Monday, July 03, 2006
پيوست ِ درآمد ِ 2: 11 - جشن ِ تيرگان: برداشتي ديگر
تير روز از تيرماه در گاهشماري ي ِ ايراني ( برابر با سيزدهم تيرماه )، جشن تيرگان از بزرگترين جشنهاي ايران باستان در ستايش و گرامي داشت «تيشتَر» ( تِشتَر - تير - شباهنگ - شَعراي ِ يَماني ) ، ستارهي باران آور در باورهاي مردمي ، و درخشان ترين ستارهي آسمان که در نيمهي دوم سال، همزمان با افزايش بارندگيها ، در آسمان ِ سر ِ شبي ديده ميشود.
آب پاشي
اين جشن در کنار آبها ، همراه با مراسمي وابسته با آب و آب پاشي و آرزوي بارش باران در سال ِ پيش ِ رو همراه بوده و همچون ديگر جشنهايي که با آب در پيوند هستند، با نام عمومي «آبريزگان» يا «آب پاشان» يا «سرشوران» ياد شده است.( برخي از زرتشتيان ايران اين جشن را در روز دهم تير ماه برگزارمي کنند )در گذشته «تيرگان» روز بزرگداشت نويسندگان و گاه به «روز آرش شيواتير» منسوب شده است. «ابوريحان بيروني» در آثارُالباقيه و «گرديزي» در زَينُ الاخبار، ناپديد شدن ِ يکي از جاودانان ايراني يعني کيخسرو را در اين روز و پس از شستشوي خود در آب چشمهاي دانستهاند. جشن تيرگان بجز اين روز در سيزدهم فروردين «سيزدهبدر» و سيزدهم مهر ماه نيز برگزار ميشود.ارمنيان ايران نيز در روز سيزدهم ژانويه آيينهايي برگزار ميکنند که برگرفته و ادامهي جشن تيرگان است.
فال ِ کوزه
يکي ديگر از مراسم اين جشن، مانند بسياري از جشنهاي ايراني « فال کوزه »(چکُ دولَه) مي باشد. روز قبل از جشن تيرگان، دوشيزه اي را برميگزينند و کوزهي سفالي سبز رنگ دهان گشادي به او ميدهند که « دوله » نام دارد ، او اين ظرف را از آب پاکيزه پرميکند و يک دستمال سبز ابريشمي را بر روي دهانهي آن مياندازد آنگاه دوله را نزد همهي کساني ميبرد که آرزويي در دل دارند و ميخواهند در مراسم چَکُ دولَه شرکت کنند و آنها جسم کوچکي مانند انگشتري، گوشواره، سنجاقسر، سکّه يا مانند اينها در آب ِ دوله مياندازند. سپس دختر دوله را به زير درختي هميشه سبز چون سرو يا مورد ميبرد و در آن جا ميگذارد. در روز جشن تيرگان و پس از مراسم آبريزان ، همهي کساني که در دوله جسمي انداخته اند و نيّت و آرزويي داشتنه اند در جايي گرد هم ميآيند و دوشيزه ، دوله را از زير درخت به ميان جمع ميآورد. در اين فال گيري بيشتر بانوان شرکت ميکنند و سال خوردگان با صدايي بلند به نوبت شعرهايي ميخوانند و دختر در پايان هر شعر دست خود را درون دوله ميبرد و يکي از چيزها را بيرون ميآورد ، به اين ترتيب صاحب آن جسم متوجه ميشود که شعر خوانده شده مربوط به نيّت ، خواسته و آرزوي او بوده است.
دستْ بند ِ تير و باد
در آغاز جشن بعد از خوردن شيريني ، بندي به نام « تير و باد » که از 7 ريسمان به 7 رنگ متفاوت بافته شده است به دست مي بندند و در باد روز از تيرماه ( 9 روز بعد) اين بند را باز کرده و در جاي بلندي مانند پشت بام به باد ميسپارند تا آرزوها و خواسته هايشان را به عنوان پيام رسان به همراه ببرد. اين کار را با خواند شعر زير انجام مي دهند :
"تــيــر بــرو/ بــاد بـيـا /غــم بــرو/ شـادي بيا/محنت برو/ روزي بيا/ خـوشهي ِ مُرواري بيا."
