Saturday, November 05, 2005

 

151. شب ِ ايران شناسي در سيدني: دو سخنراني



اخبار روز: http://www.iran-chabar.de/
سه شنبه ١۷ آبان ١٣٨۴ – ٨ نوامبر ٢٠٠۵


يكشنبه شب يكم آبان ماه ١٣٨۴ (٢٣ اكتبر ٢٠٠۵) بر پايه ی فراخوان مشترك خانه ی فرهنگ ايران و انجمن ِ دوستداران ِ دانشنامه ی ِ ايران در استراليا، فريدون تُنكابُنی نويسنده و طنز پرداز ايرانی و جليل دوستخواه پژوهنده ی فرهنگ ايرانی در شهر سيدنی در برابر انبوهی از ايرانيان ِ مقيم ِ آن شهر، سخن گفتند و پاسخ گوی ِ پرسش های حاضران در آن نشست بودند.
تُنكابُنی از چيستی و چگونگی ی طنز و فرايند ِ شكل گيری ی ِ طنز ِ زبانی در ميان مردم سخن گفت و با آوردن نمونه هايی از اين گونه ی ِ ادبي، سويه ها و اهميّت ِ آن را بررسيد و روشن كرد. سخن ِ دوستخواه، فراگير دو بخش بود: يكم درباره ی پژواك ِ فرهنگ باستانی ی ايران در فرهنگ و ادب ِ هزاره ی اخير و دوم گزارشی تحليلی از فرايند ِ بنيادگذاری ی ِ دانشنامه ی ايران (Encyclopaedia Iranica) و روند ِ تكاملی ی نگارش و ويرايش و تدوين ِ آن از آغاز تا امروز كه سيزدهمين جلد ِ آن در دست ِ انتشار است.
دوستخواه در سخنان خود، بر اين نكته ی كليدی و بسيار مهمّ تاكيد ورزيد كه نبايد ايران شناسی ی دانشی و پژوهشی و هوشمندانه و انتقادی را با ايران پرستی و ايران ستايی ی زياده روانه و احساسی و عاطفی اشتباه كنيم و بر خطاها و ناروايی های كارنامه ی نياكانمان چشم بپوشيم.
دو سخنران ِ اين شب ِ ايران شناسي، سپس به پرسش های فراوان ِ شنوندگان خود پاسخ گفتند.
در اين برنامه ی فرهنگي، شماری سلايد كه بانو مهرآور مرزبانی به هنگام ديدار اخيرش با استاد دكتر احسان يارشاطر بنيادگذار و مهين ويراستار ِ دانشنامه ی ايران در دانشگاه كُلمبيا در نيويورك تهّيه كرده بود، به نمايش درآمد كه با خشنودی و پذيره ی ِ گرم ِ حاضران رو به رو گرديد.
متن سخن جليل دوستخواه در زیر می آید:


پژواك ِ فرهنگ باستانی ی ِ ايرانيان در ادب ِ فارسی ی ِ هزاره ی ِ پسين


ايرانيان در روزگار باستان، پديدآورندگان ِ فرهنگ و ادبی گسترده و گرانمايه بودند كه امروز بخشی از داده های
آن را در دست داريم و از بخش های ناپديدشده ی ِ آن نيز نشانه ها و اشاره ها و نام ها و گاه گُزينه هايی به ما رسيده است.مجموعه ی ِ نام بُردار به اوستا، بزرگترين و كهن ترين يادمان ِ فرهنگی ی ِ نياكان ماست كه در آن، همه ی سرودهای پنج گانه ی گاهان و نيز بخش وی ديو داد (مشهور به ونديداد) به همان اندازه و ساختار روزگار باستان در دست است؛ امّا از ديگر بخش های آن، بيش از يك چهارم آنچه را كه در دوره ی ساسانيان بوده است، در اختيار نداريم.
خوشبختانه همه ی اين بازمانده ها به زبان فارسی ی دری و ديگر زبان های زنده ی جهان برگردانيده شده است.از سده ی هيجدهم ميلادی بدين سو، دانشمندان زبان شناس و فرهنگ پژوه بسياری از سرزمين های گوناگون از هندوستان تا اروپا و آمريكا و سپس خود ِ ايران به كاوش و پژوهش در اين مرده ريگ ِ ارجمند ِ كهن پرداخته و انبوهی از گفتارها و كتاب ها و گزارش های دانشگاهی را در اين راستا نشر داده اند.
امّا در همه ی اين كوشش ها و كُنِش ها، افزون بر شناخت ِ گنجينه ی بازمانده از فراسوی ِ هزاره ها، يك نكته ی ِ كليدی ويژگی دارد كه اثربخشی ی آن در فرهنگ پسين ايرانی و ادب ِ فارسی ی ِ دَری تا چه پايه بوده است و رشته های پيوند ِ ميان دو بخش از فرهنگ ِ ديرينه بُنياد ِ ايرانيان در دو سوی مرز ِ تاريخی ی ِ تازش ِ تازيان، چه نمودهايی داشته است و دارد.
در اين راستا، در روزگار ما پژوهش های روشنگر و رهنمونی نشريافته است كه در اين گفتار كوتاه تنها می توانم از كليدی ترين آنها نام ببرم و خواننده ی جويای دانش ِ فراگير و گسترده را به روی آوری بدان ها و جُستار برای يافتن ِ ديگر كارها فراخوانم.
دوره ی هشت جلدی ی گزارش اوستای ِ استاد ِ زنده يادم ابراهيم پورداود، همراه با گفتارها و جُستارهای بسيار سودمند و آموزنده، همچنين اثر بديع و درخشان استاد زنده يادم دكتر محمّد مُعين با عنوان ِ مَزدَيَسنا و ادب ِ فارسی و نيز حماسه سرايی در ايران از قديم ترين عهد تاريخی تا قرن چهاردهم هجری اثر استاد زنده يادم دكترذبيح الله صفا و فرهنگ ايرانی ِ پيش از اسلام، پژوهش ِ گرانمايه ی ِ استاد دكتر محمّد محمّدی ِ مَلايری از جمله ی اين پژوهش هاست.
بررسی و شناخت ِ اندازه و چگونگی ی اثرگذاری ی فرهنگ كهن ايرانی در فرهنگ و ادب ايرانی ی هزاره ی اخير، كاری ست گسترده و دامنه دار كه در تنگنای اين گقتار كوتاه نمی گنجد و تنها می توان با خواندن و پژوهيدن كتاب هايی كه برشمردم و نيز صدها كتاب و گفتار ديگر به زبان فارسی و ديگر زبان ها كه در مجموعه ها و نشريّه های دانشگاهی و فرهنگی ی دو سده ی اخير و به تازگی در پاره ای از تارنماها در شبكه ی رسانه ی الكترونيك جهانی نشريافته است، چشم اندازی روشن از آن به دست آورد.
