Saturday, June 09, 2007

 

٢: ٣٧٦. اندوه يادهاي كاروانيان از خاموشي ي ِ كاروانْ سالار




يادداشت ويراستار


شنبه ١٩ خرداد ١٣٨٦

خبر كوتاه، امّا تكان دهنده و اندوه زاي و دريغ انگيز بود:


ایران زمین
یکی دیگر از بزرگْ مردانش را از دست داد!
با تاسّف بسیار، بامداد امروز
دکتر پرویز ورجاوند
باستان شناس برجسته­ی ایرانی
و
عضو شورای رهبری و سخنگوی
جبهه­ی ِ ملّی ي ايران
درگذشت.


در همه ي ساعتهاي امروز، پيامهاي ياران شناخته و ناشناخته ام، دوستان ايران و ارجْ گزاران ِ خدمتگزاران راستين آن، براي آگاهي رساني و اندوه گساري در سوگ ِ بزرگْ مرد ِ ايرانْ شناس ِ روزگارمان به اين دفتر مي رسيد كه درونْ مايه ي آنها -- كم و بيش -- يكسان بود؛ تو گفتي كه فرزندان يك پدر، در هنگام خاموشي ي او، سوگْ ناله سرداده اند.

دوست ايران شناس و كوشا و سردبير ِ تارنماي فرهنگي ي روزنامك، مسعود لقمان نوشته است:
جهان پیر است و بی بنیاد / از این فرهادکُش، فریاد!
همو گفتاري خواندني از تيرداد بُنَكدار را در اين زمينه، در روزنامك نشرداده است:
دريغا تُهي از تو ايران زمين
http://rouznamak.blogfa.com/post-72.aspx
*
دوست ناشناخته اي به نام ِ امير ورجاوند (كه نمي دانم با استاد ِ درگذشته، نسبتي دارد يا نه) و چُنين مي نمايد كه دانشجوي استاد بوده، نوشته است:
«... از دکتر، خاطرات بزرگ و فراموش ناشدنی دارم . اگرچه چندان مرام سیاسی ما با هم سازگاری نداشت و روش و درک مبارزاتی ما نیز چندان همسو نبود؛ امّا همواره ایشان را استادی والا، نه برای خود که برای همه ی جوانان این آریابوم مي دانستم و گرچه در طرز تفکّر سیاسی هرگز مُجاب یکدیگر نگشتیم؛ امّا ايشان هرگزچیزی از استادی و راهنمایی در حقّ ِ من و دیگران کم نگذاشتند. چیزهای بسیاری از استاد پرویز ورجاوند آموختم. روانش شاد و ورجاوند!»
وي ادامه داده است:
«هنوز باورم نمی شود و تنها امیدوارم این خبر نادرست باشد. ما هر روز چنین بزرگانی را از دست می دهیم و بازهم و بازهم. هنوز داغ دلمان از پرکشیدن استاد کسری وفاداری و دیگر بزرگواران از دست رفته آرام نگرفته بود که اینک، این خبر ...
جُز شرمساری از روان پرشکوه ِ استادانمان آیا ما را کاری هست؟ غير از سرافکندگی در پیشاروی نیاکان پاکْ زادمان آیا ما را کاری هست؟
همچنان ایستاده ایم و همچنان حرف می زنیم و همچنان به دست خود طناب دار و سرنوشت را برگردن هم پیمانان و یاران راهمان می اندازیم. دور و شکسته باد دست اهریمنان و نا رفیقان!
امید ِ استاد ورجاوند هماره آزادی بود و آگاهی جوانان ایران زمین. خوب می دانم و خوب می بینم که دومین آرزوی استاد در حال تبلور است و به روشنی طلوع جاودانه ی خورشید آگاهی ایرانی را لمس می کنم . ( نوشته های زیبای شما نازنینان نمونه ای ست پرواضح ...)
اما در تجسّم نخستین آرزو چه؟ چشم به راه می مانیم و همچنان مردانه پای در راه و استوار به ادامه ی راه می رویم؛ نه با پا، بلکه با سر و همچنان تا آخرین ذرّه ي شرف و توان مان می جنگیم و رشد می کنیم . تا آنروز ... تا آزادی.
ذرّه ای تاب و توان، دوستان. کمی صبر ... سپیده دم نزدیک است!
درود بر روان استاد ورجاوند و بر فرّ ِ تمامی نیاکان پاکمان ... درود بر روان و فرّ نیامدگان این خاک ... درود بر فرّ زنان و مردان مبارز و نیک ... پاینده باد ایران ... پایدار باد ایرانی!»
* * *
دكتر شاهين سپنتا نيز گفتاري روشنگر را درباره ي زندگي و كارنامه ي درخشان فرهنگي و علمي و اجتماعي ي زنده ياد دكتر ورجاوند، به اين دفتر فرستاده است كه در اين جا بازْنشرمي دهم:



