Wednesday, February 14, 2007

 

اجتماع اعتراضي در تهران براي پيش گيري از نابودگرداني ي ميراث فرهنگي ي ايرانيان



نماينده کشاورزان منطقه ي ِ سيوند دراجتماع ِ مقابل ِ مجلس، گفت:


«ما به این آب نیاز نداریم! بگویید از آبگیری ي ِ این سدّ بگذرند. مگر نه این که پول بیت المال را خرج کرده اند تا این سدّ را بسازند؟ ما از مسئولین تقاضا می کنیم شماره حسابی اعلام کنند تا ما کشاورزان آن منطقه این هزینه را پرداخت کنیم و پول بیت المال را به آنان برگردانیم.»


يادداشت ويراستار


در درآمد ِ 2: 235 خبر انتشار ِ فراخوان گروههايي از همْ ميهنان براي اجتماع در برابر ساختمان مجلس
شوراي اسلامي در تهران در روز چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۵(ديروز) را بازْنشردادم.
امروز آگاهي يافتم كه اين فراخوان با پذيره ي پرشور ِ ايرانْ دوستان رو به رو گرديده و با وجود ِ هواي بسيار سرد و نامُساعد ِ تهران، گروههايي از مردم، دلْ سوزانه خود را به جاي ِ تعيين شده براي اجتماع ِ پيش بيني شده رسانده و اعتراض به حقّ ِ خود را كه بيانگر ِ زبان ِ دل ِ همه ي ايرانيان است، به بانگ بلند اعلام داشته اند.
بر پايه ي گزارش رسيده، كساني از راههاي دور و از جمله، از خود ِ منطقه ي ِ سيوند، براي همْ دلي و همْ زباني با اعتراض كنندگان، به تهران رفته بودند. اعتراض كنندگان، پارچهْ نوشتْ هايي را در دست داشتند كه بر يكي از آنها، با رويكرد به كليدْواژه هاي اسلامي و فرآني، از كورش ِ بزرگ با وصف ِ عبد ِ صالح ِ خدا و ذوالقرنين يادشده بود.
(درباره ي اينْ هماني ي ِ ذوالقرنين در قرآن با كورش، نگا.: ذوالقرنين يا كورش كبير، نوشته ي ابوالكلام آزاد، به ترجمه ي استاد دكتر محمّد ابراهيم باستاني پاريزي)





متن ِ گرارشي از اجتماع ِ ديروز در تهران را در اين جا مي آورم:


چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۵


گزارشی از مينو صابر:
http://www.aavang.ir/weblog/2007/02/post_369.html#more


بنازمت بختیاری!


