتی و همین‌طور عصر به كارگیری دانش و تكنیك برای مقاصد جنگی و كشتار جمعی و بطور كلی زمان تسلط شیوه‌های تازه ولو غیرانسانی بر ارزش‌ها و احكام اخلاقی است و پیشگام تجاوز به حریم آزادی‌ها و حقوق انسانی در سطح جهانی غالباً خود دولت‌ها و تشكیلات سیاسی و سركردگان حكومتی است.
در تاریخ سیاسی جهان، نخستین اندیشمندی كه تقابل و تضاد اخلاق و سیاست را مورد توجه قرار داده و آن دو را از هم تفكیك و در غالب دو مقوله جداگانه عنوان كرد، و به عبارتی دیگر اخلاق را از حیطه سیاست و حكومت تا حدی طرد نمود، نیكولو ماكیاولی، سیاستمدار و متفكر سیاسی ایتالیایی قرن شانزده است و به خاطر اینكه سیاست را بر پایه برتریت و قدرت، و همین‌طور هدف و غایت قرار داده و در این زمینه بحد زیادی از اصول اخلاقی روگردان شد.
در چند سال گذشته ماكیاولیسم به عنوان یك مكتب حكومتی جابرانه و مبتنی بر ایدئولوژی ولو غیر اخلاقی و از همه مهمتر بر پایه این اصل نسبتاً غیرانسانی كه «هدف وسیله را توجیه می‌كند» قلمداد شده است. برابر این نظر (اگر تعبیر درستی از منظور و مقصود ماكیاولی باشد) هر رژیم متزلزل یا ستمگری می‌تواند مثلاً حفظ امنیت كشور و یا منافع ملی اجتماع خود را به درست یا غلط هدف متعالی و مقدس اعلام كرده و به تضییع حقوق اتباع خود و یا به انجام اعمال غیرانسانی تا حد شكنجه و ظلم علنی مبادرت ورزد. در دهه‌های اخیر این «تأمین امنیت» و «منافع ملی» به عنوان یك هدف مقدس طوری در سیستم كار دولت ها عمومیت پیدا كرده و در كتمان امیال و هدف‌های استثماری به كار گرفته می‌شود كه حتی كشورهای دموكراسی غرب نیز كم و بیش بدان متوسل می‌شوند.
پای چوبین بودن اخلاق در قلمرو سیاست و دشواری تشكیل جوامع متعالی اخلاقی از مطالب و موضوع هايی است كه همواره مورد توجه اندیشمندان واقع شده و از جنبه‌های مختلف مورد مطالعه قرار گرفته است. حدود دو هزار و سیصد سال پیش ارسطو، فیلسوف و متفكر یونانی برای اولین بار دانش های زمان را به طور سیستماتیك طبقه‌بندی كرد و اسامی ویژه آنها را نیز چه به صورت كتاب‌های تألیفی و چه به صورت شرح و توصیف مشخص نمود. از آن میان علم اخلاق یا

Ethics
كه قبل از او با سقراط و افلاطون مورد بحث قرار گرفته بود، با نوشته‌های خود ارسطو اهمیت بیشتری پیدا كرد و بعدها نیز جزء مباحث عمده در آموزشگاه‌ها و مراكز علمی گردید. از آن زمان به بعد در طی بیش از دو هزار سال، بشر با تعقل و همچنین بهره‌گیری از تجربه و استدلال نه تنها دامنه دانش‌های موجود در زمان ارسطو را بسط و توسعه داده و آنها را بر مبانی علمی و عقلی استوار ساخته، بلكه موفق به تنظیم و تدوین دانش‌های مختلف و اختراع تكنیك‌ها و وسایلی شده كه او را در كلیه زمینه‌های حیات علمی تا حد آمادگی به سفرهای فضایی كمك می‌كند.
جای تأسف است كه نخستین محصول فكری و تكنیكی بشر، كه ساختن آمفی تأتر در دوهزار سال پیش در روم قدیم است، وسیله دولت‌های وقت یا امپراطور و زیردستان او در به جان هم انداختن گلادیاتورها، و جنگ‌های خونین و وحشیانه انسان‌ها با حیوانات به كار گرفته شد و بسیاری از اختراعات مهم قرن بیستم هم وسیله هیأت‌های حاكمه و با تأیید زمامداران وقت از تشدید جنگ و كشتار مورد استفاده قرار گرفته است.
سؤال بزرگ این است كه اگر انسان چنین استعداد شگرفی در تكنیك و همین‌طور تنظیم و توسعه دانش‌ها دارد، كه او را در خیلی از زمینه‌ها كمك می‌كند و همگان بی‌چون و چرا اصول و قوانین آنها را قبول یا اجرا می‌كنند، چرا چنین دانش مطمئن یا سیستم و نظام پیشرفته و در عین حال مقبول عام در زمینه‌های اخلاقی و رفتار اجتماعی انسان‌ها و به طور كلی در علم اخلاق تدوین نشده و جامعه ایده‌آل كه افراد آن تحت لوای انسانیت و قانون‌های همه‌پسند انسانی زندگی كنند، در هیچ دوره‌ای از تاریخ به وجود نیامده است.
شكی نیست كه اخلاق و سیاست و آگاهی‌های مربوط به جامعه و حكومت از همان ابتدا با ابعادی مشابه سایر علوم مورد توجه دانشمندان واقع شده و ازقرن‌ها پیش آثار با ارزشی كه هنوز هم در زمینه‌های اخلاق و سیاست مورد استفاده هستند به وجود آمده است، ولی با این‌همه باید قبول كرد كه در مقابل رواج و گسترش انواع «ایسم‌ها» در چند قرن گذشته اومانیسم یا مكتب اصالت انسانی (درمعنای اخص و بشردوستانه آن) موفقیت و گسترش جهان‌شمولی پیدا نكرده است.
به تجربه و تأیید دانشمندان، افراد بشر كه در جوامع مدنی زندگی می‌كنند از هرطبقه و از هرگروه و اجتماع یك تمایل قلبی به زیستن در محیطی سالم و بی‌دغدغه كه كسی را با كسی و گروهی را با گروه دیگر كاری نباشد، نشان می‌دهند كه غالباً بی‌آلایش و از صمیم قلب است و همه معتقد به صلح و صفا و آرامش و یكرنگی اخلاقی در جامعه هستند. اگر تمایل قلبی و عقلی افراد بر صفا و آرامش و ایجاد یك جامعه ایده‌آل انسانی است، چرا چنین جامعه‌ای ولو در درازمدت صورت حقیقت به خود نگرفته و این نظرهای بالفعل یا بالقوه خوب و خوش نیت علیرغم تجمع با یكدیگر و تشكیل اجتماعات انسانی و ملت‌ها و قومیت‌های مختلف چرا در بیشتر زمینه‌های احساسی و انسانی مبارز و مزاحم هم بوده و قوت و قابلیت و جامعیت لازم را در زمینه‌های اخلاقی و بطور كلی سلوك و رفتار انسانی پیدا نمی‌كنند.
پاسخ به این سؤال، ما را به چگونگی تشكیل اجتماع و ویژگی‌ها و عملكرد جامعه به عنوان یك «مجموعه» كه قائم به افراد ولی مستقل از آنها عمل كند، سوق می‌دهد كه بحث و بسط آن در حد گنجایش این مقال نیست و ما فقط به بخش بسیار كوچكی از آن كه به نهاد دولت و اخلاق زمامداران و دوری گرفت آنها بهر دلیل از اصول انسانی و اخلاقی است پرداخته‌ایم.
در توضیح بیشتر مطلب شاید بی‌مناسبت نباشد كه به شخصیت ماكیاولی كه تشابهی بین افكار و عقاید او با راه و رسم زمامداران جنگ‌افروز و دولت‌های سودجوی قرن حاضر وجود دارد، اشاره كوتاهی می‌كنیم.
نیكولو ماكیاولی (1527-1469) فیلسوف و متفكر سیاسی و از پیشگامان علم سیاست در فلورانس به دنیا آمد. او در جریان شروع رنسانس در مشاغل بالای دولتی و در مأموریت‌های مهم دیپلماتیك خدمت كرد. اشتهار او بیشتر به خاطر كتاب «شاهزاده» و نظریات و اندرزهایی است كه به شاهزاده یا حكمران آینده می‌دهد. در این كتاب او قاطعانه عقیده اجتماع قائم بر قوانین مذهب یا اخلاق را رد می‌كند و بر جدایی سیاست و مذهب اصرار می‌ورزد كه نتیجتاً خشم كلیسا را برمی‌انگیزد و با از دست دادن مشاغل دولتی گوشه‌نشینی اختیار كرده و به نوشتن كتاب می‌پردازد.
به عقیده او یك حكمران باید ضمن احترام به آزادی‌های فردی و مالكیت خصوصی، جامعه سیاسی را بهر كیفیتی ولو غیراخلاقی آماده جنگ نگهدارد و در راه اعتلای جامعه و تأمین قدرت و ثبات آن می‌تواند بهر «وسیله» ولو خدعه و تزویر متوسل شود زیرا جامعه‌ای كه خدعه و تزویر را قبول می‌كند شایسته آن است! این نظر ماكیاولی شباهتی به این شعار یا گفته برتراند راسل دارد (كه آن را در یك متن و مقوله كاملاً متفاوتی گفته است) كه «جامعه گوسفندی لایق حكومت گرگان است».*