یادی از دکتر پرویز ورجاوند
سخنگوی راستین ملت ایران



دکتر پرویز ورجاوند، صبح روز شنبه 19 خرداد ماه 1386 خورشیدی به علت ایست قلبی درگذشت. دکتر پرویز ورجاوند در سال 1313 خورشیدی در تهران دیده به گیتی گشود . در نوجوانی و در دوران تحصیل در اثر تجربه رویداد های تلخ جنگ چهانگیر دوم با مشاهده نقش ویرانگر نیرو های بیگانه ، حس میهن دوستی و دشمن ستیزی در نهاد او پاگرفت .از این روی در حالی که 15 سال بیشتر سن نداشت به روزنامه نگاری روی آورد و اندیشه های میهن خواهانه خود و دیگر نوجوانان هم اندیش را در یک روزنامه دانش آموزی منتشر نمود.
ورجاوند پس از رویداد های ۲۸ امرداد به « نهضت مقاومت ملى» پیوست . او در كنار مبارزه ملی ، تحصيلش را ادامه داد و موفق به دریافت دیپلم نقشه بردارى شد . سپس وارد دانشگاه تهران شد و در سال 1337خورشیدی مدرک کارشناسی باستان شناسی خود را از این دانشگاه دریافت نمود. او دو سال بعد در سال 1339 خورشیدی به درجه کارشناسی ارشد علوم اجتماعی از همان دانشگاه نائل شد. پرویز ورجاوند سپس برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و در آنجا ضمن دریافت دیپلم انستیتو انسان شناسی فرانسه و دیپلم باستان شناسی شرق و دوران اسلامی از مدرسه عالی « لوور » ، در سال 1342 خورشیدی موفق به دریافت درجه دکترای باستان شناسی و هنر از دانشگاه سوربون فرانسه شد . عنوان پایان نامه دوره دکترای او « معماری هخامنشی و ارزش های ويژه آن در مقايسه با معماری يونان و مصر » بود . دکتر ورجاوند ضمن تحصیل در فرانسه ، با این که از میهن دور بود آتش مهر ورجاوند خود به مام میهن را نیز پیوسته فروزان نگاه داشت و در این راستا با گروهی از یاران دانشجو ، « سازمان جبهه ملى » را در اروپا ساماندهى نمود و خود مسؤوليت هيأت اجرايى و انتشار روزنامه ارگان آن با نام « ايران آزاد » را بر عهده گرفت. دکتر ورجاوند پس از پايان تحصيلات در پاريس به آغوش مام میهن بازگشت. اما ساواک با آغوش باز از او پذیرایی نمود و مدتی از صدور حكم استاديارى اش جلوگیری شد . در اين مدت او به مؤسسه تحقيقات اجتماعى دانشگاه تهران پیوست و مسؤوليت گروه انسان شناسى و ايلات و عشاير آن جا را بر عهده گرفت. او همزمان به انتشار نشریات معتبری همچون « باستان شناسى و هنر ايران » و « فرهنگ و معمارى ايران » پرداخت . همچنين به عضويت شورای نویسندگان نشریه هاى معتبری چون « هنر و مردم » و « هنر و معمارى » در آمد. دکتر ورجاوند از سال 1344 خورشیدی به عنوان استاديار دانشگاه تهران ، از سال ۱۳۴8 خورشیدی به عنوان دانشيار دانشگاه تهران و از سال ۱۳52 خورشیدی به عنوان استاد دانشگاه تهران به تدریس و پژوهش های گسترده دانشگاهی در زمینه های انسان شناسی ، باستان شناسی ، هنر و معماری ایرانی پرداخت . از این استاد ممتاز دانشگاه تهران و پژوهش گر برجسته بیش از 20 عنوان کتاب و نزدیک به پانصد مقاله علمی و هزاران مصاحبه و سخرانی در رسانه های گروهی در سطح جهان منتشر شده است. از میان کتاب های زنده یاد دکتر ورجاوند می توان از « روش بررسی و شناخت علمی ايلات و عشاير » ، « پيشرفت و توسعه بر بنياد هويت فرهنگى » ، « ایران و قفقاز ، اران و شروان » ، « سبک شناسى هنر معمارى در سرزمين هاى اسلامى » ، « خراسان و ماوراءالنهر » ، « سيماى تاريخ و فرهنگ ايران در موزه هاى اتحاد شوروى » ، « سيماى تاريخ و فرهنگ قزوين » نام برد. در سال 1344 خورشیدی دکتر ورجاوند همچنین رياست «مركز برنامه ريزى و آموزش خدمات جهانگردى ایران» را نیز برعهده گرفت و کوشید تا شمارى راهنماى کارآزموده و آگاه براى راهنمایی گردشگران آموزش دهد .
