Friday, December 15, 2006

 

شب ِ بزرگداشت ِ مولانا : گزارش ِ رسيده ار تهران - پيوست ِ درآمد ِ 2: 161





يادداشت ويراستار


در درآمد ِ 2: 161 فراخوان ِ برگزاري ي شب ِ بزرگداشت ِ مولانا جلال الدّين مولوي ي بلخي از سوي ماهنامه ي بُخارا در خانه ي هنرمندان تهران را نشر دادم و مژده ي اين رويداد ِ مهمّ فرهنگي و ادبي را به دوستداران دادم.
امروز گزارش اجراي برنامه ي يادكرده، از دفتر بُخارا به دفتر كانون پژوهشهاي ايران شناختي در استراليا رسيد كه متن ِ آن را به عنوان ِ پيوستي بر آن درآمد، با سپاسگزاري از علي دهباشي براي آگاهي ي خوانندگان ارجمند در پي مي آورم.


آب ِحيات ِ عشق را در رگ ِ ما روانه کن/ آينه ي ِ صبوح را ترجمه ي ِ شبانه کن
ای پدر ِ نشاط ِ نو، بر رگ ِ جان ِ ما برو/ جام فلک نمای شو وز دو جهان کرانه کن


صدای به ياد ماندنی شاملو بود و غزليات شمس مولانا که در تالار بتهوون خانه هنرمندان در شب بيست و سوم آذر ماه در شب مولانای مجلّه بُخارا طنين می افکند.

و اين چنين يکی ديگر از شب های بُخارا آغاز شد. در اين مراسم که تالار ، راهرو ها و سالن ورودی مملو از جمعيت مشتاق بود ، دکتر قمر آريان ، ناهيد طباطبائی ، دکتر شهلا حائری ، دکتر فريده معتکف ، دکتر عزت الله فولادوند ، دکتر مير مجلسی ، دکتر جزايری ، فرزانه قوجلو ، ناهيد موسوی ، فروزنده اربابی ، دکتر صمد موحد ، مهين خديوی ، دکتر بهنيا ، محمد علی جعفريه ، رضا يکرنگيان ، رضا هدايت ، يوسف عليخانی ، دکتر مجدالدين کيوانی ، سودابه اشرفی ، افشين معاصر ، کيکاووس جهانداری ، فرخنده مصلح ، نوشين مهاجرين ، محمد گلبن ، اسدالله امرايی ، احمد وکيليان ، سعيد آذين ، رکسانا خالقی ، ترانه مسکوب ، مريم روشن ، مه جبين مهاجر و مديران انتشارات علمی ، خجسته ، انتشارات ديد ، بدرقه جاويدان ، ثالث وسردبيران نشريات ادبی ، روزنامه نگاران ، استادان دانشکده ي ِ ادبيّات دانشگاه تهران و علامه طباطبائی از حاضرين مراسم بودند.