زیرنویس:
* برتراند راسل، فیلسوف و ریاضی‌دان انگلیسی قرن بیستم از نظر عقاید سیاسی و باورهای اخلاقی در نقطه مقابل ماكیاولی قرار می‌گیرد. او با آثار قلمی و اقدامات عملی خود بر ضد جنگ و استفاده از ابزارهای مهیب انهدامی در دو سه دهه بعد از جنگ جهانی دوم مقام شامخی در میان اخلاقیون كسب كرد. هم او بود كه با عنوان ضعف اخلاقی و بینش بشر و مقایسه رشد عقلی و تكنولوژیكی، مسؤولیت خطیر اجتماعی و انسانی زمامداران را به آنها یادآور شد.


خاستگاه: راياپيامي از دفتر ِ ميراث ِ ايران - نيوجرسي، آمريكا


دفتر ِ ميراث ِ ايران همچنين از روزْآمدشدن ِ فصلْ‌نامه‌ي ِ دو زباني‌ي ِ خود، آگاهي داده‌است.
متن ِ اين رسانه‌ي ِ جهانْ‌شمول را در اين جا ببينيد و بخوانيد ↓
http://persian-heritage.com/


در ماهْ‌نامه‌ي ِ شماره‌ي ِ ٣٠، يادداشت ِ سردبير در باره ي پريشان‌گويي‌هاي جنون آميز ِ چندي پيش ِ هيلاري كلينتون نسبت به ايران، به‌ويژه خواندني‌ست:


یادداشت سردبیر


میراث ایران ماهانه، شماره ۳۰، تیرماه ۱۳۸۷، ژوئن ۲۰۰۸


شماره‌ي ِ تابستانی میراث ایران ماهانه، حاوی مطالب بسیاری است از درگیری‌های بین‌المللی و كشمكش های سیاسی بین ایران و آمریكا و متحدان اروپایی آن، جهت خاموش كردن ِالتهاب ِ داشتن ِانرژی ِ اتمی‌ي ِ ایران.
انكار ایران درتصمیم برای تهیه سلاح اتمی، و اصرار غرب در نیت جمهوری اسلامی جهت داشتن و به دست آوردن بمب اتم، روز به روز خطر شعله‌ور شدن آتش جنگ را به بهانه تخریب مراكز تهیه انرژی اتمی ایران را زیادتر كرده‌است.
بمباران مراكز اتمی سوریه توسط قوای اسرائیلی و سكوت و خاموشی دولت سوریه، شایعه تداركات حمله و مانورهای آزمایشی اسرائیل در دریای مدیترانه و سواحل یونان برای تخریب مراكز اتمی ایران، همه و همه نشانه‌های شوم و ناخوش آیندی است كه بوی حمله نظامی به ایران را می‌دهد.
آنچه منابع و دست‌اندركاران پشت پرده از آن سخن می‌گویند، این است كه در صورت حمله اسرائیل یا آمریكا جهت تخریب مراكز متعدد اتمی ایران كه اكثراً در مناطق و مراكز حساس و پرجمعیت ایران قرار گرفته، علاوه بر آسیب ساختمانی و مناطق و مراكز نظامی، باعث نابودی و هلاكت میلیون‌ها انسان بی‌گناه خواهد شد و مصیبت‌هایی نظیر واقعه شوم چرنوبیل اوكراین به بار خواهد آورد. روی این اصل، بایستی از ایرانیانی كه آرزوی‌شان حفاظت تمامیت ارضی و استقلال ایران، حفاظت و حراست مردم بی‌پناه و بی‌گناه ایران است، خواست كه نسبت به این مسایل دقیق‌تر باشند و به اوضاع و احوال با درایت و دوراندیشی بنگرند.
گفتنی است در حالی كه شایعه احتمال جنگ علیه ایران تا قبل از پایان ریاست جمهوری آقای بوش روز به روز قوت می‌گیرد، ناگهان شایعه بازشدن دفترحفاظت آمریكا در تهران، نظیر آنچه آمریكا در كوبا و ایران در واشنگتن دارد قوت گرفته است و خانم رایس خواهان مسافرت و پذیرفتن ایرانیان بیشتری به آمریكا شده است. این شایعات و اقدامات، گیجی و سردرگمی بیشتری برای ناظرین سیاسی فراهم كرده و معلوم نیست كدام شایعه، به حقیقت نزدیك‌تر است. از ماجرای برخوردهای سیاسی و جنگ سرد كه بگذریم، در داخل ایران هم گروه‌های مختلف، هر كدام سعی به افشاگری و لو دادن حریفان خود در دستگاه دولتی ایران هستند و در لابلای این افشاگری‌ها متأسفانه، میزان باورنكردنی فساد، دزدی و چپاول سردمداران را نمایان می كند كه با چه حرص و بی‌شرمی به تاراج و خرابی و خالی كردن خزانه مملكت مشغول هستند و هیچگونه هراس و شرمی از اعمال خود ندارند.
نكته جالب دیگری كه بایستی با خوانندگان وفادار و علاقمندان روزافزون «میراث ایران ماهانه» در میان گذاشت، تغییرات مختصری بود كه در شماره ٢٩ (ماه ژوئن) این نشریه انجام دادیم. بدین شكل كه برای اولین بار، پس از نزدیك به سه سال افزایش تعداد آگهی باعث شد تا فضای مربوط به «یادداشت سردبیر» و مطالب مربوط به صفحه اول را فدا كنیم. این تغییر باعث اعتراضات تلفنی و كتبی خوانندگان پرارج و منزلت نشریه شد و برخی از آنها با نام‌های مستعار خود چه از طریق پست الكترونیك و چه از طریق تلفن، پس از گله و حتی فحاشی، به درس دادن به دست‌اندركاران ماهانه برای شیوه، آرایش و تنظیم و صفحه‌بندی روزنامه پرداخته و خواسته بودند كه تركیب ماهانه را به شكل مورد نظر آنها تنظیم كنیم.
چنانچه چندی قبل نیز در جواب یكی از این عزیزان نوشته بودیم از آنجا كه مخارج «میراث ایران ماهانه» و همچنین فصل‌نامه «میراث ایران» فقط از طریق آگهی و یا احتمالاً اشتراك تأمین می‌گردد و هیچ دست غیب و سازمان و دستگاهی پشت پرده نیست به جز خوانندگان و علاقمندان و آگهی دهندگان ما كه این هزینه سنگین را بپردازد، بنابراین به ناچار بایستی تا می‌توانیم از پذیرفتن آگهی استقبال می‌كنیم تا استقلال و دوام فعالیت خود را تضمین كنیم.
متأسفانه، هنوز كسانی هستند كه با نهایت بی‌حیایی و بی‌شرمی و یا احتمالاً نادانی تصور می‌كنند و شایعه می‌پراكنند كه هزینه سنگین نشریات «میراث ایران» را دستگاه‌های نامرئی می‌پردازند. روی این اصل، «میراث ایران ماهانه» و مجله «میراث ایران» از شما خوانندگان وفادار، از شما آگهی‌دهندگان ارزنده و معتقد به تأثیر مثبت این دو نشریه در جوامع گوناگون ایرانی، تقاضا دارد كه از یاری و پشتیبانی پرارزش خود دریغ ننمایند، تا روزی بتوانیم در سطحی گسترده‌تر به خدمات صادقانه مطبوعاتی و رسانه‌ای خود ادامه دهیم.


