Monday, July 03, 2006

 

2: 11. جشن ِ باستاني ي ِ تيرگان: جُستاري در بُنيادها و زمينه ها


"تِشتر ستاره ي ِ رايومَند ِ فَرّه مَند را مي ستاييم
كه آبهاي ايستاده و روان و چشمه و جويبار و برف و باران،
همه او را ارزومند و چشم به راهند:
-- كِي تِشتر ِ رايومَند ِ فَرّه مَند براي ِ ما سربرآورَد؟
-- كِي چشمه هاي ِ آب به نيرومندي ي ِ اسبي، ديگرْباره روان شود؟
-- كِي چشمه ها به سوي ِ كشتزارهاي ِ زيبا و خانمان ها و دشت ها روان شوند
و ريشه هاي ِ گياهان را از تَري ي ِ خويش، نَمي ببخشند؟"
(تيريشت، بندهاي 41 - 42)

يادداشت ويراستار

در گاه شمار ِ اسطوره ها و آيين هاي قومي و ديني ي ِ ايرانيان ِ روزگاران ِ باستان، جشن ِ تيرگان (تير روز/ سيزدهمين روز از ماه ِ تير) ارج و پايگاهي چشم گير و ويژه داشته است. اسطوره ي بسيار كهن ِ نبرد ِ گيهاني ي ِ تيشْتَرَيَه / تيشْتَر/ تِشْتَر/ تير، ايزد-ستاره ي ِ باران و اَپَئوشَه/ اَپوش، ديو ِ بي باراني و خشكْ سالي در هشتمين سرود ازِ يَشت ها (گروه ِ سرودهاي ِ ويژه ي ِ نيايش و ستايش ِ ايزدان ِ مينوي در اوستاي ِ نو) بازتافته و يكي از شيواترين و شورانگيزترين چكامه هايي است كه از فراسوي ِ هزاره ها به يادگار مانده و آرزوي ِ سوزان ِ هميشگي ي ِ ايرانيان را براي برخورداري از باران و زيستْ بومي آباد و بَرومند در خيالْ نقش هاي زيبايش ساختاري ادبي - هنري داده و جاودانگي بخشيده است. اسطوره ي ِ غرورآفرين ِ آرش ِ كمانگير/ آرش ِ شيواتير نيز در دل ِ همين اسطوره جاي دارد. ابوريحان بيروني، تيراندازي ي ِ آرش به سوي مرز ِ توران را درهمين روز ِ جشن ِ تيرگان مي داند. (براي خواندن ِ متن ِ اين سرود ِ شكوهمند، نگا. اوستا، كهن ترين متن ها و سرودهاي ِ ايرانيان، گزارش و پژوهش ِ جليل دوستخواه، چاپ نهم، انتشارات مرواريد، تهران - 1384، ج 1، صص 329 - 343 و ج 2 صص 962 - 963 و ص 966 ).
*
دوست و همكار ِ پژوهنده ي ِ ارجمند ِ من آقاي دكتر تورج پارسي، در جُستاري ارزشمند -- كه امروز با مهر ِ فراوان همچون ارمغاني براي ِ اين جشن ِ فرخنده، بدين دفتر فرستاده -- همه ي ِ زمينه ها و سويه هاي اين يادمان فرهنگي را با دقّتي علمي كاويده و بررسيده اند كه با سپاس ِ فراوان از اين ياري و همكاري شان، متن ِ آن را در پي مي آورم.

جشن ِ تيرگان فرخنده باد!
* * *
از آب تا درخت و مرد ِ پرهيزگار
دكتر تورج پارسي


به مناسبت ِ جشن ِ كهن ِ تيرگان


نجد يا فلات ايران سرزمين گسترده ايست كه خاور آنرا دره هاي پهن و گسترده سند و پنجاب وباختر آنرا جلگه ي ِ ميانرودان -- فرات و دجله -- و شمال آنرا جلگه هاي غربي و شرقي درياي خزر و جنوب آنرا خليج پارس و درياي عمان گرفته است . وسعت فلات ايران ۲۶۰۰۰۰۰كيلومتر مربع است و بلندي ميانگين آن۱۲۰۰متر مي باشد . اين فلات ميان فلات هاي آناتولي و تبت قرارگرفته است وهمچون پلي اروپا رابه آسيا پيوند مي دهد . ايران كنوني ۶۴٪ مساحت فلات را در بر دارد . ايران چون در منطقه ي معتدله ي خشك شمالي قرار گرفته و از درياهاي بزرگ فاصله دارد و از جريانات هوايي برخوردار نيست در نتيجه سرزميني خشك و كم باران به شمار مي آيد .
فلات ايران در درازاي تاريخ با شرايط ويژه خود هميشه با مشكلي به نام كم آبي روبرو بوده ، به طوري كه كم باراني را از گاه ِ ورود آريايي ها به فلات قابل تصوّر ساخته و زمينه ي ِ شناخت ِ ما را نسبت به آنچه در يشت ها به نام ِ نبرد ِ فرشته ي ِ باران و ديو ِ خشكسالي آمده است آسان مي سازد .