در اين جا تنها نمونه وار از ادب پهلوانی ی ايرانيان و فرازگاه آن شاهنامه ی فردوسی ياد می كنم كه آيينه ی تمام نمای مُرده ريگ والای نياكان ما در هزاره های دور دست و رشته ی استوار پيوند ميان دو بخش از تاريخ فرهنگ ايرانی است. ژرف نگری در سرتاسر متن شاهنامه و كاوش و پژوهش ساختارشناختی در هزارتوهای اين اثر ِ والا، به پژوهنده نشان خواهد داد كه رشته رشته ی تار و پود ِ اين زَربَفت ِ انديشه و خِرَد و آزادگی و آدمی خويي، با لايه لايه ی آن گنج شايگان باستانی پيوند دارد و هر واژه و هر سطر آن، سويه ای از هستی شناسی و جهان نگری ی ديرينگان ِ زيسته در اين ميهن را بازمی تاباند.
كهن ترين و بنيادی ترين بخش در مجموعه ی اوستا، سرودهای انديشه ورانه و خِرَدوَرزانه ی پنجگانه ی زرتشت ِ بزرگ به نام گاهان يا گاثه ها يا گات ها ست. ما در همان نخستين بيت شاهنامه و دنباله ی آن در ديباچه ی اين حماسه، پژواك ِ بانگ ِ بلند ِ دلكش ِ زرتشت ِ گاهان سرای را به گوش ِ جان می شنويم:
"به نام ِ خداوند ِ جان و خِرَد/ كزين برتر انديشه برنگذرد"
آنگاه می رسيم به متن ِ حماسه و گزارش زندگی و كارنامه ی شهرياران و پهلوانان ِ روزگاران ِ كهن. در همان نخستين بخش ِ اين سرود ِ بلند، از جمشيد شهريار و روزگار ِ زرّين ِ او و سرانجام، تيره روزی ی ِ او در پی ِ برتنی و گزافه گويی و برتری جويی ی بی بند و بار او سخن به ميان می آيد. (شاهنامه، دفتر يكم، صص ٤٤ –٤٥) بی درنگ گزارش كار جم پسر ويوَنگَهان در گاهان را فراياد می آوريم كه به گناه ِ دهان به دروغ آلودن و خودآفريدگارپنداری و فروگذاشتن ِ خويشكاری ی ِ فروتنانه ی انسانی اش، دچار شوربختی و تيره روزی می شود. (اوستا، ج ١، ص ٢٥).در پی گيری ی ِ اين جُستار، به ديگر بخش های اوستا می رسيم كه نشانه های آشكارتری از درون مايه های آنها در شاهنامه بر جا مانده است. از جمله در يَسنَه، جدا از جمشيد – كه گفتيم – چهره ی ايزدينه ی هَئومَه را (همراه با نمود ِ گياهی ی ِ آن و آشاميدنی ی ِ آيينی كه از افشره ی ِ آن برميساختند) می بينيم كه نماد ِ جاودانگی و زندگی در گُستره ی گيهان و گيتی است. (اوستا، همان.، صص ١٣٦- ١٥٤ و دوستخواه، حماسه...، صص ۲۸۳- ۳۰۰).ديگرديسه همين ايزد يا خدای كهن آريايی را – كه در وِداها، متن های كهن ِ دينی ی ِ هندوان سَومَه ناميده می شود -- با نام ِ هَوم و در كالبَد ِ آدمی وار ِ يك پَريستار (/پارسا/ پرهيزگار) در شاهنامه می يابيم كه همان خويشكاری ی ِ مينَوی ی ِ ديرينه، يعنی پاسداری از زندگی در برابر مرگ و تباهی را دارد و در فرآيند ِ رويدادی خطير و سرنوشت ساز، نقشی كليدی می وَرزَد. (شاهنامه، دفتر ٤، صص ٣١٢ – ٣١٨ و دوستخواه: حماسه ...، صص ٢٨٣ – ٢٩٦).