اين شب به ياد ماندنی با سخنان علی دهباشی مدير مجلّه ي بُخارا آغاز شد:
خانم ها و آقايان ،
يک سال از برگزاری شب های بُخارا می گذرد . سال گذشته در چنين ايامی بود که مجله بُخارا " شب ِ رابيند رانات تاگور " را برگزار کرد و در ماههای بعد شب های ديگری برای گونترگراس ( نويسنده آلمانی ) ، اوسيپ ماندلشتام ( شاعر روس ) ، اومبرتو اکو ( نويسنده ايتاليايی ) ، پتر هانتکه ( نويسنده اتريشی ) ، لويی فردينا سلين ( نويسنده فرانسوی ) و شب های ويژه ديگری به منظور تجليل از نويسندگان و هنرمندان سرزمين خودمان از جمله " جشن هشتاد سالگی استاد رضا سيد حسينی " ، " جشن پنجاهمين سال فعاليت های کامبيز درم بخش " ، " جشن صد و بيستمين سال تولد ملک الشعرای بهار " و در ماههای اخير " شب سيد محمد علی جمالزاده " و " شب ادبيّات آشوری"."
امشب نيز برای ما ايرانيان بويژه برای تمام کسانی که در پهنای جغرافيای زبان فارسی زندگی می کنند شبی خجسته است . شب تولّد يکی از بزرگترين مناديان معرفت و انسانيّت . حضور شما سروران در يک چنين شبی تکريم از عظمت مردی است که جهان انسانی از او تجليل به عمل آورده و هر چه می گذرد فروغ و درخشندگی انديشه های انسانی او که در قالب سروده هايش بيان شده، فزونی می گيرد. ما امشب مفتخر هستيم که يکی از فرزانگان فرهنگ و ادبيات فارسی دعوت مجلّه بُخارا را پذيرفتند و تا دقايقی ديگر گوش جان به سخنان ايشان خواهيم سپرد. مولوی شناسی در زبان فارسی تاريخ چندان دور و درازی ندارد اما گام های ارزنده ای برداشته شده است. از حدود صد و بيست سال پيش که منتخباتی از ديوان شمس توسط مرحوم رضا قلی خان هدايت در تبريز منتشر شد تا کنون در دنيای زبان فارسی شخصيت هايی پديد آمدند که سالهايی از عمر گرامی خود را صرف تحقيق درباره مثنوی و ديوان شمس کردند که بحث درباره کارهای ارزنده آنان خود مجلسی ديگر را می طلبد . فقط به اشاره آنهم به خاطر ياد کرد خدمات آنها و ذکر نام شريف آن عزيزان که انگار در اين مجلس حضور دارند چند جمله ای عرض می کنم. نخست از زنده ياد بديع الزمان فروزانفر ، آن " نادره دوران " که با ذکر خاطره ای کوچک از او ياد می کنم که ايشان در جايی بعد از ذکر چگونگی آشنايش با اشعار مولانا در صبح جمعه ای نزد حاج شيخ عبدالله حائری مازندرانی و جذبه ای که در او بوجود آمد می گويد به دنبال نسخه ای از کليّات شمس می گردد تا در يک کتاب فروشی به بيست و پنج ريال پيدا می کند .در آن زمان آه در بساط نداشته مادرش پارچه برکی از پشم گوسفند رشته بود و از " بشرويه " برايش فرستاده بود تا به جای لباس هايی که غارتگران ترکمن در راه خراسان از فرزندش ( يعنی بديع الزمان فروزانفر ) به تاراج برده بودند لباس زمستان فراهم کند اما فروزانفر اين پارچه را فروخت و ديوان شمس را خريد . و اين قصه در سال 1312 اتفاق افتاده است و نقطه عطفی در پژوهش های مولوی شناسی در زبان فارسی شد. از اين پس است که تاليفات ارزشمند و بسيار گرانقدر استاد فروزانفر بتدريج نوشته می شود و پس از گذشت هفتاد سال از انتشار اولين کتابش در شرح حال مولانا ( 1315 ) هنوز مرجع و مآخذ است. بعد مرحوم استاد جلال همايی است که همگان با آثار او بخصوص کتاب " مولوی چه می گويد " آشنا هستند و بعد مرحوم دکتر سيد صادق گوهرين است و در دهه های اخير آثار ارزشمند زنده ياد دکترعبدالحسين زرّين کوب که جايگاه خاصی در پژوهش های مولوی شناسی دارد. به منظور آن که سخن به درازا نکشد، از ذکر ِ نامهاي دهها کتاب و صدها مقاله در می گذرم. فقط خواستم به ذکر سرآمدان مولوی پژوهی اشاره ای کنم و برسم به استاد دکتر محمّد علی مُوَحّد

