Wednesday, December 14, 2005

 

193. منشور ِ كورش ِ بزرگ، كهن ترين سند ِ حقوق ِ بشر در جهان






يادداشت:

شنبه ي گذشته، 19 آذر (10 دسامبر) سالروز امضاي اعلاميّه ي جهاني ي ِ حقوق بشر بود. امسال نيز مانند ِ هر سال، آيين ِ بزرگ - داشت اين رويداد از سوي نهادهاي گوناگون اجتماعي و سياسي در سراسر جهان برگذارشد. در حالي كه بيش از نيم سده از زمان ِ امضاي آن سند مي گذرد و هنوز جهان از تحقّق ِ آرمان هاي والاي مندرج در آن اعلاميّه فاصله ي ِ بسيار دارد و با دريغ ِ بسيار هرساعت و هر روز در رسانه هاي جهان شمول خبري (با همه بازداريها و دستكاريها) بيننده و شنونده ي گزارش هاي هولناكي از زير ِ پا گذاشته شدن ِ حقوق آدميانيم، كساني از دست اندركاران ِ گردش كارهاي جهان (و حتّا گاه دارندگان دستهاي آلوده در حق كشي ها و خون ريزي ها) سخنراني هاي پر آب و تاب كردند و گفتارهاي به ظاهر نيك خواهانه در اين زمينه نشردادند تا بازهم در بر همان پاشنه بچرخد و سال پرآشوب و تنش ِ ديگري بگذرد و باز دهم دسامبري فرارسد و همان حرفهاي هميشگي را بازگويند و به خورد ِ مردمان ِ رنج و شكنج ديده بدهند!

در اين ميان، به ياد مي آوريم كه هزاره ها پيش از روزگار ما، مردي بزرگ و پرورده در گستره ي فرهنگ ايراني در سال 539 پيش از ميلاد، منشوري را نشرداد كه در آن باور و پاي بندي اش به بنيادي ترين اصل ها و نهادهاي حقوق بشري را بيان داشت. كورش بزرگ، سردودمان ِ شهرياران هخامنشي، تنها به بيان باورمندي ي خويش به اين اصل هاي والا در فرمان شكوهمند ِ خود بسنده نكرد؛ بلكه در رفتار فرهيخته ي خود و كُنِش ِ سياسي اش نيز، گفتارش را به كردار درآورد و نه تنها مايه ي سرافرازي ِ ايرانيان گرديد؛ كه جهاني را شگفتي زده و سپاسگزار منش و كنش خود كرد.

امروز ترجمه ي منشور كورش بزرگ را به منزله ي نخستين اعلاميّه ي جهاني ي حقوق بشر در كاخ سازمان ملل متّحد نصب كرده اند. امّا نژادپرستان ِ يونان مآب غربي، بي پروا به اين سند ِ شكوهمند، هنوز هم نسبت به ارزشهاي فرهنگ كهن ِ ايراني دهن كجي و وارونه گويي مي كنند و كوتاه بينانه مي خواهند آفتاب را به گِل بپوشانند!

دوست ِ پژوهنده ي ارجمند، آقاي دكتر تورج پارسي، گفتار ِ تحليلي ي آموزنده اي در اين راستا نوشته و آن را مهرورزانه به اين دفتر فرستاده اند كه با سپاس فراوان از لطف ايشان، آن را در پي مي آورم. ج. د.



از منشور كوروش بزرگ در سال ۵۳۹ پيش از ميلاد تا
دهم دسامبر، سالگرد امضاي اعلاميّه ي جهاني ي حقوق بشر



