Thursday, March 13, 2008

 

٣ ٧١. سي‌ و يكمين هفته نامه: فراگير‌‌ ِ ٢٦ زيرْ بخش ِ تازه ي ِ خواندني، ديدني و شنيدني



* شادباش نوروزي و پوزشْ‌خواهي *




در آستانه‌ي ِ نوروزيم. اين فرخنده يادگار ِ نياكان‌مان را پيشاپيش به همه‌ي ِ ايرانيان، به گرمي شادباش مي گويم.
چون چند روزي براي ديدار ِعزيزانم و به‌ويژه نوه‌ي ِ نازنين ِ هفت‌ْماهه‌ام بهتا در نخستين نوروز ِ زندگي اش،

در سفر خواهم‌بود.
از خوانندگان گرامي‌ي ِ ايرانْ‌شناخت، پوزش‌مي‌خواهم كه در جمعه دوم فروردين١٣٨٧، نخواهم‌توانست داده‌هاي تارنما را روزْآمدكنم.
پس، با پيشْ‌كش ِ نمايي نمونه‌وار از باغ‌هاي شكوفان ميهن‌مان در نوروز


نوروزي فرخنده و سالي سرشار از شادكامي و بهروزي براي همْ‌ميهنان ِ ارجمندمان آرزومي‌كنم. چُنين‌باد!



يادداشت ويراستار


جمعه ٢٤ اسفند ماه ١٣٨٦ خورشيدي
(١٤ مارس ٢٠٠٨)


گفتاوَرد از داده‌هاي اين تارنما بي هيچ‌گونه ديگرگون‌گرداني‌ي متن و با يادكرد از خاستگاه، آزادست.




You can use any part of site's content as long as it is referenced to this site.No need for permission to use the site as a link.

Copyright © 2005-2008


All rights reserved.





١. «نوروز شد كه جوش‌ْزَنَد خون ِ باغ‌ها / وز بوي ِ گل، پَري‌زَده گردد دماغ‌ها» (صائب ِ تبريزي/اصفهاني)


در پي ِ هزاران نوروز از سپيده‌دم ِ اسطوره و تاريخ تا به امروز، اينك نوروزي ديگر از راه مي‌رسد تا كوله‌بار ِ سنگين و سرشارش را لختي بر زمين فرونهد و بگشايد و طومار ِ بلند ِ آرمان‌ها و آرزوها و كاميابي‌ها و شادي‌ها و ناكامي‌ها و اندوه‌هاي ِ ديرينگان را براي ِ امروزيان بازخوانَد و يادآورشود كه كيستند و از كجا آمده‌اند و از زبان ِ آن «پير ِ چنگي»، سفارش‌كند كه: "با اين همه غمان، اندكي شادي بايذ!"
به هنگام ِ نوروز، نه تنها "نفس ِ باد ِ صبا مُشكْ‌فَشان خواهدشد" و "خون ِ باغ‌ها جوش‌خواهدزد"، بلكه، جان و جهان ِ دروني‌ي ِ هر ايراني در ميهن يا هر جاي ِ ديگر ِ اين گوي ِ زمين، سودايي و هيجانْ‌زده مي‌شود. اين ديگر، حكايت يك جشنْ‌آيين ِعادي و به‌جاي‌آوردن ِ برخي از رسم‌هاي ِ سنّتي نيست. نه؛ اين بخشي از سويه‌هاي ِ زيستْ ‌شناختي‌ي ِهستي‌ي ِهر ايراني از كودكي تا سالْ‌خوردگي شده‌است. كدام يك از ماست كه در اندرون ِ شاد يا ناشاد ِ خود، گنج ِ شايگاني از خاطره‌هاي ِ نازَدودَني را نگاه‌نداشته‌باشد و در هر نوروز، آنها را از برابر ِ چشم ِ دل نگذرانَد و به شور و هيجان نيايد؟ آري، زياده‌گويي نيست اگر گفته‌شود كه نوروز نيروي رازْآميز ِ پويايي و پي‌گيري و نوزايش در فرآيند ِ زندگاني‌ي ِ هر ايراني و همه‌ي ِ ايرانيان و ايراني‌فرهنگان از هر تيره و تبار و با هر پايگاه ِ اجتماعي و گرايش ِ ديني و مرامي‌ در دَرونْ‌سو و بِرونْ‌سوي ِ مرزهاي ِ جغرافيايي‌ي ِ كنوني‌ست و رنگينْ‌كمان ِ يگانگي‌ي ِ فرهنگي‌ي ِ جاودانه‌ي ِ آنان را از كران تا كران ِ افق، به نمايش و جلوه درمي‌آورد.
پس گرامي‌بداريم اين يادگار ِ هَماره زنده و تازه‌نفس ِ هزاره‌هاي ِ گمْ‌شده را و آيين‌هاي زيبا و نمادينش را با شكوه‌مندي ِ هرچه تمامْ‌تر برگزاريم و همچون مُرده‌ريگي گرانْ‌بها به آيندگان بسپاريم.


«نوروز» در بايگاني‌ي ِ ايرانْ‌شناخت:



جُنگ ِ نوروزي: "نَفَس ِ باد ِ صَبا مُشكْ‌فَشان خواهدشد! ..." (درآمد ِ ٢: ٢٩٢) و پيوست‌هاي ده‌گانه‌ي ِ آن را با رويْ‌كرد به گزينه‌ي

ِMarch 2007

در بخش ِ «نوشته‌هاي ِ پيشين» در ستون ِ راست ِ همين تارنما، ببينيد و بخوانيد و بشنويد.
*

ترانه ي زيبا و پويا و شورانگيز ِ والس ِ نوروزي به زبان فارسي و گويش گيلكي ، يادگار ِ نغمه سرايي ي خُنياگر نامدار ميهنمان، زنده‌ياد احمد آشورپور (هزاردستان گيلان)، در اینجا بشنوید
*

برای شنیدن ِ ديگرْ آهنگهای نوروزی و تصویرهای زییائی از ایران اینجا را بفشاريد.

*
افزوده اي ارمغان ِ گيتي مهدوي:


غزل "عید بر عاشقان مبارک باد" سرودۀ مولوی و غزل"عید آمد و آن ماه دل افروز نیامد" سرودۀ خواجوی کرمانی را در اینجا بشنوید
اجرا: گیتی مهدوی
غزل "عید بر عاشقان مبارک باد" را در اینجا بخوانید
وغزل"عید آمد و آن ماه دل افروز نیامد" را در اینجا بخوانید
*

افزوده‌ي ِ دوم:

روي ِ ديگر ِ سكّه - سخني به فارسي‌ي ِ اصفهاني از زنده‌ياد اكبر جمشيدي درباره‌ي ِ نوروز ِ مردم ِ بينوا و رنجْ‌بُردار


مِثلي مار ِس


نِزيكي عَيدِسا مَشْ مَمدَلي پِريشونِس
يه چشمي اون پُري اشگِس، يكيش پُري خونِس
اِزين كه شيش تا بچِه پُشتي هم زَنِش زايدِس
بيچاره بدجوري اِز كاري خود، پِشيمونِس
اِزين گِروني آ اين كمْ‌حقوقي، حق با اونِِس
اِگِر سَرِش هَمِه‌ش اِز غُصّه تو گِريبونِس
تو اين جهان و تو اين روزِگاري وانَفسا
به مِثلي بنده و مَشْ مَمدَلي فراوونِس
مي‌دوني عِلّتي فقر آ گِروني اِز چي‌چي يِس
اِز اون كه مُحتَكِرِس آ شاگردي شيطونِس
با ريشي مِشگي آ انگشتِري عَقيق آ قُبا
مي‌ياد تو بازار آ تو بِخْيالِد مُسَلمونِس
به ظاهِرِش كه نيگامي‌كوني، مي‌گوي تو دِلِد
اِگِر تو دنيا يه مردي حَسابي يِس، اونِس
آدِم مي‌ ياد تا بِفَمِد كودوم خُبِس، كي بَدِس،
غوروبي عُمرِس آ اين شعله رو به پايونِس
كِسي كه گول‌مي‌زِنِد اينا اونا جمشيدي،
به مِثلي مارِس آ بدجوري آفِتي جونِس


خاستگاه: راياپيامي از نازنين جمشيديان
* * *
... و سرانجام، سهم كوچك ِ نگارنده ي اين يادداشت، گفتاري با عنوان ِ نوروز، جشن ِ نوگرداني ي جهان و زندگي و آيين ِ نمادين ِ رستاخير را در اینجا بشنوید و در اینجا بخوانید


اين هم سخني گوهرين از استادي بزرگ در روزگار ِ ما در تقابل با گفتار ِ بزرگ‌ترين دشمن نوروز و شادماني‌ي ايرانيان:


به گفته‌ي ِ زنده‌ياد دکتر پرويز ناتل خانلری:

" نوروز از بوته آزمايش تاريخ سربلند بيرون آمده، از فراز و نشيب‌ها گذشته، در برابر يورش بیگانگان ايستادگی کرده و هنوز چون ستاره‌ای بر پيشانی تاريخ درخشان فرهنگ ايران می درخشد."
امّا همه‌ي ِ نامْ‌وران در طول تاریخ، نظر دکتر خانلری را نداشته اند.
حجةالاسلام امام محمّدغزالی در پایان سال‌های ٤٠٠ هجری (همْ‌روزگار با فردوسي!)، وقتي مشاهده می كند که دکان‌ها در ايام نوروز پر از نقل و ميوه های رنگ رنگ و وسايل تفريحی و شادي بخش است، در کتاب ِ کیمیای سعادتِ خود، در زير عنوان ِ"مُنکرات ِ بازارها"، مي نويسد:
«... آن‌ که به خرنده دروغ گويند و عيب کالا پنهان دارند و ترازو سنگ و چوب گز راست ندارند و در کالا غش در کنند و چنگ و چغانه فروشند و صورت حيوانات فروشند برای کودکان در عيد، و شمشير و سپر ِ چوبين فروشند برای نوروز، و بوق سفالين برای سده و کلاه و قبای ابريشمين فروشند برای جامه ی مردان ، و جامه رفوکرده و گاز رشته فروشند و فرا نمايند که نو است و هم چنين هر چه در آن تلبيسی باشد ، و مجمره و کوزه و ديوان و اوانی سيم و زر فروشند و امثال اين.
و امّا صورت حيوان حرام است و آنچه برای سده و نوروز فروشند چون سپر و شمشير چوبين و بوق سفالين ، اين در نفس خود حرام نیست؛ ولیکن اظهار شعار گبران است که مخالف شرع است و از اين جهت نشايد بلکه افراط کردن در آراستن بازار به سبب نوروز و قطایف بسيار کردن تکلف های نو ساختن برای نوروز نشايد ، بلکه نوروز و سده بايد که مندرس شود و کسی نام آن نبرد تا گروهی از سلف گفته اند که روزه بايد داشت تا از آن طعام‌ها خوردن نيايد و شب سده چراغ فرانبايدگرفت تا اصلا" آتش نبيند و محققان گفته‌اند روزه داشتن اين روز هم ذکر اين روز بود و نشايد که نام اين روز برند به هيچ وجه؛ بلکه با روزهاي ديگر برابر بايدداشت و شب سده همچنين ، چنان‌ که از او خود نام و نشان نماند .»

(امام محمّد غزالی ، کميای سعادت ، تصحيح احمد آرام ، جلد اول ، صص ٤٧٨ ـ ٤٧٩)


خاستگاه: راياپيامي از مسعود ناظم با پيوند به اين تارنما ↓
http://www.sedehlenjan.com/index.php?
*
هزارسال پس از غزالي، سَده و چهارشنبه سوري و نوروز و ديگرْ جشنْ‌آيين‌هاي شورانگيز و شادي‌بخش و زندگي‌ستايانه‌ي ايراني، همچنان زنده و پويا و پايدارست؛ همان گونه كه جانشينان ِ آن امام نيز، سخن ِ او را بازمي‌گويند ↓
http://www.youtube.com/watch?v=l_uTfuI2Pt8


خاستگاه: راياپيامي از مهرانگيز رساپور (م. پگاه)



٢. بررسي و نقد ِ دوكتاب از يك نويسنده، پژوهنده و ناقد ِ ادبي


نوشين شاهرخي: بررسي ي زنْ آزاري در قصّه ها و تاريخ از شكوفه تقي، نشر ِ باران
در اين جا ↓
http://www.shahrzadnews.org/article.php5?id=878
و بررسي ي جايگاه و نقش ِ زنان در حاجي باباي اصفهاني اثر جيمز موريه، ترجمه‌ي ميرزا حبيب اصفهانيِ با عنوان ِ بردگان ِ پوشيده‌روي در حاجي باباي اصفهاني
در اين جا ↓
http://www.shahrzadnews.org/article.php5?id=866


خاستگاه: رايا پيامي از نوشين شاهرخي با پيوند به نشريّه‌ي ِ شهرزاد نيوز در شبكه‌ي جهاني


۳. پژوهشي در كليدْواژه‌هاي ِ موزيك ِ بزم و رزم در شاهنامه




در اين جا ↓

http://rouznamak.blogfa.com/http://rouznamak.blogfa.com/post-247.aspx


خاستگاه: راياپيامي از پيام جهانگيري


٤. ديدني‌ها و شناختني‌هاي ِ جزيره‌ي ِ خارك، از چشم ِ دوربين و از دست و قلم ِ يك پژوهشْ‌گر


ايران ‌ِ ما با يادمان‌هاي گرانْ‌مايه‌ي ِ فرهنگي و هنري‌اش، شناختني‌ست و با همه‌ي كارهاي ِ انجام‌يافته در اين زمينه، هنوز نياز به شناختن دارد. امّا اين كار ِ كارستان، تنها با نشستن در كتابخانه و پژوهش ِ در تاريخ و دفتر و ديوان – كه همانا به جاي ِ خود، ارزشْ‌مندست – شدني نيست و سري سودايي و جاني شيفته و عزمي استوار و كوله‌بار سفر و پاشنه‌هاي ِ بركشيده براي ِ پژوهش ِ ميداني و "جُستن، يافتن و به‌اختيار ِ خويش برگزيدن" (شاملو) و شناختن، مي‌خواهد.خوشْ‌بختانه "هنوز جويندگان، هستند اندر وطن / كه كار ِ ايران‌ْشناخت، مَدَد ازيشان بَرَد" (از زبان ِ همْ‌شهري‌ام جمال‌الدّين عبدالرّزّاق با گرته‌برداري از بيتي سروده‌ي ِ او). دوست ِ پژوهنده‌ي ِ ارجمندم آقاي دكتر رضا مُرادي غياث‌ْآبادي، يكي از اين جويندگان است. او – كه به تازگي، سفري كاوشْ‌گرانه به جزيره‌ي ِ خارك، اين (به گفته‌ي ِ آل ِ احمد) "دُرّ ِ يتيم ِ خليج ِ فارس" داشته – بخشي از دستْ‌آورد ِ سفرش را در ٣٦ نماي ِ ديدني از آن جا، ثبتْ‌كرده و براي همگاني‌كردن ِ آن‌ها در شبكه‌ي ِ جهاني جايْ‌گذاشته‌است.
هنگامي كه راياپيام ِ مهرْآميز ِ او با نشاني‌ي ِ راه‌يابي به اين نماها، به دفترم رسيد و آن‌ها را ديدم، در ضمن ِ شادمانگي، آه از نهادم برآمد و – از شما چه پنهان – به حال ِ فرستنده غبطه‌خوردم و حسرت‌ْْبُردم و – ناگزير– به ديدن ِ نما‌ها در همين گوشه‌ي ِ غربتْ‌گاه ِ دورافتاده‌ام – كه "شهربند" ِ ناخواسته‌ي ِ آنم – بسنده‌كردم؛ امّا در نهان‌گاه دلم، خيالْ‌نگاره‌اي پديدآوردم و سپهري‌وار، "قايقي ساختم و بر آب انداختم" تا از همين درياي مرجان – چشمْ‌انداز ِ غريبانه‌ي ِ كنوني‌ام – پاروزنان، خود را به خليج ِ نيلْگون فارس برسانم و پاي بر خاك ِ آن جزيره‌ي ِ زيبا بگذارم و دكتر مُرادي را در كرانه‌ي ِ نخلستان ِ شكوه‌مندي بيابم و هيجانْ‌زده، بانگ‌ْبرآورم كه:

"رضا! آمدم. خيالْ‌كردي كه راهم دورست و نمي‌آيم؟! امّا مهرم به ايران و شورم به بوسه‌زدن بر خاك ِ پُرگهر ِ مُشكْ‌بار ِ آن، افزون‌تر از آن‌ست كه از دوري‌ي ِ راه و دل به دريا زدن، بهراسم و از آمدن، چشم‌بپوشم. ديدي كه به پيمانم پايْ‌بندبودم و آمدم!"

*

همين كه گيج و سودازده، از كارگاه ِ خيال بيرون‌آمدم و ديگرْباره، چشم بر نماهاي زيباي ِ آن آبخوست ِ جنوبگان ِ ميهن دوختم، اين بيت ِ نسبت‌داده به باباي ِ سوخته‌دل ِ همدان را زبان ِ حال ِ خود ساختم و اندوهْ‌گينانه زير ِ لب زمزمه‌كردم:

"گرَم دستْ‌رَس نَبي كايم تِه وينُم / بِشَم آنان بِوينُم كه تِه وينَن!"

*

نماهاي ٣٦ گانه از جزيره‌ي ِ خارك را در اين جا ببينيد ↓ http://picasaweb.google.com/ghiasabadi/Khark

*
گزارش ِ رهنمون و خواندني‌ي ِ دكتر مُرادي در باره‌ي ِ كاوش‌هايش در خارك، در زير ِ عنوان ِ يادداشت‌هاي ِ خارك را نيز در اين جا بخوانيد ↓
http://www.ghiasabadi.com/khark.html


٥. آگاهي‌رساني از داده‌هاي ِ تازه در يك پايگاه ِ ايرانْ‌شناختي


در راياپيامي از ايمان خدافرد، بنيادگذار و سرپرست ِ پایگاه ِ اینترنتی‌ي ِ مطالعات ِ زبان‌های ِ ایرانی
http://www.ilssw.com/
آمده‌است:
پایگاه ِ اینترنتی‌ي ِ مطالعات ِ زبان‌های ‌ِ ایرانی، با دو نوشته‌ي ِ تازه، در بخش ِ پژوهش‌ْگران (گزارش ِ كارنامه‌ي ِ دو بانوي ِ پژوهنده)، روزآمد شد.
در اين جا بخوانيد ↓
١
دکتر ژالهء آموزگار


٢
دکتر زهرهء زرشناس


٦. بررسي و پژوهش براي ِ شناخت ِ ساختار و كاربُرد ِ چند واژه در شاهنامه


پژوهنده‌ي ِ ژرفاكاو و نكته‌سنج، آقاي داريوش آشوري، از چندي پيش، بررسي و پژوهشي سودمند را با عنوان پي‌جويي ِ معنا و ريشه‌يِ ِ چند لغت در شاهنامه، آغازكرده و در تارنماي خود به نام ِ «جُستار» و نيز مجلّه‌ي ِ الكترونيك ِ «واژه»، پي‌گرفته‌است. آقاي آشوري براي هرچه گسترده‌تركردن ِ دامنه‌ي ِ اين پژوهش – كه تا كنون سه بخش از آن انتشاريافته – ديگران را نيز به پويه در اين راه فراخوانده‌است كه تا كنون آقاي دكتر محمّد حيدري ملايري، نگارنده‌ي ِ اين يادداشت و چند تن ِ ديگر، در اين تحقيق شركت‌كرده و برداشت‌هاي خود را بيان‌داشته‌اند. امّا اين كوشش و پژوهش به سرانجام نرسيده و پرونده‌ي ِ اين گفتمان سودمند، همچنان گشوده‌است. براي ِ خواندن ِ نشريافته‌هاي ِ پيشين،

http://www.ashouri.malakut.org/

را ببينيد و هرگاه برداشتي ديگرگونه و گِرِه‌گشا داريد، به رايا نشاني‌ي ِ (پست ِ الكترونيك ِ) شناسانده‌شده در همين تارنما، به آقاي آشوري بنويسيد تا در آينده، با سنجش و جمع‌بندي‌ي ِ برداشت‌ها و دريافت‌هاي ِ گوناگون ِ هرچه بيشتري، بتوانند به برآيند ِ بهتري برسند.