امروز (چهارشنبه) سر ِ ساعت ِ ده ِ صبح، در جلو ِ در ِ اصلی ِ مجلس حاضر شدیم. پیش از رفتن به این مکان، به تعداد جمعیّت حاضر در این تجمّع فکر می کردم؛ امّا با مسائلی که پیش آمد و برقراری ارتباط با تنی چند از حاضران، از داشتن چنین هموطنانی، احساس غرور کردم. گیریم که تعداد آن گونه که می خواهیم نباشند؛ مهمّ آن بود که هر کسی که آمده بود با ایمان کامل به این درخواست آمده بود. من مطمئنم همین افراد حتّا اگر نیاز باشد با حضور ِ فیزیکی ِ خود جلو ِ آب را بگیرند، خواهند گرفت! برای من رشادت آن غیوران بختیاری که از آن سوی کشور برای حضور در این تجمّع، خود را به تهران رسانده بودند و با سینه ای ستبر در جلوی مجلس قدم می زدند، کافی بود. مهمّ نیست آنان که ادّعای روشنفکری دارند در چنین مواقعی خود را کنار می کشند! مهمّ نیست كه جمعیّت چه تعداد بود.
آنچه را كه گذشت را می توانید در تارنما های دیگر پی گیری کنید. من دیده های خودم را برایتان نقل می کنم و در واقع نکاتی را که معمولا" از چشم خبرگزاری ها دور می ماند، برايتان بازمي گويم:
امروز از اوّل صبح باران می بارید؛ شدید هم می بارید. هوا هم به طرز محسوسی سردتر از دیروز بود. شروع و خاتمه ی این تجمّع، حدود دو ساعت و نیم طول کشید؛ از ساعت ده تا نزدیک به دوازده و نیم. بیش از دو ساعت جمعیّت در هوای سرد زیر باران منتظر ماندند تا مگر نماینده ای، مسئولی، کسی بیاید و حرف ما را بشنود. بعد از گذشت این زمان، آقای" امیر رضا خادم" برای پاسخْ گویی به مردم، به بیرون از مجلس آمدند. ابتدا نتیجه و حاصل این تجمّع و گفت وگو با آقای خادم را عرض کنم؛ سپس به مسائلی که در حاشیه گذشت بپردازم.
آقای خادم با صحبت هایی که کردند -- و از آن بوی همدلی خوب به مشام می رسید -- گفتند که:
« دیروربا آقای احمدی نژاد و وزیر نیرو در این باره گفت وگو کردم و وزیر نیرو اظهار می کرد من وظیفه ام در این کشور این است که به مسائلی که به کار خودم مربوط می شود، پاسخْ گو باشم. این که اگر سدّ ِ سیوند آبگیری شود، به آثار ملّی ي ِ ما لطمه می زند، در حیطه ی ِ اختیارات و تخصّص من نیست. سازمان میراث فرهنگی این اجازه را صادر کرده است. بنابر این اگر قرار است با این طرح مخالفت شود، باید به آنها اعتراض کنید و از آنها پاسخ بخواهید. »
ایشان ادامه دادند که:
« کاری که اکنون می توان انجام داد، این است که کارشناسان این امر یک نشستی با مسئولین سازمان میراث فرهنگی داشته باشند تا هر کدام توانستند، از دید کارشناسانه دیگری را متقاعد کنند و مسئله را حل کنند. »
من در این جا به سهم خودم، از آقای خادم سپاسگزارم؛ چرا که، نمی دانم اگر ایشان نبودند، مردم تا چند ساعت دیگر باید منتظر دیدار مسئولی، نماینده ای! می ماندند. همچنین تشکر خودم را از پرسنل نیروی انتظامی اعلام می کنم؛ چرا که با توجّه به قوانین کشور ( اکنون به درست یا غلط بودنش کار ندارم ) با این که این تجمّع هیچ مجوّزی نداشت، رفتاری قابل تحسین داشتند.
در میان جمعیّت حاضر، حضور چشمگیر غیوران بختیاری مایه ی غرور بود. در میان بختیاری های حاضر، آقایی حدودا" پنجاه ساله -- که خود را " بهرام آبتین " معرّفی کردند-- از ما تشکّر می کردند و می گفتند حضور شما ما را دلگرم می کند و نیز آقایی با نام "حمید رضا خسروانی" -- که از انجمن" اهورا منش" آمده بودند -- رو به من کردند و گفتند:
«خانم ! خواهش می کنم این حرف ما را بنویس تا مسئولان بخوانند.»
ایشان با صَلابت ِ خاصّ ِ یک بختیاری گفتند :
« من به عنوان نماینده ی کشاورزان منطقه ی سیوند اعلام می کنم که ما کشاورزان برای زمینهای خود به این آب نیاز نداریم بگویید از آبگیری این سدّ بگذرند. مگر نه این که پول بیت المال را خرج کرده اند تا این سدّ را بسازند؟ ما از مسئولین تقاضا می کنیم شماره حسابی را اعلام کنند تا ما کشاورزان آن منطقه این هزینه را پرداخت کنیم و پول بیت المال را به آنان برگردانیم! »
گفتم:
«روی چشمم! با خطّ ِ درشت خواهم نوشت!»
آقای حجت الله رشیدی کارمند بازنشسته ی آموزش و پرورش گفتند:
«از قول من بگویید اهرام مصر را نگاه کنید. این آثار، آثار ِ ظلم و به یاد مانده از ظالمین است. ببینید چگونه آن ها را حفظ می کنند. آن وقت ما آثار و بقایای تاریخی ِ مانده از پدرانمان را که مایه ی فخر ما ایرانیان است، نابود می کنیم!»
خانم بهمنی که از کرمانشاه آمده بودند به همراه آقای آریاپور که اهل ایلام بودند می گفتند:
«زمانی که اعراب به ایران حمله کردند، بخش کوچکی از پای ِ تنديس ِ شبدیز ( اسب خسرو پرویز ) شکسته شده و بعد از این همه سال، ما هنوز که هنوز است می گوییم اعراب این لطمه را به میراث فرهنگی ما زده اند. آن وقت چه گونه اینان می خواهند چنین تخریبی را علیه آثار تاریخی ي ِ کشورمان انجام دهند و از هیچ كس هم هراسی ندارند؟!»
در میان جمع خانمی را دیدم بیست و پنج ساله، خانه دار که با پسر کوچکش از کرج آمده بود. زمانی که من دیدم پسر بچه اشک می ریزد و از مادرش می خواهد که به مکان گرمی بروند، رو به مادرش کردم و گفتم شما بروید این بچه مریض می شود. آن خانم رفت و دقایقی بعد برگشت. گفت دلم نمی آید؛ باید بمانم! پرسیدم شما از کجا مطّلع شدید؟ گفت روزنامه ی اعتماد ملی را که خواندم. زنگ زدم به دفتر روزنامه و گفتم کاری که اینان می کنند با کاری که طالبان در مورد مجسّمه ی بودا کردند چه فرقی می کند!؟
با توجّه به این که در چنین مواقعی عکس انداختن بدون ِ مجوّز، کاری ست خلاف و مشکل ساز، من دوربین با خودم نبرده بودم؛ امّا از خانمی با نام " آنا " درخواست کردم و ایشان لطف کردند و با موبایل شان چند تصویر گرفتند و ساعاتی بعد برای من ایمیل کردند که در تارنماي ِ کمیته ی نجات پاسارگاد می توانید مشاهده کنید.
خلاصه آن که به این می گفتند " تجمع "! بوی همْ دلی می داد و هیچ کدام مان با دیگری غریبه نبودیم. زود پیوند خوردیم.