كاسه ي رودخانه هاي ايران زمين به علت گرما و كمي باران ، نه تنها همچون نيل لبريز نبود، بلكه خود نيز تشنه بود. به همين دليل از دوره ي هخامنشيان در جلگه ها و مناطق كويري جز با استفاده از آبهاي زيرزميني كشت ميسر نگرديد. بنا به گفته پژوهشگران، ايرانيان از ديرگاه ِ تاريخ به ابتكار خود از طريق كندن كاريز -- قنات -- آبهاي زير زميني رابه سطح زمين آورده ، كشتزاران و باغ و بُستان را آبياري كرده و پرديس ساختند. كندن كاريز به نظر ساده مي رسد اما در عمل كاري ست سخت و در واقع قديمي ترين وسيله هيدروتكنيك بشمار آمده است. از سوي ديگر ساختمان و تعمير اين كاريزها خود شاهكار مهندسي است. آمار كاريزها در سال هاي اخير سي تا بوده كه هشت تايش از دور خارج شدند و معمولا اين قناتها چند فرسنگ درازا داشتند كه درازترين شان در يزد قرار گرفته كه طولش ۱۲۰كيلو متراست .


مشكل كم باراني و نا منظم بودن فصل باران از سويي و شروع هر جنگ نيز به دشمن مجالي مي داد كه رشته كاريزها را كور و ويران سازد كه پي آمدش تنگسالي ها بود . بي باراني هفت ساله در دوره پادشاهي پيروز ساساني كه به خشكسالي هفت ساله شهرت دارد همچون بختكي در تاريخ ايران زمين نمايان ست . اين جاست كه صداي داريوش، شاه ِ شاهان را در سنگ نوشته ي بيستون همچنان در راستاي تاريخ طنين انداز مي بيني:
":اي اهوره مزدا ! مارا از سه آفت دور نگهدار
دروغ ، دشمن و خشكسالي."


در ديدگاه ايراني، ساقهاي اين مثلث اهريمني هستي برباد ده باهم برابرند. همان اندازه كه دشمن زيان آورست، دروغ تباه كننده است و به همان نسبت خشكسالي. انسان ايراني در چنين شرايطي سر بر بالين ِ زمين ِ مادر مي گذارد وباچشمي هميشه نگران به آسمان چشم مي دوزد. براين اصل، هميشه يك رابطه تنگاتنگ را با آسمان حس مي كند. نياكان ما ابري راكه باران نداشت وريتره مي ناميدند ، كه به چَم ِ پنهان كننده و دزد است. آنها چنين ابري را دشمن خود مي دانستند. آيا امروز در نگاه ِ كشاورزان و تشنگان كوير و جنوب نشينان ايرانزمين ابر بي باران همين معنا را ندارد؟ اينان نيز چشم به ابرند كه ببارد، اگر باريد ، جوانه زدن هردانه لبخندي ست كه بر لبها نقش مي گيرد و شكوه نوروز را جلوه بيشتري مي بخشد و اروسي هاي بي شماري را سرانجام خواهد داد. اما اگر نباريد و زمين از غصّه تركيد ، چهره ها غم خواهند داشت، خسته و گرفته تر از آسمان. لچر ي ِ-- خِسّت ِ -- آسمان و بذر ِ باكره اي كه همچنان در خاك نهفته و خفته است، روح مرد پرهيزكار را ريش ساخته و لب هاي تشنه را به بركه هاي گندبو و آب انبارهاي متروك اميدوار مي سازد . دكتر غلامحسين ساعدي در كتاب اهل ِهوا رويه ي ِ 20 مي نويسد:
" بركه ها كوچكند و به ناچار ازارديبهشت ماه به بعد آب بركه ها ته مي كشد و آبادي ها براي غارت آب به جان هم مي افتند و عدّه اي صبح ها باالاغ به سراغ فلان آبْ انبار ِ دورافتاده اي كه وسط بيابان است مي روند و عصر با پيتي آب بر مي گردند. اما هنگامي كه آب تمام بركه ها تمام شد، آنگاه به چاه ها هجوم مي برند و چند مدّت بعد آب ِ شورهم قيمت پيدا مي كند. ساحل نشينان جنوب در هر جايي كه باشند در همه حال چه در قحطي چه در فراواني، حرمت ِ آب را خوب نگه مي دارند. اگر يك جرعه آب سيرشان كند جرعه ي ِ دوم را براي تشنه ي دوم
نگه مي دارند ".