Cyrus the Great Cylinder Babylon ,539 BC

The Frst declaration of Human Rights



دهم دسامبر برابر با نوزدهم آذر يعني يازده روز مانده به جشن يلدا, زاد روز ميترا يا مهر كه ايزد پيمان و دوستي ،جشن نور و شادي ، پيروزي نور بر تيرگي است . .دهم دسامبر سالروز امضاي اعلاميه ي جهاني حقوق بشر است . اعلاميه اي كه نشانواره ي خرد پويا و وجدان آگاه بشريت است ، رخت بلند بالاي قامت انساني بدون در نظر گرفتن رنگ ، دين ، عقيده ى سياسي ، جنسيت و .. كه از ويژگي بسيار چشمگيرش محتواي غير دينى آنست . اعلاميه اي كه انسان خود را در آن معنا كرده است .
مجمع عمومي سازمان ملل متحد پس از خاموش شدن آتش بي امان جنگ دوم (۴۵-۱۹۳۹م ) كه 27 مليون زخمي، 55 مليون کشته، ، نابودی کشورها و شهرها و 5/1 تريليون دلارخسارت،مالي به بار آورد ، در روز دهم دسامبر ۱۹۴۸برابر با ۱۹آذر۱۳۲۷خورشيدي اعلاميه ي حقوق بشر را تصويب كرد . شايان توجه است كه بر پايه ي اطلاعاتي كه از حدود سال ۱۹۴۱ ميلادی يعني يك سال پس از آغاز جنگ ، در مورد قلمرو جنايات نازی ها به خارج درز کرد، فکر بنيان و كارايى سازمان ها و تعهدات بين المللی برای حفظ صلح جهانی جان گرفت ( منشور اتلانتيک در آگوست ۱۹۴۱، اعلاميه ملل متحد در ژانويه ۱۹۴۲ و پيشنهادات دامبارتون اوکس برای تاسيس سازمان ملل متحد در سپتامبر و اکتبر۱۹۴۴) و منجر به تصويب اعلاميه ي جهاني ِ حقوق بشر گرديد .
اين اعلاميه كه از يك مقدمه و سي ماده شكل گرفته است . درمقدمه اش تكيه " بر شناسايي حيثيت و كرامت ذاتي تمام اعضاي خانواده بشري " دارد و تاكيد مي كند كه " حقوق برابر و سلب ناپذير آنان اساس آزادى ، عدالت و صلح در جهان است " در اين اعلاميه انگشت بر عللي كه " اقدامات وحشيانه اش " مي نامد مي گذارد كه باعث "آشفتگي وجدان بشري " مي شوند . مجمع عمومي اين اعلاميه را " ارمان مشترك تمام مردمان وملت ها " اعلام مي كند .
در نخستين ماده كه در واقع كليد ، شالوده و ساقه ي اصلي اعلاميه است " تمام افراد بشر آزاد زاده مي شوند " در نتيجه " از لحاظ حيثيت و حقوق برابرند " اين ويژگي ها بر آيند اين است كه همگي افراد بشر " داراي خرد و وجدان " هستند .
با اين حساب " هر فردي حق زندگي ، آزادي و امنيت شخصي دارد " ماده ۳ ، پس هر گز " نبايد هيچ كس را در بردگي يا بندگي نگاه داشت " ماده ۴
و در ماده ۲ : هر كس میتواند بی هيچ گونه تمايزی، به ويژه از حيث نژاد، رنگ، جنس، زبان، دين، عقيده ء سياسی يا هر عقيده ء ديگر، و همچنين منشا ملی يا اجتماعی، ثروت، ولادت يا هر وضعيت ديگر، از تمام حقوق و همهء آزادیهای ذكرشده در اين اعلاميه بهره مند گردد.
وظيفه فرد را نيز در ماده ي ۲۹ اصل يك مشخص ساخته است" هر فردي فقط در برابر آن جامعه اي وظايفي بر عهده دارد كه رشد آزادانه همه جانبه ى او را ممكن مي سازد "
ماده سي يا ماده پاياني براي جلوگيري از هرگونه تفسير ي كه آزادي هاي مندرج در اعلاميه را از ميان ببرد آورده شده است
"هيچيك از مقررات اعلاميهء حاضر نبايد چنان تفسير شود كه برای هيچ دولت، جمعيت يا فردی متضمن حقی باشد كه به موجب آن برای از بين بردن حقوق و آزادیهای مندرج در اين اعلاميه فعاليتی انجام دهد يا به عملی دست بزند."
در اينجا نياز مي بيند كه از منشور حقوق شهروندي يا منشور كبير( ۱۶۸۹م ) انگليس اعلاميه استقلال امريكا(۴جولاي ۱۷۷۶م ) اعلاميه حقوق بشر فرانسه (۲۶اگوست ۱۷۸۹ كه تدريجاً حقوقى كه در اعلاميه پيش بينى شده بود وارد حقوق موضوعه شدند ) به عنوان پيش در آمدهاي اعلاميه ى حقوق بشر يادي بشود .
اما اگر با بينايى و دانايى به وجدان تاريخ گوش فرا دهيم از دور دست تاريخ صدايي به گوش مي رسد كه به واسطه ى ويژگيش ماندگار گشته است آيا اين نخستين اعلاميه ي حقوق بشر در راستاي تاريخ زيست بشرنيست كه در سال ۵۳۹ پيش از ميلاد در بابل صادر شده است:
"منم كوروش، شاه بابل، شاه سومر و اكد، شاه چهارگوشه ي جهان. پسر كمبوجيه، شاه بزرگ ... نوه ي كورش، شاه بزرگ ... نبيره ي چيش پيش، شاه بزرگ... .
آنگاه كه بدون جنگ و پيكار وارد بابل شدم، همه ي مردم گام هاي مرا با شادماني پذيرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهرياري نشستم، مردوك خداي بزرگ دل هاي پاك مردم بابل را متوجه من كرد... زيرا من او را ارجمند و گرامي داشتم.
ارتش بزرگ من به آرامي وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاري به مردم اين شهر و اين سرزمين وارد آيد.
وضع داخلي بابل و جايگاه هاي مقدسش قلب مرا تكان داد... من براي صلح كوشيدم. من برده داري را برانداختم، به بدبختي هاي آنان پايان بخشيدم.
فرمان دادم كه همه ي مردم در پرستش خداي خود آزاد باشند و آنان را نيازارند. فرمان دادم كه هيچكس اهالي شهر را از هستي ساقط نكند.
مردوك خداي بزرگ از كردار من خشنود شد... او بركت و مهربانياش را ارزاني داشت. ما همگي شادمانه و در صلح و آشتي مقام بلندش را ستوديم...
من همه ي شهرهايي را كه ويران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نيايشگاههايي را كه بسته شده بود، بگشايند. همه خدايان اين نيايشگاه ها را به جاهاي خود بازگرداندم.
همه ي مردماني را كه پراكنده و آواره شده بودند، به جايگاه هاي خود برگرداندم و خانه هاي ويران آنان را آباد كردم.
همچنين پيكره خدايان سومر و اكد را كه نبونيد بدون واهمه از خداي بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودي مردوك خداي بزرگ و به شادي و خرمي به نيايشگاه هاي خودشان بازگراندم، باشد كه دل ها شاد گردد.
بشود كه خداياني كه آنان را به جايگاه هاي مقدس نخستين شان بازگرداندم، هر روز در پيشگاه خداي بزرگ برايم زندگاني بلند خواستار باشند...
من براي همه ي مردم ، جامعه ي آرام آماده ساختم و صلح و آرامش را به تمامي مردم هديه كردم."


