Sunday, April 06, 2008

 

برداشتْ‌ها / ديدگاهْ‌ها (؟): دريغ از يك نقد ِ پُخته و سَخته و فرهيخته!



يادداشت ويراستار


يكشنبه ١٨ فروردين ماه ١٣٨٧ خورشيدي
(٦ آوريل ٢٠٠٨)


كار ِ فرهنگ و ادب و هنر و پژوهش و جُستار در گستره‌هاي ِ گوناگون ِ آن‌ها، بي درميان‌بودن ِ «نقد»، به گامْ‌زدن كورانه در فضايي بسته و دستْ‌سودني غريزي و ناخودْآگاه بر چيزها و كسان، مي‌ماند و برآيند ِ آن، چيزي جُز پنداري رؤياگونه و بي‌پشتوانه در واقعيّت ِ محسوس و ملموس ِ زندگي‌ي ِ انسان و ساختار ِ پيچيده‌ي ِ جامعه‌ي ِ انساني نخواهدبود. امّا هنگامي كه بر بايستگي‌ي ِ «نقد»، انگشت ِ تأكيد مي‌گذاريم، همانا در شناخت ِ حدّ و رسم ِ آن، از جداگونگي و ناسازگازي‌ي ِ بُنيادينش با ولْ‌انگاري، روزْمَرّگي، ايراد ِ نيش ِ غولي و نگريستن از فراز ِ «گود» و سرانجام، تاخت و تاز و خطاانگاري‌ي ِ هر كوشش و كُنِشي و دشنامْ‌گويي، غافل نيستيم و نگاشت ِ «مار» را از «نگاره‌ي ِ خوشْ‌خطّ و خال و فريبنده‌ي ِ مار» بازْمي‌شناسيم.
تارنماي ِ ايرانْ‌شناخت – كه به‌زودي سومين سال ِ خدمت ِ خود را پشت ِ سر خواهدگذاشت – يك رسانه‌ي فرهنگي - ادبي‌ي ِ ناوابسته در راستاي ايرانْ‌شناسي در شبكه‌ي ِ جهاني‌ست و سخن ِ گوهرين ِ خداوندگار ِ حماسه‌ي ِ ايران، فردوسي‌ي ِ بزرگ در فرازْجاي ِ صفحه‌ي ِ آن، بهترين شناختْ‌نامه و بيانْ‌گر ِ آرمان و آماج ِ ويراستار ِ آن و همه‌ي ِ ياران و همْ‌كارانش تواندبود. آنان دستْ‌آورد ِ خويشْ‌كاري‌ي ِ بي‌ادّعا و بدون ِ چشمْ‌داشت ِ خود را تافته‌ي ِ جدابافته و بَري از نارسايي و سهو و بي‌نياز از نقد و نظر ِ دلْ‌سوزانه و سازنده‌ي ِ آگاهان و صاحبْ‌نظران نمي‌دانند و همواره خواستار و پذيراي برداشت‌ْهاي ِ انتقادي‌ي ِ راستين‌اند. امّا دريغا كه چنين برخوردها و برداشت‌هاي ِ ياري‌رساني، بسيار اندكْ‌شمارند و بيشتر ِ آنچه در پايان ِ هريك از