دولت آبادي در نخستين جلد كتاب كليدر اين معنا را با نثري پربار و شاعرانه گسترش مي دهد:
"آسمان در چشم بلقيس آن هنگام خوش بود كه ببارد. ابر ِ ترَش خوش بود نه بازي هايش بر رُخ ِ ماه. سحر آنگاه خوش بود كه آدمي چشم به سبزه بگشايد؛ اميد ِ سير شدن ِ گله. زيبايي آب نه در زُلالي اش كه در سرشاري آن بود. كاش گل آلود، امّا سرشار بود. بگذار رود ِ ديوانه فرزندي از من بگيرد؛ امّا تشنگي را فرو بنشاند. اين آب و خاك، فرزندان بسيار ستانده اما اين زبان ما هنوز تشنه اند؛ تشنه كام مانده ايم !"

براي اين كه موضوع بهتر روشن شود، بايد به آمار ِ ريزش ِ باران توجّه كرد . طبق آمار، ميزان متوسط ساليانه باران ما ۲۵ تا ۳۰سانتيمتر است كه كمتر از يك سوم ميزان باران ساليانه ي دنيا كه ۸۶ سانتي متر يا كمتر از يك دوم باران ساليانه ي آسيا كه۳ /۶۴ است، مي باشد. حال اگر با پاكستان همسايه شرقي مان مقايسه بشود كه از بركت اقيانوس هند و باران هاي موسمي ۱۹۳ سانتيمترست، به عبارت ديگر، پاكستان هم بهربارانش را دريافت مي دارد؛ امّا از سفره ي گسترده ي آب و باران آن منطقه به قول شيرازي ها پَشَنگش هم به ما نمي رسد. تازه ناموزوني باران داخل ايران نيز قابل تامل است براي نمونه اگر بندر پهلوي را با بندر عباس مقايسه كنيم پهلوي ميانگين ساليانه ش ۲۴۶ سانتي مترو بندر عباس۳۵ سانتي متراست يعني درواقع عمده ريزش باران در شمال ايران مي بارد .


تقسيم آب هم خودش داستاني از دعواها و سرشكستن ها را به همراه دارد . اولين قانون مدوّن تقسيم آب در دوره ي ساساني به نام ِ ماتيكان ِ هزارْ داتستان سامان مي يابد .
در سده هاي اخيرتقسيم آب ميان كشاورزان تا سال ۱۳۴۶كه آب را ملّي اعلام كردند، برخي مواقع به منجر به قتل طرفين دعوا مي شد كه در شعر دختراي ننه درياي شاملو هم به تصوير كشيده شده است :
"آب به چشمه، حالا رَعْيَت سر ِ آب خون مي كنه
واسه ي ِ چارچيكه آب ، چل تا را بي جون مي كنه!"


به گفته ي جعفرشهري در شهر تهران پيش از لوله كشي، روي ِ نوبت ِ آب هميشه دعوا بوده؛ به طوري كه برخي محلّه ها بَست مي نشستند و شكايت و شكايت كشي داشتند.

آنچه برشمرده شد زمينه اي است براي شناخت ما از گاه ِ آمدن ِ آريايي ها تاكنون ، تاكنوني كه زاينده رود نه تنها ديگر زاينده و زنده نيست بلكه با دريافت آب از طريق تونل كوهرنگ هم به سختي نفس مي كشد و در آن سو بختگان هم مرگ خود را اعلام مي كند.


