Sunday, December 03, 2006

 

2: 144. يادواره اي براي خُنياگري بزرگ و يگانه در سالْ روز ِ خاموشي ي او





يادداشت ويراستار

بيست و پنج سال پيش از اين، در چُنين روزي (١٣ آذر ١٣٦٠) گُلْ بانگ افسونگرانه ي ِ خُنياگر بزرگ و يگانه و استاد سرآمد در آواز ايراني، جلال تاج اصفهاني، خاموش شد و او به جاودانگان ِ تاريخ فرهنگ و هنر ِ ايران زمين پيوست.
نواي ِ افسونگرانه و دلپذير ِ تاج براي چندين نسل از ايرانيان روزگار ما و به ويژه همشهريانش، موهبتي بود كه هيچ جايگزيني نداشت. من، خود از اوان كودكي تا بدين هنگام ِ كهن سالي، همواره پژواك ِ آن بانگ ِ جان بخش روانْ نواز را در اندرون ِ دل و جانم نيوشا بوده ام و رنگينْ كماني از خاطره هاي نشست ها و ميهماني ها و جشن هاي ِ سرشار از طنين ِ دلكش ِ آواز ِ او، هستي ي فرهنگي ي مرا آذين بسته است.
تاج در گزينش غزل براي آواز، رويكرد و گرايش ويژه اي به غزل هاي زيباي سعدي داشت. يك بار كه با جمعي از همگنان ِ هنرمندش به شيراز سفركرده بود، در هنگام ديدار از بارگاه ِ خواجه ي بزرگ، يكي از دوستانش، فرصت را غنيمت شمرده و با ظريفي ي هوشمندانه اي خطاب به تاج گفته بود:
"استاد! جناب عالي، همواره غزلهاي استاد سخن سعدي را مي خوانيد. اكنون وقت آن است كه از شما خواهش كنم به فرخندگي ي اين ديدار، غزلي از خواجه را هم بخوانيد."
تاج پاسخي روشن به درخواست و پيشنهاد ِ دوست ِ خود نداده بود و دنباله ي سخن به گفت و شنودي در ميان همراهانش كشيده بود. از آن ميان، يكي گفته بود كه بهترست در اين مورد، از خود ِ خواجه بپرسيم. سپس ديوان حافظ را گشوده بودند. غزلي با سرآغاز ِ
«ز در درآي و شبستان ِ ما مُنَوّركن/ هواي ِ مجلس ِ روحانيان مُعطّركن»
آمده بود كه بيت پايان يا تخلّص آن، چنين است:
«پس از ملازمت ِ عيش و عشق ِ مهرويان/ ز كارها كه كني، شعر ِ حافظ از بر كن!"
بانگ شادي از دوستان و همراهان تاج برآمده و گفته بودند كه خود ِ خواجه هم خواسته است و تاج بيتهايي از همين غزل را خوانده بود.
* * *
دوست پژوهنده ي ارجمندم آقاي دكتر شاهين سپنتا، امروز يادواره ي سزاواري را براي گرامي داشت ِ استاد تاج در تارنماي خود، ايران نامه نشرداده و نشاني ي آن را مهرورزانه به دفتر من فرستاده است كه با سپاس از او، براي شركت ورزيدن در اين ارجْ گزاري به خاطره ي استاد ِ بزرگ، در اين جا بازْنشرمي دهم.

یادبود بیست و پنجمین سال پرواز عاشقانه ي
هزارْدستان ِ آواز ِ ایران، زنده یاد « تاج ِ اصفهانی »


بلبل آموخت ز او رسم غزل خوانی را ...