خاستگاه: ِ راياپيامي از داريوش آشوري


٧. يادي از قمر، بانوی هنر و نیکْ‌کرداری



در پي ِ نشر ِ گزارش ِ انتشار ِ دفتر ِ هنر، ويژه‌ي ِ قمرالملوك وزيري در نوروز ِ ١٣٨٧، به گفتاري خواندني و رهنمون به زندگي و منش ِ والاي اين هنرمند ِ بلندآوازه از استاد دكتر تورج پارسي برخوردم كه براي ِ آگاهي‌ي ِ بيشتر ِ خوانندگان ِ ارجمند، در اين جا، بدان پيوند مي دهم ↓
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=14115


٨. پژوهش‌هايي براي ِ شناخت ِ دو بخش ِ مهمّ از آيين‌هاي نوروزي: چهارشنبه‌سوري و سفره‌ي هفت‌ْسين


در اين جا بخوانيد ↓
http://ariapars.persianblog.ir/post/177


خاستگاه: راياپيامي از آريا كياني با بازبُرد به تارنماي ِ كورش محسني با عنوان ِ تاريخ ِ ايران / تاريخ، جشن‌ها و زبان ِ پارسي


٩. شب‌هاي ِ ويژه براي شناخت يك فيلم ساز، انسان شناس و داستان نويس و يك داستانْ‌نويس ِ پيشْ‌گام ِ فرانسوي در تهران


آگاهي‌نامه‌ها‌ي زير، در اين هفته از تهران به اين دفتر رسيد:


١
شب ژان روش

( Jean Rouch )


بخارا با همكاري فرهنگستان هنر و انجمن جامعه شناسي ايران برگزار مي كند : « شب ژان روش » ساعت 5 بعد از ظهر دوشنبه بيستم اسفند ماه در مركز هنر پژوهي نقش جهان واقع در خيابان ولي عصر ـ ضلع جنوبي پارك ساعي جنب شهر كتاب پلاك 1101 برگزار مي شود .
در شب ژان روش ، علي بلوكباشي ، دكتر ناصر فكوهي ، محمد تهامي نژاد ، علي دهباشي ، مهرداد اسكويي و پيروز كلانتري دربارة موضوعاتي همچون : مردم شناس ، سينماگر و سينماي مردم نگار ، تناقض روش در سينماي مستند، رفتار شناسي فرهنگي در فيلم هاي خبري ، ژان روش و سينماي مستند مدرن سخن خواهند گفت . *
ژان روش فيلم ساز ، انسان شناس و داستان نويس فرانسوي 120 فيلم ساخت و چندين كتاب در زمينه هاي انسان شناسي و فيلم تأليف كرد.
ژان روش در سن 86 سالگي در سال 2004 در آفريقا در يك تصادف رانندگي كشته شد . آثار درخشان ژان روش يكي از منابع درجه اول در حوزه مردم شناسي به شمار مي رود.


٢
شب « آلن رب گريه »


زندگي و آثار «آلن رب گريه» نويسنده فرانسوي در مركز هنر پژوهي نقش جهان مورد بررسي قرار مي گيرد.
بهمن نامورمطلق ،بابك معين ،حسن بلخاري ،رضا سيد حسيني، علي دهباشي، اسماعيل بني اردلان و رويا رزاقي درباره اين نويسنده آوانگارد فرانسوي سخن خواهند گفت .
«آلن رب گريه» نويسنده و فيلم‌ساز فرانسوي و يکي از بنيان‌گذاران و نظريه‌پردازان جنبش ادبي" رمان نو"است كه ماه گذشته در سن 85 سالگي بر اثر بيماري قلبي درگذشت.
گرايش فكري رب گريه را مي توان به فلاسفه آلمانی به ويژه هايدگر منتسب كرد و كه در عين حال از شيوة داستان نويسي کافکا نيز تأثير گرفته است . مي توان گفت كه او با تمايز ميان واقعيت و رئاليسم به پست مدرنيست ها نزديك تر بود رب‌گريه با انتشار رمان « پاك‌كن‌ها» در سال 1954 و انتشار مجموعه مقالا‌ت پراكنده‌اش ديدگاه هايش را به طور جدي درباره جنبش « رمان نو » مطرح كرد .
اين برنامه را مجله بخارا با همكاري مركز هنرپژوهي نقش جهان وابسته به فرهنگستان هنر برگزار مي كند . علاقه مندان مي توانند چهارشنبه 22 اسفند ، از ساعت 17 تا 19 به مركز هنر پژوهي نقش جهان واقع در خيابان ولي ِعصر، ضلع جنوبي پارك ساعي ، پلاك 1101 مراجعه كنند.


خاستگاه: راياپيام‌هايي از علي دهباشي


١٠. تحليل انتقادي‌ي ِ يك پژوهشْ‌گر ِ ايراني از چگونگي‌ي ِ نگرش ِ نوخاورشناسان به حماسه‌ي ِ ملّي ي ِ ايران


Mahmoud Omidsalar's presentation


Mahmoud Omidsalar, guest speaker for the Hamid & Christina Moghadam Program in Iranian Studies spoke at Stanford on October 17, 2007. Below you will find his talk entitled Poetics and Projection: Nationalist and Neo-orientalist interpretations of Iran's national epic the Shahnameh.




در اين جا بخوانيد ↓
http://ica.stanford.edu/iranianstudies/mahmoud-omidsalars-presentationhttp://ica.stanford.edu/files/Poetics%20and%20Projection.pdf


خاستگاه: راياپيامي از پيام جهانگيري


١١. آرمانْ‌شهر ِحافظ در ژرفاكاوي‌هاي ِ پرويز رجبي (٧٨-٨١) : كوششي ديگرْگونه برايِ راه‌يابي به هزارتوهاي ِ شعر ِِ شگفت ِ حافظ
در اين جا بخوانيد ↓
http://parvizrajabi.blogspot.com/


خاستگاه: راياپيام‌هايي از دكتر پرويز رجبي


دو يادآوري‌ي ِ ويراستار:


١. در متن ِ شماره‌ي ِ٨٠، يك سهو (برهم‌خوردن ِ ترتيب ِ دو واژه) پيش‌آمده و نيم بيتي از غزل ِ خواجه، بدين گونه آمده‌است:
غرور حسن مگر اجازت نداد ای گل
كه نگاشت ِ درست ِ آن را با اجازه‌ي ِ استاد، در اين جا مي‌آورم:
غرور ِ حُسن، اجازت مگر نداد اي گل

٢. استاد رجبي در نوشتار شماره‌ي ِ ٨١ با ذوق و ظرافت، ميان ِ غزلي از حافظ و روز ِ جهاني‌ي ِ زن، پل ِ پيوندي زده و آن را آرمان‌شهر حافظ (٨١)، روز جهانی ِ زن! ناميده‌اند.


١٢. دفتر ِ پُرمايه‌ي تازه‌اي از ادب ِ ايرانيان ِ دور از ميهن


آگاهي‌نامه‌ي ِ مُژده‌رسان ِ زير، دوشنبه‌ي ِ گذشته به اين دفتر رسيد:


شماره‌هاي ِ ١٧ و ١٨ فصلْ‌نامه‌ی باران در سوئد منتشر شد.
info@baran.st



شماره‌هاي ١٧ و ١٨ فصلْ‌نامه‌ی باران در يك دفتر، در سوئد منتشرشد. تزئین‌بخش جلد این شماره عکسی از عکاس ایرانی مقیم سوئد، فتح‌الله زند است.
شماره‌ی جدید فصلْ‌نامه‌ی باران با سرسخن مسعود مافان و همچنین مقاله‌ای از طارق علی (ترجمه منوچهر اردلان) و اباویت برات‌استروم با عنوان کفرگویی لسینگ در کلیسای فمینیسم(رباب محب) آغاز می‌شود.
در بخش «زندان»، گفت و گویی با خانم فروغ لطفی، مادر یکی از جانباختگان دهه‌ی شصت (گفت و گو از: سعید افشار) و پاره‌ای از خاطرات زندان عفت ماهباز آمده است.
بخش «داستان»، آثاری از محمود فلکی داستان‌نویس ساکن آلمان، قدسی قاضی‌نور داستان‌نویس ساکن هلند و بهرام مرادی داستان‌نویس ساکن آلمان، و بخش «شعر»، آثاری از شیدا محمدی، ماندانا زندیان، تیرداد نصری و اکبر ذوالقرنین را دربرگرفته است.
در بخش «نقد ... نظر ... مقاله» نیز این مقالات چاپ شده است: نماد بیگانگی ما (محمد بهارلو)، دیو در فرهنگ شفاهی و مذهبی ایران (شکوفه تقی)، پوشیده‌نویسی در ادبیات فارسی (نسیم خاکسار)، شعر بهار و تاریخچه‌ی مجلس شورای ملی (شهین سراج)، برای آزادی هیچ قیمتی گران نیست (نوال السعداوی- ترجمه علی شفیعی)، نگاهی به رمان عقرب روی پله‌های راه‌آهن اندیمشک (بهروز شیدا)، نگاهی به رمان آنجل لیدیز، نوشته‌ی خسرو دوامی (علی صیامی)، ادبیات واقعیت‌گریز و ادبیات تعبیری (لاورنس پرین- با ترجمه ابوالقاسم گلستانی)، زنان خاطره‌نویس در تبعید (عزت‌السادات گوشه‌گیر)، نگاهی به رمان بره گمشده راعی (پاکسیما مجوزی) و کشتار دگراندیشان در ایران (رضا اغنمی).
در بخش «اندیشه»، چهار مقاله ارائه شده است: آزمونی در پرسیدن: فرانتس کافکا و ژان پل سارتر (آرامش دوستدار)، سفرنامه‌ی میرزا ابوالحسن‌خان ایلچی (کرامت‌الله راسخ)، اقتصاد ایران به کدام سو؟ (احمد علوی) و کسروی و گفتمان فلسفی تجدد (سعید گلکار).
در این شماره در بخش «بازتاب و خبر»، نقدی از ساناز اقتصادی‌نیا بر داستان کوتاهی از شکوفه تقی، یادداشتی از روح‌انگیز شریفی‌نیا، نویسنده‌ی رمان چه کسی باور می‌کند رستم در پاسخ به چند نکته مطرح شده در نقد و بررسی نیره توکلی بر رمان وی که در شماره ١٤و ١٥ منتشر شده بود، و هم‌چنین انتقادی از کوشیار پارسی، داستان نویس ساکن هلند از یک خبر منتشر شده در باران و همراه با آن ارائه اطلاعاتی مبسوط از ترجمه آثار شاعران و داستان‌نویسان معاصر ایران به زبان هلندی، چاپ و منتشر شده است. صفحات پایانی شماره‌های ١٧ و ١٨ به چند خبر فرهنگی و معرفی چند کتاب اختصاص دارد.
باران را از کتاب‌فروشی‌های محل اقامت خود و یا از طریق نشر باران می‌توانید تهیه‌کنید. باران برای ادامه انتشار خود نیاز به گسترش تعداد مشترکین خود دارد. با مشترک شدن فصلْ‌نامه‌ی باران، هر شماره تازه آن ‌را در در ِ منزل خود دریافت خواهیدکرد.


خاستگاه: راياپيامي از مسعود مافان (مدير ِ نشر ِ باران - سوئد)


١٣. بخش ِ ويژه‌ي ِ «موزه‌ي ِ هنر» در تهران: يك فيلم ويديويي


Art museum in Tehran!
در اين جا ببينيد ↓
Click here: ABC News


خاستگاه: راياپيامي از دكتر سيروس رزّاقي‌پور


١٤. «حيلت رهاكن عاشقا ...»: برنامه‌اي از ساز وسرود ِ بانوان ِ هنرمند ِ ايراني از سوي ِ خانه‌ي ِ فرهنگ ايران در كانادا


در اين جا ببينيد و بشنويد ↓
http://www.youtube.com/watch?v=HTudbZRGhqE&feature=email


خاستگاه: راياپيامي از دكتر سيروس رزّاقي‌پور


١٥. گزارشي از كوشش ِ يك جوان ايراني براي ِ بازگردانيدن ِ نام ِ «خليج ِ فارس» به "گوگل"


پندار يوسفي، با كُنِش ِ دانشي و فنّي‌ي ِ خود، نام ِ درست و تاريخي‌ي ِ خليج فارس را در پايگاه ِ «گوگل»، جايْ‌گزين ِ نام ِ ساختگي و خندستاني‌ي ِ پيشتر به‌كاربرده براي آن كرده‌است.
براي پي‌بردن به چگونگي‌ي ِ دستْ‌آورد ِ ستودني‌ي ِ اين جوان ِ ايراني، تركيب ِ ساختگي‌ي ِ
Arabian Gulf
را در پنجره‌ي ِ "گوگل" بنويسيد و "جست و جو"كنيد. آن‌گاه، نخستين پبوندهاي ِ سه‌گانه‌ي ِ پديدارشده در صفحه
را بازكنيد. با پيامي روبه‌رو خواهيدشد كه شما را به جست و جوي ِ
Persian Gulf
فرامي‌خوانَد.
اين كار ِ شما، سه پيوند ِ يادكرده را در صدر ِ صفحه‌ي ِ "جست و جوي ِ گوگل" قرارخواهدداد و نام ِ دروغين ِ به‌كاربُرده‌ي ِ دروغْ‌زنان را براي هميشه، به زباله‌دان ِ تاريخ خواهدفرستاد.»


خاستگاه: راياپيام‌هايي از دكتر سيروس رزّاقي‌پور و اسد هفشجاني


آگاهي‌هاي ِافزوده‌:
براي ِ آگاهي‌هاي گسترده‌تر درباره‌ي ِ خليج فارس، بدين جا روي‌بياوريد ↓
http://en.wikipedia.org/wiki/Persian_Gulf
http://www.parseek.com/arabian_gulf.htm
*
در تارنماي ِ اخير، آمده‌است:



"Arabian Gulf" does not exist in any part of the World."Persian Gulf" is an appropriate name for a gulf located in south of Iran, in Middle East.Persian Culture is an ancient and historical one and nobody can deny it.Considering Persian Culture as ancient and historical culture is undeniable.So, never do replace the name of "Persian Gulf" with a new and improper title like "Arabian Gulf".




١٦. يادواره‌اي براي «احمد كسروي» در سالْ‌گرد ِ كشتار ِ او


تارنماي روزنامك در گفتاري زير ِ عنوان ِ قتل ِ کسروی، قتل ِ فرهنگ بود، به مناسبت شصت و دومین سال‌ْگرد ترور احمد کسروی، به زندگي و كارنامه‌ي ِ تاريخْ‌نگار، پژوهنده و ناقد ِ فرهنگي و اجتماعي‌ي ِ روزگارمان، زنده‌ياد احمد كسروي تبريزي پرداخته‌است.


متن ِ اين يادواره را در اين جا بخوانيد ↓
http://rouznamak.blogfa.com/post-249.aspx
همچنين براي آگاهي‌ي ِ بيشتر درباره‌ي ِ كسروي، به تارنمايي به‌ نام ِ او، روي‌بياوريد ↓
http://www.kasravi.info/


خاستگاه: راياپيامي از مسعود لقمان


١٧. بازهم حكايت ِ دريغْ‌انگيز ِ فارسي‌ستيزي در زادگاه و پرورشگاه ِ شاعران و نويسندگان ِ نامْ‌دار ِ فارسي‌زبان


«دهانت را مي‌بويند،
مبادا به فارسي، سخن‌گفته‌باشي!
روزگار ِ غريبي‌ست نازنين!»
(گرته‌برداري از شعر ِ بلندآوازه‌ي ِ احمد شاملو)





وبلاگ هاي فارسي «پرشین بلاگ» و «بلاگفا» در افغانستان فيلتر شدند!
دلیل این فیلترینگ، نگرانی مسئولین شرکت افغان تلکام از گسترش و ترویج زبان فارسی عنوان شده است


تبریز نیوز، سرویس جهان - جهان نيوز: اخیرا شرکت مخابراتی افغان تلیکام دو سِرْوِر ارائه دهنده خدمات وبلاگ نویسی فارسی، «پرشین بلاگ» و «بلاگفا» را به روی مشترکینی که از خدمات اینترنتی این شرکت استفاده می کنند، فیلتر کرده است.به گزارش«جهان» با بروز مشكل براي كاربران افغاني ابتدا آن ها تصور می کردند این موضوع ممکن است یک مشکل فنی باشد. به همین دلیل در کابل تعداد زیادی از مشترکین افغان تلکام نسبت به این مشکل شکایت داشته و با مرکز خدمات این شرکت تماس گرفته و شکایت شان را مطرح کردند. اما پس ازگذشت حدود دو ماه این مشکل حل نشد و در تماس با مرکز خدمات مشترکین افغان تلکام،برخی از کارمندان این شرکت مسایل امنیتی و اخلاقی را نیز در بستن این سرویس دهنده ها مطرح کرده اند. با توجه به این که پرشین بلاگ و بلاگفا هر دو در داخل ایران و بر مبنای قوانین این کشور فعالیت می کنند، مسایل غیر اخلاقی به هیچ عنوان نمی تواند در وبلاگ های اعضای این دو سرویس دهنده در معرض نمایش درآید. در صورت استفاده غیراخلاقی هر عضو از فضای وبلاگش، ظرف یک هفته و به صورت خودکار وبلاگ متخلف بسته می شود. گفتنی است سرانجام وقتی شکایت های عده ای از مشترکین افغان تلکام در کابل به نتیجه نرسید، آنان مجبور شدند موضوع را به صورت جدی تر پیگیری کنند. تا اینکه برخی افراد و منابع نزدیک به این شرکت به صورت غیر رسمی فاش کردنده اند که سرویس دهنده پرشین بلاگ و بلاگفا عمدا و آگاهانه از سوی مسئولین شرکت افغان تلکام فیلتر و بسته شده اند. دلیل این فیلترینگ، نگرانی مسئولین شرکت افغان تلکام از گسترش و ترویج زبان فارسی عنوان شده است. گفته می شود، برخی از اعضای هیات مدیره شرکت افغان تلکام و مخصوصا جمال ناصر نورزی رئیس شرکت افغان تلکام و همچنین وزیر مخابرات امیرزی سنگین با عبدالکریم خرم وزیر فرهنگ در یک تیم زباني،سیاسی و اقتصادی قراردارند. طی روزهای گذشته اقدام وزیر فرهنگ با برکناری یک خبرنگار و مجازات یکی از مدیران تلویزیون ملی افغانستان به جرم استفاده از واژه های فارسی «دانشگاه»، «دانشکده» و «دانشجو» موجی از مخالفت و تنش را در افغانستان به راه انداخت.سرویس ارائه دهنده خدمات وبلاگ نویسی فارسی پرشین بلاگ و بلاگفا دو شرکت ایرانی می باشد که به صورت رایگان و بدون محدودیت فضایی را جهت ایجاد وبلاگ شخصی دراینترنت در اختیار هر یک از اعضای خود قرار می دهند. بر مبنای اعلام رسمی این دوشرکت، بیش از یک میلیون عضو در سرویس دهنده پرشین بلاگ و بلاگفا دارای وبلاگ شخصی هستند. همچنین بر مبنای آمار رسمی ارائه شده از سوی این دو سرویس دهنده، نزدیک به 20 هزار عضو از کشور افغانستان نیز در پرشین بلاگ و بلاگفا صاحب وبلاگ هستند. فیلترینگ و سانسور صدها هزار وبلاگ فارسی، تنها به معنای ستیز با یکی از زبان های ملی و رسمی افغانستان و محروم کردن مشترکین شرکت افغان تلکام از این منابعارزشمند است و حقوق مشترکین این شرکت را که هزینه استفاده از اینترنت را قبلا به صورت پیش پرداخت به شرکت تحویل داده اند، نیز نقض کرده است. شرکت افغان تلکام تا یک هفته پیش که شرکت افغان بیسیم ارائه خدمات اینترنتی اش را آغاز نکرده بود،نخستین و تنها شرکت خصوصی مخابراتی در افغانستان بود که از سه سال پیش به این سو به مشترکینش خدمات اینترنتی بیسیم ارائه می کرد. در حال حاضر، مشترکین این شرکت‌ با پرداخت 2000 افغانی (40 دلار) در ماه، می توانند به صورت نامحدود از خدمات اینترنتی افغان تلکام استفاده نمایند. اما اکثر مشترکین افغان تلکام معتقدند پرداخت این مبلغ در برابر خدمات اینترنتی این شرکت که بسیار بی کیفیت و دچار نوسان است، زیاد می باشد.