درآمدها، در زير ِ عنوان "فارگليسي"ي ِ «كامنت» مي‌آيد، نمايشْ‌گر ِ سرشتْ‌ها و مَنِشْ‌هايي‌ست كه من برترمي‌شمارم به شرح و وصف ِ آن‌ها نپردازم و سخن ِ خويش را در چالش ِ با آن‌ها نيالايم. من كه پيرانه‌سر، در نيمه‌ي ِ هشتمين دهه‌ي عمر ِ پُررنج وشكنج ِ خويش، اين خدمت را – به تعبير ِ يار ِ زنده‌يادم مهدي اخوان ثالث – به اميد ِ گشودن ِ «دريچه‌اي بر باغ ِ بسيارْدرخت» ِ انديشه و فرهنگ و ادب بردست‌گرفته‌ام، ريشم را نه در آسياب؛ بلكه در بورانِ برف ِ زمستان ِ ديرپاي ِ آزمون‌هاي دشوار و تابْ‌سوز سفيدكرده‌ام، اكنون در اين تنگْ‌ناي محنتْ‌بار ِ كمي‌ي ِ فرصت و آفتابْ‌زرد ِ عمر، چنان نگران ِ كارهاي ِ سنگين ِ هنوز برزمين‌مانده‌ي ِ خويشم، كه مجال ِ پرداختن ِ هرروزه به آنچه در دنباله‌ي ِ درآمدها مي‌آيد، ندارم. امّا اكنون، مجموع ِ اين آمده‌ها از آغاز ِ امسال تا كنون را يكْ‌جا و نمونه‌وار در اين صفحه، در برابر ِ چشم ِ خوانندگان ِ گرامي مي‌گذارم تا هرگاه پيشْ‌تر نديده‌باشند، ببينند و خودْ داوري‌كنند. اين سخن ِ والاي ِ نظامي‌ي ِ بزرگ، زبان ِ حال ِ من و ياران ِ همْ‌دل و همْ‌گام ِ من نيز هست:
"آن كس كه ز ِ شهر ِ آشنايي‌ست / دانَد كه متاع ِ ما كجايي‌ست!"
امّا اين را هم ناگفته نگذارم كه – به گفته‌ي ِ زنده‌ياد سهراب سپهري – "من به اندازه‌ي ِ يك ابر دلم مي‌گيرد" وقتي مي‌بينم كسي از همْ‌روزگارانم، خدمت ِ والا و بُنيادين و ماندگار ِ بزرگْ‌مرد ِ فرزانه و نستوهي همچون استاد دكتر پرويز رجبي را – آن هم در كوران ِ رنج ِ تابْ‌سوزي كه او گرفتار ِ آن‌ست – قدرنمي‌شناسد و ارجْ‌نمي‌گذارد و كار ِ كارستان ِ او را با تنگْ‌چشمي و ابتذال به روزمرّگي و سياستْ‌بارگي پيوندمي‌دهد! يا كسي مفهوم ِ اسطوره‌ شناختي‌ي ِ "سيزده به در، جشن ِ زنانه" را درنمي‌يابد و با روزمَرّگي و سياست‌ْْزدگي، انگ ِ "طالبانْ‌بازي" بر آن مي‌زند!