افسانه ي ِ باران

بنابرآنچه در بندهش آمده است هُرمَزد نخست آسمان را روشن و آشكار آفريد و با ياري ي ِ آسمان شادي را آفريد. سپس ازگوهر ِ آسمان ، آب را هستي بخشيد. پس از آن، به ترتيب، زمين و گياه و گوسفند و در نوبت ِ ششم گيومَرِتن يا مرد ِ پرهيزگار را آفريد تا اهريمن و ديوان را از ميان بردارد و نيكي ي ِ محض را گسترش دهد. بنا بر آنچه آمد ، آب دومين آفريده در نظام هستي است. در فرهنگ ايراني اين مايع شفاف و بي بو و بي مزه كه پنج ششم كره زمين را فراگرفته از آخشيج هاي چهارگانه اي ست كه از ارج بالايي برخوردارست؛ آنچنان كه در يَسْنَه هات ۶۵، كرده ي ۷ به نام بهترين آفريده ي ِ مزدا برشمرده شده و در هات ۶۸، كرده ي ِ ۶، همه ي آبهاي روي زمين خواه ايستاده خواه روان ، خواه چشمه خواه رود و خواه آب برف و باران ستوده شده است
دراوستا اَرِدْويسورَ اَناهيتا فرشته ي آب است كه پنجمين يَشت به نام اوست. باران را ايزدي است به نام تيشتر ( در اوستا Tishtrye / در پهلوي Tishtar) كه سرچشمه ي ِ هميشگي ي ِ آبهاست. يشت شاعرانه ي هشتم ويژه ي ِ اين ايزدست. اين يشت از شانزده كرده سامان يافته كه درآن نام ِ تشتر مترادف با باران است :
"گرچه تِشتَر را عطا باران بود / مَرْ تُرا دُرّ و گُهَر باشد عطا" ( دقيقي)


در اين يشت، براي تيشتر بيست و سه فروزه ي ِ بسيارشاعرانه ي ِ پُركاربُرد برشمرده شده است كه هريك به تنهايي عينيّتي است ناميرا :
رايومند، فره مند ، بخشنده ي ِ آرامگاه، فروغ ِ سپيدْ افشان، درخشان، درمانْ جو، تيز پرواز، بلند ِ ازدورْ تابان، تواناي ِ بزرگ، نيرومند ِ تيزْبين، بلند پايه ، زبردست ، بزرگوار ، سرچشمه ي نيك نامي ، زيبا ، آشتي بخش ، درست چشم ، روشن چشم ، بُرزْمَند ، بسيار نيرومند ، توانا ، چابك ، به سان ِ چُنان مردي كه نخستين بار كُشتي بر اوبربندند. چُنين مردي پانزده ساله است و پانزده سالگي معيار ِ رسايي است؛ چنان كه در هادُخْتْ نَسْك، فرگرد دوم نيز "دين" در پيكر دختري پانزده ساله نمايان مي شود. اوج اين برشماري هنگامي است كه اهورا مزدا او را هم ْپايه ي خود مي داند و تشتر رادر نماز به نامْ ياد مي كند .
سيزدهمين روز ماه و چهارمين ماه سال به نام اين ايزدست. ستاره تشتر در شرق آسمان جلوه گرمي شود. نمايان شدن تيشتر نشانه اي ازنزديك شدن فصل باران است. اين ستاره ي تابان و شكوهمند كه سَروَر ِ ستارگان است و تخمه ي آب از اوست و آورنده ي سال هاي خوب است، پرچمدار زندگي و مانايي و پويايي هستي است. با اين ويژگي ها هميشه در تكاپوست؛ اما دراين تكاپو، با اپوش ديو ِ خشك سالي درگيرست؛ ديوي از تبار اهريمن.، ديوي كه نشانواره ي تابستان ها و بي آبي هاي ايران زمين است. اين جا توجه تان را به مايه ي افسانه و استوره جلب مي كنيم. همان گونه كه باستانشناسان زمين را مي كنند تا به شئيي برسند و با كربن چهارده و.... امروزه قدمت تاريخي آنرا تعين كنند، افسانه ها نيز از بُنْ مايه هاي واقعي برآمده اند كه با گردگيري از آنها به واقعيّت ِ زيست و طريق ِ زيست انسان در حاشيه ي ِ طبيعت مي رسيم كه به گفته ي ِ فردوسي :
"تو اين را دروغ و فسانه مَدان / به يك سانْ رَوِشْن ِ زمانه مَدان
از او هرچه اندر خورد با خِرَد/ دگر بر ره ِ رمز، معني بَرَد"