دکتر ورجاوند پیش از انقلاب همچنین به عنوان مشاور عالى « سازمان حفاظت آثار باستانى» كه بعدها به سازمان ميراث فرهنگى تغيير نام داد، مشغول به کار بود و دوره هایی را براى مهندسان معمار، باستان شناسان، معماران سنّتى و افرادی که در زمينه تزيينات معمارى بناهاى تاريخى ايران فعاليّت داشتند، برگزار نمود. دکتر ورجاوند در سال ۱۳۵۶ خورشیدی ، در جبهه ملّى که با عنوان « اتحاد نيروهاى ملّى» در صحنه سیاسی ایران فعالیّت می کرد، به تلاش های میهن دوستانه ي خود ادامه داد و پس از انقلاب 1357 در دولت موقت «مهندس بازرگان» مسؤوليت وزارت فرهنگ و هنر را بر عهده گرفت. او خود درباره مسئوولیّتش در آن دوران به محمّد شمخانى خبرنگار روزنامه ي ایران در اسفند ماه 1383 ، گفت: « مسؤوليتى كه در آن شرايط بسيار حسّاس و بحرانى بار سنگينى بود. چون شرايط چنان بود كه مسائل مربوط به حفظ ميراث فرهنگى و تداوم فعاليّتهاى هنرى به شدت از سوى گروهى صاحب قدرت در ساختار حاكميّت زير سؤال قرار داشت و مشكلات فراوانى به وجود آورده بود. از جمله اين مشكلات تلاش هايى بود كه براى تخريب تخت جمشيد و شمار زيادى از بناهاى ديگر و همچنين تجاوز به موزه ها و آثار آن ها به عنوان يك اقدام انقلابى به صورت يك فعاليّت گسترده مطرح بود. نكته بسيارمهم ديگر بهره گيرى گروههاى بسيارى از اوضاع آشفته مملكت بود تا بتوانند دست به كاوشهاى غيرقانونى و قاچاق بزنند. در اين مورد اخير، از جمله مى توان به منطقه رودبار گيلان اشاره كرد كه در آن جا گروه چندصد نفره اى به تلاش پرداختند تا آثار بسيار ارزشمندى را از دل خاک بيرون بياورند و به فروش برسانند. من براى اين كه بتوانم در برابر اين ماجرا موضع گيرى قاطع نشان بدهم، به گونه اى غيرمنتظره خودم را به منطقه رساندم و در ميان اين گروه پرشمار به صحبت پرداختم و بدين گونه، شرايطى پيش آورديم كه بخش زيادى از اين آثار را از گروه هاى قاچاقچى گرفته و به موزه ايران باستان برگردانيم. در زمينه مسائلى مثل سينما و بازگشايى آن به دنبال چند ماه تعطيلى، من باز با مشكلات فراوانى درگير بودم كه با سرسختى، كار بازگشايى سينماها به سامان رسيد. همچنين براى اولين بار توفيق آن را به دست آورديم كه تمام سالن هايى را كه در تهران مى توانست مورد استفاده قرار بگيرد براى رونق كار تئاتر، با همكارى صميمانه شمار زيادى از هنرمندان، مورد استفاده قرار بدهيم. پديده ي موسيقى هم كه به شدّت در برابرش موضع گيرى وجودداشت، ساماندهى شد و از ۱۴ واحد مختلف كه در وزارت فرهنگ و هنر پيش از انقلاب فعّال بودند، چهار سازمان توانا براى بالا بردن سطح دانش موسيقى و توان بخشيدن به موسيقى ملى ي كشور سازماندهى شد. يكى ديگر از اقداماتى كه در آن شرايط حسّاس توفيق پرداختن به آن را پيدا كردم، منحل كردن اداره نگارش وزارت فرهنگ و هنر بود كه مسؤوليت آن سانسور و نظارت شديد بر انتشارات كشور و به ويژه كتاب ها بود. براى اين كار و در برابر اعتراض هاى صاحبان قدرت، گفتم: وظيفه وزارت فرهنگ و هنر ايجاد بستر مناسب براى رشد فعاليّت هاى هنرى و فرهنگى است و بنابراين ما حق نداريم تا از بيان آزاد انديشه جلوگيرى كنيم و قالب هايى را در اختيار هنرآفرينان و فرهنگ سازان قرار بدهيم كه در آن چارچوب خود را محصور ببينند.»