اين يادداشت را با گفته‌ي ِ پير ِ به دردْ آلوده‌ي ِ «يوش» به پايان مي‌رسانم:
"آن كه غربال به دست دارد، از عقب ِ كاروان مي‌آيد!"


دکتر دوستخواه عزیز،
چرا شما بجای نوشته ی بانو نازنین متین در باره ی نوشته های بی مایه دکتر پرویز رجبی خودتان را آلت دست این آدم های فرصت طلب دریاچه ساز کرده اید؟استاد خواهش می کنم کمی خجالت بکشید.
# posted by Anonymous : 3:37 AM
* * *
با سلام و عرض خسته نباشید

جناب آقای دکتر دوستخواه
نمی دانم شما مقاله دکتر مهرداد مبشری را درباره این دریاچه کذایی خواندید یا نه؟ اگر نخوانده اید حتما بخوانید و در ضمن برای این که یک جانبه داوری نکرده باشید و مخاطبان خود را هم گمراه نکرده باشید پیشنهاد می کنم در درآمد بعدی به آن اشاره کنیدنشانی آن این است
http://www.savepasargad.com/march/mehrdad_mobasheri.htm

یک موضوع دیگر این است که در مقاله جناب آقای دکتر غیاث آبادی که مدتی بود وعده انتشار آن را می
دادند مطلب تازه ای به چشم نمی خورد . بخش های اصلی آن رونویسی از کتب مورخین غربی است که اما و اگر های زیادی در آن مطالب هستو بخشی دیگر هم اشاره به تحقیقسست بنیادی است که خانم امین زاده و آقای بهرامی انجام داده انددست آخر هم درباره احیای این دریاچه فرضی آقای دکتر غیاث آبادی ذکر کرده اند که :چنین برنامه‌هایی تنها می‌تواند برای آیندگان باشد.
اما نمی دانم خبر دارید یا نه که مجریان سد سیوند از همان ابتدا که این به اصطلاح دریاچه خیالی را آقایان کشف دوباره کرده اند همین موضوع را به عنوان سند و دلیلی بر درستی برنامه های ویران گر خود ارائه می دهند و می گویند باستان شناسان هم اینکار ما را تائید کرده اند . البته می دانیم که نه آقای غیاث آبادی و نه آقای بهرامی و نه خانم امین زاده هیچ کدام باستان شناس نیستندو بخصوص درباره سازه های هیدرولیکی هیچ تخصصی ندارند و اظهارات آن ها پایه و بنیاد علمی ندارد.نکته دیگر که این عزیزان از آن به عمد یا به سهو غفلت کرده اند این است که اگر به فرض دریاچه ای طبیعی یا مصنوعی در این محل بوده و همان طور که خود دکتر غیاث آبادی نوشته اند علت خشک شدن آن :"نخست، خشکسالی‌های طولانی‌مدت و کمبود بارش. دوم، بالا آمدن کف دریاچه به دلیل انباشتگی رسوب‌های رود پلوار و شاخابه‌های آن."بوده است به این پدیده اصطلاحا " تغییر اقلیم " طبیعی می گویند و معمولا پس از هر تغییر اقلیم طبیعی که به تدریج و در دازمدت صورت گرفته نوعی سازگاری بین عناصر طبیعی و سازه های باستانی ایجاد می شود که تغییر مصنوعی و سلیقه ای دوباره آن می تواند آسیب های جدی به سازه ها و حتا پوشش گیاهی و ذخایر ژنتیکی منطقه وارد آورد که خود را با محیط آداپته کرده انداز آن جا که شما معمولا همه نظریات را منعکس می کنیدخواهشمندم این موارد را نیز جهت تنویر افکار عمومی منتشر فرمایید
با تشکرمهندس شهریار
* * *
درود بر استاد دوستخواه گرامی

نوشته ی بانو نازنین متین درباره ی نوشته های اخیر دکتر پرویز رجبی سخت خواندنی است، از دستش ندهید:http://soushiant2.persianblog.ir/post/195#195
# posted by مسعود لقمان : 10:20 AM


دکتر دوستخواه عزیز،
خبر مربوط به ثبت کوه دماوند در فهرست آثار طبیعی یونسکو خبری نادرست بودپیشنهاد می کنم قبل از انتشار اخبار درباره آن ها تحقیق کنیدیک مساله دیگر که دریغم آمد شما را در آن انباز نکنم این است که اگر من جای دکتر پرویز رجبی بودم کمی رژیم بگرفتمی تا کمی باریک شدمی
# posted by Anonymous : 1:46 PM


با سلام
می شود بفرمایید که این استاد به قول شما فرهيخته و مورخ ، چرا با همان نگرش آدمي‌خويانه و انسانْ‌مدارانه اش کمی هم خود را بجای رئیس جمهور و رهبر ایران نمی گذارد و برای مردم زیر ستم ایران دل نمی سوزاندحتما دلیل آن این است که جای نخست وزیر دست نشانده انگلیس در یک کشور استعماری و دلسوزاندن برای بومیان استرالیا خطرش کمتر از گفتن و نوشتن از وضعیت تاسف بار ایران استشاید هم خدا نذرش را قبول کند و یک دعوت نامه از سوی شما و یا دولت فخیمه بریتانیا به دستش بدهند و برود سیدنی خوشگله را ببیند تا پایش را از توی کفش آن ها بیرون کندآقای دکتر دوستخواه چرا شرم نمی کنید؟چرا خجالت نمی کشید؟چرا این ها را به نام انسان فرهیخته و آدمی خوی و انسان مدار به خورد مردم می دهید؟چرا در استرالیا نشسته اید و شده اید بازیچه دست این ها؟شما حق ندارید از اعتبار علمی خود سوء استفاده کنید.دست از تبلیغ این افراد بی مایه و فرصت طلب به نام فرهیخته و فرشته خو و استاد و دکتر و ... بردارید.
# posted by Anonymous : 2:30 PM