* * *
در بارهي جشن تيرگان دو روايت وجود دارد که روايت نخست همچنان که در بالا گفته شد مربوط به فرشته ي ِ باران يا « تيشتر» و نبرد هميشگي ميان نيکي و بدي است. در اوستا، تشتر يشت، تيشتر فرشته باران است که در ده روز اول ماه به صورت جواني پانزده ساله در مي آيد و در ده روز دوم به صورت گاوي با شاخهاي زرّين و در ده روز سوم به صورت اسبي سپيد و زيبا با گوشهاي زرّين. تيشتر به شكل اسب زيباي سفيد زرّين گوشي، با ساز و برگ زرّين، به درياي گيهاني ي ِ فراخْ كَرت فرو مي رود. در آن جا با ديو ِ خشک سالي (اَپوش) -- كه به شكل اسب سياهي با گوش و دُم ِ سياه ِ خود، نمودي ترسناك دارد -- رو به رو مي شود. اين دو به مدت سه شبانه روز بايکديگر به نبرد مي پردازند و تيشتر كه در اين نبرد شکست مي خورد، به نزد ِ خداي ِ بزرگ مي رود و از او ياري و مدد مي جويد و به خواست و قدرت پروردگار، در دومين نبرد، بر ديو ِ خشک سالي پيروز مي گردد و از آن هنگام است كه آب ها مي توانند بي مانع به مزارع و چراگاه ها جاري شوند. باد ابرهاي بارانْ زا را كه از درياي گيهاني برمي خيزند به اين سو و آن سو مي رانَد، و باران هاي زندگي بخش بر هفت اقليم زمين فرو مي ريزند و به مناسبت اين پيروزي است كه ايرانيان اين روز را جشن مي گيرند.
روايت ِ ديگر نيز در بارهي آرش کمانگير، نقشْ وَرز ِ اسطوره و قهرمان ملّي ي ِ ايرانيان است و اين که ميان ايران و توران سالها جنگ وستيز بود. در نبرد ميان افراسياب پادشاه توران و منوچهر، شاه ِ ايران، سپاه ِ ايران شکست سختي خورد. اين واقعه در روز اوّل تير اتّفاق افتاد و در گذشته اين روز براي ايرانيان عزاي ِ ملّي بود ( و جالب است بدانيد هنوزهم ديدار از خانواده هاي عزادار در اين روز، در ميان زرتشتيان رايج است). سپاه ِ ايران در مازندران به تنگنا افتاد. امّا سر انجام دو سوي ِ نبرد به سازش تن دردادند و براي آن که مرز ِ دو کشور مشخّص شود و ستيز از ميان بر خيزد، پذيرفتند كه از مازندران تيري به جانب خاور پرتاب کنند؛ هر جا تير فرود آمد، همان جا مرز دو کشور باشد و هيچ يک از دو کشور از آن فراتر نروند. تا در اين گفت و گو بودند، فرشته ي ِ زمين، اسفندارمَذ پديدار شد و فرمان داد كه تير و کمان بياورند. آرش در ميان ايرانيان بزرگترين کماندار بود و به نيروي بي مانندش تير را دورتر از همه پرتاب مي کرد. فرشته ي ِ زمين به آرش گفت تا کمان بردارد و تيري به جانب خاور پرتاب کند. آرش دانست که پهناي ِ کشور ِ ايران به نيروي ِ بازو و پرش ِ تير ِ او بسته است و بايد همه ي ِ توش و توان خود را در اين راه بگذارد. او خود را آماده کرد. پس برهنه شد و بدن خود را به شاه و سپاهيان نمود و گفت:
"بنگريد! من تندرستم و گزندي در وجودم نيست؛ ولي مي دانم چون تير را از کمان رها کنم، همه نيرويم با تير از تن ِ من بيرون خواهد آمد."
آن گاه، آرش تير و کمان را برداشت و بر بُلنداي کوه ِ دماوند بر آمد و به نيروي خداداد، تير را رها کرد و خود بي جان بر زمين افتاد.
هُرمزد، خداي بزرگ، به فرشته ي ِ باد فرمان داد تا تير را نگاهبان باشد و از آسيبْ پاس دارد. تير از بامداد تا نيمروز در آسمان مي رفت و از کوه و در و دشت مي گذشت تا در کنار رود جيحون (/ آمو دريا) بر تنه ي درخت ِ گردويي -- که بزرگتر از آن در گيتي نبود -- نشست. پس آن جا را مرز ايران و توران قراردادند و هر سال به ياد ِ آن روز و تيراندازي ي ِ آرش، جشن گرفتند.