با سپاس فراوان و به امید صلح و یكپارچگی ایران عزیز
شاهرخ احكامی


٥. يك پزشكْ‌بانوي ِ ايراني، جوان‌ترين زن ِ پزشك اعصاب و جرّاح ِمغز در انگلستان

دكتر گلاره زاده



در اين پيوندْنشاني‌ بخوانيد ↓
http://www.telegraph.co.uk/fashion/main.jhtml?xml=/fashion/2007/11/11/st_gelarehzadeh.xml


خاستگاه: راياپيام‌هايي از دكتر سيروس رزّاقي‌پور - سيدني


٦. «راهي»: آواز ِ تازه‌اي از "داريوش اقبالي"- پيامي شورانگيز براي ِ آيندگان


در اين جا ↓
http://uk.youtube.com/watch?v=BMe_2ONnMWk


خاستگاه: راياپيامي از دكتر سيروس رزّاقي‌پور - سيدني


٧. ستايش ِ پويايي و زندگي و نكوهش ِ ايستايي و مرگ: شعري شكوهْ‌مند از «پابلو نرودا»


پابلو نرودا

شاعر ِ بزرگ شيليايي، يكي از درخشان‌ترين چهره‌هاي ادبي و تأثيرگذارترين شاعران در ادب ِ جهان در سده‌ي ِ بيستم ميلادي و برنده‌ي ِ جايزه‌ي ِ ادبي‌ي ِ نوبل در سال ١٩٧١ بود. او كه دوست ِ نزديك ِ سالوادور آيِِنده

[Ayende]
(به نادرستي مشهور به آلنده) رييس جمهور ِ مردمي‌ي ِ شيلي بود، اندكْ‌زماني پس از تازش ِ بيدادگرانه‌ي ِ آمريكايي‌ها به شيلي در كودتايي خونين و بنيادكن به سردمداري‌ي ِ جنايت‌كاري به نام ِ پينوشه، بر ضدّ دولت ِ «آينده»، در اوج ِ شكوفايي و آفرينش ِ ادبياش، دقْ‌مرگ شد.
از نرودا دفترهاي شعر ِ بسيار در گنجينه‌ي ِ ادب ِ شيلي و جهان برجا مانده و برخي از آن‌ها، همچون بلندي‌هاي ِ ماچوپيچو، به فارسي نيز برگردانيده‌شده‌است (از جمله مي توان به ترجمه‌هاي زنده‌ياد احمد ميرعلايي در ماهنامه‌ي ِ مُفيد، اشاره‌كرد). شعر ِ شكوهْ‌مندي كه پيوندْنشاني به ترجمه‌اي از آن را در پي مي‌بينيد و مي‌خوانيد، نيز يكي از آفريده‌هاي ِ حماسه‌گونه‌ي ِ آن جاودانه‌مرد ِ روزگارماست كه به گنجينه‌ي ِ ترجمه‌هاي ادبي در زبان ِ فارسي راه‌يافته‌است. مترجم اين شعر شناخته نيست؛ امّا ترجمه‌ي ِ ديگري از آن به قلم ِ احمد شاملو نشريافته‌است كه به اندازه‌ي ِ ترجمه‌ي ِ كنوني، رسا و گويا نيست و نياز به ويرايش دارد. نشاني‌ي ِ آن ترجمه (البته بي يادكرد از شاملو) اين‌ست:
http://blog.360.yahoo.com/blog-acPoePk8erQPkyskWIlgk4d.3lpTyQ--?cq=1&p=13


ترجمه‌ي ِ متن ِ اين شعر ِ نرودا از مترجمي ناشناخته را – كه از آن سخن گفتم – در اين پيوندْنشاني، همراه با تصويرهاي ِ بسيار زيبا و موزيك ِ زمينه، ببينيد و بخوانيد ↓
www.ketabkhaneyegooya.com/audio/PabloNeruda.pps


خاستگاه: راياپيامي از گيتي مهدوي، بنيادگذار و سرپرست ِ كتابخانه‌ي ِ گويا.


درباره‌ي ِ زندگي و اثرهاي پابلونرودا در اين دو جا بخوانيد ↓
http://en.wikipedia.org/wiki/Pablo_Neruda
http://nobelprize.org/nobel_prizes/literature/laureates/1971/neruda-bio.html


٨. «حرف» ِ نويافته اي در دبيره‌ي ِ (الفباي ِ) زبان ِ فارسي‌ي ِ باستان: پي‌گيري‌ي ِ كوشش براي ِ شناخت بهتر ِ بازْمانده‌ي ِ سنگْ‌نوشته‌ي ِ نويافته در جزيره‌ي ِ خارگ

در اين جا ↓
http://www.ghiasabadi.com/khark_inscription2.html

«نْكُ»
(nko)
حرف ِ نويافته اي در دبيره (خط ) میخی ي ِ فارسی باستان
طرح از مُرادي غیاث آبادی، تیرماه ١٣٨٧




خاستگاه: راياپيامي از دكتر رضا مُرادي غياث‌آبادي - تهران


٩. زال ِ بَدْنِشان و حقّ ِ توانْ‌خواهی: پژوهشي نوآيين درباره‌ي ِ يكي از چهره‌هاي كليدي در شاهنامه