دراين تكاپو و نبرد، در ده شب ِ نخست تيشتر به پيكر ِ مردي جوان و پانزده ساله و در ده شب دوم به پيكرگاوي زرّينْ شاخ و در ده شب سوم به شكل اسبي سپيد با يال طلايي جلوه خواهد كرد. او كه خود سرشت آب دارد و ازنژاد ِ اَپَم نَپات است به درياي فراخْ كرت و همه درياها خواهد رفت تا جام هاي بزرگ را ازآب پركرده و به ياري باد به آسمان برد. امّا اپوش ديو خشكسالي راه را بر او مي بندد. تيشتر سرور ِ ستارگان ، بزرگترين ستاره ي شرق كه بر مانايي و پويايي ي ِ هستي، همْ پيمان ِ هُرمَزد است، در نبرد با اپوش شكست مي خورد. اين شكست، تيشتر را نخست به اندوه مي كشاند، آنچنان كه دريغاگوي روزگار آبها و گياهان و آيين ِ هُرمَزد مي شود. هُرمَزد از دريغاگويي ي ِ تيشتر اندوهگين مي شود و اورا ياري مي دهد تا اپوش را شكست دهد. شكست ِ اپوش بازگشت ِ لبخند بر لبهاي سوخته ي ِ زمين است. شكست ِ اپوش ،حنابندان ِ دست ِ بازْياران است.
ِ از تيريشت به سال ِ آب در شعر ِ زيباي ِ شيرزاد آقايي گذري بكنيم. آقايي از جنوب ِ سوخته برخاسته و زخم تازيانه ي اپوش را برخود دارد ، جنوبي كه در آسمان كم ابرش به گفته ي ژيلا مساعد گويي دو خورشيد كار گذاشته اند. براي جنوبي ها و كويرنشينان، اپوش افسانه نيست؛ درد ِ بي درمان ِ ساليان است و پيروزي ي ِ تيشتر، آورنده ي ِ سال هاي خوش، آرزو و خاطره است:
سال ِ آب است امسال، "
وبه هنگام درو،
،جاي خرمن را
وسعتي بايد داد .
سال ها پيش كه باز ،
سال پرآبي بود ،
حاصل گندم ده وقت درو ،
سينه ي اسب كرند ناطور،
و كمرگاه ِ حصاري را زد ،
كه بلنديش حفاظي است هنوز ،
باغ پر ميوه ي خان زادي را ،
ياد آن سال به خير ،
همه شب دهكده هاي نزديك ،
كوس دلشاديشان گوش فلك رامي برد .
تركه بازان آن سال ،
چوب ها بر تن هم بشكستند ،
و زنا ن هفته اي از سال نبود ،
كه حنا بستن خود ترك كنند ،
هر كه را مي ديدي ،
خنده بر لب ، پُرشور ،
حرف ها داشت ز پُرباري ي ِ كشت،
وه چه شبها كه سر قلعه ي مشرف بر دشت ،
خواندن شهنامه،
قلب هارا به تپش مي افكند .....
آخر آن جا مردان ،
ترس شان نيست زتاريكي و جنگ ،
و خدا مي داند ،
كه به جز ابر ِ سترون هرگز ،
هيچ كس نتوانست
خوارشان گرداند."


در گاه ِ خشك سالي ها معمولا مراسمي به نام باران خواهي انجام مي شود. مثلا درسيرجان اروسكي كه سمبل اناهيتا ايزد ِ آب است درست مي كنند به نام گل گيشنيزو و اطرافش مي خوانند :
"گل گيشنيزو خبر آورده/
ابري به سر آورده
هل هله ميشو..."

يا در نقاطي ديگر قور باغه را از درخت آويزان مي كنند تا باران بيايد كه ياد آور دارْوَك يا قورباغه درختي در مازندران است كه نيما درشعر ِ داروك آنرا ترسيم كرده است. (جهت آگاهي بيشتر در اين زمينه، بنگريد به خاتون هفت قلعه، كاركرد ِ استاد باستاني پاريزي.)


نگهباني ازمحيط زيست


بايد دانست كه اعتبار آب وپاك نگهداشتن آن از هر پلشتي نه به دليل كم و كاستي آن، بلكه به سبب ِ پيوندش با فلسفه ي آموزش هاي زرتشت است. يك ايراني به جهان با چشمي پاك مي نگرد ودرنگاهداشت آن به آن گونه كه اهوره مزدا آنرا پاك آفريد ه است، كوشش مي كند و اين كار را وظيفه ي خود مي داند. هردوت و استرابو كردار ايرانيان را در پاي بندي به پاكي و كوشش براي ِ پَلَشتي زَدايي از محيط ِ زيست، درتاريخ ثبت كرده اند. اين ميراث نياكاني با تغييراتي در باور ِ مردمان همچنان ماندگارست. احمد شاملو باور توده را در كتاب ِ كوچه ( فرهنگ مردم) چنين آورده است :
ــ آب و نمك مهريّه ي ِ حضرت فاطمه است. از آلودن آن بايد پرهيز كرد .
ــ ملايكه از كسي كه در آب تف كند قهر مي كنند .
ــ ملايكه آب دنيا را غربال مي كنند و اگردرآن آشغال وزباله ببيند ، به كسي كه آنها را درآب ريخته نفرين مي كنند .
ــ روزهاي جمعه هر آبي كه روي زمين جاري است به بهشت مي رود به همين جهت جمعه ها رخت شستن و ريختن كثافت در آب جاري معصيت دارد .
ــ هركس در آب بشاشد جني مي شود !