فريدون تنكابني و جليل دوستخواه در ميان شماري از كوشندگان
انجمن دوستداران دانشنامه ي ايران


كليدواژه های "اَنوش" و "نوش" در زبان ِ فارسی ی ِ دَري، يادآور ِ همين خويشكاری ی ايزدينه ی هَئومَه/ هَوم است. (دوستخواه: فرآيند...).در همين بخش از اوستا (يعنی يَسنَه)، به اسطوره ی ِ ثرَئِتَئونَه (/ ثريتَه) پسر ِ آثويَه و نبرد ِ شگرف ِ او با پَتياره ای اهريمنی به نام اَژَی دَهاكَ، دارنده ی ِ سه كَلّه و سه پوزه و شش چشم برمی خوريم كه به تباهی ی ِ جهان ِ اَشَه (راستی و داد ِ اهورايي) برگماشته شده است و ثرَئتَئونَه بر او چيره می شود و جهان ِ اَشَه و اَشَونان (رهروان ِ راه ِ اَشَه) را از گزند ِ او رهايی می بخشد (اوستا، همان.، صص ١٣٧- ١٣٨).
بار ديگر به شاهنامه روی می آوريم و ديگرديسه ی ِ همان اسطوره را در گزارش ِ كارنامه ی ِ فريدون پسر ِ آبتين می يابيم كه در كارزاری سهمگين بر ضَحّاك ِ ماردوش (= اَژَی دَهاكَ) پيروز می شود و به هزاره ی آشوب و گزند و كشتار و تباهكاری ی اهريمنی ی او پايان می بخشد (شاهنامه، دفتر يكم، صص ٥٥- ٨٦).در همان سرود اوستايی (يَسنَه ٩- ١١ = هَئومَه يَشت)، چهره ی ِ شگفت ِ اسطورگی ی ِ كِرِساسپَه پسر ِ اَترَت را می بينيم و گزارش ِ زنجيره ای از نبردهای گيهانی ی ِ او با پتيارگان ِ اهريمنی را می خوانيم. اين اَبَرپهلوان اسطوره های كهن در حماسه ی ايران با نام ِ سام (= گرشاسپ ِ نَريمان از دودمان ِ سام) حضوری چشم گير دارد و گزارش ِ نبردهای سهمگين او را با نمودهايی از همان ساختار و درون مايه و خيال نقش های بُنيادين در پرداختی همخوان با تار و پود ِ حماسه، در اين اثر می خوانيم (شاهنامه، دفتر يكم، صص ١٣٢- ٢٩٤).يكی از نمايان ترين چهره ها در اسطوره های كهن ِ ايرانی كه اوستای بازمانده و برخی از متن های فارسی ی ميانه به ما می شناسانند، ايزد سرَئوشَه است (اوستا، همان.، صص ٢١٨- ٢٢٨). در شاهنامه نيز اين چهره ی ايزدينه را -- هرچند با اندكی دوری از نمود ِ ايزدينه اش – كم و بيش با همان خويشكاری ی بنيادين می يابيم. دامنه ی اين تاثيرگذاری را می توان تا ادب ِ غنايی و عرفانی ی ِ پس از روزگار ِ تدوين ِ حماسه نيز پی گرفت (كوياجي، صص ١٦٣- ١٨٣).در يَشت ها، سرودهای بلندآوازه و شكوهمند ِ اوستای پسين در ستايش ايزدان و ايزدبانوان ِ باستانی نيز به نام و گزارش ِ كارنامه ی ِ بسياری از شهرياران و پهلوانان ِ روزگاران ِ كهن برمی خوريم و در يك بررسی ی ِ سنجشی ميان ِ آنان و هم نامان و هم كُنِشان ايشان در سروده های فردوسي، به ريشه های ژرف فرورفته ی آنها در زمين ِ فرهنگ ِ ديرينه ی ايرانيان پی می بريم. گَيومَرت، هوشنگ، تهمورَت، جمشيد، فريدون، شهرناز، اَرنَواز، سلم، تور، ايرج، منوچهر، نوذر، توس، گُستَهم، كاووس، سياوش، كيخسرو، فرود، افراسياب، اغريرت، كَرسيوَز، فَريگيس، آرش، پيران ويسه، لهراسپ، زرير، گُشتاسپ، اسفنديار و كسانی ديگر، در اين شمارند.افزون بر متن های اوستايي، از ادب ِ فارسی ی ِ ميانه در هر دو بخش ِ آن يعنی پهلَويك (/ پارتي/ پهلوی ی اشكاني) و پارسيك (/ پهلوی ی ِ ساساني) نيز در فرهنگ ايرانی ی پسين و ادب فارسی ی دَری تاثيرهای بسيار بر جا مانده است.هرچند از دوران ِ اشكانيان هيچ نوشته ی ادبی به زبان اصلی در دست نداريم و فردوسی نيز هنگام رسيدن به گزارش شهرياری ی پارتيان، می گويد:
"از ايشان جز از نام نشنيده ام / نه در نامه ی ِ خسروان ديده ام"
، نشانه های زيادی حكايت از آن دارند كه در آن زمان داستان ها و سرودهای گوناگون غنايی و پهلواني، به گونه ی زبانی و سينه به سينه نقل و بازگفته می شده است (بويس). همين روايت ها و سرودهاست كه بعدها در خوتای نامَگ (خدای نامه) دوره ی ساسانيان به نگارش درآمد و از آن جا به ترجمه های عربی و فارسی راه يافت و سرانجام به شاهنامه های پيش از فردوسی و شاهنامه ی حكيم ِ توس رسيد. اين همه "شنيدم" كه در آغاز (Episodes) گزارش داستان ها و ميانْوَردها
در شاهنامه به چشم مي خورَد، به راستي سر ِ نخ هايي است رهنمون به سرودهاي ِ گوسان هاي پارتي (بويس ).