در اين جا ↓
http://www.shahrvand.com/?c=117&a=4756


خاستگاه: رايا پيامي از دكتر مجيد نفيسي - آمريكا


١٠. پيوند به هشت گفتار، گزارش، نقد و تحليل ِ ادبي، جامعه‌ شناختي، فلسفي، هنري و فرهنگي




http://www.newsecularism.com/2008/0608-C/062608-Pierre%20Thillet-Laeicite.htm
http://www.etemaad.com/Released/87-04-09/226.htm
http://www.etemaad.com/Released/87-04-10/226.htmhttp://www.etemaad.com/Released/87-04-10/226.htm#103250
http://www.etemaad.com/Released/87-04-10/218.htm
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2008/06/080624_an-aa-cafe-piano.shtml http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2008/06/080625_ahdieh_rohani_concert.shtml
http://www.mehrnews.ir/NewsPrint.aspx?NewsID=708182




خاستگاه: راياپيامي از پيام جهانگيري - شيراز


١١. فراخوان ِ ديگري براي پشتيباني‌ي ِ مالي از دانشنامه‌ي ِ ايرانيكا‌‌


ENCYCLOPAEDIA IRANICA FOUNDATION



June 24, 2008


Dear supporter of Iranian Cultural Heritage/Dear friend of the Encyclopaedia Iranica,
You are no doubt aware of the “Encyclopaedia Iranica Week” or you may have heard or read about it in the media. During this Week in 36 locations in various cities of the world meetings, conferences, roundtable discussions, or symposia were organized to discuss the Encyclopaedia Iranica, its mission, what it does to record and disseminate the fact of
Iranian culture and history, how it performs the duties that it has set for itself, what it has done towards its goal so far.
Such meetings were held mostly in universities, museums, or similar institutions. In Berlin, Bloomfield (Michigan), Chicago, College Park (Maryland), Copenhagen, Dubai, Geneva, London, Long Island (New York), Midland (Michigan), Montreal, New Jersey, New York City, Paris, Philadelphia, San Francisco, Tucson (Arizona), Uppsala (Sweden),
Australia (several states), and Washington D.C. In some of them such as Berlin, Michigan, and New York meetings were held in more than one location. In Australia five gatherings were organized.
Such meetings will be held again next year, however not in May, but during the first week of the Spring, when it coincides with Nowruz, itself part of our ancient heritage.
In 2008 the fascicules 4 and 5 of Volume XIV of the Encyclopaedia Iranica have been printed and more than 100 new articles in different letters of alphabet have been published electronically in our website (www.iranica.com). Volume XIV will be completed and published by the end of the Summer.
These articles and many more as well as all the printed volumes are available on our website and can be accessed free of charge, as a service to those interested in Iranian life, history, and culture and to help readers in need of them in the less affluent countries and in developing societies.
To continue this service and to keep the torch of our culture burning, we rely on the financial assistance of Iranians living abroad. To maintain our high standards of accuracy and reliability we need to finance an exacting editorial policy. We are not supported by any government orcorporations, except to some extent, by the National Endowment for the Humanities. Without your support the Encyclopaedia cannot play its part or pay its
way. Therefore, I should like to ask you to make the support of Iranica part of your cultural agenda. Please do not hesitate to support this program because you can afford only a small donation, say, $10 or €10 or £5.
What is truly important is that Iranica should have a national base and be supported by a large number of Iranian-Americans or IranianEuropeans, now that we cannot expect any assistance from our own country for obvious reasons.
If you are persuaded that our request is justified and would like to assistthis monumental and historic venture, please make your check payable to the Encyclopaedia Iranica Foundation and your donation will be tax exempt according to law (The Foundation’s tax identification number is: 13-3636524).


With best wishes and thanking you in advance,
Ehsan Yarshater,
President


450 Riverside Drive, suite no. 24, New York, NY 10027
Tel: (212) 851-5723 Fax: (212)749-9524
E-mail: dea1@columbia.edu




خاستگاه: راياپيامي از دكتر ناصر پاكدامن - پاريس


١٢. بیانْ‌نامه‌ي ِ گروهی از دانشگاهیان ایران در دفاع از صلح پایدار



در اين جا بخوانيد ↓
http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=15932


١٣. گفت و شنودي آموزنده با يك كارشناس ِ اقتصادي درباره‌ي فرمانْ‌روايي‌ي ِ كامل ِ نهادهاي بزرگ ِ سرمايه‌سالار بر اقتصاد و سياست ِ آمريكا و سمتْ‌گيري‌ي ِ آن‌ها در راستاي چيرگي بر همه‌يِ جهان


جان پركينز
[John Perkins]
كارشناس و پژوهنده‌ي ِ بلندپايه ي اقتصاد آمريكا و جهان و نويسنده‌ي ِ كتاب ِ مشهور ِ
Confessions of an Economic Hitman
،[اعتراف‌هاي يك قاتل ِ حرفه‌اي‌ي ِ اقتصادي]
در يك گفت و شنود ِ تلويزيوني، بخشي از رازهاي مگوي ِ سرمايه‌سالاران و غول‌هاي بانكي و اقتصادي و صنعتي‌ي ِ آمريكا در تدارك ِ تازش و چيرگي بر خاستگاه‌هاي ِ مالي و سرچشمه‌هاي ِ اقتصادي‌ي ِ جهان و شكلْ‌بخشي به يك شاهنشاهي‌ي ِ (امپراتوري‌ي) نوين ِ مالي، آشكارمي‌كند. او نقاب ِ فريبنده‌ي ِ «دموكراسي» را از چهره‌ي ِ تازش‌ْگران به سرزمين‌هاي نزديك و دور و پايْ‌مالْ‌كنندگان ِ حق‌هاي ِ مردم ِ جهان، برمي‌گيرد تا كردار ِ راستين آنان را در كالبَد ِ – به تعبير ِ خودش –
Corporatocracy
به آمريكاييان و جهانيان نشان‌دهد.
متن ِ اين گفت و شنود ِ مهمّ را در يك فيلم ِ ويديويي بشنويد و ببينيد ↓
http://www.brasschecktv.com/page/317.html


خاستگاه: راياپيامي از مهرداد رفيعي - بريزبن، استراليا


١٤. تارنمای «آرام جان» با گزارشی تحلیلی از کنسرت اخیر ِ "استاد شجريان" و "گروه شهناز"، روزْآمدشد

به مُژگان كه آوازي خوش دارد و از پدر هم آموزش ديده است،
"اجازه نفرموده اند" كه مانند ِ همايون، همْ آوا با پدر، بخواند و تنها
رواديد ِ نواختن ِ سه تار را به او "مرحمت فرموده اند" !



در اين جا بخوانيد ↓
aramejan.jbg.ir


خاستگاه: راياپيامي از امين فيض‌پور - شيراز


١٥. نگاه انتقادي‌ي ِ «تهمينه ميلاني» كارگردان ِ سينما به جداسازي‌ي ِ گردشْ‌گاه‌هاي ِ زنان و مردان


در اين جا ببينيد و بشنويد ↓
http://www.youtube.com/v/gsfZfNAllrI


١٦. همایش ِ "نوزايش ِ زبان ِ فارسی"
[Renaissance]
در دانشگاه آکسفورد با شركت ِ استاداني از ايران و چند كشور اروپايي



Organised by
Faculty of Oriental Studies, Wadham College , University of Oxford , Faculty of Arts, University of Leiden , the British Academy , the Soudavar Memorial Fund, and the Iran Heritage Foundation




در اين جا بخوانيد ↓
http://www.mehrnews.ir/NewsPrint.aspx?NewsID=707573


خاستگاه: راياپيامي از پيام جهانگيري - شيراز


١٧. «اراده‌ي ِ معطوف به قدرت» ِ جهانْ خواران ِ آزمند و سوداگر و به بازي گرفتن ِ سرنوشت ِ همه ي مردم ِ جهان: طنز ِ تلخ ِ روزگار ِ ما!