بازگشت از باور توده به سخنان خُرداد در زراتشت نامه :

به زرتشت گفتا كه اي پاك ْجان/ سپردم به تو آبهاي جهان
هم از آب ِ كاريز، هم آب ِ رود / كه آيد پديد از فراز و فرود
يكي از فراز ِ سر ِ كوهسار/ يكي ا ز فرود ِ چَه و جويبار
به خلق جهان بازگويي كز آب / بُوَد در تن ِهمگنان زور و تاب
ازو زنده باشد تن جانور/ وزو تازه باشد همه بوم و بر
چنين نعمتي پاك و پاكيزه دار/ به خاصه كه فرمان دهد كردگار."


زرتشتيان و جشن تيرگان يا تيروجشن
Tiru Jashn:


ايران سرزمين جشن ها و شادي ها بود؛ چنان كه در راستاي 360 روز سال، هفتاد و سه جشن برگزارمي شد تا جهان ِ زيباآفريده ي ِ مزدا را زيبا تر سازند. درشمار اين جشن ها ، يكي هم جشن تابستاني ي تيرگان است كه خوشبختانه هنوز زرتشتيان آنرا برگزار مي كنند. زرتشتيان تيرگان را به دو دليل جشن مي گيرند :
1ــ همزمان شدن نام ماه و روز. روز سيزدهم هر ماه به نام تيرست كه در ماه تير، تيرگان را ارمغان مي آورد .
2 ـ به ياد حماسه ي آرش كمانگير و پيروزي ايران بر توران در زمان منوچهر شاه ِ پيشدادي .
در گذشته اين جشن به مدت ده روز يعني از روز سيزدهم تيرماه -- تير روز -- تا بيست و دوم تيرماه -- روز ِبادْ ايزد -- برگزارمي شد . امّا امروزه به علت پراكندگي، اين كار ميسّر نيست؛ بلكه آن را به شكل يك روزه يا دوروزه برگزارمي كنند. چنان كه زرتشتيان باشنده در سوئد به مدّت دوشبانه روز در كنار رودخانه يا درياچه ، جشن را به شادي و سرخوشي برپا مي سازند.
از آيين هاي شادماني و نمادين ِ جشن ِ تيرگان اين بود كه تارهاي هفت رنگي از ابريشم يا نخ با رشته هايي از سيم و زربه هم مي تافتند و به دور كلّه قندهايي كه با كاغذ سبزرنگ پوشيده مي شد، مي پيچيدند وبه نو اَروسان و نو دامادان هديه مي كردند. اين تارهاي رنگين به هم پيوسته را تير و باد مي گفتند و در ده روز جشن همه از بزرگ و خُرد به دور مچ دست خود مي بستند و درروز ايزدْ باد از روي پشت بام آنرا با فرياد شادي در فضا به دست باد مي سپردند . اين نشانواره ي ِ تير ِ آرش كمانگير بود كه از ستيغ البرز رهاشد و در پرش ده روزه خود به تنه ي درختي فرود آمد و آن جا مرز ِ ايران و توران شد .
جشن ِ تيرگان بر همگان پيروز باد ! ايدون باد!
-------------------------------------------------
سرچشمه ها :


ــ ربيع بديعي ، جغرافياي مفصّل ايران ، چاپ اول
ـ جليل دوستخواه ، اوستا كهن ترين متن ها و سرودهاي ايرانيان.
ـ مري بويس ، تاريخ كيش زرتشت ، ترجمه ي همايون صنعتي
ـ هاشم رضي ، گنجينه ي ِ اوستا
ـ ژيلا مساعد ، پنجره اي رو به خواب هاي قديمي
ـ شيرزاد آقايي ، از شارسان ِ اندوه
ـ ر. گريشمن ، ايران از آغاز تا اسلام، ترجمه ي ِ دكتر محمّد مُعين
ـ عبدالحسين زرين كوب ، روزگاران ايران



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?