خاستگاه: راياپيامي از اين نشاني ↓
paniranism2@yahoo.com


١٨. شاهنامه از ديدگاه ِ اهل ِ هنرهاي نمايشي و موزيك


نگاه تازه: شاهنامه در تئاتر، موسيقی و سينمای ايران
محمد ضرغامی و محمدرضا کاظمی
http://www.radiofarda.com/Article/2008/03/04/f1_fresh_glance_shahnameh.html
و در اين جا ↓
بشنوید


خاستگاه: تارنماي راديو فردا


١٩. رهنمود به چگونگي‌ي ِ رابطه‌ي ِ ايران و آمريكا: گفت و شنود با يك استاد و كارشناس


در اين نشاني‌ها بخوانيد ↓
http://asre-nou.net/1386/esfand/15/m-amirahmadi.html
http://kargozaaran.com/ShowNews.php?2926


خاستگاه: راياپيامي از رامين امين‌ابراهيمي


٢٠. فراخوان بُنياد ِ پژوهش‌هاي ايراني در دانشگاه جُرج واشينگتن براي سخنراني‌ي ساليانه‌ي ِ نوروزي



THE FOUNDATION FOR IRANIAN STUDIES


On the occasion of the arrival of Nowr­ûz,
Wishing peace, freedom, justice, and happiness for all,
The Foundation for Iranian Studies cordially invites our colleagues to our
Annual Nowrûz Lecture by a Distinguished Scholar of Iranian Studies


The George Washington University
The Foundation for Iranian Studies


The Annual Noruz Lecture Series
by a Distinguished Scholar of Iranian Studies
Professor Sa'id Amir-Arjomand
State University of New York , Stony Brook


Islam and Constitutional Democracy in Iran


Monday, March 17, 2008, 7pm - 8:30pm
Funger Hall—Room 108
The George Washington University
2201 G Street, NW , Washington , DC
Followed by a Reception
Adjoining the Lecture Hall




خاستگاه: راياپيامي از غلام افخمي
ISIS


٢١. چند ترانه‌ي ِ نوروزي از «شبنم ثريّا» و ديگرْ خوانندگان ِ تاجيك در فيلم‌هاي ِ ويديويي



در اين جا ببينيد و بشنويد ↓
http://www.youtube.com/watch?v=PeSdXoofGYs&mode=related&search


خاستگاه: راياپيامي از بهمن و مهرآور مرزباني، همراه با شادباش نوروزي


٢٢. يك كاميابي‌ي ِ فرهنگي‌ي ِ تازه در تهران: نشر ِ «بُخارا - ٦٤»


آگاهي‌نامه‌ي زير، سه‌شنبه‌ي اين هفته، از تهران به اين دفتر رسيد:


بُخارا در آستانه‌ي ِ نوروز منتشر شد.



شصت و چهارمين شماره بخارا در 675 صفحه از روز پنج شنبه 23 اسفند ماه در كتابفروشي ها در دسترس علاقمندان خواهد بود .
آنچه در اين شماره مي خوانيد :
يادداشت سردبير
قصة پر غصه ما / علي دهباشي
سرمقاله
معيارهاي دوگانه / دكتر هوشنگ دولت آبادي
فلسفه
نبوغ ادبي افلاطون / هرولد بلوم / محبوبه مهاجر
پژوهش
گزارشي ساده از سنگ نوشته هاي كردير/ دكتر ژاله آموزگار
زبان شناسي
همبستگي زبان و اجتماع / دكتر محمد رضا باطني
نقد ادبي
اميدي ندارم . واهمه اي ندارم . من آزاده ام ( دربارة كازانتزاكيس ) مينو مشيري
فكر ادبيات وجود نداشت ... / دوريس لسينگ / صفدر تقي زاده
برندگان جايزه نوبل ادبيات در بيست سال اخير / صفدر تقي زاده
دوريس لسينگ ،رمان نويس انگليسي / صفدر تقي زاده
مارسل پروست در كابورگ ـ بلبك / اولين بلوك ـ دانو / سحر كريمي مهر
جشن نامه دكتر جلال خالقي مطلق / علي دهباشي
گزارش مراسم جشن رونمايي شاهنامه فردوسي / پروانه ساجدي
اداي دين به فردوسي و شاهنامه / دكتر جلال خالقي مطلق
خوش باد اين نيكبختي ( متن سخنراني ) ايرج افشار
دربارة كتاب سخن هاي ديرينه / نازبانو تركاشوند
ايرانشناسي
تازه ها و پاره هاي ايران شناسي ( 57 ) ايرج افشار
ميهمان نوازي و مداراي مذهبي مردم ايرن در زمان شاه عباس / دكتر منوچهر پارسا دوست
مراسم جشن نوروز به روايت ناصرالدين شاه / فاطمه قاضيها
پيشينه اي تاريخي از انتقال دانش و فرهنگ بين اتريش و ايران / دكتر افسانه گشتر (جليل زاده ) / ياسمين ثقفي
در غرب چه خبر ؟ ( 48 ) مهندس ايرج هاشمي زاده
دو سند درباره باغ قلهك ( از اسناد نصرت الدوله ) بهمن بياني


خاستگاه: راياپيامي از علي دهباشي


٢٣. كتابخانه‌هاي همگاني از «كتابهاي نامطلوب» (؟!) خالي مي شوند! ...


دو گزارش درباره ي اين كُنِش ِ فرهنگ ستيزانه را بخوانيد.
عبّاس معروفي:
http://www.radiofarda.com/Article/2008/03/11/f4_book_Maroufi_remove.html و
فرج سركوهي:
http://www.radiofarda.com/Article/2008/03/11/f1_book_Iran.html


خاستگاه: تارنماي ِ راديو فردا


و نيز در همين زمينه، گفتار ِ سيّد ابوالحسن مختاباد كارشناس كتاب و ناشر:
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2008/03/080311_ba-am-libraries.shtml


٢٤. دين ِ فردوسي (؟): پي‌گيري‌ي ِ يك گفتمان ِ ديرينه


به مناسبت ٢٥ اسفندماه، پایان ِ سرایش ِ شاهنامه


در اين جا بخوانيد ↓
http://rouznamak.blogfa.com/post-250.aspx


خاستگاه: راياپيامي از مسعود لقمان


٢٥. «روز ِ درختْ‌كاري» و فاجعه‌اي زيستْ‌محيطي در چشم‌انداز: دردْنامه‌اي هُشداردهنده از يك ايراني‌ي ِ دلْ‌سوخته


دكتر تورج پارسي


"!"هر درختى به خاك مى افتد / رشته اى از حيات مى گسلد


۱۵ اسفند زادروزاستاد زنده يادمان پورداود است ، چراغى كه هميشه فروزان خواهد بود ، روشنايي چراغش بر خردباوران خجسته باد!
۱۵ اسفند جشن درخت كارى هم هست. به همين مناسبت نگاهى به جنگل و محيط زيست ايران و جهان انداختم به تمام معنا خسته و كوفته و غمگين برگشته ام. ما با حراج بى سابقه ىمحيط زيست، ميراث فرهنگى و... روبروييم .اين فاجعه يك سونامى ممتد است ، به راستى به كجا مى برند ما را؟
ثعالبى در رويه ۱۰۱ تاريخ خود مى نويسد :
"بيشتر كشش درونى كيقباد ( كي كواد ) به آبادانى بود . وى آبادى را به زندگانى مانند مى كرد و ويرانى را به مرگ و ناپسند مى دانست كه يك ارش*از زمينى را ناكاشته و افتاده ببيند و آن را به فال بد مى گرفت چنانچه كه زمين آباد را نكو فال مى پنداشت . وى دوست مى داشت كه هنگام سرسبزى و شادابى كشتزارها بر جاهاى بلند بنشيند و بر آن مناظر بنگرد "
و اينك ازآبادى ها بيابان مى سازيم !



