Monday, May 12, 2008

 

يك برداشت ِ نادرست در انتساب ِ بيتي به فردوسي: در حاشيه‌ي ِ نشست ِ «در ستایش ِ فردوسی» در شهر ِ کتاب ِ مركزي‌ي ِ تهران



دوشنبه ٢٣ ارديبهشت ماه ١٣٨٧ خورشيدي
(١٢مي ٢٠٠٨)

به گزارش خبرگزاری مهر، در ساعت ١٦ روز چهارشنبه ۲۵ اردیبهشت (پس فردا) به مناسبت روز بزرگداشت فردوسی با سخنرانی هاي ِ دکتر غلامحسین ابراهیمی‌دینانی، دکتر اصغر دادبه و دکتر جلال‌الدّین کزّازی درباره ي ِ «فردوسی و سُهرْوَردی»، «عجم زنده کردن بدین پارسی» و «تأمّلی در داستان رستم و سهراب»، نشستي در شهرکتاب مرکزی برگزار می‌شود.
شهرکتاب مرکزی در هزارمین سال تولد فردوسی، مجموعه درس ‌گفتار هایی درباره ي فردوسی را روزهای چهارشنبه با حضور شاهنامه‌پژوهان کشور برگزار می‌کند. این درس‌ْگفتارها از دی ۱۳۸۶ آغاز شده و تا پایان ِ سال ۱۳۸۷ادامه دارد.
جا و تاریخ انتشار ِ گزارش: تهران- ۱۰:۵۲، ۲۱/ ۰۲/۱۳۸۷
خاستگاه: راياپيامي از پيام جهانگيري- شيراز