چندی است به دنبال هر کامنتی که در تارنگار شما می گذارم، یکی – بی نام و نشان – می آید و با استفاده از محتوای آنچه نوشته ام به شما هتاکی می کند که نمونه اش کامنت های همین درآمد است.استاد خواهش می کنم برای کامنت های وارده، فیلتر بگذارید و از تائید کامنت های بی نام و نشان که در آنها واژگانِ زشت به کار رفته خودداری کنید. چراکه بر این باورم چنین ادبیاتی نباید در "ایران شناخت" که کانونی است برای شناخت و آگاهی جایگاهی داشته باشد.
# posted by مسعود لقمان : 8:46 PM


آقای دکتر دوستخواه،
خوشبختانه طرز نگارش افراد، بهترین شاخص هویّت، سطح سواد و شناخت آنان از جهان پیرامونشان است. خواندن چنین کامنت هایی، جز تاَسف به حال نویسنده اش، حاصل دیگری ندارد.
# posted by Giti Mahdavi : 2:45 AM
* * *
خواندن چند باره و عمل به پیوند مورداشاره در دوازدهمین زیر بخش سی و سومین هفته نامه فراگیر ایران شناخت را به ویراستار محترم ایران شناخت توصیه مؤکّد میکنم
# posted by Anonymous : 4:05 PM


جلیل جان سلام و خسته نباشید. چشم شما روشن! آن قدیم ها که چپول بودی ،هرچی بودی؛ اما با زمین خواران و زمین بازان ارتباطی نداشتی و ظاهرا مدافع زحمت کش ها بودی اما حالا که مصدّقی شدی رفتی و با زمین خوارها رفاقت کردی؟ بااون هایی که خواب دریاچه خیالی تو پاسارگاد رو می بینند و شاید هم تکه زمینی یا آپارتمانی قراره بگیرند و حالا سنگ اماراتی ها را هم دارند به سینه می زنند و می خوان از نمد دبی هم برای خودشون کلاهی بسازند، دم خورشدی؟شاید به زودی یک تقویم آفتابی یا چارتاقی یا پنج تاقی هم توی دبی شعبه بزنند ودستشون برسه به دلار های نفتی شیخ دبی! این هم از سرنوشت مصدّقی شدن شما! خدا می دونه بعدا می خوای چی بشی؟ آبروی رفقای قدیمت رو بردی!
رفیق قدیمی
# posted by Anonymous : 4:46 AM


تصحیح
استاد دوستخواه گرامی درود بر شما
سپاسگزار مهر همیشگی‌تان هستم و پشت‌ْگرمی استاد فرهیخته ای چون شما چراغ راه من، همسرم و یاران ما در روزنامک است.

استاد آن پیام از آنِ من نیست و من هیچگاه با چنین ادبیّات و لحنی با استادانی چون شما گفت و گو نمی کنم. پیام من که در "سي‌اُمين هفته نامه" ایران شناخت درج شده این است:
درود و خسته نباشید. از این هفته نامه خواندنی دکتر دوستخواه گرامی دیدم در برابر ای میل واژه ی جالب رایاپیام را نهاده اید. من پیشتر از واژه ی رایانامه بهره می بردم. شما کدام یک از این دو را بیشتر می پسندید؟
و این پیام از آنِ من است و پیام درج شده نوشته ی من نیست. با سپاس از کوشش هایتان برای این هفته نامه های خواندنی و شنیدنی
# posted by مسعود لقمان : 9:09 AM
* * *
هر دم از این باغ بری می رسد! کم کردن سهمیه زنان در دانشگاه ها، جدا کردن کتاب های درسی پسران و دختران، جدا کردن کلاس های پسر و دختر در دانشگاه ها، جدا کردن صندلی های زنان و مردان در اتوبوس و مترو و حالا هم شما می خواهید در جشن سیزده بدر زن و مرد را از هم جدا کنید. شما رابخدا دست از از طالبان بازی ها بردارید. آخر آیا ارزشش را دارد که برای این که برای کتاب هایتان از وازت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوّز چاپ بگیرید این همه خوش خدمتی بکنید؟
# posted by Anonymous : 9:10 AM
* * *
درود بر شما و سپاس از متنهای نوروزی زیبای شما. امید که یاری ایزد پناه شما باشد.
# posted by Kourosh Parsimanesh : 12:58 AM



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?