«ماگرفتار خُرده عقلانيم
آورندى همه خرابى را
دستشان گر رسد همى شويند
پهنه ى آسمان آبى را!»
(ونديداد گلشنى)



ما از ديروز تاريخ تا به امروز مشكلى به نام كم آبى داشته ايم. با اين حال، نياكان ما كوششي چشم گير در نگهداشت محيط زيست داشته اند از كندن كاريزها گرفته تا آفرينش استوره ى تيشتر و اپوش *.
با در نظر گرفتن اينكه هشتاد درسد كشور ما در كمربند خشك قراردارد، هر درختى كه بريده شود ميدان خشكى را افزون ساخته كه پديده هاى آن چشمگيرخواهد بود .آمار۵۰ سال اخير نشان مى دهد كه ما " چيزى حدود ۲۱ مليون هكتار جنگل و حدود ۹۰ مليون هكتار مرتع داشتيم . ۳/۵مليون هكتاراز جنگل هاى حوزه درياى مازندران جنگل هاى صنعتى بودند ۱۲ تا ۱۵ مليون هكتار جنگل هاى حوزه ى زاگرس بوده است .حدود ۳۰۰هزار هكتار جنگل هاى ارسباران داشتيم كه از غنى ترين جنگل هاى جهان به لحاظ ژنتيكى هستند .چيزى حدود ۵۰۰ تا ۶۰۰هزار هكتار در حوزه فلات مركزى جنگل داشتيم . شوربختانه در سى سال اخير بنا به گزارش دولتى جنگل هاى كشوربه ۱۲ ميليون كاهش يافته است. پديده ى اين فاجعه برافتادن نسل برخى از جانوران وحشى ، آلودگى محيط زيست است .
ناصر كرمى اقليم شناس در گفتگو با " روز " در باره ى نوع آمارها مى گويد : در ايران متاسفانه سازمان هاى غير دولتى قوى وجود ندارند كه بطور مستقل در باره ى جنگل ها مطالعه بكنند و آمارى بدهند كه بتوان آنرا به عنوان آمار قابل قبول، پذيرفت . در همه جاى دنيا اين سازمان ها ى غير دولتى هستند كه آمارهايشان از سوى رسانه ها و سازمان هاى بين المللى مقبول است "
كرمى تاكيد مى كند كه آمارهاى دولتى بسيار خوشبينانه است : بر اساس گفته ها در سال ۱۳۵۸ يعنى يكسال پس از انقلاب ۱۸ تا ۲۱ مليون هگتار جنگل در كشور وجود داشته است . بنابر بر آمارهاى سازمان دولتى اكنون ۱۲ مليون هكتار جنگل وجود دارد در حالى كه فائوFAO* بر اساس عكس هاى فضايي كه در اختيار دارد ميزان جنگل ها را با عكس هاى سال ها پيش مقايسه و اعلام نموده است كه "آن دسته از جنگل هاى ايران كه مى توان به آنها جنگل ناميد تنها ۷ مليون هكتارست"
كرمى مى افزايد بر اساس آمار FAO ايران در كمتر از ربع قرن ، بيش از دوسوم جنگل هاى خود را از دست داده است بخش قابل توجه اى از جنگل هاى شمال كشور ، قديمى ترين جنگل هاى دنيا هستند ، سه مليون سال قدمت دارند ، جنگل هاى سرخ دار مازندران ، از جنگل هاى آمازون ، سوماترا و گينه هم قديمى ترند . جنگلى كه سه مليون سال در اين منطقه زندگى كرده در ربع قرن نابود شده است.
به تاييد آنچه كه در بالا آمده است اخيرا "دانشگاه كلمبيا با همكارى دانشگاه ييل دست به پژوهشى درباره ى وضعيت محيط زيست كشورهاى جهان زده است . اين كشور ها بر اساس شاخص هاى پايدارى ، محيط زيست كشور ها را رتبه بندى كرده اند در اين ميان ايران در بين ۱۴۶ كشور جهان رتبه ى ۱۳۲را كسب كرده است "!
پس از اين بررسى ها درغمى جارى كه به گفته ى محمد عاصمى :
«باغبان چين به ابرو، پريشان
سر پرانديشه ، دل سخت لرزان
باغ پژمرده، گلزار مرده
روشنى، جان به تارى سپرده
خنده ها رفته، فرياد مانده
داد مغلوب ِ بيداد مانده!»

به ياد شعر ِ نغز ِ پزشك ِ شاعر ونديداد گلشنى افتادم كه با خطى خوش از لندن به اين قلم نوشت:
«هر درختى به خاك مى‌افتد / رشته‌اى از حيات مى‌گسلد!»
در پيوند با اين مهمّ، توجّه ِ خواننده را به نوشته ى زير كه درچند سال پيش آنرا نوشته‌ام جلب‌مى‌كنم:


از سرو كاشمر تا كُنار
ِ (Konaar)
بهبهان
و گيرچ اليگودرز



همْ‌كلاسي داشتيم به نام دقيقي كه خندان بود ودرس خوان و معلم ادبياتي كه شاعر بود و شوخ طبع. ايشان هميشه هنگام ورود به كلاس رو به دقيقي مي كردو مي گفت :
دقيقي توسي چهار خصلت برگزيده به گيتي از همه خوبي و زشتي. كاكومي خوام بُدونم تو چه انتخابي كِردي؟
تو دقيقي بهبهاني چه گلي به سر خودت زدي؟
پيش ازاين كه دقيقي پاسخ بدهد همه ي بچه ها دم مي گرفتند :
لب ياقوت فام و ناله ي ني / شراب خلر و كيش زرتشتي!
با شگرد اين معلم باذوق ، دقيقي توسي شاعر قرن پنجم كه هزار بيت از سروده هايش در شاهنامه فردوسي آمده است يك جورايي هميشه در كلاس ما حضور داشت و با كلام هميشه گرم اين شاعر شاد دل همه ي شاعران را معاصرحس مي كرديم يادم مي آيد كه شمرده مي گفت : اين انسان كه دقيقي باشد مي خواهد ساختارگيتي را زيبا ، زنده و پويا بسازد و ببيند ، در نتيجه آنچه كه انديشه ضمانت بكند برمي گزيند تا در ساخت جهان انباز گشته و با نيرويي كارآمد ره را طي بكند. كارنامه اساسي و كرداريش به شكل تعيين كننده گزينش دين بهي است در نتيجه با اين گزينش دربرابر انسان و محيط اجتماعي و طبيعي مسئول مي شود . اين انسان نمي تواند مويه گر لحظه ها بشود ، بلكه مي زيد تا شاد باشد و اين دريافت درستي است از هستي.. بر اصل چنين دريافتي است كه دركنار گزينش آزادانه ي دين ، به نشانه ي آدم زنده لب ياقوت فام و ناله ي چنگ و شراب لعل يا به گفته شما مردان رند شراب خلر رانيز بخشي از زندگي زندگان مي داند .


چند روز پيش كه داشتم كتاب ها را توي كارتن جا مي دادم كه روز چياكشي ( اسباب كشي ) آماده باشند و پسرم خيالش راحت باشد كه درست برنامه ريزي شده است ، كنار كارتون ها نشستم و كتاب مزديسنا و ادب پارسي راكه تز دكتراي زنده ياد استاد معين است باز كردم و چند صفحه اي را در زنگ تفريح ! مرور كردم :
ديدم دقيقي البته توسي نه از جنس بهبهانيش ! زرتشت را به درخت مانند كرده است :
چويك چند گاهي برآمد برين
درختي پديد آمد اندر زمين از ايوان گشتاسب تا پيش كاخ
درختي گشن بيخ و بسيار شاخ
همه برگ وي پند و بارش خرد
كسي كو چنان برخورد كي مرد
خب تصويري زنده و جاودانه است ، چنين آدمي را مرگ نيست ، ماندگارست ، چرا كه گشن بيخ و بسيار شاخ است .اين در مورد زرتشت تنها روا نيست بلكه هر آدمي كه از چنين ويژگي برخوردار باشد ماندگارست همان گونه كه فردوسي نيز به زباني ديگر گفته است : تو داد و دهش كن فريدون تويي
مي گوينداين خرد با ر كه زرتشت باشد ، هنگامي كه گشتاسب كياني دين بهي را برگزيد درخت سروي كاشت و برآن تاريخ اين رويداد بزرگ رانوشت :
يكي سرو آزاد را زردهشت/ به پيش در آذر به اندر بكشت
نبشتش بر آن زاد سرو سهي / كه پذرفت گشتاسب دين بهي
گواه كرد مرسرو آزاد را / چنين گستراند خرد داد را
اين درخت كه به سرو كاشمر نامور گشت به گفته ي ثعالبي " در سايه آن زيادت از ده هزار گوسفند قرار گرفتي ... وچندان مرغ گوناگون بر آن شاخه ها ماوا داشتند كه عدد ايشان كس در ضبط حساب نتواند آورد ". البته ثعالبي كاشت درخت را به گشتاسب نسبت مي دهد اما آنچه كه اين سرو را نامدار تاريخ كرده است به گفته ي دقيقي توسي آنست كه :
يكي سرو آزاد را زردهشت / به پيش در ِ آذر اندر بكشت
سروكهن ، كهن سايه شد تاجايي كه آوازه اش به گوش متوكل عباسي رسيد . دراين هنگام ساختمان جعفريه را آغاز كرده بودند متوكل نامه اي به خواجه ابوالطبيب وامير طاهر ابن عبدالله مي نويسد كه درخت را ببرند و به بغداد بفرستند " آنچنانكه شاخه اي نيز از آن كم نشود " تا در بغداد درودگران دوباره آنرا برپاسازند كه خليفه آنرا ببيند ! ، پس از تماشاي حضرت ايشان در ساختمان جعفريه بكار برده شود !
خب درختي است كهن سال و مردمان باوردارند كه زرتشت آنرا كاشته است و اگر روا بود كه دندانه هاي اره اي بر تنه ي آن كه به گفته ي دقيقي توسي : "كه برگرد او برنگشتي كمند " بيفتد به كهن سالي نمي بايد رسيد . با درخواست ودستور متوكل عباسي مردم بي تفاوت نماندند چنانچه زرتشتيان يا به گفته ي كتاب » گبركان جمله جمع شدند و خواجه عبدالطبيب را گفتند ما پنجاه هزار زر نيشابورخزانه ي خليفه را خدمت كنيم ، درخواه تا از بن بريدن درخت درگذرد چه هزار سال زيادست تا اين درخت را كشته بودند ".
درخواست مردمان پذيرفته نشد ، حكم ، حكم خليفه بود ، اره اي بر تنه درخت كارگر افتاد و در وحشت و نگراني مردمان به زمين بيفتاد و چون بيفتاد » در آن حدود زمين بلرزيد و كاريزها و بناها ي بسيار خلل كرد « ....... سرانجام با هزينه ي پانسد هزار درم بر هزاروسي سد اشتر گذاشته از كاشمر به جعفريه بردند . نزديكي هاي جعفريه كه رسيدند ، غلامان متوكل را كشته بودند. مردمان آنرا به حساب بريدن سرو كاشمر گذاشتند !
البته در شعر دقيقي از بن بريدن درخت نشانه اي نيست و تاريخ قتل متوكل عباسى هم با تاريخ قطع سرو كاشمر همخوانى ندارد اما مردمان به چه منظور به آن پرداخته اند ؟ درخت كاشمر نشانواره چه چيزي است ؟ آيادرخت است و اعتبارمحيط زيست و پاگيري نظام كشاورزي؟ يا نشانواره ي باور و هويت مردمان است.. يا هردو ؟ .
اي دادار استومند ، اي اشون
كجاست سومين جايي كه زمين در آنجا بيشتر از همه جا شادكام است ؟
اهورامزدا پاسخ داد :
اي سپيتمان زرتشت
چنين جايي آنجاست كه اشويي هرچه بيشتر گندم و گياه و درختان ميوه بكارد .