يادداشت ِ انتقادي‌ي ِ ويراستار درباره ي ِ عنوان ِ دومين سخنراني در اين نشست


جمله‌ي ِ "عجم زنده كردم بدين پارسي" نيمه‌ي ِ دوم بيتي بسيار مشهور (" بسي رنج‌ْبُردم در اين سال سي/ ...") و زبانْ‌زد ِ خاصّ و عام است. اين بيت، در هيچ يك از دستْ‌نوشتْ‌هاي كهن ِ شاهنامه، در متن ِ بُنيادين نيامده و تنها در زُمره‌ي ِ بيت‌هاي نسبت داده به فردوسي در "هَجونامه"ي ِ برساخته به نام ِ او ديده‌مي‌شود. كليدْواژه‌ي ِ معنا شناختي‌ي ِ اين بيت، واژه‌ي ِ "عجم" است كه در "فرهنگ ِ وُلف"، تنها چهار كارْبُرد از آن در سراسر ِ شاهنامه، به ثبت رسيده‌است: يكي در "گشتاسپْ‌نامه‌ي دقيقي" (مُل، ج ٤، ص ٢١٤، ب ٨١٠ = مسكو، ج ٦، ص ١٢٠، ب ٧٩٥ = خالقي‌مطلق، دفتر٥، ص ١٥٠، ب ٨٠١)، ديگري در ب ٣٤ از ٤٥ بيت ِ "ستايشْ‌ ‌نامه‌ي ِ محمود" در آغاز ِ "روايت ِ پادشاهي‌ي ِ اشكانيان" (مُل، ج ٥، ص ١٣٥، ب ٣٠ = مسكو، ج ٧، ص ١١٤، ب ٣٤ = خالقي‌مطلق، دفتر ٦، ص ١٣٧، ب ٥٢)، سومين ِ آنها در پايان ِ "روايت ِ پادشاهي‌ي ِ يزدگرد ِ سوم " (مُل، ج ٧، ص ٢٥٢، ب ٩٠٧ = مسكو، ج ٩، ص ٣٨٢، ب ٨٦٠ = خالقي‌مطلق، دفتر٨ ، ص ٤٨٧، ب ٨٩٢) و سرانجام، چهارمين مورد در بيت ِ آمده در "هَجونامه"ي آنچناني كه پيشتر، بدان اشاره‌رفت.
چُنان كه مي‌بينيم، يك مورد از اين بَسْ‌آمَدهاي چهارگانه‌ي ِ واژه‌ي ِ "عجم" – كه وُلف بدان‌ها اشاره‌مي‌كند – در ميان ِ بيت‌هاي ِ سروده‌ي ِ دقيقي و افزوده بر شاهنامه است كه حساب ِ سراينده‌اش را بايد از فردوسي جداشمرد و مورد ِ ديگر در "هجونامه" جاي‌دارد – كه همه‌ي ِ شاهنامه‌شناسان ِ رَوِشْ‌مَند ِ اين روزگار در ساختگي و افزوده‌ بودن ِ آن، همْ‌داستانند – و تنها دو كاربُرد ِ آن در سرآغاز ِ "روايت ِ پادشاهي‌ي ِ اشكانيان" و پايان ِ "روايت ِ پادشاهي‌ي ِ يزدگرد ِ سوم "، سروده‌ي ِ فردوسي است و اين هر دو نه در ساختار ِ متن ِ بُنيادين شاهنامه؛ بلكه در ميان بيت‌هايي جاي‌دارد كه استاد ِ توس، آگاهانه و به خواست ِ پاسْ‌داشتن ِ حماسه‌ي ِ بزرگش از گزند ِ محمود ِ فرهنگْ‌ستيز و كارگزارانش – ناگزير و بااكراه – بر متن ِ اثر ِ خويش افزوده‌است و بايستگي‌هاي ِ سخنْ‌گفتن با و يا درباره‌ي ِ كسي همچون محمود، "يَمين" ِ (دست ِ راست ِ) دولت ِ خليفه‌ي ِ ايرانْ‌ستيز ِ بغداد را نيز مي‌ شناسيم. پس، هرگاه گفته‌شود كه دُشنامْ‌واژه‌ي ِ "عجم" در متن ِ شاهنامه‌ي ِ فردوسي هيچ كاربُِردي ندارد، گزافه‌گويي نيست.
* * *
چُنين مي‌نمايد كه واژه‌ي ِ "عجم" به دليل ِ بار ِ منفي و مفهوم ِ اهانتْ‌بار و ريشخندْآميزي كه در اصل داشته (گنگ، لال) – و عرب‌ها آن را در اشاره به ايرانيان و ديگرْ قوم‌هايي كه نمي‌توانستند واژه‌هاي عربي را مانند خود ِ آنان بر زبان آورند – به كار مي‌بردند، در ناهمْ‌خواني‌ي ِ آشكار با ديدگاه ِ فرهيخته‌ي ايراني‌ي ِ فردوسي بوده و نمي‌توانسته‌است در واژگان ِ شاهنامه‌ي ِ او جايي داشته‌باشد و تنها در سده‌هاي پس از او – كه بار ِ وَهنْ‌آميز ِ اين دُشنامْ‌واژه فراموش‌شده‌بوده – بيت ِ "بسي رنج‌بُردم ..." با دربرگيري‌ي ِ اين واژه به فردوسي نسبتْ‌داده‌ شده‌ است و از آن زمان تاكنون بسياري از كسان، آن را اصيل شمرده و حتا مايه‌ي ِ فخر شمرده و در هر يادكردي از فردوسي و شاهنامه، آن را با آب و تاب ِ تمام و هيجانْ‌زدگي، بر زبان آورده يا بر قلم رانده‌ و نادانسته، نكوهش را به جاي ِ ستايش براي ِ ملت و تاريخ و فرهنگ خود، پذيرفته‌اند!