«به كجاي ِ اين شب ِ تيره بياويزم قباي ِ ژنده‌ي ِ خود را
وَ كشم از سينه‌ي ِ پُردرد ِ خود بيرون
تيرهاي ِ زخم را دلْ‌خون؟!»

نيما يوشيج


"آن جا كه عيان‌ست، چه حاجت به بيان‌ست؟!"




١٨. « ديگر نمي توانم شاعر بمانم »: بدرودْنامه‌اي براي شاعر ِ آستارايي "منصور بني مجيدي"



در تارنماي ِ خبرگزاري‌ي ِ آتي‌بان بخوانيد ↓
http://atiban.com/article.aspx?id=2744
http://atiban.com/


خاستگاه: راياپيامي از دفتر ِ آتي‌بان - آستارا


١٩. راهْ‌بُرد به گفت و شنودهاي ِ نشست ِ دوم ِ تيرماه ِ "كارگاه ِ شاهنامه‌پژوهي" وابسته به انجمن ِ دوست‌ْْداران ِ شاهنامه‌ي ِ فردوسي در كاليفرنياي ِ شمالي


در اين پيوندْنشاني‌ها بشنويد ↓
http://www.Ferdowsi.org/Sound/SnDoostkhah080614aP.wma
http://www.Ferdowsi.org/Sound/SnDoostkhah080614bP.wma
http://www.Ferdowsi.org/Sound/SnDoostkhah080614cP.wma
http://www.Ferdowsi.org/Sound/SnDoostkhah080614dP.wma
http://www.Ferdowsi.org/Sound/SnDoostkhah080614eP.wma
http://www.Ferdowsi.org/Sound/SnDoostkhah080614fP.wma
http://www.Ferdowsi.org/Sound/SnDoostkhah080614gP.wma


٢٠. رسانه‌اي سزاوار براي ِ شعر در شبكه‌ي ِ جهاني: كوششي ارجمند در راستاي شناخت ِ بهتر ِ شعر ِ امروز ِ ايران و شناساندن آن به جهانيان




فراخوان به همايش ِ گرامي‌داشت ِ نشر ِ كتابي تازه درباره‌ي ِ شعر ِ نو ِ ايرانيان در سراسر ِ جهان، نوشته‌ي ِ نيلوفر طالبي، از جمله خواندني‌هاي ِ اين رسانه است.




Celebrating the publication of BELONGING: New Poetry by Iranians Around the World




در اين جا ببينيد و بخوانيد ↓
http://hosted.verticalresponse.com/275618/37609d1b1a/1318000643/68b6acfaeb/


خاستگاه: راياپيامي از دفتر
Translation Project
كاليفرنيا


٢١. دستْ‌آورد ِ تازه‌ي ِ شاعران و شعرْشناسان ِ ايراني در غُربت


ياشار احد صارمي، شاعر و پژوهنده‌ي ِ ايراني، ، دست به كوشش ِ سودمند ِ تازه‌اي زده و رسانه‌اي به نام ِ رِندان، ادبيّات ِ حاضر ِ ايران را در شبكه‌ي ِ جهاني، بُنيادْگذاشته‌است و با ياري‌ي ِ مجيد نفيسي، شاعر و شعرْشناس ِ ايراني‌ي ِ "شهربَند" ِ كاليفرنيا و شماري ديگر از شاعران و اهل ِ بررسي و نقد ِ شعر، نشرمي‌دهد. او در اين رسانه‌ي ِ پيشْ‌رَو و نوآيين، گزينه‌اي از بهترين سروده‌هاي ِ ٢٠ تن از شاعران ِ پويا و مطرح ِ روزگارمان را نشرداده و به دوستداران ِ شعر ِ امروز، پيشْ‌كشْ‌كرده‌است.
اين جُنگ ِ ارجْ‌مند ِ شعر را در اين جا ببينيد و بخوانيد و همچون من، بر‌ همّت و كوشش ِ بَرومند ِ پديد-آورندگانش، درود و آفرين بگوييد ↓
http://rendaan.blogspot.com/2008/07/majid-nafisi.html


خاستگاه: راياپيامي از مجيد نفيسي - كاليفرنيا


٢٢. سفارش ِ خريد ِ كتاب‌هاي ِ ايرانْ‌شناختي: آگاهي‌نامه‌ي ِ پایگاه اینترنتی مطالعات زبانهای ایرانی


در اين جا بخوانيد ↓
http://www.ilssw.com/


خاستگاه: راياپيامي از ايمان خدافرد - تهران


٢٣. روانْ‌درمانی به کمک شعرها و داستان‌هاي ِ كهن ِ فارسی: روش ِ كار ِ يك پزشك (/ روانْ‌درمانْ‌گر) ِ ايراني در آلمان


در اين جا ↓
بشنوید


خاستگاه: تارنماي ِ راديو فردا


٢٤. فراخوان ِ برگزاري‌ي ِ شبي ديگر از شب‌هاي بُخارا براي ِ شناخت و بزرگْ‌داشت ِ يك هنرمند عكاس و مستند ساز سينماي معاصر ايران


شب ِ فرهاد وََرَهْرام



شصت و چهارمين نشست از شب هاي مجله بخارا با همكاري مركز هنرپژوهي نقش جهان به نقد و بررسي آثار هنرمند عكاس و مستند ساز سينماي معاصر ايران فرهاد ورهرام اختصاص يافته است .
فرهاد ورهرام دانش آموخته دانشكده هنرهاي دراماتيك در رشته كارگرداني سينماست . از سال 1352 به صورت حرفه اي كار سينمايي خود را آغاز كرده است.
ورهرام همچنين در زمينه عكاسي از مجموعه عكس هاي خود چندين نمايشگاه برگزار كرده است كه نمايشگاه « مراسم قالي شويان در اردهال كاشان » ، « برگزاري مراسم تاسوعا و عاشورا در روستاي ابيانه » ، « ارگ بم » و چندين نمايشگاه ديگر را مي توان نام برد.
شهرت جهاني فرهاد ورهرام به سينماي مستند برمي گردد. ورهرام بخاطر بيست فيلم مستند كوتاه و بلند كه ساخته جوايز جهاني دريافت كرده و صدها نقد و بررسي درباره آثار سينماي مستند ورهرام منتشر شده است.
از آثار مستند سينمايي ورهرام مي توان از فيلم هاي « عروسي پير شاليار» ، « برگزاري مراسم شتركشي در كاشان » ، « تركمن هاي ايراني » ، « درختان مقدس » ، « كوچ ايل بختياري » و .... را نام برد.
بيشتر آثار سينمايي و عكاسي ورهرام در تهران ، موزه مردم شناسي وين ، گوتينگن آلمان ، انجمن فرهنگي ايران و فرانسه ، فستيوال مردم شناسي هلسينكي ، فستيوال مردم شناسي فرايبورگ آلمان و ... به نمايش درآمده است .
در مراسم « شب فرهاد ورهرام » دكتر كتايون مزداپور ، محمد تهامي نژاد و علي دهباشي درباره آثار ورهرام سخنراني خواهند كرد و فيلمي از ورهرام نيز به نمايش درخواهد آمد.
« شب فرهاد ورهرام » در ساعت پنج بعد از ظهر يكشنبه شانزدهم تيرماه در مركز هنرپژوهي نقش جهان واقع در خيابان ولي عصر ، ضلع جنوبي پارك ساعي ، پلاك 1101 برگزار مي شود.