از ديگر تلاش های ارزنده و فراموش نشدنی دکتر ورجاوند در دوران کوتاه وزارت فرهنگ و هنر او ، ثبت ميراث جهانى چند مجموعه مهم و تاريخى ايران یعنی تخت جمشيد، چغازنبيل و ميدان نقش جهان اصفهان بود كه در تاريخ يونسكو ثبت همزمان این تعداد اثر از یک کشور، سابقه نداشت. دکتر ورجاوند در سال های آخر عمر، تلاش فراوانی را برای تعدیل برج جهان نما در اصفهان و پاسداشت حریم میدان تاریخی نقش جهان و همچنین گذر مترو اصفهان از خیابان شمس آبادی به جای گذر از محور تاریخی چهارباغ انجام داد . از دغدغه های مهم او در آخرین روز های زندگی پربارش نگارش کتابچه راهنمایی درمورد تاثیرات سدّ ِ سیوند و رطوبت ناشی از آن بر آثار باستانی تنگ ِ بُلاغی و دشت ِ پاسارگاد، به همراه گروهی از یارانش بود که ناتمام ماند. دکتر ورجاوند نخستین باستان شناسی بود که با صراحت و آشکارا به ارائه مستندات و دلایل انکار ناپذیر در مورد آسیب های ناشی از سدّ ِ سیوند بر میراث فرهنگی پرداخت و افزون بر پشتیبانی از برنامه های «کمیته بین المللی نجات آثار باستانی دشت پاسارگاد» ، ده ها مصاحبه با رسانه های گروهی درون مرزي و برون مرزي انجام داد و در بسیاری از دانشگاه ها و مراکز پژوهشی کشور حاضر شد و با ارائه تصاویر و نقشه های دقیق علمی و دست اوّل، دیدگاه های کارشناختی ِ خود را در اختیار همگان قرارداد. دکتر ورجاوند در آخرین روز های عمر با وجود بیماری برای تشویق و پشتیبانی دوستداران میراث فرهنگی در نمایشگاه آثار نقاشی که برای نجات پاسارگاد برپاشده بود ، شرکت کرد . دکتر ورجاوند، افزون بر این که کارشناس برجسته باستان شناسی و میراث فرهنگی بود، در مسائل سیاسی ایران و خاورمیانه نیز فردی آگاه و صاحب نظر بود و رسانه های گروهی و پایگاه های خبر رسانی در زمینه های گوناگون سیاسی و اجتماعی خود را از دیدگاه های ارزشمند او بی نیاز نمی دیدند و از این رو هر روز چند گفت و گو از سوی رسانه ای گروهی در سطح جهان با وی انجام می شد و با این که وی پیوسته به خاطر انجام این گفت و گو ها مورد سؤال و گاه اتهام ِ نهاد های رسمی قرار می گرفت؛ امّا بازهم با شجاعت به مثابه ي سخنگوی راستین ملت ایران، به وظیفه آگاهی رسانی و همکاری خود با رسانه ها ادامه می داد و به تشریح خواسته ها، مسائل و مشکلات مردم ایران در سطح جهانی می پرداخت. دکتر ورجاوند از سال 1358
وارد شورای مرکزی جبهه ملی ایران شد و به خاطردیدگاه های ملی و میهنی از سال 1360 تا 1363 به زندان افتاد. وی از سال 1379 خورشیدی تا پایان عمر به عنوان عضو هیات رهبری و سخنگوی جبهه ملی ایران کوشا بود.
* * *
دوست فرهيخته ي ارجمند، آقاي دكتر تورج پارسي نيز در همين زمينه، گفتاري را از سوئد، همراه پيامي به اين دفتر فرستاده اند كه با سپاس از ايشان، در پي مي آورم:



در سوگ ِ مردى از اهالى ي ِ تاريخ راستى و درستى، دكتر پرويز ورجاوند
از: دکتر تورج پارسى



به عادت هرروز پاى كامپيوتر نشستم. روزى آفتابى كه سوئد را طرحى دگر بخشيده بود. نخست خواندن نامه ها را آغاز كردم. امّا يك پيام، همچون واژه ى ايست! بي حركتم كرد! با خواندن ِ پيامي با عنوان "خبر ِ بد" از دوست جوان و پرتكاپويم مسعود، خشكم زد! مگر مى توان از سرزمينى كه دروج و دروندان تباه كننده راستى آنرا از پيشرفت و گسترش باز داشته اند، در انتظار خبر خوش بود ؟ بى گمان آنچه به گوش مى رسد خبرهاى بدا ست از زلزله و توفان گرفته تا مرگ ِ آسان ِ انسان!
نيك مى دانيم ، آگاهيم كه: "كرپان ها (بيدادگران)، پيرو فرمان ِ داد و آبادكردن جهان نيستند. آنان با آموزش ها و كردارهاى خويش، آبادكنندگان جهان را به تباهى مى كشانند." (يَسنَه، هات ۵۱، بند ۱۴ اوستا كهن ترين سرودها و متن هاى ايرانى، گزارش و پژوهش جليل دوستخواه، چاپ يازدهم )
از كرپانهاى معاصر چه انتظارى مى توان داشت؟ جز خبر بد! امروز بيش از جمعيّت و وسعت ايران، سرزمين ما، سرزمينى كه خواستار روشنايي است، سرزمين خبرهاى بد شده است!
آيا مى توان از سرزمينى كه در آن، مردم ِ باورمند به آزادكامى، به جرم «نشر ِ اکاذيب به قصد ِ تشويش ِ اذهان عمومی» زير پيگرد قرارمي گيرند، در انتظار خبر خوب بود هرگز، هرگز!
كرپان ها ترسوترين انسان هاى موجودند ، اصطلاح "ترس از سايه ي خود" يك اصل روانشناختى درست است كه در عرصه هاى گوناگون مى توان آنرا ديد وبر آن انگشت گذاشت. براى آشكارتركردن نمايه ي چنين انسان هايي سخن را به مانس اشپربر(۱۹۰۵۱-۱۹۸۴)
Manès Sperber
مي سپارم :
" فرد مبتلا به هراس ِ معطوف به اجتماع، در جست و جوی شان و مقام است. شان و مقامی که به قدرت منتهی می شود... امّا فردی که دچار هراس پرخاشگرانه می شود خواهان قدرت تامّه است؛ زیرا در فرهنگ او قدرت تقسیم ناپذیر تلقی شده و تقسیم آن بی معنی است. او اگر صاحب تمامیّت قدرت نباشد، خود را عاجز و ناتوان می بیند و این شرایطی است که او نمی تواند تحمل کند ... او برای رهایی از دست چنین هراسی، باید به نابودی هر آنچه "هراس انگیز" است بپردازد." (.بررسى روانشناختى خودكامگى»اثرمانس اشپربر با ترجمه على صاحبى از انتشارات روشنگران و مطالعات زنان)
چرا در نگاه خشم آگين كرپان ها يا ستمكاران، مردم هراس انگيزند؟
چرا خودكامگان از مردم در هراسند؟
آيا از اين منظر مى توان در انتظار بود كه خبرها بد نباشند در حالى كه كرپان ها به نابودى هر چه كه براي منافع شان هراس انگيزست، مشغولند؟
روانشناسى سرزمين هاى اين چنينى نشان مى دهد كه برخى از مردم بى تفاوت مى شوند ، برخى قضا و قدرى مى گردند و در انتظار ناجى مى نشينند و برخى پرسشگرو نيك آگاهند كه شب ابدى نيست و آفتاب نيز بى تلاش و تكاپو نخواهد دميد. سرانجام اينان از پاي نمي نشينند و جان بر كف مى نهند و در تاريخ جا باز مى كنند. در يك جمع بندى به چنين نتيجه اى مى توان رسيد كه رهبران دروغين و همپالكى هايشان در هيچ يك از اين گروه هاى سه گانه پايگاهى ندارند و به همان نسبت نيز عرصه ي زيست را بر همگان تنگ مى كنند.
خبر را مى خوانم : "دكترپرويز ورجاوند درگذشت! در اين شرايط ، در گذشت او براى نيروهاى ملى و ايران دردناكست !"