سازنده‌ي ِ اين بيت، سخن ِ راستين ِ شاعر را در پيش ِ چشم داشته‌ كه گفته‌است: "من اين نامه فرّخْ‌گرفتم به فال/ بسي رنجْ‌بُردم به بسيار سال". آن‌گاه در حال و هواي ِ ذهني‌ي ِ خود و بيگانه با نگرش ِ فرهيخته‌ي ِ ايراني‌ي ِ حماسه‌سراي بزرگ و سرافراز، چنين سخن ِ خوارْانگارانه و كوچكْ‌شمارانه‌اي را پرداخته و – با اين خامْ‌انديشي كه اشاره به "رنجْ‌بُرداري‌ي ِ سي‌ساله"ي ِ شاعر مي‌تواند پرده‌ي ِ پوشاننده‌ي ِ دشنامْ‌واژه‌ي ِ "عجم" باشد – همانند ِ وصله‌ي ِ ناهمْ‌رنگي بر جامه‌ي ِ زرْبفت و گرانْ‌بهاي ِ گفتار ِ گوهرين ِ خداوندگار ِ زبان فارسي‌ي ِ دَري، پيوند زده‌ است.
گفتني‌ست كه در روزگار ِ ما، دانشمند ِ بزرگ ِ ايرانْ‌شناس و شاهنامه‌پژوه ِ آلماني فريتز وُلف، با هوشْ‌مندي و آگاهي‌ي تمام، بيت ِ راستين فردوسي "من اين نامه فرّخْ‌گرفتم به فال/ بسي رنجْ‌بُردم به بسيار سال" را پيشانه ‌نوشت ِ اثر ِ ماندگار و ارزشْ‌مند ِ خود، فرهنگ ِ واژگان ِ شاهنامه كرده‌است.
* * *
مي‌دانيم كه دو سده پس از خاموشي‌ي ِ استاد ِ توس، چكامه‌سراي نامدار، جمال‌الدّين عبدالرّزّاق اصفهاني، در يكي از سروده‌هايش گفته‌است: "هنوز گويندگان هستند اندر عجم / كه قوّه‌ي ِ ناطقه، مَدَد ازيشان بَرَد!" يعني، از يك سو دشنامْ‌واژه‌ي ِ "عجم" را به منزله‌ي ِ عنواني براي ناميدن ِ قوم و مردم ِ خود پذيرفته و از سوي ِ ديگر، خواسته ‌است در صدد ِ جبران ِ آن اهانت ِ تاريخي به ايرانيان برآيد و سر ِ آزادگي و غرور برافرازد كه ملّت ِ او "گنگ" نيستند و "گوينده"اند و همين به ناسزا "گنگْ‌خواندگان" چنان "گويندگان"ي را در دامان ِ خويش مي‌پرورند كه هنوز هم "قوّه‌ي ِ ناطقه" از ايشان "مَدَدمي‌بَرَد".
* * *
امّا امروز در رويْ‌كرد و برخورد با گذشته‌ي ِ نابه‌سامان ِ تاريخي‌مان و آن همه ناروا كه ايران‌ْْستيزان ِ بيگانه و "خودي" (؟!) بر ما رواداشته‌اند، ديگر جاي ِ كوتاه‌آمدن و سازشْ‌كاري و سخن در پرده گفتن و پيروي ي چشمْ‌ بسته از رهْ‌نمود ِ فريبنده و گمْراه‌كننده‌ي ِ "رَه چُنان رَو كه رَهْ‌رََوان رفتند!" نيست. هنگام ِ آن رسيده‌است كه همه‌ي ِ گذشته‌ي ِ تاريخي و فرهنگي‌مان را آشكارا و بي‌پروا به كارگاه ِ نقدي فرهيخته ببريم و از "چراگفتن" و "شكْ‌ وَرزيدن" و "بازْانديشيدن" در هيچ اصل و باوري، پروا و پرهيزي نداشته‌باشيم.
* * *
در مورد ِ درونْ‌مايه‌ي ِ اين يادداشت، از "عام" توقعي نيست كه بداند اين بيت با همه‌ي بلندْآوازگي‌ و نمود ِ فريبنده و كاربُرد ِ گسترده‌اش، سروده‌ي ِ فردوسي نيست و دشنامْ‌واژه‌ي‌ ِ "عجم" جايي در واژگان ِ متن ِ شاهنامه ندارد. امّا "خاصّ" چرا بي هيچ پشتوانه‌ي ِ دستْ‌نوشت‌ْشناختي و بدون ِ ژرفْ‌نگري در درونْ‌مايه‌ي ِ ايرانْ‌ستيزانه و اهانتْ‌ آميز ِ آن، انتسابش به استاد ِ توس را پذيرفته و در همه جا به منزله‌ي ِ سخني افتخارْآميز و غرورْانگيز مي‌خواند و مي‌نويسد تا جايي كه در يك نشست ِ شاهنامه‌پژوهي‌ي ِ ويژه‌ي ِ گْرامي‌داشت ِ شاعر نيز، آن را عنوان ِ يك سخنْ‌راني قرارمي‌دهد؟ ديگر چه بگويم؟ "در خانه اگر كس است، يك حرف بس است!"



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?