Saturday, December 03, 2005

 

185. از هرچه بگذري، سخن ِ "شعر" خوشترست: شعر ِ تازه اي از يك شاعربانوي ِ ايراني




يادداشت:
در گستره ي كوشش و كُنِش ِ فرهنگي، بايستگي ي ِ پرداختن به دستاوردهاي پژوهشي بر هيچ كس پوشيده نيست؛ امّا در همان حال، نمي توان از آفرينش هاي هنري و به ويژه شعر -- كه گوهر ِ سرشت ِ ما ايرانيان است -- غفلت ورزيد و جاي والايي را كه سزاوار اين شاخه ي بَرومند ِ فرهنگ است، بدان نداد.
بانو مهرانگيز رساپور (م. پَگاه) يكي از فرهيختگان روزگار ِ ماست كه در هر دو رشته ي پژوهش فرهنگي و سرايندگي ي شعر، كوشا و كارآمد است. برخي از گفتارهاي سود مند و نيز پاره اي از شعرهاي او را پيش از اين در نشريّه هاي چاپي و الكترونيك خوانده و چشم بر راه ِ پويش هاي والاتر ِ او در اين هر دو عرصه بوده ايم. اكنون شعر تازه اي از او را به گفتاوَرد از تارنماي ِ خبري ي ِ ايران ِ امروز، به دوستداران ِ ادب و شعر معاصر پيشكش مي كنم.
گفتني است كه بانو رساپور سردبيري ي ِ فصلنامه ي ارجمند الكترونيك واژه را بر عهده دارد كه تا كنون پنچ شماره از آن را در شبكه ي جهاني نشرداده و شماره ي ششم آن نيز در مرحله ي آمادگي براي انتشار است. ج. د.




http://www.vajehmagazine.com/


نزديک بود خراب کنم !

مهرانگیزرساپور (م . پگاه)

نزدیک بود خراب کنم
قلم‌ام را دچار عذاب کنم
فردا را نقش برآب کنم
نزدیک بود خراب کنم!
تو می‌نشانی مرا
بر پشتِ نهنگ
می‌فرستی به باغهای ته ِ دریا
برای تأمل
در شهامتِ گل‌ها *
کشتی نشینان ِبی‌خبر از عمق کجا
من کجا؟!
نزدیک بود به تخته چوبی و رودِ حقیری اکتفا کنم
نزدیک بود خراب کنم!
تو می‌کشانی مرا
به آن بالا. . . بالا. . . ها
که خیال
خواب می‌بیند که پايش برسد آنجا
فرشتگان
بلیط می‌خرند برای تماشا‌ی اوج ما
نزدیک بود بیفتم درچاه
برای گرفتن‌ ِعکس ماه
نزدیک بود خراب کنم!
توسفینه‌ای داده‌ای به من
که خورشید گریه می‌کند دنبالش
ستارگان همه جیغ می‌زنند که
« خوش به حال‌اش »!
نزدیک بود به "پرنده" اقتدا کنم با آن بال‌‌اش !
نزدیک بود خراب کنم!
تو قلم‌ام را پُر از عسل کرده‌ای
نک‌اش را نور
چه سِحرآمیز بازی می‌کنی با عسل و نور
چشم حسود ات کور!
نزدیک بود قناعت کنم
به خودکاری که می‌نویسد به زور
نزدیک بود خراب کنم!
با تو اکنون
زبان همه‌ی حیوانات را می‌فهمم . . . آسان
عصایم را اژدها می‌کنم . . . راحت
کورها را شفا می‌دهم . . . فوری
مرده‌ها را زنده می‌کنم . . . درجا
به معراج می‌روم
. . . هر صبح
تو "فردا" را
انداخته‌ای پشتِ سرم!
---------------------------------------
* شهامتِ گل‌ را به تقديس بنشينيم
هنوز می‌رويَد!




<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?