Monday, September 05, 2005

 

پيوستي بر "دشت ِ لاله هاي ِ واژگون": شعري از احمد شاملو




دوست ِ فرهيخته ي ِ ارجمند آقاي خسرو ناقد، نوشته ي ِ من در باره ي ِ دشت ِ لاله هاي واژگون را مهرورزانه در تارنماي خود:
http://www.naghed.net/index.htm
بازآورده و شعر ِ زيبا و گويا و دردمندانه ي آخر ِ بازي، سروده ي ِ زنده ياد احمد شاملو را بر آن افزوده اند كه گُزينشي است بسيار سزاوار و مناسب ِ حال.
من هم اين شعر را همچون پيوستي بر يادداشت ِ پيشينم، در اين جا بازمي آورم تا خوانندگان ِ گرامي ي ِ اين صفحه نيز خيال نقش نمادين ِ لاله هاي واژگون در دشت ِ خونبار ميهن را در ساختار ِ استوار ِ سوگ سرودي از شاعر ِ بزرگ ِ روزگارمان، در پيش ِ چشم داشته باشند. ج. د.



آخر بازی

احمد شاملو


عاشقان
سرشکسته گذشتند،
شرمسار ِ ترانه‌های ِ بی‌هنگام ِ خويش.

و کوچه‌ها
بی‌ زمزمه ماند و صدای ِ پا.

سربازان
شکسته گذشتند،
خسته
بر اسبان ِ تشريح،
و لته‌های ِ بی‌رنگ ِ غروری
نگون‌سار
بر نيزه‌های ‌شان.
*
تو را چه سود
فخر به فلک بر
فروختن
هنگامی که
هر غبار راه لعنت‌شده نفرين‌ات می‌کند؟


تو را چه سود از باغ و درخت
که با ياس‌ها
به داس سخن‌گفته‌ای.

آن‌جا که قدم برنهاده‌باشی
گياه
از رُستن تن‌می‌زند
چرا که تو
تقوای خاک و آب را
هرگز
باورنداشتی.
*
فغان! که سرگذشت ِ ما
سرود ِ بی‌اعتقاد ِ سربازان ِ تو بود
که از فتح ِ قلعه‌ی ِ روسبيان
بازمی‌آمدند.


باش تا نفرين ِ دوزخ از تو چه سازد،
که مادران ِ سياه‌پوش
داغداران زيباترين فرزندان آفتاب و باد
هنوز از سَجّاده‌ها
سر برنگرفته‌اند!


لندن، 26 دی 1356



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?