در میان جمع به دنبال آقای دکتر ورجاوند می گشتم که دوستانشان آقایان صفارپور و رضا ظریفیان گفتند:
« ایشان به علّت ناراحتی ي ِ جسمی که داشتند، نتوانستند حضور پیدا کنند و تعدادی به نمایندگی از طرف ایشان آمده ایم.»
(پايان ِ گزارش ِ مينو صابر)
* * *
در پيوند با همين حال و هواي اعتراضي، تصوير ِ اثري يادماني از همْ ميهن ِ هنرمندمان اكبر نعمتي را --
كه در تارنماي کمیته ی نجات پاسارگاد نشريافته است -- در اين صفحه، بازْنشرمي دهم:




هنرمند در اين اثر ِ تركيبي، رويكرد به آينده دارد و آنچه آيندگان درباره ي ما اكنونيان خواهندگفت.
و در همين زمينه، نشاني ي پيوند به كار ديگري را كه نواري است با زنجيره ي بلندي از نماهاي يادمانهاي باستاني ي ايرانيان، بازهم از همان تارنماي ِ کمیته ی نجات پاسارگاد در اين جا مي آورم:
نجات پاسارگاد، هديه ای از: پرويز هراتی نژاد (آژانس خبری کوروش)
 Posted by Picasa



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?