مانده بودم كه چگونه و با چه زبانى خبر را به بانو ميرزادگى بدهم ! در برابر واژه ها مي مانم! اين جمله را تكرار مى كنم : در اين شرايط در گذشت او براى نيروهاى ملّى و ايران دردناك ست! به جمله ى زيبا و سرتاپا لوژيك اين جوان كه مرگ را يك ضرورت در كل هستى مى بيند مى انديشم و دريغآ گويي و تاكيدش بر " در اين شرايط "! به يادم آمد در سوگ ايران شناس پروفسور مرى بويس نوشتم :
يكي از رازهايي كه انسان آشكارنمود فرايند تدريجي مرگ بود. يعني مرگ فيزيكي انسان زماني شكل مي گيرد كه مليون ها ياخته ي ساختارسازبدن هنگام فعاليت پروتوپلاسمي از كار بيفتد و سبب مرگ ياخته شود؛ اما نكته يا رازي كه در اين جا از ديده گاه زيست شناسي قد علم مي كند اين است كه اگر چه مرگ ياخته ، مرگ انسان است؛ امّا اتم هاي سازنده ي ياخته از بين نمي روند بلكه در سيكل ديگري از هستي قرار مي گيرند به همين دليل پيوندي كه بر مبناي قانون اشا در نظام كيهاني هست آشكار مي شود. بر همين نام و نشاني است كه خيّام شاعر، خيّام فيلسوف، خيّام رياضي دان، مي سرايد سرودي را كه با وجود نگرش به گذران عمر و عينيّت دادن به زمان امّا در يك ظريف كاري ي بسيار خردمندانه خطوط موازي و مماس زندگي و مرگ را نمايان مي سازد و نظام كيهاني را زميني تر مي كند:
"اين كوزه چومن عاشق زاري بوده ست / در بند ِ سر ِ زلف ِ نگاري بوده ست
اين دسته كه بر گردن او مي بيني / دستي است كه بر گردن ياري بوده ست."
بر مبناي اين امرفلسفي كه همه چيز در حال شدن است نه در حال بودن، مرگ به عنوان يك ضرورت درجهان رو به رشد و به عنوان يك اصل موازي با زندگي، جايي ثابت مي يابد و بر همين بنيان است كه انسان نگران مرگ نمي شود وبه زندگي مشغول مي گردد . ولى درزير سايه ى ديكتاتوران مرگ مفهوم ديگرى مى يآبد؛ يعنى مى تواند برآيند ِ همان تز" نابودی ي هر آنچه هراس انگیزست" باشد. به هر روى، امروز دريغا گوى كسى هستيم كه نه تنها در پنجاه سال باستان شناسى ايران نامى ماندگار دارد، بلكه داراى مَنِشي نيك و نيك گستر بود. تاريخ را مي شناخت و با همه ى توش و توان، باانديشه، گفتار و كردارى راستين در راه اعتبار انسان گام بر مى داشت. به گفته ى استاد دوستخواه، او" در گستره ي دفاع از سود و مصلحت ايران و ايرانيان، در صف ِ يكم ِ هر كوشش و كُنِشي جاي داشت و با اراده اي استوار و نستوه گام برمي داشت و هيچ گونه كوتاهي و غفلتي را روا نمي شمرد".
دكتر ورجاوند نخسين باستانشناس ايرانى بود كه خطر سدّ ِ سيوند را اعلام كرد و نخستين شخصّيت علمى و سياسي بود كه آن هم از داخل ايران، از كميته ى نجات آثار پاسارگاد پشتيبانى نمود. مرگ او دُروَندان و تباهكاران را شادمان ساخت و مردم، همان مردمى را كه به هويّت ملّى خود آگاه و به اعتبار انسان باورمندند، غمگين ساخت.
به فرَوَهْر استاد پرويز ورجاوند درود مى فرستيم و پيمان مى بنديم كه راه او را كه قلمرو ِ روشنايي است، ادامه بدهيم . با ملّت ايران و خانواده ى ورجاوندش، همراه و همگاميم. هَمازور بيم.
* * *
اين بود نمونه هايي از پيامها و گفتارهاي رسيده و در كنار ديگر پيامهاي فرستاده ار ايران و سرزمينهاي ديگر، نشان مي دهد كه ايرانيان امروز، دمي هم از ياد بزرگان خود و گرامي داشت ِ پايگاه و خدمتهاي والاي آنان به ميهن غافل نيستند و آگاهانه مي كوشند تا پاي بر جاي پاي ايشان بگذارند و هرگاه كه درفش راهبري از كف يك كاروان سالار بيفتد، بي درنگ آن را برگيرند و پيمودن ِ راه را پي بگيرند. به گفته ي شاعر معاصر هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سايه): "... يك مرد اگر به خاك مي افتد/ برمي خيزد به جاي او صد مرد/ اين ست كه كاروان نمي مانَد!"