خاستگاه: راياپيامي از علي دهباشي - تهران


٢٥. پانْ‌عربيسم چيست؟ : ريشه‌ها و آموزه‌ها


بخش يكم ِ پژوهش ِ كورش محسني در اين زمينه را – كه در تارنماي ِ تاريخ ايران/ تاريخ، جشنها و زبان پارسي نشريافته‌است – در اين جا بخوانيد ↓
http://ariapars.persianblog.ir/post/182


خاستگاه: راياپيامي از آريا كياني


در همين زمينه، گفتار ِ بلند و آگاهاننده‌ي ِ دكتر كاوه فرّخ به زبان انگليسي را در اين نشاني، بخوانيد ↓
http://kavad.netfirms.com/articles/pan_arabism.html


٢٦. رَوَند ِ آفرینش ِ شعر در "شهر ِ شعر"


دکتر بیژن باران، تارنماي خود به نام ِ "شهر ِ شعر" را با گفتار ِ بلند و خواندني‌ي ِ رَوَند ِ آفرينش ِ شعر، روزْآمد كرده‌است.


در اين جا بخوانيد ↓
http://bejanbaran.blogfa.com/


خاستگاه: راياپيامي از دكتر بيژن باران- ميامي


٢٧. دَستْ‌آورد ِ ارزشْ‌مند ِ ديدار ِ يك پژوهنده‌ي ِ ايراني با «نوام چامسكي»


دوست ِ ارجمند ِ من دكتر عرفان قانعي‌فرد، زبانْ‌شناس، فرهنگْ‌نويس، پژوهنده و مترجم ِ پويا و پُركار در يك راياپيام كوتاه از آمريكا نوشته‌است:
با سلام استاد
امیدوارم که خوب و خوش و خرّم باشید.
دیروز به حضور جناب
دکتر احسان یارشاطر رسیدم و امروز هم دکتر کریمی حکّاک. یاد و ذکر خیری از شما شد و این هم يك پيوندْنشاني که شاید برایتان جالب باشد:
گفت و شنود ِ من با چامسکي :


در اين جا بشنويد ↓
http://news.gooya.com/politics/archives/2008/07/073587.php


از دور دیده بوسم
قربانت
عرفان


٢٨. يادي ديگر از يك استاد ِ بزرگ ِ ايرانْ‌شناس در «غُربت ِ غرب»


چندي پيش در همين تارنما از زنده‌ياد دكتر منصور شكّي، استاد ِ بزرگ ِ ايرانْ‌شناسي، سخنْ‌گفتم و دريغْ‌خوردم كه نتوانستم عكسي از او فرادستْ‌آورم و نشرْدهم.
اكنون خشنودم كه آقاي ايمان خدافرد، سرپرست ِ پایگاه اینترنتی مطالعات زبانهای ایرانی به درخواست ِ من پاسخ‌گفته و تصويري از دكتر شكّي را برايم فرستاده‌است كه با سپاس از او در اين جا مي‌آورم.


منصور شكّي، ايراني‌ي ِ آزاديْ‌خواه و مبارز، در سال ِ ١٣٢٧، پس از رويداد ِ تيراندازيي ِ ناكام به شاه در دانشگاه تهران و پديدآمدن ِ فضاي ِ خفقان ِ اجتماعي و سياسي، ايران را ترك‌گفت و در انگلستان به آموزش ِ دانشگاهي در رشته‌ي ِ فيزيك پرداخت و درجه‌ي ِ دكتري گرفت. سپس به ميهن بازگشت و در شركت نفت به كار پرداخت. امّا چند سال بعد، مانند ِ شماري ديگر از جانْ‌به‌دربُردگان از تازش ِ تباه‌كارانه به ميهن‌مان در سال ِ سياه ِ ١٣٣٢ خورشيدي (/ ١٩٥٣ ميلادي)، ناچار از تنْ‌دردادن به "غُربت ِ غرب" شد و در كشور ِ چكسلواكي‌ي ِ آن زمان پناهْ‌جُست و ماندگارشد. امّا آرمان ِ خويشْ‌كاري ورزيدن در راستاي خدمتْ‌گزاري به ميهن ِ به يغمارفته‌ي ِ خود را فروننهاد و با درپيش‌ْگرفتن ِ راه ِ پژوهش‌هاي ِ ايرانْ‌شناختي، به آموزش ِعالي‌ي ِ دانشگاهي در نزد ِ استاد ِ بزرگي همچون يان ريپكا (صاحب ِ تاريخ ِ ادبيّات ايران) – كه به معرّفي‌ي ِ صادق هدايت با او آشناشده‌بود – پرداخت و سپس، خود در پايگاه ِ دانشمندي سرشناس و صاحبْ‌نظر و پژوهنده‌اي سختْ‌كوش و پُركار و جهانْ‌شناخته در اين زمينه، نامْ‌بُردارگرديد و اثرهاي ِ ‌ارزشْ‌مندي به ويژه در مورد ِ درونْ‌مايه‌هاي ِ حقوقي در ايران ِ روزگار ِ ساسانيان، از خويش برجاي‌گذاشت.


در باره‌ي ِ زندگي و كارنامه‌ي دكتر شكّي (فراگير ِ فهرست ِ كتاب‌ها و گفتارهاي او) در اين جا بخوانيد ↓
http://www.ilssw.com/pages.php?id=119&cat=researcher


٢٩. "دُخت ِ خَلَف ِ دَخو": نقد و نظري درباره‌ي ِ طنز ِ زيبا و شيواي ِ يك بانوي ِ نويسنده در داستان‌هايش


فرشته مولوي، نويسنده و ناقد ِ ادبي، در پيامي از تورنتو از روزْآمدشدن ِ تارنماي ِ پُرمايه‌ي ِ خود، مُشت ِ خاكستر با نوشته ای به نام "دُخت ِ خَلَف ِ دَخو" در باره‌ي ِ طنز ِ مهشید امیر شاهی، نويسنده‌ي ِ تواناي روزگارمان، آگاهي‌داده‌است.
در اين جا بخوانيد ↓
http://www.fereshtehmolavi.net/Farsi/naghdo_nazar.htm#dokht


٣٠. گزارشي اندوهْ‌بار و دريغْ‌انگيز: خاموشي‌ي ِ يك ايرانْ‌شناس و تاريخْ‌نگار ِ نامدار