يكی از بلندآوازه ترين اثرهای برجامانده از ادب پارتي، داستان غنايی ی ِ ويس و رامين است كه فخرالدّين اسعد گرگانی در سده ی پنجم هجري، آن را از پهلوی (پارتي) به فارسی ی ِ دری برگردانيد و در منظومه ی ِ شيوايی از خود به يادگار گذاشت. در ميانه ی ِ متن ِ غنايی ی ِ اين سرود بلند، ردّ ِ پای ِ پاره ای از روايت های پهلوانی و نامداران ِ حماسه را می يابيم كه گاه مانند ِ آرش ِ كمانگير (شيواتير) حتّا در شاهنامه نيز حضورندارند.برخی از پژوهندگان معاصر برآنند كه همه ی داستان ها و روايت های خاندان های گودرز و زال و رستم در شاهنامه، برگرفته از بازمانده های ادب پارتی است كه سپس با زنجيره داستان های دودمان كهن كيانيان درآميخته و هم زمان انگاشته شده است. (كوياجي، صص ١٨٥-٢١٨)منظومه ی پهلوی ی ِ يادگار ِ زريران نيز – كه گرته ای از آن در شاهنامه آمده است و در دهه های اخير چندين ترجمه ی كامل از آن به زبان فارسی نشريافته – از جمله بازمانده های ادب ِ پارتی است.از ادب پهلوی ی ِ جنوبی (/پارسيك / پهلوی ی ِ ساساني) هم نمونه ها و نشانه های بسيار در ادب فارسی می يابيم. اين بازمانده ها، طيف ِ گسترده ای از درونمايه ها را در بر می گيرند و در كارهای شاعران و سرايندگان و داستان پردازان و تاريخ نگاران ِ هزاره ی اخير، نمود يافته اند. كليله و دمنه، هزار و يك شب، خسرو و شيرين، هفت گنبد (بهرام نامه) و اسكندرنامه از آن جمله اند. (كوياجي، صص ٣٠٧-٣٤٥)پاره ای از كتابهای آموزشی و دينی مانند دينكرد، بُندَهش، گزيده های زادسپَرَم، مينوی ِ خِرَد، روايت ِ پهلوی و جز آن نيز كه در نخستين سده های پس از فروپاشی ی ِ شهرياری ی ِ ساسانيان به وسيله ی موبدان و هيربَدان زرتشتی به زبان پهلوی نگاشته و يا از نوشته های پيشين برگزيده و فراهم آورده شدند ، نقش به سزايی در انتقال ِ فرهنگ و ادب باستانی به دوره ی جديد تاريخ ايران داشتند.
خوشبختانه در دو سده ی اخير با كوشش و كُنِش ِ دانشوران غربی و ايراني، بيشتر ِ اين فراهم آورده ها و نوشته ها به زبان های زنده ی اين زمان (از زبان های اروپايی تا فارسي) برگردانده شده و با پژوهش های افزوده ی زبان شناختی و جامعه شناختی و ادبی و فرهنگی ودينی نشريافته اند (بهار، تفضّلي، راشد محصّل، ميرفخرايي). اين گروه از كتابها، گاه پاره ای از بخش های گم شده ی ِ اوستای روزگار كهن را در بر دارند و يا – دست كم – آگاهی های رهنمون و ارزشمندی در باره ی ِ چيستی و چگونگی ی آنها به پژوهشگر ِ امروزين ِ فرهنگ و ادب ِ باستانی می دهند و در واقع، پل های پيوندی ميان امروز و گذشته های بسيار دور به شمار می آيند. در پاره ای ازكتابهای عربی ی نگاشته و تدوين يافته در سده های پس از اسلام نيز تمام يا بخش هايی از كتابها يا سروده های باستانی و يا – دست ِ كم – بازبُردهايی بدانها را می توان يافت. از آن جمله اند الحكمة الخالده از ابن مسكويه كه ترجمه ی اندرزنامه ی ِ باستانی ی ِ جاويدان خِرَد است و يا الفهرست از ابن نديم كه انبوهی از آگاهی های (گاه يگانه ی ِ) رهنمون به فرهنگ باستانی را در بر دارد. آثار الباقيه عن القرون الخاليه فراهم آورده ی ابوريحان بيرونی و سِيَرُالملوك (ترجمه ی خوتای نامگ پهلوي) از روزبه پسر دادويه، نام بُردار به ابن مقفّع كه بعدها در شاهنامه ی ابومنصوری به فارسی درآمد و از آن جا به شاهنامه ی فردوسی رسيد (تفضّلي، ١٣٧٧، صص ٢٠٦- ٢٠٧، صفا، ١٣٣٣، صص ٥٨- ٧٣ و محمّدي، ١٣٧٤، صص ١٥٣-١٥٧).
* * *
در جمع بندی ی اين گفتار كوتاه، بايد بگويم كه هرچند امروز با دريغ بسيار به از دست رفته های فرهنگ باستانی ی نياكانمان می انديشيم و افسوس می خوريم، جای خوشوقتی است كه در پی ِ اين همه رويدادهای سهمگين و بنيان كن در تاريخ ما، بخش هايی از آن مُرده ريگ ارجمند به كوشش دانشوران و فرهيختگان ِ هزاره ی اخير و به ويژه در فرآيند ِ گونه ای نوزايش ِ فرهنگی در روزگار ِ ما، از دستبرد زمانه و تاراج تباهكاران در امان مانده و در اين دوران، سامان و هنجار ِ درستی در نشر آنها به كار گرفته شده است. به گفته ی حافظ بزرگمان: "از اين سَموم كه بر طرف ِ بوستان بگذشت / عجب كه رنگ ِ گلی ماند و بوی ِ ياسَمني!"
امروز می توانيم با خشنودی ی نسبی بگوييم كه در زمينه ی شناخت ِ رشته های پيوند ِ فرهنگ و ادب كنونی با سرچشمه های كهن ِ آنها و بررسی ی ِ چگونگی ی تاثيرگذاری ی ِ آن گنجينه های ديرينه در آفريده های پسين، حتّا از روزگار فردوسی هم توانگرتر و آگاه تريم و اين برآيند ِ كوشش های نسل های پی در پی از دانشوران و فرهيختگان در درازنای بيش از يك هزاره است.بر ماست كه نام و ياد ِ همه ی كوشندگان دور و نزديك را گرامی بداريم و بر ايشان درود و آفرين بگوييم.