که آثارشان خود از زمره همان گوهرهای گرانبهايی است که نام بردم. دکتر مُوَحّد از زمره معدود شخصّيت های علمی هستند که بسيار کم و به ندرت در آسمان فرهنگ و ادبيّات ما يافت می شوند . شما کافی است نگاهی به مجموعه آثار و کتابهای استاد بيندازيد . کارنامه ای است زرّين و عظيم و گسترده . توصيف ِ دکتر مُوَحّد کاری است بسيار دشوار و شايد مُحال. ايشان را نمی توان به يک حوزه دانش و انديشه محدود کرد. دکتر مُوَحّد با اينکه حقوقدان برجسته ای هستند و واقعاٌ در سطح جهانی در اين مسائل حسّاس و دقيق صاحب نظرند و چندين کتاب فنّی و تخصّصی منتشركرده اند. حوزه ي ديگر از آثار مُوَحّد مجموعه چند جلدی " خواب آشفته نفت " که سه جلد آن منتشر شده و يکی از مهمترين منابع ما در شناخت دکتر مصدّق و نهضت ملّی ي ايران به شمار می رود. از ديگرْ زمينه های آثار استادمان همچون ترجمه ها و تحقيقات ِ ديگر، می گذرم و به جنبه ي ِ ديگر ِ کارهای ايشان که تصحيح متون باشد، مي پردازم و در اين زمينه فقط به کتابی که به بحث ِ امشب ِ ما مربوط است، می رسم . تصحيح بسيار دشوار کتاب عظيم " مقالات شمس تبريزی " به صورت علمی و روشمند توسط دکتر مُوَحّد برای اولين بار صورت گرفت؛ وگرنه ما امروز چيزی از آراء و عقايد شمس در اختيار نداشتيم . پس از معرفی دکتر مُوَحّد توسط علی دهباشی از او خواسته شد تا در جايگاه قرار گيرد و سخنرانی خود را ادا کند. دکتر مُوَحّد در بخشی از سخنرانی خود تحت عنوان " غروب شمس " گفت : " شمس بامداد روز شنبه بيست و شش جمادی الاخر سال 642 به قونيّه آمد. ما نه از سال تولّد شمس آگاهی داريم و نه از سال وفات او . امّا تاريخ ورود او به قونيّه را با اين دقت در دست داريم. شمس در قونيّه در ميان بازرگانان در خان برنج فروشان منزل کرده بود . ديدار مولانا و شمس در بيرون اين کاروانسرا اتفاق افتاد. اين ملاقات چگونه بود ، چه اتّفاق افتاده ؛ چه گفتند و چه شنيدند ، جزئيات آن را دقيقاٌ نمی دانيم . گفته اند که ابتدای سخن از سوی شمس بود . شمس که به قونيّه آمد ، مأموريّتی از برای خود قائل بود . مأموريت نجات مولانا از گرفتاری " در ميان قوم ناهموار " . مولانا می بايستی آنقدر پخته شود که بتواند شمس را دريابد . دکتر مُوَحّد پس از بيان نسبتاٌ طولانی از زندگی مولانا و شمس به پايان زندگی شمس رسيد و گفت آنچه مسلّم است شمس پس از مدتی از ستيزه جويی ها و زبان درازی بدخواهان بيزار گشته و در اين انديشه افتاده بود که مولانا را به حال خود رها سازد و از قونيّه برود . او ديگر کار خود را به انجام رسانيده بود و مولانا چندان پخته شده بود که می توانست پس از ترک شمس روی پای خود بايستد و راه را ادامه بدهد . در هر حال شمس تصميم بر ترک قونيّه گرفته و مکرّر در گوش سلطان ولد خوانده بود که اينها می خواهند مرا از مولانا جدا کنند و من هم تصميم خود را گرفته ام . اين که شمس پس از ترک قونيّه به کجا رفت و چه بر سرش آمد روشن نيست . نشان تربت او را در جاهای مختلف از جمله در خود قونيّه و در خوی و در تبريز داده اند. گاهی گمان اين می رفت که شمس اين بار هم به شام رفته باشد . اين گمان نيز در ميان بودکه وی در آن سال های پيری دل از ديار روم و شام کنده و عزم بازگشت به زادگاه خود تبريز کرده باشد . اشاره های خود او هم که می گفته است :
خواهم اين بار آن چنان رفتن
که نداند کسی کجايم من

حكايت از همين عزم او دارد. امّا انتظار بيش از اين طول نکشيد و سرانجام خبر مرگ شمس رسيد . به اغلب احتمال در راه تبريز. مولانا می بايستی خود را با اين واقعيت آشنا سازد . نخست باورش نمی شد و ديوانه وار و آسيمه سر فرياد زد :
که گفت که آن زنده جاويد بمرد ؟
که گفت که آفتاب امّيد بمرد ؟
آن دشمن خورشيد برآمد بر بام
دو چشم ببست و گفت خورشيد بمرد !



دکتر مُوَحّد آن گاه آراء گوناگون در مورد مرگ شمس تبريزی را برشمرد و سرانجام در مقام يک مولوی شناس و متخصص زندگی شمس تبريزی تائيد کرد که محل دفن شمس تبريزی در شهر خوی است.



يادمان ِ مولوي بر گورگاه ِ او در شهر قونيّه



پس از سخنرانی دکتر مُوَحّد گروه موسيقی " سايه " دو غزل از غزليّات شمس را با آواز صادق ميرزا اجرا کرد که مورد توجّه قرار گرفت .

Posted by Picasa



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?