آقاي دكتر رضا مُرادي غياث‌آبادي در پيامي كوتاه از تهران، نوشته‌است:
"جناب آقای دکتر دوستخواه گرامی
با دریغ و درد عرض مي‌کنم که استاد عبدالعظیم رضایی امروز و در شامگاه جشن تیرگان، چونان تیر آرش به آسمان ایران زمین پر کشید!"
*
استاد رضایی ايرانْ‌شناسي بزرگ و تاريخْ‌نگاري آگاه و چيره‌دست و نگارنده‌ي كتاب‌هاي بسيار بود كه از جمله، مي توان از دوره ي ِ تاريخ ده هزار ساله‌ي ِ ايران نام‌بُرد. خاموشي‌ي ِ اين فرهيخته‌مرد، به ويژه در اين هنگام كه سخت نيازمند پژوهشگراني از اين دست‌يم، سخت دردناك و اندوه‌بارست.
ويراستار اين سوگ ِ بزرگ را به همه‌ي ِ خوانندگان ِ ارجمند و دوستْ‌داران ِ پژوهش‌هاي ايرانْ‌شناختي تسليت مي‌گويد‌ و اميدوارست كه راه ِ آن رَهْ‌رَو ِ سختْ‌گام، بي پوينده نماند و شايستگاني از نسلهاي پسين، كار ِ كارستان ِ آن بزرگْ‌مرد را پي‌گيرند. چُنين باد!
*
گزارشي ديگر از تهران و نيز گزارش ِ تصويري از بدرود با استاد عبدالعظیم رضایی و خاكْ‌سپاري

ِ كالبَد ِ او را در اين نشاني‌ها بخوانيد و ببينيد ↓
http://www.aariaboom.com/content/view/1268/198/
گزارش تصویری از مراسم خاکسپاری استاد عبدالعظیم رضایی
*
همچنين درباره‌ي ِ كارنامه‌ي ِ درخشان و سرشار ِ استاد رضایی در اين جا بخوانيد ↓
http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=Special%3ASearch&search=%D8%B1%D8%B6%D8%A7%D9%8A%D9%8A%D8%8C+%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%B8%D9%8A%D9%85&ns0=1&fulltext=%D8%AC%D8%B3%D8%AA%D8%AC%D9%88+%DA%A9%D9%86


٣١. زرتشتي‌گري و نژادگرايي و جدايي‌خواهي: پژوهشي در آموزه‌ي زرتشت




ZOROATRIANISM
AND
RACISM AND SEPARATISM



Ali A. Jafarey




There has been a little discussion on racism and separatism on certain Zoroastrian Internet groups. I would like to discuss it here. Let us first define the three terms: We know what Zoroastrianism, or to use Zarathushtra’s term "Daênâ Vanguhi," literally "Good Conscience, Good Conscientiousness, " is. It is, more or less, known to all of us. It is a progressive ethical doctrine of Good Life for the entire humanity on the Good Earth.


Racism, by its simplest definition, is discrimination based on racial group. People with racist beliefs might hate certain groups of people according to their race, or in the case of institutional racism, certain racial groups may be denied rights or benefits. Racism typically starts with the assumption that there are taxonomic differences between different groups of people. Institutional racism (also known as structural racism, state racism or systemic racism) is racial discrimination by governments, corporations, educational institutions or other large organizations with the power to influence the lives of many individuals.
Separatism - a disposition toward schism and secession from a larger group; the principles and practices of separatists, who advocate disjunction of a group from a larger group or political unit and who advocate cultural, ethnic, racial, or lingual separation. >> (From Wikipedia, the free encyclopedia)
As far as race is concerned, first of all, all humans believe, religiously, philosophically and/or scientifically, that they belong to a single source and that they constitute a single specie. It is well established that the human specie evolved in Africa and from there it spread all over the globe. Environmental influences have, through a million or more years, introduced some changes into physical features. Yet all humans continue to belong to the same specie. Continuous migration of human groups has intermingled them all through these years, on a much lesser scale in the far past but with the improvement in travel facilities, from riding over domesticated animals to the present air travel, the intermingling has become a natural way of coexistence.
Let us take the example of the Iranian Plateau, only for the last 8,000 years. We begin with the Elamo-Dravidians, who stretched from the modern Iraqi borders to the Indus Valley and beyond. They had their cultural and trade communications between themselves and with their neighbors. Then Sumerians, Babylonians, Assyrians and others had quite an intermingling with them. The Indo-Iranians came, some 3,000 years ago, in large numbers from the north and mingled well with the natives so much so that the entire Greater Iran was just one nation. Another 1,500 years, a small number of Arabs occupied the vast area, only to intermingle and become Iranianized. They were followed by Turkish and a little later by Mongols. They too intermingled and became Iranianized. Traces of Altaic (Turkish-Mongol) physical features are hard to find except in certain pockets in the north-eastern parts of the Plateau. This holds true, on smaller or larger scales, throughout the world. Pure race is even not a myth.
Racism is nothing new. It has always existed between the conquering and conquered groups. Although the use of the term “racism” was first used in 1933, it started worldwide with certain European powers pursuing their imperial expansions from the 15th to 20th centuries CE, the so-called “White” superiority over the natives of Africa, America , Asia and Australasia . It has had discrimination, segregation, suppression, Balkanization, and annihilation that have played havoc with humanity.


It is only in our lifetime that we are observing a decline in racism. It is also in our lifetime that we are observing two opposite movements. While the European countries are uniting to form a United Europe, certain Afro-Asian ethnic groups are advocating Separatism. It means what Europe has undergone and given up for good, some Afro-Asians want to start it for themselves. They do not want to learn from the European experiences. They want to go through it themselves.


The European separatism was based in political and economical gains. The Asian separatism is being based on linguistic and the so-called racial bases.