تانزويل، كوينزلند، استراليا - مهرگان ١٣٨٤ (اكتبر ٢٠٠٥)


دو سخنران در هنگام پاسخ گويي به شنوندگان


كتاب شناخت:
اوستا، گزارش و پژوهش ابراهيم پورداود (هشت جلد)، بمبئی و تهران، 1307- 1343
اوستا، كهن ترين سرودها و متن های ايراني، گزارش و پژوهش جليل دوستخواه، ٢ جلد، انتشارات مرواريد، چاپ هشتم، تهران ۱۳۸۲. (همه ی بازبُردهای به اوستا در متن ِ گفتار، بدين چاپ است)
بويس، مِري: گوسان ِ پارتی و سنّت ِ خُنياگری ِ ايراني، ترجمه ی بهزاد باشي، آگاه ، تهران - ۱۳۸۴.
دادگي، فَرنبَغ: بُندهش، گزارش و پژوهش مهرداد بهار، توس، تهران -۱۳۶۹۵.
دوستخواه، جليل: حماسه ی ِ ايران، يادمانی از فراسوی هزاره ها، سوئد، باران - ۱۳۷۷، تهران، آگه-۱۳۸۰۶.
همان : فرآيند تكوين حماسه ی ايرن از آغاز تا روزگار فردوسي، دفتر پژوهشهای فرهنگي، تهران- ۱۳۸۴
همان : شناخت نامه ی فردوسی و شاهنامه، همان ناشر، همان زمان .
روايت پهلوي، متنی به زبان فارسی ی ميانه، ترجمه ی مهشيد ميرفخرايي، پژوهشگاه علوم انساني، تهران –۱۳۶۷
.زادسپرم جوان جم : گزيده های زادسپرم، متن پهلوي، ترجمه ی محمّد تقی راشد محصّل، همان ناشر، تهران –۱۳۶۶.
فردوسي، ابوالقاسم: شاهنامه، به كوشش جلال خالقی مطلق، پنج دفتر متن و دو دفتر يادداشت ها، بيبليوتكا پرسيكا، نيويورك- كاليفرنيا، ۱۳۶۶- ۱۳۸۰
صفا، دكتر ذبيح الله: حماسه سرايی در ايران، اميركبير، تهران - ۱۳۳۳.
كوياجي، ج. ك.: بنيادهای اسطوره و حماسه ی ايران، گزارش جليل دوستخواه، آگه، تهران-۱۳۸۰.
محمّدی ملايري، محمّد: فرهنگ ايرانی پيش از اسلام و آثار آن در تمدّن اسلامی و ادبيّات عربي، توس،تهران - ۱۳۷۴.
مُعين، دكتر محمّد: مزديسنا و ادب فارسي، ۲ جلد، دانشگاه تهران-۱۳۳۸ و ۱۳۶۳.
مينوی ِ خِرَد، متن پهلوي، ترجمه ی دكتر احمد تفضّلي، توس، تهران – ۱۳۷۹


منبع: کانون پژوهش های ایران شناختی



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?