استاد دكتر پرويز ورجاوند، رهروي سختْ گام و كاروانْ سالاري شايسته و پرتوان بود و در دهه هاي پشت ِ سر و حتّا همين گذشته ي نزديك، همواره شاهد ِ آن بوديم كه در گستره ي دفاع از سود و مصلحت ايران و ايرانيان، در صف ِ يكم ِ هر كوشش و كُنِشي جاي دارد و با اراده اي استوار و نستوه گام برمي دارد و هيچ گونه كوتاهي و غفلتي را روا نمي شمارد. انديشه و گفتار و كردار نيك ِ او بر بنياد ِ ارزشهاي باستاني ي فرهنگمان، به راستي مشعل فروزاني بود براي رهنموني ي رهروان ِ جوان و هرگاه مي بينيم كه امروز جوانان پرشور از گوشه و كنار ايران و جهان، سوگوار و ارج گزار اويند، دليلي جُز عمري كوشش بي دريغ او در اين راه ِ فرخنده ندارد.
كانون پژوهشهاي ايران شناختي در استراليا، همْ دل و همْ زبان با همه ي ايرانيان، خود را در اين سوگ ِ بزرگ ِ ملّي، انبازمي داند و پايداري و پويايي ي همه ي ايران دوستان را در راه ِ فرخنده اي كه استاد ِ زنده ياد دكتر پرويز ورجاوند، عمري رهرو ِ خستگي ناپذير آن بود، آرزو مي كند.
* * *
متن ِ اين سوگْ ياد، تا اين جا نوشته شده بود كه پيام زير از دفتر ِ كميته ي بين المللي ي نجات ِ پاسارگاد به اين دفتر رسيد و من هم آن را با سپاسگزاري از بانو شكوه ميرزادگي، در دنباله ي ِ اين درآمد مي آورم:



از ميان گزارشهايي كه امروز در رسانه هاي خبري ي ِ همگاني درباره ي دكتر ورجاوند نشريافت، گزارش روشنگر زير را كه از تارنماي راديو فردا برگزيده ام، بر اين درآمد مي افزايم:




پرويز ورجاوند، عضو شورای رهبری و سخنگوی جبهه ملی ايران، صبح روز شنبه، نوزدهم خرداد ماه، در بيمارستانی در تهران درگذشت.
کوروش زعيم، از اعضای جبهه ي ملّی ايران در مصاحبه ای به راديو فردا، گفت که علت مرگ آقای ورجاوند «سکته قلبی» بوده است.
پيش ازاين، منابع خبری جبهه ي ملی ايران گفته بودند که آقای ورجاوند، بر اثر فشاری که در زندان در دهه ۶۰ خورشيدی تحمّل کرده بود، با بيماری های بسياری دست و پنجه نرم می کند.
آقای ورجاوند که در ماههای اخير با اتهام «نشر اکاذيب به قصد تشويش اذهان عمومی» رو به رو بود، به دليل مشکلات جسمی در چندين نوبت نتوانست در دادگاه حاضر شود و هر بار دادگاه او به تعويق می افتاد.
به گفته ي آقای زعيم، دکتر پرويز ورجاوند در سال ۱۳۱۵خورشيدی متولد شده بود.
وی فارغ‏التحصيل رشته باستان‏شناسی و هنر از دانشگاه سوربن فرانسه بود و در دولت موقت مهندس مهدی بازرگان، وزارت فرهنگ و هنر ايران را برعهده داشت.
در پی سقوط زودهنگام دولت بازرگان، پرويز ورجاوند نيز همچون بسياری از همفکرانش از ساختار سياسی قدرت در جمهوری اسلامی ايران خارج شد و در تمام اين سال ها نقش يک منتقد فعال را ايفا می کرد.
دکتر ورجاوند که در زمان مرگ، بيش از هفتاد سال داشت، استاد باستان‏ شناسی و هنر دانشگاه تهران و رييس بخش ايلات و عشاير در مرکز مطالعات اجتماعی دانشگاه تهران بود.
وی در سال ۱۳۲۹ خورشيدی به عضويت جبهه ملی درآمد و به گفته منابع خبری در اين گروه سياسی، با عضويّت در جبهه ملی ي دوم در سال‏های اخير، سخنگويی و عضويّت در هيات رهبری اين جبهه را بر عهده داشت.
آن گونه که کوروش زعيم به راديو فردا گفت، وی در سال ۱۳۴۴ خورشيدی نيز کنفدراسيون اروپايی جبهه ملی ايران را تاسيس کرد.
دکتر ورجاوند پيش از انقلاب و همچنين پس از انقلاب، سال‏هايی را در زندان گذراند.




<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?