شاهین سپنتا


شادروان جلال تاج اصفهانی هنرمند پر آوازه ایرانی درسال 1282 خورشیدی در شهر تاریخی اصفهان دیده به گیتی گشود. پدرش شیخ اسماعیل واعظ اصفهانی علاوه بر استادی در وعظ و خطابه از صدایی خوش نیز بر خوردار بود از این روی به تاج الواعظین نامزد شد و جلال نیز بعد ها به نام پدرش ، « تاج زاده » و سپس « تاج اصفهانی » نام گرفت .
نخستین آموزگار جلال تاج اصفهانی پدرش بود که از 9 سالگی کار آموزش جلال را آغاز نمود. پدرش پس از آن که جلال را با زیر و بم آواز ایرانی آشنا نمود او را به « عبدالرحیم اصفهانی » که از استادان آواز ایران در آن زمان به شمار می رفت ، سپرد . جلال پس از آن که گوشه ها و ردیف های موسیقی را نزد « عبد الرحیم اصفهانی » فرا گرفت پیش استاد « نایب اسداله نی زن » رفت تا ظرایف موسیقی ایرانی را نزد او بیاموزد . پس از آن جلال به سپارش پدر نزد « میرزا حبیب شاطر حاجی » و « حاج عندلیب » که استادان برجسته موسیقی ایران بودند ، شتافت و آخرین استاد او « حسین ساعت ساز» معروف به « خضوعی » بود .
اجرای نخستین کنسرت رسمی تاج در 20 سالگی او در تهران بود . در این کنسرت تاج به همراه مرتضی محجوبی ، غزلی از « فرّخی » و تصنیفی از « بهار » را به زیبایی اجرا نمود . پس از این کنسرت و پیش از آن که رادیو در ایران گشایش یابد ، مردم صدای تاج را بر روی صفحات 78 دور گرامافون می شنیدند . با گشایش رادیوی ملّی ایران ، تاج به رادیو رفت و پس از گشایش فرستنده رادیو در اصفهان ، هر هفته مردم اصفهان این بخت را داشتند که به صدای دل نواز همشهری خود گوش بسپارند.
آن ویژگی که تاج را در شمار بزرگان هنر آواز ایران پر آوازه نموده است جدا از تسلّط کامل او به گوشه ها و ردیف های آواز ایران ، آشنایی او با شعر فارسی و فروتنی شخصی وی بود.حافظه ي خوب تاج نیز که او را دراجرای « مناسب خوانی » یاری می کرد از دیگر ویژگی های او بود.
اگر چه استادان ِ تاج انگشت شمار بودند اما او شاگردان بی شماری را آموزش داد که از آن میان می توان از محمّد رضا شجریان، علیرضا افتخاری و اصغر شاهزیدی نام برد .
سبک و شیوه آواز خوانی تاج در « مکتب اصفهان » بود که نسبت به مکاتب دیگر به خاطر هفت اصل انتخاب شعر ، همخوانی شعر و موسیقی ، نوآوری و تازگی ملودی ، گوناگونی تحریر ، جمله بندی ، همسازی و ابداع ، اعتبار خاصی دارد و زنده یاد تاج نیز به این اصول بسیار پای ْبند بود .
از تاج اصفهانی ترانه ها و نصنیف های زیبایی برجا مانده که هر یک دریچه ای بدیع از اندیشه ، احساس و خیال را به روی ما می گشایند. از مشهورترین تصنیف های تاج « اصفهان » و « رنگ های طبیعت » را می توان بر شمرد . تصنیف « به اصفهان رو ... » سروده ای دل انگیز است از ملک الشّعرای بهار ، زمانی که به حال تبعید در اصفهان به سر می بُرد و هم از غم ِ درون ِ بهار در آن آمیخته ای هست و هم سرچشمه هایي از ستایش زیبایی های اصفهان در عرصه اندیشه بهار و وسعت صدای تاج و اوج هنر آهنگ سازی استاد علی اکبر شهنازی .
* * *
شادروان جلال تاج اصفهانی در 13 آذر ماه 1360 خورشیدی در سن 86 سالگی در اصفهان در گذشت و در تخت فولاد اصفهان، تکیه سیّد العِراقین آرام گرفت و به این ترتیب مام میهن فرزندی هنرمند را از دست داد؛ امّا


نام او برای همیشه در تاریخ هنر موسیقی جاودانه است.


به اصفهان رَو ...


به اصفهان رَو
که تا بنگری بهشت ثانی
به زَنده رودش
سلامی ز چشم ِ ما رسانی
ببَر از وفا کنار ِ جلفا
به گلْ چهرگان سلام ما را
شهر ِ پر شکوه،
قصر ِ چلْ ستون،
کن گذر به چارباغش
گر شد از کَفَت یار ِ بی وفا،
کن کنار ِ پل سُراغش
بنشین در کِریاس،
یاد ِ شاه عباس،
بستان از دلبر مِی
بستان پی در پی،
می از دست وی،
تا کی ؟
تا بتوانی
ساعتی در جهان خُرّم بودن،
بی غم بودن،
بی غم بودن،
با بَُتی دلْ ستان همدم بودن ،
مَحرَم بودن، با هم بودن
ای بُت ِ اصفهان،
زان شراب ِ جُلفا،
ساغری در ده ما را
ما غریبیم ای مه،
بر غریبان رحمی کن خدا را!»



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?