در اين فرمان ( ۵۳۹ پيش از ميلاد ) انسان و اعتبارش معنا شده و از همين ديدگاه ، فرمان قدرت اجرايى يافته است ، در اعلاميه استقلال امريكا ( ۱۷۷۶م ) آمده است كه " ما اين حقايق را از بديهيات مي دانيم كه همگي مردم مساوي آفريده شده اند " پرسش اين است كه در عصر باستان هم تساوي انسان ها از بديهيات بود ؟ آن زمان كه بخت النصر و آشوربانيپال از آينكه هستي را به نيستي بكشانند سرمست مي شدند . كافي است گوش تيز كنيم تا فريادِ زنان ، كودكان ، پيران ، جوانان ، درختان ، حيوانات و حتا خاك و آب شوش و... به گوش برسد ، واما كوروش وارد بابل مي شود : ارتش بزرگ من به آرامي وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاري به مردم اين شهر و اين سرزمين وارد آيد.، من براي صلح كوشيدم. من برده داري را برانداختم، به بدبختي هاي آنان پايان بخشيدم.
Lord Acton تا ريخ شناس انگليسي ( ۱۹۰۲_ ۱۸۳۴) درباره ی اعلاميه ی حقوق بشر و حقوق شهروندی مصوب انقلاب فرانسه گفته بود: «اين دو برگ کاغذ، از تمام کتابخانه ها و کل ارتش ناپلئون سنگين تر است». آيا واژگان كوروش ، آيا سرود نو آيين شهريار روشنايي را، كسي كه " عزت و آزادي را به خواب و خانه ي مرمان آورد " با كدام معيار بايد سنجيد ؟
"اين كتيبه را به نوترين خط خداوند نوشته ام ،
نوشته ام تا قانون بر قبيله ي آدمى فرمان براند "

علي صالحي: كتاب شعر منم كوروش شهريار روشنايي ها



آيا آرامگاه ِ اين بيدار ِ خفته در خاك ِ پاسارگاد

"كه درژرفاي نيك انديشي
بر بام بلند آبروي انسان ايستاد
و بردگي و خِفّت را بر انداخت"

از شعر كوروش صداي جاري زمان ، تورج پارسي



نبايد زيارتگاه قبيله ى آدمي باشد كه هرساله به ديدارش بيايند ؟ دريغا دريغا ، كه ما قبيله ي آدمي كه او " عزت و آزادي را به خواب و خانه مان آورد "
اينك گرفتار اين دغدغه ايم ، دغدغه ي آب و سدّ، آب كه آباداني است و در فرهنگ مان معتبرست قد به تخريب آرامگاه شهريار روشنايى علم كرده است . آنان كه آب را به تخريب وادارند بايد بدانند كه : راستي بر دروغ چيره خواهد شد .
از راه دور در برابرپاسار گاد آرامگاه كوروش هخامنشى فرزند ماندانا و كمبوجيه ، آن كه خواست قانون بر قبيله ي آدمى فرمان براند ، كلاه از سر برداشته و به فَرَوَهْرَش درود مي فرستيم . و درود مي فرستيم به همه ي آنانى كه با وجدان بيدار در روز دهم دسامبر۱۹۴۸ پاي اعلاميه حقوق بشر را امضا كردند.




<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?