آيا اين شعر زنده ياد حميد مصدق ، مى تواند بخشى از پاسخ ما باشد ؟


سرو ِ كاشمر

گفتند با خليفۀ خودسر،
از سرو كاشمر ،
و از اعتقاد مردم ايران ،
از نذرو بذل و بخشش آنان ،
در پاي سرو.
در خشم شد خليفه و فرمان داد ،
تا سرو را ،
از بن برآوردند ،
و قهر و خشم مردم ايران را ،
به هيچ نشمردند .
باري خليفه بغدادي ،
آن برگزيده شيوه شدادي ،
بر باد رفت حتا ،
نام خليفۀ خودخواه خود پرست ،
از ياد رفت .
اما در كاشمر هنوز ،
در ذهن هر خردورايراني ،
سروي به پاست ،
آن سرو ،
سرفرازتر از هرچه سرو ،
پابرجاست .

همين سروست كه در ايران باستان نشانه رسمي مي شود بر سنگ نگاره هاي تخت جمشيد و بر فرش مي نشيند ودر مجموع معناي آزادگي و ناميرايي را بيان مي كند
*
كتاب ديگري كه دراين چياكشي فرصتي شد تا مرور تازه اي بشود فردوسي نامه يا مردم و قهرمانان شاهنامه بودكه يكي از كارهاي بزرگ زنده ياد انجوي شيرازي است
دراين كتاب كه بيشتر از ذهنيت مردمان پديد آمده و سينه به سينه گشته است گزارشي هست از سيف الله احمدي چهل و هفت ساله ، كشاورز ساكن دستگرده ي گلپايگان ،شهريور ۱۳۵۴.
سيف الله احمدي چهل و هفت ساله روايت ميكند كه : منوچهر روزي با ياران به شكار رفت ، پس از شكار در چادرش خوابيد و درخواب ديد كه چند نفر مرد تبر به دست مي خواهند درختي را كه سيمرغ بر آن آشيان دارد بيندازند .
سيمرغ سرمي رسد و مي پرسد : اي آدميزادگان چكار داريد مي كنيد ؟ چرا مي خواهيد اين درخت رابيندازيد ؟ آن چند نفر اعتنايي نكرده به كار خود ادامه دادند . سيمرغ گفت : اي آدميزادگان بدبخت ! بدانيد اين درخت ، درخت مقدسي است ، چونكه به دست حضرت زرتشت كاشته شده است ! اما آدميزادگان باز هم اعتنا نكردند و كمي از ريشه درخت را زدند بطوريكه از آن خون جاري شد ! سيمرغ رفت و يك سنگ هفتسد مني را به منقار گرفت و روي سر آن چند نفر پرتاب كرد . منوچهر از ترس سنگ هراسان از خواب پريد و خواب را براي وزيرش تعريف كرد و گفت هر طور كه شده بايد درخت را پيدا كنيم . پس از پنج سال جستجو در كوه هاي ايران نه تنها آن درخت را بلكه درختاني چند از آن نوع پيدا كرد . به دستور منوچهر شاه همه جا جار زدند كه اين درختان نظركرده ي حضرت زرتشتند وكسي حق بريدن آنهارا ندارد ودر هردو روايت درخت و زرتشت واژه كليدي هستند :
در يك روايت نام درخت سروست. در روايت ديگر درخت نامي ندارد. در روايت درخت بي نام ، سيمرغ ازآن نگهباني مي كند ولي از درخت سرو مردمان. اما پيدا شدن منوچهر پيشدادي در روايت درخت بي نام شگفت انگيزست چراكه زرتشت دردوره كيانيان مي زيسته وآيين خود را در زمان پادشاهي گشتاسب اعلام مي كند ولي در ذهن دور پرواز مردم پيوستي ويژه مي آفريند !
آقاي احمدي سپس ادامه مي دهد كه :امروزه در هنده از توابع اليگودرز درختان خودروي زيادي وجود دارد كه به آنها درخت گيرچ مي گويند و همه ي آنها را نظر كرده مي دانند . مردم معتقدند اين درختان را هم حضرت زرتشت خودش كاشته است . حتا اگر اين درختان خشك بشوند كسي جرات نمي كند دست به شاخ و برگشان بزند . درخت گيرچ ميوه اي شبيه آلبالو دارد كه در فصل پاييز مي رسد و بسيار خوشمزه است . ميوه آنها خريد و فروش نمي شود و اين درختان هر جا كه روئيده باشند ، مردم حق دارند ميوه آنهارا بچينند و بخورند چون نظر كرده هستند .
اما درخت كنار Konaar ، فرهنگ معين آنرا ازتيره عناب ها دانسته با بلندايي بين يك متر تا يك و نيم متر با شاخه هايي بي كرك و برگ هايي كوچك و نوك تيز و گل هايي به رنگ آبي كه برگ هاي كوبيده ي آنرا سدر گويند و... تا آنجايي كه به ياد مي آورد درخت كنار بلندايي ازيك تا هشت متر دارد اما از رنگ آبي گل آن چيزي را بياد نياورد .ميوه ي سرخرنگ ورسيده وخوردني آن به اندازه ي يك آلبالوي درشت است. ميوه كنار را خشك و
آرد هم كرده و به نام آرد كنار مي خورند .برگ هاي آنرا نيزخشك كرده و مي كوبند و به نام پَر ِ كنار
par-e konaar
براي سرشويي بكار مي برند .
اما چرا پاي كنار بهبهان درين قضيه باز شد؟ هنگام كشيدن جاده اهواز ـ بهبهان ـ شيراز كه در بخش غربي اين شهر واقع است درخت كناري در ميان جاده قرار داشت و مي بايد كه آنرا قطع كرد تا كار جاده كشي ادامه يابد .اين كنار بهبهاني نه عمري هزار ساله داشت و نه گردش همچون سرو كاشمربود كه اسير كمند نشود ، باوجود حال كسي دست به تبر يا اره نشد چرا كه مي گفتند : بريدن درخت نومد دارد ! تا سرانجام غريبه اي پول زياد ي گرفت و اره به تنه ي كنار گذاشت و آن كرد كه مى گويند بر سرو كاشمر رفت . فرداي آنروز چو افتاد كه ناگهاني مردغريبه مرد ! كوچك و بزرگ گفتند كه : بريدن درخت نومد دارد !
اما درخت و اصولا درخت كاري در فرهنگ ايرانزمين
آباداني و كاشتن درخت ، گل وسبزه و نگهباني از آن از بايسته هاي ايرانيان باستان بود به طوريكه در فرهنگ ديني امشاسپند امرتات يا امرداد به معناي بي مرگي است كه نگهبان و موكل است بر گياهان و نباتات . در زراتشت نامه سخني است از امرتات در باره ي نگهداري درختان و نباتات :
سخن گفت درباره ي رستني
كه زرتشت گويد ابا هرتني
نبايد به بيداد كردن تباه
به بيهوده بركندن از جايگاه
كزو راحت مردم و چهارپاست
تبه كردن او را نه راه خداست
پس از آنگه زهرگونه يي پند داد
زراتشت را از ره دين و داد
بر اين بنيان و اساس است كه ايرانيان باستان در روز تولد يا زناشويي و حتا روز مرگ در گذشتگان سه درخت مي كاشتند و شايد بتوان گفت كه اين زيباترين و شاعرانه ترين گام در راه نگهباني محيط زيست است آنهم در سرزميني كه هميشه با بي آبي دست به گريبان بوده است . بر اصل تقويت كشاورزي است كه ايرانيان مرداب ها را مي خشكانيدند و نه تنها خود كشت مي كردند بلكه به تمام مناطق امپراتوري نيز توصيه مي شد چنانچه كاشت يك نوع مو را در دمشق و پسته در حلب .كنجد درمصرو برنج در ميانرودان را رواج دادند .
در اين فرهنگ درخت مترادف است باباغ و بستان و باغ بستان نيز صفاتي همچون بهشت برين در پي مي آورد . باغ هاي ايراني در درازاي تاريخ نامور بودند چنانچه باغ هاي بسيار زيباي شاهنشاهي كه در آن ها شكارگاه ها ،
گل بستان فراهم آمده بود كه پئيري دئز
Pairi-daeza
ناميده مي شدندكه به چم باغ ديواره دارست . زيبايي چشمگير اين باغ ها سبب شده بود كه ايرانيان آنها رابا
وهيشت
Vahishta
يا بهشت همانند و برابر بدانند .
همين باغ بهشت هاي ايراني است كه واژه ي اوستايى پئيري دئز زبان يوناني وارد مي كند و
paradisus
مي شود كه به چم باغ پراز گل ، درخت وحيوان است. اين واژه سرانجام به زبان لاتين وارد شد كه امروزه همان واژه اوستايى به صورت
( پرديس ساساني =) paradise
در زبان هاي اروپايي رواج يافته است .تازيان نيز از همين واژه فردوس را درست كردند كه بهشت را معنا مي دهد .
پاي باغ هاي ايراني به جهان فرازمند موسيقي هم كشيده مي شود و باربد در سي لحن مشهور خود باغ سياوشان ، بآغ شهريار ، باغ شيرين ، بستان شيرين سروستان و .. را معناي موسيقيايي مي بخشد روايتي ازفردوسي هست درباره ي ره يابي باربد به دربار شاهانه ي موسيقي پرور خسروپرويزي . فردوسي مي گويد كه باربد نوازنده و خواننده ي بي نام ونشان مي خواست نواي خوش خود را به گوش خسرو پرويز برساند اما بدون اجازه ى سركش كه بزرگ رامشگر زمانه بود كسي نمي توانست به مجلس شاهانه ره بيابد . اماباربد تلاش خود را كردتا سرانجام با كمك يكي ازباغبانان دريك شب بهارى كه بنا بود خسرو و نديمانش در آن باغ بسر برند رختي سبز پوشيد و بر بالاي درخت سروي پنهان شد ، چون مجلس گرم شد ، بربت يا رود را به صدا در آورد و خواند :
زننده بدان سرو ، برداشت رود / همان ساخته ي خسرواني سرود
يكي نغز دستان بزد بر درخت / كزان خيره شد مرد بيدار بخت
سرودي به آواز خوش بركشيد / كه اكنون تو خوانيش داد آفريد
اهل مجلس شگفت زده شدند ، در پي آن بر آمدند كه زننده يا نوازنده و خواننده را بيابند ، چون نتوانستند رامشگر را پيدا كنند خسرو پرويز يا به قول فردوسي مرد بيدار بخت مي گويد اين نوا از ديو نمي تواند باشد بلكه از فرشته ايست . چون مجلس در سكوت فرو رفت باز رامشگر افسونكار يا به قول پرويز فرشته بنواخت و بخواند :
همي سبز در سبز خواني كنون بدين گونه سازند مردان فسون
پرويزبا شنيدن دوباره آواز بر پاى خاست و گفت :
بجوييد در باغ تا اين كجاست / همه باغ و گلشن چپ و دست راست
دهان و برش پر زگوهر كنم / بر اين رود سازانش مهتر كنم