In Asia , there are certain Arabic, Baluchi, Kurdish and Turkish speaking groups that are propagating separatism from their larger countries. Arabic speakers in Khuzistan , Iran , want to separate and form their own “Arabistan,” an Arabic-Persian terminology; Baluchis want to separate from Afghanistan , Iran and Pakistan , to form their greater Baluchistan; Kurds want to separate from Iran , Iraq and Turkey , to form their Kurdistan; and Turkish speakers of Azerbaijan want to carry out the Pan-Turkism plan.
Pan-Turkism is a political movement aiming to unite the various Turkic peoples into a modern political state, a confederation, or an economic union, closely resembling that of the European Union. <Russian Tsarist secret service at the end of the 19th century to discredit the national-liberation idea of Turkism in the eyes of the Russian population, by attributing to Turkism aggression and expansionism traits inherently incompatible with it. While the various Turkic peoples often share historical, cultural and linguistic roots, the rising of a pan-Turkic political movement is a phenomenon only of the 19th and 20th century and can be seen in parallel with European developments like Pan-Slavism and Pan-Germanism or with Middle-Eastern Pan-Arabism. Proponents use the latter most often as a point of comparison as the concept of "Turkic" is not a true racial or ethnic description but more of a linguistic and cultural distinction. This is to differentiate it from the term "Turkish" which is more of an ethnic/racial term for the citizens and denizens primarily residing in Turkey . Pan-Turkic ideas and "re-unification" movements have been popular since the collapse of the Soviet Union in Central Asian and other Turkic countries.>> (From Wikipedia, the free encyclopedia)
While the Arabic move in Khuzistan is politically sponsored by the Arab countries, particularly the Iraqis from the Saddam days, the Baluchi and Kurdish movements are based on political suppression and religious discrimination, and the Turkish move is, more or less, based on the taunts they hear from the Iranian speaking compatriots. A closer look at the peoples, whom these separatists want to join, would show that they too hold the same opinion about them. The Arabs in the neighboring Iraq and Kuwait already consider themselves superior than the Arabic speakers of Khuzistan. The citizens of the Pakistan Baluchis, especially those who are linguistically and ethnically of the Brohi (Elamo-Dravidian) stock in Pakistan , give themselves the superiority. Moreover, the Pakistan Baluchistan has a substantial minority of Sindhi speakers. The Kurds of Iraq, now enjoying semi-autonomy and would enjoy the ownership of the oil fields, are higher than the suppressed Kurds of Turkey and Iran . The citizens of Aran (the now so-called Northern Azerbaijan or the Azerbaijan Republic), who enjoy the ownership of the oil fields and the citizens of Turkey, who, on the one hand, definitely consider themselves more Turkish and more advanced than any other Turkish peoples, and on the other hand, are trying to leave Asia and unite with the European Union, consider themselves as the leaders of the movement. Separation would not solve the problems faced by these peoples. Some will be solved and some new ones will be created to their utter dismay. My own anthropological studies and experiences foretell that any such separations and the resulting unions will end in further fragmentation of the entire region.
My studies and experiences show that the Azerbaijanies feel more at home in Iran . I have seen them, from Chabahar in the southeastern Iran and Torbat-e Jam in northeastern to Abadan in the southwest and Sanadaj in northwest, enjoying their life as any other Iranians do. While we have Sattar Khan, an outstanding Azerbaijani patriot for the entire country, we have one of the top modern scholars, Ahmad Kasravi of Tabriz , whose literary and history writings are one of the best. I remember my very, very close friend, Yahya Zoka, a Tabrizi, for his wonderful anthropological and linguistical studies. I had and have numerous Azerbaijanis as my close friends. I have found them as true Iranians as any person can be. I vividly remember two Turkish speaking friends of mine, one from Tabriz , Iran and the other from Tashkent , Uzbekistan , invited to dinner at our house, who could not converse in Turkish but went well with Persian, one with his Azerbaijani accent and the other with the Tajiki dialect!
The taunts, where can one not hear them! We hear them, more or less, as jokes everywhere. I remember, during British Raj in India, how the English joked about the Scots, Irish and Welsh. Here in the United States we have jokes about the Texans and many others. This can never mean Separatism. In good spirits, it means joke, laugh, enjoy and live together to intermingle.
Cool logic advises that Separation is not the solution. Union is the answer. A strictly democratic and secular Iran , ready to form a union of what was once the first federation of the nations from the Pamirs and the Himalayas to North Africa during the Achaemenian days (550-330 BCE), is the best solution. The Iranian Plateau and its neighboring regions can form a federation or union that would ensure the freedom of the ethnic, language and cultural aspects of every community and yet unite them in their rich common heritage that goes back to thousands of years. A very good example is India . While it has Hindi and English as its statewide languages, there are 32 official provincial languages throughout the republic. And all of them are enjoying a wonderful unity. I recommend something similar for the Plateau-and- beyond regions. It would usher peace and prosperity for the land and set an example for the neighbors to unite in friendship. It would have friendly relations with all the countries on this Good Earth, the nursing mother of all.

This goes well with the Divine Doctrine of Zarathushtra, which advocates a World Fellowship of the Humanity (Maz Maga – Great Magnanimity) based, in modern terms, on family, district, state, country and the world. No racism, no separatism, no discrimination, no suppression- -no wrong behavior. Freedom, equality, unity, cooperation, friendship and love in promoting an ever-fresh world.


Ushta,
Ali A. Jafarey,


Buena Park, Southern California
27 Khordad 3746 ZRE = 16 June 2008 CE




٣٢. آهوی رمیده، آهوی بی‌جفت: بررسي و تحليل داستاني كوتاه

نوشین شاهرخی از داستان کوتاه آهوی رمیده، نوشته‌ی مرضیّه‌ ستوده نویسنده‌ی مقیم کانادا، سخن‌ْمي‌گويد.


در اين جا بخوانيد ↓
http://www.shahrzadnews.org/article.php5?id=1062


٣٣. خبرنامه‌ي ِ ايرا‌‌‌‌نْ‌دُخت


خبرنامه‌ي ِ ايرانْ‌دُخت: نشريّه‌ي ِ بانوان ايراني در شبكه‌ي جهاني به سردبيري‌ي ِ بانو پري اسفندياري، با خواندني‌هاي نو، روزْآمدشد. در اين جا بخوانيد ↓
http://www.irandokht.com/newsletter/weekly/newsletter_latest.php


٣٤. مرگ ِ فاجعه‌آميز ِ ١٧ كارگر ِ نيازمند ِ نان ِ شب و در وطن ِ خويش، غريب!


در خبرها شنیدیم که ساختمانی در منطقۀ سعادت آباد تهران فرو ریخت و ١٧ کارگر زیر آوار جان دادند.
البته این را از کودکی به ما گفته اند که مرگ حق است و اتفاقاً چیز خوبیست و از همین رو هم، خداوندِ ارحمَ الراحمین، همه را مشمول الطاف خود نموده و پیش خود می برد و ... خوب داستان هم که بسیار ساده است: ساختمانی فرو می ریزد و آدم هایی هم که درون آن ساختمان اند، طبیعتاً، چاره ای جز لبیک گفتن دعوت ناگهانی حق ندارند و دسته جمعی به دیار باقی می شتابند.
این را هم می دانیم فرقی نمی کند که ماندگان زیر آوار متمول باشند یا به نان شب محتاج، دانشگاهی باشند یا کم سواد، صاحبخانه باشند یا کارگر و ... دلیل ریختن ساختمان هم مهم نیست، چرا که شهرداری محترم منطقه ضمن اعلام برائت از خود، مهندسان ناظر ساختمان را مقصر دانسته و پرونده را برای کارشناسی به کارشناسان محترمی ارسال نموده که احتمالاً در همان دانشگاه هایی که مهندسان ناظر ساختمان تحصیل نموده اند، دانشنامۀ کارشناسی خود را دریافت کرده اند.
اما بخش تراژیک داستان اینجاست که ١٧ کارگر بیچارۀ زیر ِ آوار درگذشته، همگی اهل یک شهرستان (کوهدشت لرستان) که فاصله ای چند صد کیلومتری با محل حادثه داشته، بوده اند.
هر چند این هم مهم نیست که این اهالی شریف لرستان (یا به قول صدا و سیمای جمهوری اسلامی، غیور مردان خطۀ لرستان)، مگر نمی توانستند به برکت نظام مقدس جمهوری اسلامی، نزدیک خانه و خانوادۀ خود مشغول به کار شوند که مجبور به ترک سرزمین خویش گشته و برای یافتن نان شب (توجه بفرمایید: نان شب) به پایتخت بیایند و پس از درگذشت ناگهانی ِ خود، احتمالاً ١٧ خانوار ِ یک شهرستان کوچک را در یک لحظه بی سرپرست و داغدار کنند.
آن هم مهم نیست که برای ایجاد اشتغال در مناطق مختلف کشور، ضمن سیاست گذاری های درست و بخردانه، نیازمند جذب سرمایۀ خارجی و داشتن روابط خوب با اهالی محترم کرۀ زمین هستیم.
فقط آن چیزی که مهم است این است که ما آدم ها خیلی زود این اتفاقات ساده را فراموش می کنیم و از کنار آنها می گذریم.
١٣ تیرماه ٢٥٦٧
پیام جهانگیری- شيراز



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?