سبز در سبز شرح زندگي خود باربد است چون رخت سبز پوشيده و بر درخت سرو پنهان شده بود و اين چنين باربد به بزم خسرو اجازه ي ورود يافت و در واقع با رود و نوا و درخت سرو و باغ ايراني در تاريخ خانه ساخت *
آب آبروست و آباداني معمولا در باغ هاي ايراني جويباران يا شاهرگ هاي سرشار از آب درميان باغ جريان داشته اند مثلا در نارنجستان قوام در شيرازهم امروزه از همين قانون تبعيت دارد كه نشانه اي ازاعتبار آب و تقدس آب است كه پپوندي ناگسستني با رستني ها دارد .در اينجا نيازست كه يادآور شود كه در فرهنگ ايراني انسان و طبيعت هردو صاحب اعتبارند نه تنها آب بلكه آنچه بر مبناي قانون اشا در چرخش است ارزشمند و مقدس است در هات ۴۲ يسنه اوستا آب ها ، راه ها ، كوه ها ، درياچه ها، كشتزارها، مزدا و زرتشت ، زمين ، آسمان ، باد ، منش نيك ، مرغ پران و...... ستوده شده اند و نگهداشت آنچه كه هستي ناميده مي شود سپارش شده است .
در پتت يا توبه نامه ي زرتشتيان آمده است :
از هرگونه گناهي كه من نسبت به امرداد امشاسپند در گيتي مرتكب شده ام ، پشيمان گشته ، توبه مي كنم . از جمله اگر درخت جواني را بريده يا برو ميوه نارسيده چيده ام .
تقدس درخت و گياه هنوز در ايران اعتبار خود را دارد و درختان و گياهاني چند مانند اسفند ، هوم ، گل سرخ ، نسترن زرد و سپيد ، چنار ، كنار و انار ، مو ، سرو ، توت و سنجد ، گز، سرو و چنارگرامي داشته مي شوند .
اين تقدس و اعتبار و حفظ محيط زيست است كه در فرهنگ ما روز ۱۵ اسفند روز جشن درخت كاري مي شود ، درخت مي كاشتند تا نيكي و دير زيوي درو كنند .
علم در جلد پنجم رويه ۴۹۳خاطراتش مي نوسد امروز جمعه۵۴-۱۲-۱۵ جشن درخت كاري بود صبح در يكي از تپه هاي بلند شهستان پهلوي پنجاه درخت بلوط به ميمنت پنجاهمين سال سلتنت پهلوي غرس شد ..
در پايان اين نوشته نكته اى را بيفزايم كه تقدس ,در پاك نگريستن و نگهبانى از طبيعت است و به ياد بياوريم گفته ى شاتوبريان را که :
جنگل ها پيش از انسان بوجود آمدند و بيابان ها پس از او!
و در روي يك قوطى شير يك زبانزد سرخ پوستى به سوئدىنوشته شده بود :
Behandla jorden väl,
den är inte en gåva från dina föräldrar ،
utan ett lån från dina barn !
از زمين خوب نگهدارى كن ،
اين هديه اى از سوى پدر و مادرت نيست
بلكه وامى است كه از فرزندانت گرفته اى .( ترجمه از سوئدى )
در پايان از شما همراه ، همگام ،خواننده ى گرامى اين درد نامه مى پرسم : آيا ما به زودى به بيابان نمى رسيم ؟

سرچشمه ها:
به اين سايت ها رجوع شده است :
http://www.mazandnume.com/?PNID=V2671
گروه محيط زيست دانشگاه آزاد اسلامي واحد همدان
http://ec.europa.eu/environment/index_sv.htm
http://www.greenpeace.org/international/
Thursday, Aug 25, 2005
روز روزنامه‌ی صبح به وقت تهران پنجشنبه، ۳ شهریور ۱۳۸۴ f.ghazizadeh@roozonline.comفرناز قاضی زاده هجده ميليون هکتار جنگل، پس از انقلاب به هفت ميليون رسيده
تاريخ ثعالبى پاره نخست ، ثعالبى نيشابورى ترجمه محمد فضائلى نشر نقره ۱۳۶۸
مزديسنا و ادب فارسى ، دكتر معين ، جلد دوم انتشارات دانشگاه تهران ۱۳۶۳
يسنه، هات ۴۲ در اوستا كهن ترين سرودها و متن هاى ايرانى، گزارش و پژوهش جليل دوستخواه، چاپ يازدهم، ۱۳٨۶ انتشارات مرواريد - تهران
*فائوFAO يا سازمان خوار بار و كشاورزى ملل متحد از سازمان هاى بين الملى است كه در زمينه ى توسعه ى كشاورزى كار مى كند . مركز آن در شهر رم است .
* ارش arsh : واحدى است براى اندازه گيرى طول ، از آرنج تا سر انگشت - فرهنگ معين
* از آب تا درخت و مرد پرهيزكار از اين قلم رجوع بشود


خاستگاه: راياپيامي از دكتر تورج پارسي


٢٦. واپسين روز ِ اسفندماه: روزي بزرگ و فراموش‌نشدني در تاريخ ِ معاصر ِ ايران


٢٩اسفند ١٣٢٩ روزي بزرگ در تاريخ معاصر ِ ايران و بخشي نازدودني از خاطره و حافظه‌ي ِ همگاني‌ي ايرانيان است. پنجاه و هفت سال ِ پيش از اين، در چنين روزي، مجلس ِ شوراي ِ ملّي، قانون ِ ملّي‌كردن ِ صنعت ِ نفت ايران را – كه مبارز ِ نستوه، زنده‌ياد دكتر محمّد مصدّق تدوين و پي‌گيري كرده‌بود – از تصويب گذراند و فصل ِ نويني در زندگي‌ي ِ ملّت ايران آغازشد.
گرامي بداريم خاطره‌ي ِ اين پيروزي‌ي ِ شكوه‌مند و ياد ِ مصدّق و همه‌ي آسيب‌ديدگان و جان‌باختگان در راه ِ بازستاندن ِ حقّ ِ ملّت ِ ايران از تاراجگران ِ بيگانه را.



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?